• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن شمال > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
شمال (بازدید: 16223)
يکشنبه 27/5/1392 - 14:26 -0 تشکر 634491
فرهنگ لغت مازندرانی(حرف ل)

http://tabarestan.ir/


زبان طبری یكی از زبانهای بازمانده از زبانهای كهن پهلوی ، سانسكریت و... است و ریشه در تاریخ دیرپای جهان دارد و هرگونه غفلت و سهل انگاری در حفظ این میراث در معرض خطر، می‌تواند بخشی از پیشینه ایران كهن را به مخاطره بیاندازد. د ر رابطه با زبان طبری، سیاحان و مستشرقان و اندیشمندانی چون "ملگونوف"، "خودزكو"، "درن" و... به تحقیق و مطالعه درباره این زبان پرداخته‌اند. این امر بیانگر ارزش و اعتبار زبان طبری بوده و سبب شده تا افراد بیگانه نیز در مورد این زبان به تحقیق بپردازند. گوناگونی گویش‌های مازندرانی به حدی است كه این تفاوت از محله‌ای به محله دیگر در شهرها و روستاهای مازندران كاملا مشهود می‌باشد هر یك از گویش‌های مازندرانی دارای لهجه خاص، اصطلاحات و فرهنگ مربوط به خود را داشته و با فرهنگ و زبان مختلف گفت وگو می‌كردند. نداشتن آشنایی اولیه با زبان مازندرانی موجب شده كه سایر استانهای كشور به ویژه تهرانی‌ها آن را با زبان گیلانی اشتباه بگیرند در حالی كه تفاوتهای عمده‌ای بین این دو زبان وجود دارد. این فرهنگ لغت اساس ان بر کتاب فرهنگ لغات تبری تالیف دکتر اشرفی میباشد تا کنون شامل حدود 35000 کلمه میباشد که برای هر کلمه فارسی ، معنی اصیل مازندرانی و گویش آن کلمه در شهرهای ساری ، یهشهر ، بابل ، آمل ، سوادکوه و تنکابن همراه بات آوانگاری هرکدام در دو ویرایش جستجوی فارسی به مازندرانی و مازندرانی به فارسی برای علاقه مندان جمع آوری شده است.


در این مبحث حرف ل

دوشنبه 28/5/1392 - 12:46 - 0 تشکر 634855

لسه lese ۱مکان ریختن نمک بر روی تخته سنگها جهت لیسیدن دام ۲مکانی ...
لسه – بال lase baal پرنده ی کند پرواز از راسته ی پاشلک ها
لسه جم lase jem کم جنب و جوش – تنبل
لس هکاردن las hekaarden شل کردن – از شتاب چیزی کم کردن
لسه کتار lase ketaar ۱آدم پر حرف ۲افشا کننده ی اسرار
لسه کون lase koon کم جنب و جوش – آدم سست و تنبل
لسه مج lase mej کند رو
لسیکو lasikoo نام مرتعی در آمل
لسی یشت lesi yasht نا محلی در ناییج نور
لش lash ۱سرداب ۲زمین گل آلود و پرآب
لش lash بی تحرک
لش lesh چرک بدن
لش losh ۱در آغل و مزرعه که از شاخه ی درخت ساخته شود ۲نوعی پارچه ی ...
لش lash ۱لاشه ۲افسار ۳روباه ۴دروازه ی چوبی
لش lash نام قسمتی از زمین های کشاورزی دشت سر آمل
لش – بزوئن lash bazooen ۱هموار کردن زمین شالی زار به آب بسته شده،توسط گاو یا اسبی ...
لش به lashebe بوی تعفن مرداب – بویی که از مانداب برخیزد
لش – پس – هدائن lesh pas hedaaan چرک پس دادن
لش پشت lash pesht مرتعی در جنوب روستای کوهپر نوشهر
لشت leesht دربی که از شاخه های نازک درخت ساخته شده باشد
لشت lasht ۱طنابی از ساقه ی مو برای کشیدن چوب یا حیوان مرده ۲قلاده ی ...
لشت بزئن lesht bazoen ۱چوب را از درازا به گونه ی ورقه ای بریدن ۲قطع کردن شاخه با ...
لشترکاک lashtarkaak دره ای در کلاردشت
لشتو lashtoo ۱استرآباد ۲یکی از آبادی های تنکابن
لشته – پوشال lashte poshaal از ادوات مربوط به دستگاه پارچه باقی سنتی
لشتی lashti مرتعی روبروی آبشار نهرودبار کجور نوشهر
لشخه leshKhe گوسفند لاغر
لشرد هادائن lesherd haadaaan چلاندن
لشر زمی lash zami زمین باتلاقی
لش سر lash sar از توابع کلاردشت چالوس
لشک leshk ماله ای که تار و پود آن از ترکه و شاخه ی درخت می باشد و آن ...
لشک lashk ۱تر – خیس – نم دار ۲نوعی سبزی خودرو که در پلو هم ریزند
لشکر دنی lashker deni نام مکانی در سوادکوه
لشکنار leshkenaar ۱از توابع میان بند نور ۲از توابع پنجک رستاق کجور
لش گردن lash gerden محلی در سوادکوه
لش گردنی lash gerdeni نام مرتعی در حوزه ی لفور قائم شهر
لشگرک lash garak روستایی در تنکابن
لش گیرون lash giroon مرتعی نزدیک روستای شهرستانک مرزن آباد چالوس
لش لجن lash lajan ۱آب گند ۲باتلاق خشک نشدنی
لشمبه leshembe کم تحرک
لش – مرد lesh merd چرک چسبیده و کهنه ی روی لباس
لش مرد هاکردن lesh merd haakerden ۱لباس یا ظرفی که خوب شسته نشده است ۲با بی دقتی و سرسری شستن ...
لشمن lashemmen ۱پلوی شل شده ۲زمین شل و باتلاقی
لشن leshen ۱کثیف – چرکی ۲کسی که ریزش آب دهانش زیاد است
لشنگ lashong شلخته – وارفته
لشه واش lashe vaash علف هرزی در مناطق ییلاقی لاریجان آمل
لغا leghaa دو شاخه ی چوبی به اندازه ی پارو برای جا به جایی و زیر و رو ...
لغاز laghaaz لیچار – لغز

