• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
مقاومت اسلامی (بازدید: 5921)
سه شنبه 9/7/1392 - 6:36 -0 تشکر 656639
خاطرات همرزمان شهدا

بسم الله الرحمن الرحیم

دراین تاپیک به گرداوری خاطرات همرزمان شهید میپردازم.

زنده باد ایران

سه شنبه 9/7/1392 - 6:40 - 0 تشکر 656652

یکی از همرزمان شهید ناصر میرسنجری از عزاداریهای او می گوید :

‏یادم می آید با پنج مینی بوس به سمت اهواز حرکت کردیم . ناصر عده ای را جدا کرد و به مینی بوس  جهاد  که  آخر همه  قرار داشت ، برد . راننده ی آن مینی بوس پیرمردی بود که خیلی تند رانندگی  می کرد  .  ناصر  پیش  او رفت و  به آرامی به ایشان  گفت : « کمی آهسته برو . این ماشین بیت المال به امانت در دست ماست. اشکال ندارد که کمی دیرتر برسیم » .

‏شب به اهواز رسیدیم و مشغول عزاداری شدیم و گروه نوحه خوانی تشکیل دادیم . بچه ها گرد ما جمع می شدند و به مراسم سینه زنی ما علاقه نشان می دادند . حال و هوای عجیبی داشتیم . شب سوم ، عزاداری ما خیلی گرم شد . در آن شب ، ناصر با صدایی رسا ‏و پر سوز و گداز ؛ عاشقانه مدیحه سرایی می کرد و بچه ها را  دلسوزانه به اتحاد و همبستگی دعوت می نمود .

‏وقتی برادران به ناصر می گفتند : امشب ؛ شب عاشورا است ؛ او می گفت : « هرشب ؛ شب عاشوراست » . ‏ناصر فردی خاشع و فروتن بود . مدت زیادی در منطقه خدمت کرده و عملیات های سختی انجام داده بود .  

« شهید ناصر میرسنجری »

شهرستان بوشهر

سه شنبه 9/7/1392 - 6:40 - 0 تشکر 656654

یکی از همرزمان شهید ناصر میرسنجری از نحوه دستگیری عراقی ها می گوید :

آخرین عملیاتی که ناصر درآن شرکت داشت ، عملیات « ‏طریق القدس» بود . در جبهه ی «فرضیه» همین طور که ناصر با یکی از بچه ها جلو می رفتند ؛ از پشت سر متوجه صدایی می شوند . به سمت صدا برمی گردند تا بینند چه کسی است ؛ دو عراقی را می بینند که در حال بیسیم زدن بوده اند.

‏ناصر بلافاصله با اسلحه اش که 16 ‏تیر هم بیشتر نداشته ؛ به سمت آن دو نفر شلیک و هر دو عراقی را دستگیر می کند . آن دو نفرعراقی ، حتی جرات نکرده بودند شلیک کنند.

« شهید ناصر میرسنجری »

شهرستان بوشهر

سه شنبه 9/7/1392 - 6:40 - 0 تشکر 656657

یکی از همرزمان شهید ناصر میرسنجری از دلاوری های او می گوید :

ناصر دیده بان گروه بود و جلو بقیه قرار داشت . فرمان پیشروی یا عقب نشینی نیز با خود او بود . با توجه به شایستگی های فراوانی که در وجود او بود ؛ شهید علیرضا ماهینی اختیار تام را در آن گروه به ناصر داده بود . ایشان با توجه به شجاعت و دلاوری که داشت همراه با نیروهایش  تا نزدیکی های دشمن پیش رفته بود .

در یکی از عملیاتهای که نیروها می خواستند سدی را بشکنند ؛ ناصر نیز جزء آنها بود و با آن گروه رفت . این گروه ده نفره ، شب قبل از حمله جلو رفته بود و همه مین ها را خنثی نموده و موانع را بر طرف کرده بودند.  ‏

شهید ناصر تعریف می کرد : « در پشت سد ، سه ساعت اسلحه هامان در آب بود . آنجا نگهبان عراقی به ما هشدار می داد و تهدید می کرد . به زبان عربی با او حرف زدم و سرش را گرم کردم . آن قدر او را به خود مشغول کردم تا بالاخره فرصتی پیش آمد و او را از بین بردم . در همین  لحظه ، گشت عراقیها آمد ؛ فوری اسلحه را از آب برداشتم تا متوجه من نشود . بسم الله گفتم و هدف گرفتم و با تعجب فراوان دیدم با اینکه اسلحه ام در آب بود ، شلیک کرد و یکی از گشتی ها کشته و دیگری زخمی شد و فرار کرد » .

