• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 46311)
دوشنبه 6/8/1387 - 14:22 -0 تشکر 67678
دهه کرامت

 

 

با توجه به نزدیک شدن به دهه ی مبارک و میمون کرامت و تولد حضرت معصومه (س) و برادر گرامیشان ، اسوه ی بخشش بر آن شدم تا این تایپیک را ایجاد کنم

ان شاءالله با همکاری شما گرامیان اطلاعاتمان را در باره ی این بزرگواران بالا می بریم

چهارشنبه 6/9/1387 - 18:27 - 0 تشکر 73512

جایگاه تفكر عقلى در برابر قرآن حكیم
تفكر عقلى حركت ذهن است به سمت مجهول ، از گذرگاه معلوماتى كه ضرورتا به مجهول مى انجامد و این حركت با سكون و حركت از مجهولى به مجهول دیگر یا از معلومى كه به طور یقینى به آن مجهول نینجامد، ناسازگار است . اگر چه رسیدن به آن مجهول به واسطه ى معلوم ظنى باشد كه در این صورت هیچ سودى ندارد پس اساس تفكر همان معلوماتى یقینى هستند كه با مجهول ارتباط دارند، به گونه اى كه به كمك آن معلومات مجهولات را نیز مى توان معلوم ساخت .
از این رو قرآن داراى استوارترین شیوه ى هدایت گرى است و انسان ها را از این امور برحذر داشته است :
1. سكون فكرى و به تعبیر دیگر تقلید در اصول . 2. حركت فكرى به شیوه نادرست . به عبارت دیگر مغالطه ى فكرى كه منشاء آن وحى كردن شیطان است به دوستانش ، تا بدین وسیله درباره ى خداوند بدون علم و هدایت و كتاب منیر به مجادله بپردازند.
قرآن تنها به منع از این امور بسنده نكرده ، بلكه خود پیشگام سالكان است و براى دعواى خود برهان بیان مى كند و نیز بر مدعاى خود استدلال مى آورد و شیوه و فن برهان را به پذیراى آن مى آموزد و با نقل استناد كسانى كه از حق دور شده اند، سستى دلیل آن ها را به جهت ضعف ماده یا صورت آن روشن مى سازد و انسان را از استدلالى كه یقین آور نیست ، به جهت سستى و بى پایگى آن بر حذر مى دارد؛ چنان كه انسان را از جمود و تقلید نیز مى ترساند، چون رفتن به بیراهه و حركت مغالطه اى ، اگر بدتر از سكون فكرى و تقلید نباشد، كم تر از آن نیست .

چهارشنبه 6/9/1387 - 18:27 - 0 تشکر 73513

جایگاه تفكر عقلى در برابر قرآن حكیم
تفكر عقلى حركت ذهن است به سمت مجهول ، از گذرگاه معلوماتى كه ضرورتا به مجهول مى انجامد و این حركت با سكون و حركت از مجهولى به مجهول دیگر یا از معلومى كه به طور یقینى به آن مجهول نینجامد، ناسازگار است . اگر چه رسیدن به آن مجهول به واسطه ى معلوم ظنى باشد كه در این صورت هیچ سودى ندارد پس اساس تفكر همان معلوماتى یقینى هستند كه با مجهول ارتباط دارند، به گونه اى كه به كمك آن معلومات مجهولات را نیز مى توان معلوم ساخت .
از این رو قرآن داراى استوارترین شیوه ى هدایت گرى است و انسان ها را از این امور برحذر داشته است :
1. سكون فكرى و به تعبیر دیگر تقلید در اصول . 2. حركت فكرى به شیوه نادرست . به عبارت دیگر مغالطه ى فكرى كه منشاء آن وحى كردن شیطان است به دوستانش ، تا بدین وسیله درباره ى خداوند بدون علم و هدایت و كتاب منیر به مجادله بپردازند.
قرآن تنها به منع از این امور بسنده نكرده ، بلكه خود پیشگام سالكان است و براى دعواى خود برهان بیان مى كند و نیز بر مدعاى خود استدلال مى آورد و شیوه و فن برهان را به پذیراى آن مى آموزد و با نقل استناد كسانى كه از حق دور شده اند، سستى دلیل آن ها را به جهت ضعف ماده یا صورت آن روشن مى سازد و انسان را از استدلالى كه یقین آور نیست ، به جهت سستى و بى پایگى آن بر حذر مى دارد؛ چنان كه انسان را از جمود و تقلید نیز مى ترساند، چون رفتن به بیراهه و حركت مغالطه اى ، اگر بدتر از سكون فكرى و تقلید نباشد، كم تر از آن نیست .