دوشنبه 28/5/1392 - 12:50 - 0 تشکر 634857

لغد بزئن laghed bazoen لگد زدن
لغلو lagheloo ماهی تابه
لف lef ۱بلعیدن ۲علف کوتاه تازه رسته ۳محوطه ای کوچک و سرباز که گوساله ...
لفا lefaa چوبی دو شاخه با انتهایی کمانی که در کار خرمن مورد استفاده ...
لف بکشیین lef bakeshiyen لیسیدن
لفتکا laftekaa دیگچه
لفته کا laftekaa قابلمه ی کوچک
لفته لو lefte lo آب و تاب دادن در بیان موضوعی
لفتیکا laftikaa ۱دیگ کوچک ۲کاسه
لفتی کاک laftikaak ۱از انواع ظروف ۲دیگ کوچک
لفرام lafraam ۱لش – بی قواره ۲صفت خرس
لفس lafes پهلو – دو طرف شکم
لفظ هدائن lafz hedaaen بله گفتن عروس به داماد
لف لف laf laf صدایی که در موقع سریع غذا خوردن ایجاد شود
لفند lafend ریسمان
لفور lafoor ۱معرب لپور ۲دهستانی است از جنوب غربی شیرگاه و قسمت بالای ...
لفورک lafoorek از توابع لفور قائم شهر
لق lagh نااستوار – سست – لق
لق logh ۱گودی ۲سست و متزلزل
لقامه leghaame زخم شدن کناره های لب – ترک گوشه ی لب
لق چنه lagh chane بیجاگو – لوده گو
لقد laghed ۱لگد ۲فرو ریختن دیوار
لقد چمان laghed chemaan لگدکوب
لقد رش هکاردن laghed rosh hekaarden کسی یا چیزی را لگدکوب کردن
لقد – کاردن laghed kaarden لگد زدن
لقد هاکئن leghad haakoen لگد کن – زیر پا له کن
لق دهن laghghe dahan ۱خبرکش ۲فضول
لقلقو lagh laghoo ۱لق ۲لرزان
لقمه laghme فحش و ناسزا
لق و پق lagh o pagh وسیله ی مستعمل،بیخود و بدرد نخور
لقه loghe نوعی گودال
لک lak ۱کنار ۲از طوایف خواجوند ساکن در کلاردشت
لک lek نوعی راه رفتن اسب
لکا lekkaa باغ – باغچه – کرت های باغچه
لکاردن lo kaarden پارس کردن سگ
لکارده lekaarde هر جیز بزرگ تر از اندازه
لکاس lekaas اصطلاحی در بازی با تیله
لک پیسه lake pise ۱بیماری صرع ۲لک های سفید روی پوست
لکتورخمن laktoorKhaman دشتی هموار در اطراف روستای گرگان کجور که جنگ خون ریز میان ...
لکس leks ۱نوزاد نارس – نوزادی که پیش از وقت مقرر به دنیا آمده ۲پافشاری ...
لک لا lak laa مجموعه ی وسایل پارچه ای،پشمی و نخی منزل،از قبیل جامه و لباس،رختخواب ...
لک لک lek lek ۱اندک اندک – کم کم – ۲نوعی راه رفتن اسب
لک لک lok lok یکی از انواع راه رفتن و طی طریق اسب که یورتمه و چهارفصل شیوه ...
لک لک زبون lek lek zabon لکنت زبان
لکم لکم بزئن lekom lekom bazoen ۱برخورد موج به صخره و دیواره ی ساخل ۲مواج شدن