« شهید ناصر میرسنجری »

شهرستان بوشهر

سه شنبه 9/7/1392 - 6:41 - 0 تشکر 656659

یکی از همرزمان شهید میرسنجری از لحظات آخر وی می گوید :

در شب حمله ؛ شهید عبدالعلی را سرپرست بیسیم ما قرار ‏دادند . تعداد بیسیم ها کم بود . شهید نزد ما آمد و گفت : « متاسفانه بیسیم به شما نمی رسد ؛ یک دسته بیسیم بگیرد و دسته هایی که دو طرف دستی بیسیم دارهستند ، هرگاه چیزی لازم داشتند ، سریع به این دسته که دارای بیسیم است ، اعلام ‏کنند تا آنها با ما تماس بگیرند و اطلاع دهند » .  

‏وسایل خود را بستیم و آماده ی حرکت شدیم . یک ساعت قبل از ‏حمله ، عبدالعلی آمد و بیسیمی را که همراه خود آورده بود ، به ما داد و گفت : « ‏بیسیمی برایتان آورده ام ؛ وسایلتان را باز و بیسیم را آماده کنید » .  کد و رمزها را نیز به ما گفت و چراغ قوه ی کوچکی هم به ما داد و نکات مهم را یکی یکی به ما ‏گوش زد کرد تا اگر کسی از ما شهید شود ، بقیه در جریان کار باشند .        

‏اسم رمز ما « کربلا » ؛ رمز شهید  خداخواست  شکریان « عاشورا »  و رمز  شهید ‏ عبدالعلی هم «المهدی » بود . همه رفتند ؛ حدود ده دقیقه ای از شروع حمله گذشت بود که ارتباط ما با رمز «عاشورا » که شهید خداخواست شکریان بود ؛ قطع شد . من با مرکز تماس گرفتم و قطع ارتباط را اطلاع دادم و گفتم : ‏معلوم نیست که آنها به سیم خاردار و میدان مین رسیده اند یا دچار مشکل دیگری شده اند » .  ‏گفتند : یک نفر را پیش آنها بفرستید . ما هم همین کار را کردیم . یکی از بچه ها را فرستادیم ؛‏ ولی به علت تاریک شدن هوا ، نتوانست جلو برود و چون نمی دانست بچه ها از کدام راه رفته اند ، برگشت.

‏دومین نفری که ارتباطش قطع شد ، «المهدی» یا همان شهید عبدالعلی بود . هر چه فریاد می زدم ؛ صدایی نمی شنیدم . عبدالعلی کسی نبود که اگر باطری بیسیمش بیفتد یا دستگاه خاموش شود ، متوجه نشود . نگران شدم ؛ معلوم نبود چه اتفاقی افتاده بود .

‏از صبح زود مشغول انتقال پیکر مطهر شهدا شدیم . بالاخره نوبت به عبدالعلی رسید . وقتی بیسیم را از دستش باز کردیم ، یک مرتبه متوجه آیات قرآن روی لباسش شدم . فهمیدم که این شهید عبدالعلی میرسنجری است . پتویی به دورش پیچیدم و با احترام آن را روی برانکارد گذاشتیم .

« شهید عبدالعلی میرسنجری »

شهرستان بوشهر

سه شنبه 9/7/1392 - 6:41 - 0 تشکر 656661

نحوه شهادت محمد فشنگ ساز به روایت یکی از همرزمانش :

دکتر چمران که شهید شد مسئولیت تمام خاکریز را به شهید علیرضا ماهینی دادند . پس از آموزش ما را به ده « بردیه » بردند . از آنجا نیز ساعت 10 ‏شب به خاکریزهای دهلاویه آمدیم . طی مسافت زیاد بچه ها خسته بودند و آنجا خوابیدند . شهید ماهینی دستور شروع عملیات را داد . ما از خاکریز و سنگر جدا شدیم ؛ بین خاکریز خود و عراقی ها قرار گرفتیم . با شهید فشنگ ساز ، شهید علیرضا ماهینی و تعدادی دیگر در حال حرکت بودیم . سینه به سینه خاکریز عراقی ها قرار گرفتیم ؛ دستور آمد همین جا بنشینید . همه جا ساکت و هیچ گونه صدایی نمی آمد به جز تک تیر انداز عراقی ؛ منورهای که می زدند تا جلوی خود را ببینند . شهید ماهینی دستور سکوت مطلق را داده بود  ؛ زیرا نگهبانان عراقی خیلی مراقب بودند . همان طور که نشسته بودیم و منتظر دستور عملیات بودیم ؛ شهید فشنگ ساز جلو آمد ؛ آرام پرسید : « می خواهید چه کنید ؟ » ؛ ناگهان رادیو کوچکی که همراهش بود  ؛ به زمین افتاد و شروع به عربی خواندن کرد ؛ خدا کمک کرد که باران می بارید ؛ زود صدای رادیو را قطع کردیم و به او گفتیم خیلی مواظب باشد .

