« کتاب : لاله های تنگستان »
پدر شهید سید اکبر امیرزاده می گوید : چند سالی بعد از شهادت فرزندم ؛ یکی از سادات خائیز ( از توابع شهرستان تنگستان ) مقداری هیزم غیر قانونی از درختان قطع کرده ؛ آورده بود شهر اهرم . جنگلبانی او را دستگیر کرده و تحویل ماموران انتظامی داده بودند . آن آقا آمد از ما خواست که برویم پاسگاه و هیزم های او را آزاد کنیم . بنده رفتم پاسگاه وگفتم هیزم ها مال خودم است و خیلی مبالغه کردم ؛ آنها هم قبول کردند . روز پنج شنبه ای بود از بهشت اکبر شهر اهرم بر می گشتم ؛ آمدم تا درب حیاطمان آقایی نشسته ؛ گفت : آقا من قاصد فرزند شهیدت هستم و تو چه گناهی کرده ای و چه دروغی گفته ای ؟ گفتم چه شده ؟ گفت دیشب خواب دیدم که در عالم برزخ تو را بردند که آ تش بزنند به خاطر دروغی که گفته بودی و ماموران الهی قبل ازاین که تو را در آ تش بیندازند ؛ گفتند : حیف نباشد که تو پدر شهید امیرزاده باشی و بعد تو را به خاطر فرزندت آزاد کردند.
« شهید سید اکبر امیرزاده / شهرستان تنگستان »