چهارشنبه 6/9/1387 - 18:27 - 0 تشکر 73514

راه رسیدن به حق
اكنون با توجه به راه هاى سه گانه شناخت ، یعنى حس و عقل و قلب ، با استفاده از قرآن كریم در مى یابیم كه براى رسیدن به حق ، تنها دو راه وجود دارد: تفكر عقلى و شهود قلبى ؛ هر یك از این دو با دیگرى سازگار است ، ولى تك تك آن ها ویژگى اى دارد كه آن را از دیگرى جدا مى سازد و جمع این دو در انسان كاملى مانند حكیم متاءله و عارف محقق شدنى است ؛ اما راه حس تا زمانى كه به برهان عقلى نینجامد، به تنهایى صراط مستقیم نیست . زیرا جزئى محسوس اگر چه به یك جزئى یا جزئیات دیگر هم ضمیمه شود، از آن جهت كه جزئى است ، نتیجه اى جز گمان ندارد و در امورى كه به یقین نیازمند است ، گمان سودبخش نیست .
تمایز تفكر عقلى و شهود قلبى
راه شهود قلبى ، به حق و سیره ى انبیا و اولیا، كسانى كه به واسطه ى آن شهود به حقیقت نائل گشته اند، نزدیك تر است و در عین حال شهود قلبى بیش تر به عمل صالح فرا مى خواند، چنان كه اساس شهود قلبى همان عمل صالح است .
بنابراین ، اهتمام قرآن به شهود قلبى از تفكر عقلانى بیش تر است ، و با این كه تفكر عقلى نیز دشوار و ناهموار است ، ولى راه شهود قلبى از آن دشوارتر، و ناهموارتر است . زیرا شرایط سلوك شهودى از شرایط تفكر عقلى مهم تر و موانع آن از موانع تفكر بیش تر است .
شرایط تفكر صحیح و همچنین موانع آن معلوم مدون است ، گر چه رعایت آن ها آسان نیست ، ولى شرایط شهود قلبى چون زمین پست و بلند و ناهموار است كه فرو رفتن در آن بسیار دشوار است و نیز موانع شهود قلبى وادى هلاك كننده اى است كه با شهوات درهم پیچیده ، به وسیله ى آن ها زینت یافته است ، به گونه اى كه پرهیز از آن ها سخت و نجات یافتن از آن ها و چیره شدن بر آن ها مشكل است ، مگر براى شمار اندكى كه نفس خود را براى خداوند خالص گردانیده اند و به هدف والایى رسیده اند كه تیرهاى شیاطین و دست هاى آرزوها و دسیسه ها به آنان نمى رسد.
تمایز دیگر راه تفكر و شهود در آن است كه محصول تفكر برهانى ، براى دیگران آموختنى و انتقال پذیر است ، در حالى كه ثمره ى شهود قلبى خود به خود چنین نیست ، بلكه تنها با كمك گرفتن از تفكر عقلى انتقال پذیر است . تفضیل این مطلب در دو مبحث جایگاه تفكر عقلى در برابر قرآن حكیم و جایگاه شهود قلبى در برابر قرآن ، بررسى مى شود.