 ده دقیقه بعد عملیات شروع شد ؛ شهید ماهینی پیشاپیش همه حرکت می کرد و به نهر « عبید » رسیدیم که پل رویش توسط اصابت خمپاره سوراخ و پاره شده بود ؛ شهید علیرضا ماهینی و شهید کمان  و  برادران  دیگری  از نهر گذشتند . در آن طرف  نهر با  صدای بلند گفتند حزب اللهی ها جلو بیایند . با توجه به جریان زیاد آب ، باید چوبی را به عنوان عصا در دست می گرفتیم و از نهرعبور می کردیم . من کنار نهر ایستادم و بچه ها را راهی می کردم . نوبت به شهید فشنگ ساز رسید ؛ به او گفتم پل کوچک است ؛ دو طرفش را گونی گذاشته اند ‏خیلی مواظب باش . پل نیز در آب فرو رفته و سطحش توسط خمپاره خالی شده بود . پس ازحرکت او دیدم فشنگ ساز داخل آب فرو رفت ؛ رود نیز تا سینه آب داشت . رفتم او و آر پی جی را بیاورم ؛ ولی فشنگ ساز کاملاً در آب فرو رفته بود . هرچه جستجو کردم او را ندیدم ؛ شهید ماهینی آن طرف رود با نگرانی شاهد بود ؛ گفت خدا کمکش کند که ازآب بیرون بیاید ؛ ولی جریان تند آب او را با خود برده بود .

« شهید محمد فشنگ ساز »

شهرستان بوشهر

سه شنبه 9/7/1392 - 6:41 - 0 تشکر 656662

همرزم شهید حمایتی نحوه شهادت او را این طور بیان می کند :

همراه با یک گروه 30 ‏نفره از پاسداران بوشهر به سوی منطقه مورد نظر حرکت ‏کردیم . از بوشهر به کنگان و سپس به عسلویه رفتیم و شب را در آنجا استراحت نمودیم . فردا صبح ؛ نیروها با چندین دستگاه ماشین ؛ مهمات و اسلحه به طرف کوه های گاوبندی حرکت کردند و قسمتی از مسافت را با ماشین طی کردیم ، اما چون منطقه صعب العبور بود ؛ با پای پیاده کوه های سر به فلک کشیده را طینمودیم .

‏با توجه به اینکه ما در عملیات اسیر نیز گرفته بودیم ، کار و خطر دو چندان بود . همین طور که داشتیم  به  ستون بر می گشتیم ، شهید حمایتی  با توجه  به اینکه  فرمانده ما بود ، پشت سر همه راه می رفت.  ‏هنوز به پاکسازی منطقه اطمینان نداشت و احتمال خطر برای آخرین نفر در ستون دو چندان بود. او مرتب تاکید می کرد : « ‏مواظب اطراف خود باشید احتمالاً بین این کوه ها پنهان شده باشند » .

‏پای ایشان در پوتین ، بخاطر فشار کار تاول زده بود . قصد داشت ‏پوتین هایش را درآور و پایش را استراحت دهد و یکی از پوتین ها را نیز در آورد که یک دفعه ما را محاصره ‏کردند و شروع به تیراندازی  با آرپی جی و سلاح های سنگین  به سمت  ما  کردند  و ما را به رگبار بستند.  ‏حسین از بچه ها خواست که با تمام توان و قدرت مقاومت کنند و ‏نگذارند حتی یکی از آنها فرار کند . تمام کوهستان را آتش ر گلوله فرا گرفته بود .