دوشنبه 28/5/1392 - 14:14 - 0 تشکر 634872

لکنده lakende ۱فرسوده – کهنه ۲جانور تیر خورده
لکنه lakenne ۱کسی که تلوتلو خوران راه می رود ۲مندرس و از کار افتاده
لک و پک lekopek آهسته کار کردن
لکومی lekoomi نهری،که از رود هراز منشعب می شود
لکه lakke ۱واحد سطح ۲بخشی از زمین کشاورزی
لک هاکردن lek haakerdan حرکتی میان دویدن و راه رفتن
لکه پیس lakke pis ۱لکه لکه ۲لک و پیسه
لک هکردن lak hakerden ۱پرچین کردن ۲قسمتی از زمین زراعتی که به دلیل ارتفاع سطح،آب ...
لکه لکه هکاردن lekke lekke hekaarden بیهوده گفتن – یاوه سرایی
لگ لگه سرا lag lagge saraa دشت هموار
لگن lagen تشت چوبی – سفالی – مسی
لگن تله lagen tale از انواع تله ی پرنده گیری شامل چندمتر نخ و لگن
لگنچه lagenche ۱دلوکوچک ۲لگن مسی مخصوص حمام
لگند lagend لگن
لگن دشت lagendasht از توابع ساری
لل lal ۱پشه ی معمولی ۲نوعی پشه خون آشام
للا lellaa خودمانی – ساده – بی شیله پیله
للدوین laldevin روستایی در غرب گرگان
للرد lalerd از توابع چهاردانگه هزارجریب ساری
لل کرفون lale karfoon نی سبز
للم باز lalem baaz سنجاقک
للوا lalevaa نی،نی لبک چوپانی
للوک lalook ۱از توابع لاله آباد بابل ۲نام مرتعی در آمل
لله lale لوله ی کوتاهی از جنس نی برای هدایت ادرار نوزاد از گهواره ...
لله lale ۱استخوان ساق پا و دست ۲نی – ساقه ی نی
لله lale پایه ی چوبی برای بافتن پرچین دور مزارع
لله lole سبد یا طبقی که از چوب و یا نی بافند
لله بازی lellebaazi نوعی بازی
لله باقه lale baaghe نوعی تقسیم و جداسازی دسته های نی ایستاده که بر حصار یا تکیه ...
لله بن lale ban از توابع ولوپی قائم شهر
لله بند lale band سایه بان پرده ای که از نی بافند – حصاری که از نی درست کنند ...
لله لنگه lale bange از توابع میان کاله ی بهشهر
لله پر lalepar برگ گیاه نی
لله جار lale jaar ۱نی زار ۲از مراتع پنجک رستاق
لله چق lale chegh ۱تکه هایی از نی تیز و برنده ۲پرده ای از نی
لله چی lale chi نوازنده ی نی چوپانی
لله دوین lale devin از روستاهای سدن رستاق واقع در استرآباد
لله دین تپه laledin tappe تپه ای قدیمی و دست ساز در نزدیکی قره تپه ی بهشهر
لله زن lale zan نوازنده ی نی محلی
لله فن lale fan مرتعی در منطقه سدن رستاق استرآباد
لله کا lale kaa لی لی بازی
لله گره lale gare لوله ی کوتاهی از جنس نی،جهت انتقال ادرار نوزاد در گهواره ...
لله گلی lale geli نیشکر محلی
لله مرز چول lale marze chool نام منطقه و مرتعی در زاغمرز بهشهر
لله نر lale nar نی مرداب – نی اسفنجی
لـله وا lale vaa لله+وا(لله)در لغت به معنی لوله و (وا) به معنی باد استاین واژه ...
لـله ونگه lale vange از مراتع شبه جزیره ی میان کاله ی بهشهر
لـله هندی lalehendi نوعی نیشکر که بر خلاف نیشکر معمولی که از طریق پاجوش و ریشه ...
للی le ley از اصوات:جهت فراخواندن گاو