چهارشنبه 6/9/1387 - 18:27 - 0 تشکر 73515

امیون یا فریب خوردگان دنیا
راز پا فشارى امام علیه السلام به دور كردن و پشت سر انداختن آرزو آن است كه آرزو سرمایه و دام شیطان است ، چنان كه خداوند سبحان از شیطان حكایت مى كند؛ و لاءمنینهم ، (276) ولى كسى جز اهل دنیا كه در ولایت اویند، فریب او را نمى خورند و یكى از بارزترین مصادیق افراد تحت ولایت شیطان ، اءمیون هستند؛ یعنى كسانى كه جز آرزوها آگاهى دیگرى نسبت به كتاب آسمانى ندارند. از این رو شیطان با وعده دادن به آنان در دلشان آرزو مى افكند، ولى او به چیزى جز فریب وعده نمى دهد.
امیرالمؤ منین علیه السلام فرمودند: خداوند شما را برحذر داشته از دشمنى كه مخفیانه در سینه ها راه مى یابد و نجواكنان در گوش ها مى دمد. پس از آن گمراه و پست مى سازد و به انسان نوید داده ، او را به خواهش وا مى دارد و زشتى هاى گناهان را آرایش مى بخشد؛ و حذركم عدوا نفذ فى الصدور خفیا، و نفث فى الآذان نجیا، فاءضل و اءردى و وعد فمنى و زین سیئات الجرائم ،
(277) ولى انسان محقق كه در مدرسه ى این فرموده الاهى : لیس باءمانیكم و لا اءمانى اءهل الكتاب (278) تربیت یافته ، كسى است كه آرزوها را دروغ مى پندارد و با هواى نفس مى ستیزد و با شریف ترین شیوه اظهار بى نیازى مى كند و با خواهش هاى نفس مى جنگد، چنان كه با دشمن خود جهاد مى كند تا آن كه عقلش را اسیر هواى نفس نسازد و هواى نفسش ‍ امیر عقلش نگردد.
امیر المؤ منین علیه السلام فرمودند: ... برترین بى نیازى ترك آرزوهاست ، و چه بسیار عقولى كه اسیر هواى نفس اند؛ و اءشرف الغنى ترك المنى ، و كم من عقل اءسیر تحت هوى اءمیر .
(279)
براى مصون ماندن از آرزو و در دام دشمن آشكار افتادن چاره اى جز عبادت و تفاخر به عبادت نیست . زیرا افتخار كردن به فروتنى در پیشگاه خدا ستوده است ؛ چنان كه حضرت على علیه السلام مى فرماید: معبود من ! مرا همین عزت بس كه بنده ى تو باشم و همین افتخار مرا بس كه تو پروردگار من باشى ، تو چنان هستى كه من دوست دارم ، مرا نیز همان گونه قرار ده كه تو دوست دارى ؛ الهى كفى بى عزا اءن اءكون لك عبدا، و كفى بى فخرا اءن تكون لى ربا، اءنت كما اءحب فاجعلنى كما تحب . (280)
از همین سخنان ، معناى فرموده ى حضرت رضا علیه السلام روشن مى شود. ماءمون به ایشان گفت : اى پسر رسول خدا! فضل و علم و زهد و ورع و عبادت شما را شناختم و شما ما را نسبت به خلافت شایسته تر از خود مى بینم . حضرت علیه السلام فرمودند: من به عبودیت خداى بزرگ افتخار مى كنم و به سبب زهد در دنیا امید نجات از شر دنیا را دارم و به واسطه ى ورع از محرمات رسیدن بهره ها امیدوارم و به جهت تواضع در دنیا، امید رفعت نزد خداى والا را دارم ؛ بالعبودیة لله عز و جل اءفتخر، و بالزهد فى الدنیا اءرجو النجاة من شر الدنیا، و بالورع عن المحارم اءرجو الفوز بالمغانم ، و بالتوالضع فى الدنیا اءرجو الرفعة عند الله عز و جل . (281)
نتیجه ى بحث
تعالیم قرآن بر اساس تحقیق و پرهیز از آرزوها پایه گذارى شده است و حضرت رضا علیه السلام نیز چون سایر عترت طاهره ، سیرت علمى و عملى خود را بر پایه ى این اصول بنا نهاده اند: تحقیق برهانى و تحكیم مبانى آن ، ضعیف شمردن آرزوها و شكستن اركان آن ها، آگاهى بخشیدن به فریب خوردگان آن ها، هوشیار ساختن آنان براى فریب نخوردن از نسبت خویشاوندى و نژاد و تبار و جز این ها كه پیش خداوند پذیرفته شده نیست و همه ى این امور به بركت عمود نورى است كه میان آن حضرت علیه السلام و خداوند سبحان قرار دارد، چنان كه پیش از این به طور مشروح بیان شد.

چهارشنبه 6/9/1387 - 18:27 - 0 تشکر 73516

تشویق قرآن به تحصیل برهان عقلى و دریافت شهود قلبى
در مباحث پیش گفته شد كه قرآن به تحقیق و جست و جو دعوت ، به آن امر مى كند، و از اعتماد به خواهش و آرزو بر حذر مى دارد و از آن نهى مى كند، و از آنجا كه قرآن نورى است كه به هیچ وجه تاریكى در آن راه ندارد، پس ‍ تنها به امر كردن بسنده نمى كند، بلكه به كیفیت تحصیل آن نیز ره مى نماید.
همچنین بدون ذكر نمونه بر نهى كردن از چیزى قناعت نمى كند اگر از چیزى نهى مى كند، براى آن مثال مى آورد، و افزون بر ذكر كسانى كه به آن مبتلا شده اند، چگونگى درمان آن را نیز بیان مى فرماید. زیرا قرآن فقط كتاب تعلیم نیست كه در آن به ذكر مثال ها و شرح حال مبتلایان اشاره اى نكند، چنان كه در بازار تصنیف و تجارتخانه ى تاءلیف چنین رایج است ، بلكه قرآن كتاب هدایت است ؛ هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان .
(282)
قرآن كتاب تعلیم و هدایت
قرآن بر اساس تحقیق بنیانگذارى شده است و مردم را به بنا نهادن زندگى خود بر تحقیق فرا مى خواند و محققان را مى ستاید و رو گردانندگان از تحقیق را سرزنش مى كند، چنان كه در بهشت سوم گذشت ، ولى بدون آموزش شیوه ى تحقیق و ارائه ى شرایط رسیدن به حق ، به صرف یك بیان كلى كفایت نمى كند، بلكه موانع رسیدن به حق را یادآورى و داستان كسانى را نقل مى كند كه شرایط رسیدن به حق را به چنگ نیاورده ، از موانع وصول به حق پرهیز نكرده ، در سرگردانى نادانى و حیرت گمراهى فرو رفته اند.
همچنین به نقل سیره ى كسى مى پردازد كه آن شرایط را یافته ، از این موانع رها گشته ، به قرب و وصال رسیده اند.
پس تدبر در قرآن حكیم ضرورى است تا چیستى و چگونگى منطق قرآن در آموزش شیوه ى تحقیق روشن شود. سپس باید به سخن گویا كننده ى قرآن و انسان كامل معصوم علیه السلام گوش داد تا بیان آن حضرت نیز در چگونگى هدایت به سوى حق و رسیدن به حق روشن شود.
همچنین معلوم شود، ثقلینى كه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در امت خود به یادگار گذاشت ، چونان دو چشم و دو گوش هستند كه هر دو با هم مى بینند و هر دو با هم مى شنوند، بدون آن كه تمایز، تعداد، ناسازگارى یا گوناگونى میان دیدنى ها و شنیدنى هاى آن ها باشد.