‏‏تمام آتش دشمن روی شهید حسین بود . او را محاصره کرده بودند . حسین با ‏اینکه مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود واز ناحیه پا و شکم خونریزی زیادی داشت ؛ با آنها مقابله می کرد ؛ مثل کسی که اصلأ هیچ زخمی بر نداشته است . سپس معاون اطلاعات و عملیات بلافاصله پس از اصابت گلوله به شهید حمایتی دستورعقب نشینی دادند . ‏نیروها از یک درگیری سنگین به خاطر نجات فرمانده ، عقب نشینی کردند . تا مسافت های دور که به عقب می رفتیم و مراقب اوضاع بودیم نیز صدای تکبیر حسین را می شنیدیم . یعنی هنوز مقاومت می کنم ، ایستاده ام و زنده هستم . شنیدن صدا و تجسم موقعیت او، بسیار زجر آور و دلخراس بود.

‏بی سیم از کار افتاده بود . بلافاصله پس از راه اندازی بی سیم ؛ از سپاه منطقه تصمیم گرفتند و نیروهای عمل کننده فرستادند که آنها پس از پنج شبانه روز درگیری ، با شکستن محاصره ؛ جسد شهید حسین را از دست این دژخیمان نجات دادند . ‏وقتی که به بالین حسین رسیدند ؛ چهره او قابل شناسایی نبود و از روی خال گردن شناخته شد.  

« شهید عبدالحسن حمایتی »

شهرستان بوشهر

سه شنبه 9/7/1392 - 6:42 - 0 تشکر 656663

همرزم شهید عبدالحسین حمایتی از خاطرات جبهه می گوید :

بعد از 20 ‏ساعت خستگی راه ، زمان اعزام فرا رسید و سرانجام بعد از ظهر روز بعد  جهت استراحت به منطقه ای در جبهه رسیدیم . ‏هنوز نیم ساعتی از استراحتمان نگذشته بود که فرماندهان به صورت اضطراری اعلام کردند که به تعدادی نیروی شناگر و قایقران نیاز داریم . از هر چند نفر نیروی اعزامی ، با توجه به خستگی راه ، دو نفر داوطلبانه اعلام آمادگی کردند که من و شهید حمایتی نیز از جمله این افراد بودیم .

‏در نیمه های شب خسته و کوفته در منطقه ای به نام « حور» مستقر شدیم . در این منطقه به غیر از تعداد زیادی قایق و یک سری قایقران ؛  از نیروهای عمل کننده خبری نبود و ما به همین دلیل فکر نمی کردیم که این منطقه عملیاتی باشد . تا اینکه بعد از چند ساعت استراحت ؛ فردای آن شب ، دسته بندی شدیم .

‏پس از 24 ‏ساعت ؛ تجهیزات را تحویل گرفتیم و موتور قایق را آب بندی کردیم . صبحگاه روز بعد شاهد آمدن گروه هایی از بسیجیان دلاور بودیم که به طرف مقر عملیاتی در حرکت بودند . نیروها برای انجام عملیات ، ثانیه شماری می کردند ؛ بویژه بچه های  لشکرهای تبریز و اصفهان .

‏افرادی مثل شهید حمایتی ، باید حداقل 18 ‏ساعت قایقرانی می کردند تا به منطقه ‏عملیاتی می رسیدیم ؛ بنابراین مسئولیت سنگین تر از آن چیزی بود که ابتدا تصور می کردیم . ‏‏قایق ما قایقی ‏باری ‏و ظرفیت آن محدود بود . بعد از ظهر آن روز درحالی که مشغول نماز خواند در وسط آب ها بودیم هوا دگرگون شد ؛ طوری که حتی چند متری خودمان را هم نمی توانستیم تشخیص بدهیم .

‏در همین  حال چندین فروند هواپیمای میگ در ارتفاع بسیار کمی ؛ بالای سرمان عبور کردند . در این وضعیت شهید حمایتی نسخه ی آیه ی « ‏وجعلنا... » را برایمان بازگو کرد . ‏بعد از نیم ساعت هوا بهتر  شد و  ما  به  راه  خود  ادامه دادیم  .  حدود ساعت 1 شب بود که به یکی از پاسگاه های عراق رسیدیم . نیروهای  دیگر ، با موفقیت به منطقه عملیاتی « جزیره مجنون » رسیده بودند ولی  گروه ما راه را گم  کرده  بود  و سرگردان  در روی  محور آبها شناور بودیم  ؛  اگر به همین  شکل راه را ادامه می دادیم با کمبود بنزین هم روبرو می شدیم .  