دوشنبه 28/5/1392 - 14:16 - 0 تشکر 634874

للیم lalim ولرم
لم lam ۱حصار طبیعی پوشیده از شاخه های سبز تمشک ۲تکیه دادن ۳گیاه ...
لم lem ۱شوخ ۲چرک
لم lam برکه ی عمیق – ژرف – گود
لما lamaa نام مرتعی در نور
لمارون lemaaroon روستایی در منطقه ی درازکلای بابل
لمال lemaal از توابع نوکنده کای قائم شهر
لمالم lamaalam لبالب
لمباره lembaare زیاد – فراوان – انباشته
لمبان lembaan این واژه کاربرد پسوندی دارد و به معنای فرو ریخته است
لم بر lamber پلیکان – مرغ سقااین نام به خاطر زائده ی پوستی زیر منقار ...
لمبر lember ۱پایین – پایین هر چیزی ۲ران،نشیمن گاه
لمبر lombor قبا یا پیراهن
لمبر بند lembere bend ته و پایان هر چیز
لمبر په lember pe ۱بخش های پایانی هر چیز،کناره ی هر چیز ۲دامنه ی هر چیز
لمبری lambarey نوعی بازی محلی
لمبک lambek نام مزرعه ای در غرب بالا جاده ی کردکوی
لمبور هدائن lamboor hedaaen ۱شل شدن ۲لم دادن ۳مخفی شدن در جایی
لمبوزه lambooze لب و لوچه
لمبوک lambook ۱دندان پوسیده – چوب پوسیده ۲لبالب – پر،سرشار
لمبوک – بزوئه lambook bazoe چوب کرم خورده و پوک
لمبه lembe ۱آدم چاق و کم تحرک ۲بی عرضه و بی مسئولیت ۳کسی که توان انجام ...
لمبیک lambik کرم چوب – بید چوب
لمپا lampaa چراغ وسیله ای برای روشنایی – گردسوز – لامپا
لمپاسوسوک lampaa soo sook کرم شب تاب
لمپا شیشه lampa shishe شیشه ی چراغ لامپا
لمترتپل lamter tapel تپل و کوتاه قد
لم تک lam tak ۱نمد پاره ۲تکه ای از نمد
لمتکا lamtekaa نمد کوچک که معمولا مدور تزیین شده استلمتکا
لم تلی lam tali تمشک زار – بوته ی تمشک – خار و تیغ بوته ی تمشک
لمت مال lamat maal ۱نمدمال ۲نمدزن
لم تیکه lam tikke تکه ی نمد نمد کوچک
لمچ lamch ۱گونه – لب و لوچه ۲دهان
لم چغا lam choghaa کت پشمین تن پوش و پالتوی پشمین بالاپوش نمدی چوپانان
لمچه lamche نمد کوچک
لمچه lemche غذای غیر مأکول در اثر ماندن یا کپک زدن
لمر lemmer ۱لبه ی دامن ۲بخش پایین پیراهن
لمرد lamerd ۱روستایی از دهستان عشرستاق هزار جریب بهشهر ۲از توابع چهاردانگه ...
لمرز lamrez از توابع خانقاه پی قائم شهر
لمزه lameze حشره ی ریزی که جامه و فرش پشمین را تباه کند – بید فرش
لمس lams ۱کرخت ۲بی حس و حرکت
لمس بویین lams baviyen ۱نم گرفتگی و ملایم شدن غلاف غلات و دیگر چیزها ۲بی حس شدن ...
لمسرکلا lamsar kelaa روستایی در فیروزجاه بابل
لمسک lemesk از تپه های تاریخی ناحیه ی سدن رستاق واقع در استرآباد
لمسو lamasoo از طوایف بومی ساکن در کلاردشت
لم سوته lam soote نمد سوخته که آن را روی بریدگی زخم گذارند تا خون بند آید
لمسو کلای غربی lamesoo kelaaye gharbi از توابع بندپی بابل
لمک lamak حشره ای که آفت چوب است و آن را سوراخ سوراخ کند
لم کلا lam kelaa کلاه نمدی