چهارشنبه 6/9/1387 - 18:27 - 0 تشکر 73517

عبادت بودن نگاه به فرزندان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم
از این جا معناى فرموده ى حضرت رضا علیه السلام روشن مى شود: نگاه كردن به فرزندان ما عبادت است ؛ النظر الى ذریتنا عبادة . به ایشان گفته شد: اى پسر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آیا نگاه كردن به امامان عبادت است یا نگاه كردن به همه ى فرزندان شما عبادت شمرده مى شود؟ حضرت فرمودند: نگاه به همه ى فرزندان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم عبادت است ، به شرط آن كه از روش پیامبر جدا و به گناهان آلوده نشده باشند؛ بل النظر الى جمیع ذریة النبى صلى الله علیه و آله و سلم عبادة مالم یفارقوا منهاجه و لم یتلوثوا بالمعاصى .
دیدن فرزندان پیراسته از گناه ایشان ، یادآور كسانى است كه خداوند پلیدى را از آن ها زدوده ، ایشان را پاك كرده است و این یادآورى عبادت است ؛ بر خلاف نگاه به كسى كه آلوده به گناهان است . زیرا او مانعى براى به خاطر آوردن آن پاكان است ، پس چگونه مى تواند عبادت باشد! پس این روایت دلالت مى كند كه عبادت بر مدار حق مى چرخد، نه بر اساس نسبت داشتن با كسى یا آرزو و گمان .
از آنجا كه حضرت علیه السلام متحقق به حق ، و نماز و مناسك و حیات و موت ایشان براى رب العالمین است و نیز از شائبه ى باطل و تمنى و انتساب و گمان ، پاك و منزه هستند، هیچ ستایش و نكوهشى در ایشان اثر نمى گذارد. از این جهت در پاسخ مردى كه به ایشان گفت : به خدا سوگند! هیچ كس از ناحیه ى پدر از شما شریف تر نیست ، حضرت فرمودند: تقوا سبب شرافت ایشان شده است و اطاعت خداوند آنان را بهره مند ساخته است ؛ التقوى شرفهم و طاعة الله اءحظتهم .
نیز در پاسخ فرد دیگرى كه به ایشان گفت : به خدا سوگند! تو بهترین مردم هستى . حضرت فرمود: قسم مخور. بهتر از من كسى است كه از تقواى خداى متعالى بیشتر برخوردار بوده ، طاعتش براى او بیش تر باشد. به خدا سوگند! این آیه نسخ نشده است ؛ و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اءكرمكم عند الله اءتقیكم (273)؛ با تخلف یا هذا، خیر منى من كان اءتقى لله تعالى و اءطوع له و الله ما نسخت هذه الآیة : و جعلناكم شعوبا.... (274)
در وجود انسان كامل معصوم علیه السلام باطل راه ندارد، چه از ناحیه ى مدح و چه از سمت نكوهش . زیرا قرآن علمى كه از هر پلیدى محفوظ است ، با خون و گوشت او، از سر تا پاى او، از قلب تا قالب او، از ملكوت تا ملك او، از عقل تا طبیعت او و از فیض اقدس كه از شائبه ى كثرت و تمایز خالى است تا فیض مقدس كه همه ى مراتب عالم را در بر مى گیرد با او آمیخته است .
همان گونه كه قرآن علمى قول فصل است و هزل و شوخى نیست و كلامى برهانى است و از روى گمان نیست و حق است و آرزو نیست ، همچنین قرآن عینى و گویا كننده ى قرآن علمى ، حقى است كه با مدح باطل چیزى از او كم نمى شود و نورى است كه با نكوهش هاى دروغین تیره و خاموش ‍ نمى گردد.
به طور كلى حیات طوباى قرآن عینى زندگى عقلانى و از تفاخر خویشاوندى پیراسته است ، هر چند ایشان از همه ى آنچه ستایندگان در مدح ایشان گفته و مى گویند، برتر است . چنان چه حضرت رضا علیه السلام امام را چنین مى ستاید: كسى است كه عقل هاى مردم به شناخت او دست پیدا نمى كند
(275) و جز این نیست كه استدلال به قرآن براى تحكیم و دور انداختن هر آرزویى از هر آرزو كننده اى است .