بعد از چند ساعت سرگردانی روی آب های حور؛ صبحگاه به منطقه ای که خشکی بود ؛ رسیدیم . همین که خواستیم پیاده شویم ، تانک های عراقی را دیدیم که به طرف ما می آمدند. فوری خودمان را در بیشه ها مخفی کردیم . ‏متوجه شدیم که این منطقه هنوز دست عراقی هاست. دوباره به راه خود ادامه  دادیم و با توجه به مسیری که طی کرده بودیم ؛ متوجه شدیم که باید در چه جهتی حرکت کنیم تا به نیروهای خودی برسیم . سرانجام بعد از نیم ساعت حرکت ، به منطقه عملیاتی رسیدیم و ‏خوشحالی مضاعفی به همه دست داد . حسین از خوشحالی مرا در آغوش گرفت و از شوق اشک ریخت .

« شهید عبدالحسین حمایتی »

                شهرستان بوشهر

سه شنبه 9/7/1392 - 6:42 - 0 تشکر 656664

یکی از همسنگران شهید بهفروز از پیشگویی شهید می گوید :

‏ساعت 30 / 9 ‏شب بود . من و سایر رزمندگان دور هم نشست بودیم و صحبت می کردیم . در همین حین ؛ اصغر رو به من کرد و گفت : « دو روز دیگر وقتی عملیات تمام شد ، تو از همین جاده به بوشهر بر می گردی ؛ ولی من چند روزی اینجا می مانم و بعد از شما می آیم » . من در جواب او گفتم : نه اصغر جان ؛ این حرف ها را نزن و او پاسخ داد : « حالا خواهی دید که درست می گویم یا نه » . تا اینکه عملیات شد و همین طور که خودش گفته بود ما به بوشهر برگشتیم و جسد او چند روز بعد از ما به بوشهر آورده شد .

« شهید اصغر بهفروز »

شهرستان بوشهر 

سه شنبه 9/7/1392 - 6:43 - 0 تشکر 656665

نحوه شهادت ستار پناهی از زبان همرزمش :

شهادت ایشان نیز یادآور شهدای کربلا بود ؛ با دستی بریده همچون ابوالفضل العباس ( علیه السلام ) و گلوی بریده همچون اباعبدالله (علیه السلام ) .

ساعت 12 ‏ظهر ما را از کانال پدآفندی سمت چب فاو ؛ برای عملیات جاده ی فاو - ام القصر حرکت دادند و کنار یکی از پایگاه های تسخیر شده ی دشمن ؛ در پشت جاده ی خاکی مستقر نمودند ‏. در فرصت کم اقدام به تهیه ی سنگر موقتی نمودیم . در حدود ساعت 30 : 14 ‏با برادر شهید مان آماده ی صرف غذا بودیم که هواپیماهای عراقی اقدام به بمباران منطقه نمودند . بر اثر ترکش بمب خوشه ای ، پیکر شهید پاره پاره گشت و در بهشت خونین کربلای عراق گسترده شد تا پاره های بدنش خاک را گلگون کند و تربت پاکی از خون دلاور مردان جمهوری اسلامی باشد که عاشقانه راه آزادی سر زمین اسلامی جان ‏خود را فدا کردند.

« شهید عبدالعزیز ستار پناهی »

شهرستان دیلم

تولد صبح

سه شنبه 9/7/1392 - 6:43 - 0 تشکر 656666

یکی از همرزمان شهید بهرسی از عبادت های این شهید می گوید :

‏در جبهه های غرب هوا به شدت سرد بود ؛ طوری که در سنگر نیز تاب و تحمل آن را نداشتیم و هر کدام از ما پتو دور خود می پیچیدیم و دور چراغی خود را گرم نگه می داشتیم . در نیمه شب هایی از این ایام چند بار شاهد غیبت او ‏در سنگر شدم یک بار سرما را به جان خریدم و از سنگر بیرون آمدم و ‏به جستجو او پرداختم . او در پناه یک صخره سنگ  و بدون آن که پوشش گرمی داشته باشد در حال نماز خواندن و اشک ریختن بود.

‏شهید غلامحسین بهرسی که در نظم ؛ تعبد  و شب زنده داری زبانزد بود ؛ چند شب بعد  در عملیات والفجر یک به دیدار دوست شتافت.

« شهید غلامحسین بهرسی »

شهرستان گناوه

از گهواره تا بهشت

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.