چهارشنبه 6/9/1387 - 18:27 - 0 تشکر 73518

نبود پیوند خویشاوندى میان خداوند و بندگانش
اكنون كه روشن گردید ملاك سعادت تحقیق و دور انداختن هر آرزویى است كه به تحقیق تكیه ندارد و نیز معارف قرآن علمى بر اساس تحقیق پایه ریزى شده است - بر حسب استنباطى كه متدبر در قرآن مى كند - باید به روایتى از مستنطق قرآن یعنى حضرت رضا علیه السلام توجه شود: كسى كه معصیت كار را دوست بدارد، خود نا فرمانبردار است و كسى كه مطیع را دوست بدارد، خود فرمانبردار است . هر كس ظالمى را یارى كند، خود ستمگر است و هر كس عادلى را یارى نكند، خود ظالم است .
خداوند با كسى خویشاوندى ندارد و كسى به ولایت خداوند نمى رسد، مگر به طاعت او. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به پسران عبدالمطلب فرمود: اعمال خود را براى من بیاورید، نه حسب و نسب هایتان را. خداى متعالى مى فرمایند: هنگامى در صور دمیده شد، در آن روز هیچ گونه نسبتى میان آنان نیست و از حال یكدیگر جویا نمى شوند. آنان كه كفه میزان اعمالشان سنگین باشد، فقط آنان كامیابان هستند و كسانى كه كفه ترازوى كردارشان سبك باشد، آنان به خویشتن زیان رسانده ، همواره در جهنم مى مانند؛ من اءحب عاصیا فهو عاص و من اءحب مطیعا فهو مطیع و من اءعان ظالما فهو ظالم و من خذل عادلا فهو ظالم . انه لیس بین الله و بین اءحد قرابة و لا ینال اءحد ولایة الله الا بالطاعة ، و لقد قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم لبنى عبدالمطلب : ایتونى باءعمالكم لا باءحسابكم و اءنسابكم قال الله تعالى : فاذا نفخ فى الصور فلا اءنساب بینهم یؤ مئذ و لایتساءلون * فمن ثقلت موازینه فاءولئك هم المفلحون * و من خفت موازینه فاءولئك الذین خسروا اءنفسهم فى جهنم خالدون .
(264) حضرت رضا علیه السلام تصریح فرموده اند كه عمل ناشایست از هر كه سر زند، خسارت زاست و خدا با كسى از انسان ها خویشاوندى ندارد تا مانند یهود بتواند ادعا كند كه از پسران خدا و دوستان اویند، در حالى كه آنان پیامبران را به ناحق كشتند.
پس كسى به ولایت خداوند دست نمى یابد، مگر به واسطه ى طاعت كه مجموعه اى است كه از حسن فاعلى ایمان و حسن فعلى عمل صالح .
اباصلت هروى روایت مى كند كه حضرت رضا علیه السلام از پدر بزرگوارشان نقل مى فرمودند كه اسماعیل به حضرت صادق علیه السلام گفت : پدر جان ، چه مى فرمایید درباره ى گناهكاران شیعه و غیر آنان ؟ حضرت علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود: لیس باءمانیكم و لا اءمانى اءهل الكتاب من یعمل سوءا یجز به (265)؛ سمعت الرضا علیه السلام یحدث عن اءبیه : اءن اسماعیل قال للصادق علیه السلام : یا اءبتاه ما تقول فى المذنب منا و من غیرنا؟ فقال علیه السلام : لیس باءمانیكم و... .
(266) نسبت داشتن با كسى یا آرزو كردن سودى ندارد. هر كس با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نسبت داشته باشد، باید به ارشاد او هدایت یابد و سیرت و سنتش مانند ایشان باشد و به درستى كه معیار نجات و رستگارى ، خواست هر آرزو كننده اى نیست . نیز حسن بن جهم روایت مى كند كه من خدمت امام رضا علیه السلام بودم و زید بن موسى برادر آن حضرت نزد ایشان بود، حضرت رضا علیه السلام فرمود: اى زید، تقواى خدا را پیشه كن كه ما با تقوا به این درجه رسیدیم ، پس كسى كه تقوا نداشته باشد و مراقب خدا نباشد، از ما نیست و ما نیز از او نیستیم . اى زید، بپرهیز از خوار شمردن كسى از شیعیان ما كه به واسطه ى تقوا بزرگى یافته است ، در این صورت نور تو نابود مى شود. اى زید، مردم شیعیان ما را مبغوض شمرده ، با آنان دشمنى مى كنند و خون و مال آنان را حلال مى دانند، تنها به این دلیل كه آنان بدى كنى ، به خود ظلم كرده ، حق خود را پایمال كرده اى ؛ یا زید اتق الله ، فانه بلغنا ما بلغنا بالتقوى ، فمن لم یتق الله و لم یراقبه فلیس منا و لنسا منه . یا زید ایاك اءن تهین من به تصول من شیعتنا فیذهب نورك . یا زید ان شیعتنا انما اءبعضهم الناس و عادوهم و استحلوا دماءهم و اءموالهم لمحبتهم لنا و اعتقادهم لولایتنا، فان اءنت اءساءت الیهم ، ظلمت نفسك و اءبطلت حقك .
حسن بن جهم گفت : پس از آن ، حضرت علیه السلام رو به من كرده ، فرمود: اى پسر جهم . از كسى كه با دین خدا مخالفت مى كند، بیزارى جو، هر كه باشد و از هر قبیله اى كه هست ، و هر كه با خدا دشمنى مى كند، او را دوست مگیر، هر كس باشد و از هر قبیله اى كه هست ؛ من خالف دین الله فابراء منه ، كائنا من كان ، من اءى قبیلة كان ، و من عادى الله فلا تواله ، كائنا من كان ، من اءى قبیلة كان .
من به ایشان گفتم : اى پسر رسول خدا! چه كسى با خداوند دشمنى مى كند؟
فرمود: هر كس كه نافرمانى و معصیت او كند؛ من یعصیه .
(267)
نتیجه ى گفتار حضرت رضا علیه السلام كلام قرآن است كه مدار كرامت انسان همان تقواست و كرامت از طریق نسبت خویشاوندى و آرزو و امثال آن به دست نمى آید، بلكه از طریق مراقبت و طاعت حاصل مى شود، و هر كس نافرمانى خدا كند، دشمن اوست و دشمن او چگونه مى تواند دوست او باشد!
از این رو حضرت علیه السلام به برادرشان فرمودند: تو برادر من هستى تا زمانى كه در طاعت خدا بزرگ باشى . نوح علیه السلام گفت : رب ان ابنى من اءهلى و ان وعدك الحق و اءنت اءحكم الحاكمین .
(268) پس ‍ خداى والا فرمود: یا نوح انه لیس من اءهلك انه عمل غیر صالح . (269) آنگاه خداى متعالى به سبب نافرمانى پسر، او را از اهل خانواده نوح بیرون كرد؛ اءنت اءخى ما اءطعت الله عز و جل ، ان نوحا علیه السلام قال : رب ان ابنى ... فقال الله عز و جل : یا نوح انه ... فاءخرجه الله عز و جل من اءن یكون من اءهله بمعصیته . (270)
خداوند در حكم كردن هرگز ستم روا نمى دارد. چون او استوارترین و محكم ترین و عادل ترین حاكم و قاضى است ، او حكم كرده است كه بدكار هیچ ارتباطى با نیكوكار ندارد و نسبت هاى اعتبارى در امور حقیقى سودمند نیست و معصیت سبب دورى بنده از خداوند مى شود و طاعت سبب نزدیكى به او مى گردد، و دور و نزدیك است ، از كسى كه از او دور است ، بیزارى مى جوید؛ همان گونه كه نزدیك ترین كسان به حضرت ابراهیم كسانى بودند كه از او پیروى مى كردند و نیز این پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم محمد صلى الله علیه و آله و سلم و كسانى كه ایمان آورند و خداوند دوستدار مؤ منان است . از این جهت ابراهیم علیه السلام گفت : و اذ قال ابراهیم لاءبیه و قومه اننى براء مما تعبدون . (271)
راز مطلب در آن است كه حق از باطل بیزار است و با وجود ظهور حق ، مجالى براى باطل نیست ؛ قل جاء الحق و ما یبدى الباطل و ما یعید ؛ (272) با آمدن حق جایگاهى بارى باطل وجود ندارد؛ چه این باطل قبلا وجود نداشته ، هم اكنون حادث شده یا باطل است كه پیش از این نیز بوده ، ولى از بین رفته باشد كه در این صورت نیز موجودیت دوباره ى آن شدنى نیست ؛ چنان كه امكان حدوث باطل هاى دیگر نیز وجود ندارد. زیرا حق ، باطل را دفع مى كند و باطل نابود مى شود.

چهارشنبه 6/9/1387 - 18:27 - 0 تشکر 73520

شرط دستیابى به بهشت
از آنجا كه قرآن حكیم به استوارترین طریق هدایت مى كند، پس سخنى نمى گوید، مگر آن كه همراه متن برهان بیان كند؛ چه در این سخن كمالى را براى چیزى ثابت كند یا از آن نفى كند و هیچ سخنى را بر مبناى عنوان و اسم و انتساب به كتاب پایه گذارى نمى كند. از این رو در هیچ جاى قرآن دیده نمى شود كه كسى بهشتى خوانده شود یا از آتش جهنم در امان بماند، مگر این كه داراى دو صفت باشد؛ حسن فاعلى یعنى شخص مؤ من باشد و حسن فعلى یعنى عمل صالح انجام دهد. چنان كه هیچ كس به آتش تهدید نمى شود، مگر این كه یكى از این دو صفت را نداشته باشد، یعنى ایمان ندارد یا مؤ من است ، ولى در ایمان خود خیر و عمل صالح كسب نكرده است .
بنابراین ، قرآن درباره ى این كه هر فرقه اى به طور مطلق مدعى نجات خود است و نیز به طور مطلق ادعا مى كند كه هر فرقه اى غیر از او بى بنیاد بوده ، بلكه به حكم عدل محكوم به هلاكت است ، بر اساس مبانى خود حكم كرده است .
معیار وجود و عدم سعادت و نجات از آتش دوزخ ، وجود و عدم آن اصول سه گانه است اعتقاد به خداوند و معاد و نبوت كه به عم صالح بینجامد؛ قل یا اءهل الكتاب لستم على شى ء حتى تقیموا التوریة و الانجیل و ما اءنزل الیكم من ربكم و لیزیدن كثیرا منهم ما اءنزل الیك من ربك طغیانا و كفرا فلا تاءس على القوم الكافرین .
(262) اگر اهل كتاب ، كتاب آسمانى خود و آنچه را كه از سوى پروردگارشان نازل شده است ، بر پا دارند، در خیر و كمال به سر مى برند و درهاى رحمت و جمال به روى آنان گشوده مى شود.
اقامه ى كتاب آسمانى تعبیرى اجمالى است ، از آنچه در دو آیه ى سوره هاى بقره و مائده به تفصیل بیان شده است ؛ به این بیان كه پاداش الاهى و نداشتن ترس و اندوه ثمره ى ایمان به مبداء و معاد و وحى و رسالت و عمل به مقتضاى آن ها است . زیرا كسى كه به كتاب آسمانى ایمان نیاورد یا فقط به بعضى از آن ایمان آورد یا به همه ى آن ایمان آورد، ولى به مقتضاى آن عمل نكند، در حقیقت كتاب آسمانى را بر پا نداشته است . پس به اقامه ى كتاب در گرو حصول اصول سه گانه گذشته است .
اكنون تفاوت این دو سخن روشن مى شود: یهود به هیچ وجه اساسى ندارد و یهود بنیانى دارد، به شرط آن كه كتاب آسمانى اش را بر پا دارد. زیرا اولى گزافه گویى است كه مدعایش پذیرفتنى نیست و دومى حكیمى است كه ادعاى او شایسته ى خضوع است .
اگر اهل كتاب ، كتاب اصیل و بدون تحریف خود را بر پا دارند، به كلیه ى حقایق دست مى یابند كه برخى از آن ها، بشارت به قرآن و پیامبرى است كه آورنده ى قرآن است و در این صورت ، نصاب شرایط پاداش الاهى برایشان پدید مى آید، آنگاه به كمال دست مى یابند، همان كه هدف پیامبران بوده ، رسالت آنان به سوى آن هدایت مى كند؛ اما یهودیان كتاب آسمانى خود را پشت سر انداخته ، آن را بر پا نداشتند و تنها به نسبت داشتن با آن تورات بسنده كردند.
از این رو، جهل مقابل علم آنان را در بر گرفته ، چنان كه كسانى كه از هر شیطان سركشى پیروى مى كنند، گرفتار چنین جهلى هستند. زیرا در اطاعت خود تحقیق نكردند یا آن كه به گونه اى دیگر نه آن جهلى كه مقابل علم و آگاهى است به جهل مقابل دچار هستند؛ مانند دانشمندان یهود و راهبان و قسیسین زیرا دنیا را بر آخرت رجحان دادند و جاه و مقام و دوستى دنیا را برگزیدند كه سرآغاز هر خطایى است .
در این صورت روشن مى گردد كه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و پیروان ایشان بهره ى بزرگى از علم داشتند، ولى اهل كتاب نصیبى از علم نمى برند. این مطلب از این فرموده ى خداى متعالى برداشت مى شود: و لئن اءتیت الذین اءوتوا الكتاب بكل ایة ما تبعوا قبلتك و ما اءنت بتابع قبلتهم و ما بعضهم بتابع قبلة بعض و لئن اتبعت اءهواءهم من بعد ما جاءك من العلم انك اذا لمن الظالمین * الذین اتیناهم الكتاب یعرفونه كما یعرفون اءبناءهم و ان فریقا منهم لیكتمون الحق و هم یعلمون
(263) زیرا آنچه را نزد حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم است ، خداى متعالى علم بر شمرده ، عمل این اهل كتاب را هواى نفسى قلمداد مى كند كه از روى نادانى انجام مى دهند، در حالى كه حق براى آنان روشن گردیده ، كاملا آن را مى شناسند، چنان كه پسران خود را مى شناسند، ولى با وجود علم به حق ، آن را مى پوشانند.
افزون بر آن كه از عقل عملى هم بهره اى ندارند؛ همان عقلى كه به واسطه ى آن حق ، قبول و باطل مهار و خداوند رحمان عبادت شده بهشت كسب مى شود.

چهارشنبه 6/9/1387 - 18:27 - 0 تشکر 73521

ملاك اجر الاهى
این اصول عبارت است از:
1. اعتقاد به خداوندى كه دارنده ى همه ى كمالات است ؛ كمالاتى كه از جهت اطلاق ذاتى خود احتمال هر گونه شریك و همتا و ضد و یاور و امثال آن را نفى مى كند.
2. اعتقاد به روز آخرت كه همه ى مردم در آن روز به سوى خداوند باز مى گردند و داراى مواقف شناخته شده است .
3. اعتقاد به وحى و رسالت و شریعت ، همراه با عمل بر طبق موازین شریعت ؛ یعنى اصلى كه در قرآن با عنوان صالح از آن یاد شده است . كسى كه در قرآن تدبر كند و با آن آشنا گردد، در مى یابد كه قرآن عملى را صالح مى شمرد كه بر شیوه ى منسوخ باطل شده باشد یا مطابق شریعتى باشد كه زمان آن تمام شده ، آن عمل در نزد قرآن عمل صالح به حساب نمى آید؛ ولى امور كلى اى كه عقل به آن ها دست مى یابد و وحى مشترك میان پیامبران آن را امضا مى كند، چون نیكى عدل و احسان و راستى و ایثار و امانت دارى و تواضع و امثال آن نزد هر پیامبر و وصى اى ، صفت و عمل صالح به حساب مى آید. اصطلاحا به این امور مستقلات عقلیه گفته مى شود. زیرا عقل جداى از وحى ، حسن و صلاحیت آن ها را در مى یابد.
آرى ، عمل صالح در اصطلاح قرآن عبارت است از عمل مطابق با آنچه از طریق وحى حاكم در زمان خویش رسیده است و مسلما مطابقت عمل با چنین میزانى نیازمند آگاهى از آن و اعتقاد قلبى با آن است و این همان اعتقاد به وحى و نبوت است كه در اصل سوم به آن اشاره شد.
این اصول سه گانه - در هر زمانى محقق شود - اجر و پاداش الاهى را در پى دارد، با آن حال كه ترس و اندوه را نیز از بین مى برد و گذشتگان و آیندگان در آن یكسانند. در شناخت این اصول از به كار گیرى برهان عقلى گریزى نیست ، به گونه اى كه در آن براى تقلید از دیگران مجالى نیست . چون مردم در این زمینه با یكدیگر مساویند، اگر چه از جهت دریافت تحقیق و مراتب جست و جو نیز اجمال و تفصیل ، شدت و ضعف با یكدیگر اختلاف دارند. از این رو دلیل ندارد كه سعادت را به عنوانى منحصر دانسته ، عنوان دیگر را فاقد آن بدانیم .

چهارشنبه 6/9/1387 - 18:27 - 0 تشکر 73522

  قرآن كریم از دیدگاه امام هشتم

محور تفكر و تصدیق و تكذیب
اساسا قرآن حكیم همگان را به تحقیق دعوت و از اعتماد به چیزى بدون تحقیق ، نهى مى كند. اسامى و عناوین و القاب و امورى از این قبیل كه بیانگر امور بیرون از محدوده ى ذات و حوزه ى جوهر ذات انسانى است ، از چیزى كفایت نمى كند، بلكه باید در محتواى قرآن تدبر كرد و به كلام گویا كننده ى آن یعنى مولایمان حضرت رضا علیه السلام گوش فرا داد.
قرآن مصرانه عقل را مدار تفكر و تصدیق و تكذیب مى داند و بر این باور است كه حیات و زندگى پاكیزه ، فقط براى كسى است كه كان له قلب اءو اءلقى السمع و هو شهید .
(251) در عین حال مى فرماید: ان الذین امنوا و الذین هادوا و النصارى و الصابئین من امن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحا فلهم اءجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون . (252)
از این آیه و آیات مشابه آن بر مى آید: مردمى كه به طور كلى خداوند و بازگشت به سوى او را انكار نمى كنند و لات و عزى را نمى پرستند و نمى گویند: حیات ما تنها همین دنیاست و تنها روزگار است كه ما را هلاك مى كند و اعتراف اجمالى دارند كه پروردگارى هست و به سوى او باز مى گردند، آنان گروه گروه شده اند و هر گروهى به آن چه در نزد خویش ‍ دارد، خشنود است و گمان مى كند كه تنها او نجات یافته است نه دیگران ، و به یكى از عنوان هاى مخصوص به خود كه در آیه ى شریفه مطرح شده ، بسنده مى كند.
اینان باید بدانند خداوندى كه اندازه ى هر چیزى در دست اوست و ملاك هلاكت و نجات را تعیین مى كند، فرمود: هیچ یك از این اسامى فایده ندارد و هرگز اساس پاداش الاهى نیست . زیرا پاداش بر سه محور اصلى استوار است كه همه ى انسان ها از بالا تا پایین در آن یكسانند. این اصول عبارت است از معارف اولیه اى كه اسلام ، تنها دین نزد خداوند، بر آن ها بنا نهاده شده است و نیز معارفى كه پیامبران از جانب خداوند آورده اند، بدون آن كه میانشان از این جهت تفاوتى باشد.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.