دوشنبه 28/5/1392 - 14:18 - 0 تشکر 634875

لم کیسه lem kise کیسه ی حمام
لم لتر lam later لش،شلخته،وارفته
لم لس lame los ۱بی دست و پا ۲دست و پای کرخت و فاقد حس و حرکت
لملک lamlok پر لبریز
لم لم lem lem ۱سهل انگاری ۲کش دادن
لم لم – سم – سم lem lem sem sem این دست و آن دست کردن – تنبلی و زیر در رویی در کار
لم لم شور lam lame shoor دم جنبانک
لم لم – مرمر lam lam mar mar نوعی بازی گروهی
لم لوار lam levaar ۱مجموعه ی بوته و تیغ تمشک ۲خارزار – تمشک زار
لمن lemen چرکین
لمه lame نمد
لمه سویی lamesoei نمدمالی – جرفه ی نمد مالی
لم هاکردن lem haakerdan چرک از تن بر گرفتن
لم هدائن lam hedaaen یک پهلو دراز کشیدن – نوعی استراحت کردن
لمه زن lame zan نمدباف
لمه زنی lame zani نمد مالی
لمه زه lame ze بید فرش – بیدی که نمد را تباه کند
لمه سو lame soo نمدمال
لمیرا lamiraa از مراتع لنگای عباس آباد تنکابن
لنبر lanber پلیکان – پلیکان سفید
لنتر lenter وش ناقص – ضایعات وش
لنج lenj گل آب دار و چسبناک که برای کوزه گری سودمند است
لنجه دربیاردن lenje darbeyaarden در داد و ستد چانه زدن و دبه در آوردن
لند lend از توابع چهاردانگه شهریاری بهشهر
لند land ۱به احتمال تغییر شکل یافته ی لحن است ۲در برهان قاطع زیر لب ...
لنده lende ۱جوجه ی پر در نیاورده ۲یک مشت گل یا خمیر ۳خیس شدن در هوای ...
لنده کوه lande koo از مناطق کوهستانی و ییلاقی شاهکوه و ساور در استرآباد
لنگ leng ۱پا ۲لنگ حمام
لنگا langaa از مناطق شرق تنکابن در زمان باستان که عباس آباد اکنون مرکز ...
لنگ بکشیین leng bakeshiyen ۱پایمال کردن ۲جمع کردن پا
لنگ بن lange ben پیش پا
لنگ به تش leng be tash دراز کردن پا به سوی آتش به هنگام خوابیدن
لنگ به کله leng be kele خوابیدن در کنار اجاق هیزمی به طوری که پا به طرف اجاق باشد ...
لنگ به لنگ leng be leng ۱پا به پا ۲خوابیدن دو نفر به صورتی که پاهای آن ها به سوی هم ...
لنگ بییتن leng bayiten ۱سرپا گرفتن بچه برای تخلیه
لنگ پاشی leng pashi پا تکان دادن متوالی
لنگ پشت leng pesht پشت پا
لنگ پوشا leng pooshaa پدالی که راه نخ ها را هنگام نخ ریسی و بافندگی عوض می کند
لنگ په lenge pe لنگ په
لنگ پیچ lenge pich ۱فنی در کشتی محلی ۲از اجزای گهواره
لنگ تکه leng tekke نوک پا – با پنجه ی پا
لنگ ته lenge ta زیرپا
لنگ چک lenge chak ۱فنی در کشتی محلی ۲پشت پا زدن
لنگ چک دینگئن lenge chak dingoen با پا زیر پای کسی را زدن و او را به زمین انداختن
لنگ چی lenge chi بالا زدن پاچه ی شلوار
لنگر langer از توابع چهاردانگه ی سورتچی ساری
لنگر langer ۱در محاوره به عنوان حرکت و تکان ناگهانی است و در موسیقی تقریبا ...
لنگر langer ۱لنگر کشتی ۲حرکت ناگهانی بار در اثر بی تعادلی ۳چوب تعادل ...

دوشنبه 28/5/1392 - 14:19 - 0 تشکر 634876

لنگ را ره بوریین leng raa re bavriyen قطع رابطه کردنلنگ را ره بوریین
لنگ رج lenge raj رد پا
لنگری langeri ۱سینی مسی ۲بشقاب بزرگ
لنگ سر lenge sar سرپا
لنگ سری lenge sari لنگ سری
لنگ سلاپ leng selaap پابرهنه
لنگ سو leng so به زمین کشیدن پا هنگام راه رفتن
لنگش langesh لنگ زدن
لنگک langek لنگ زدن
لنگ کل lang kel شل شدن گوسفند از بیماری
لنگ لنگ پشت دینگوئن leng lenge pesht dingoen پا روی پا انداختن
لنگ لواش lange levaash ۱شل و وارفته ۲کسی که به درستی کاری را انجام ندهد
لنگ لوبییتن lenge loo bayiten ۱پایمال کردن ۲تحقیر کردن ۳زیر دست و پا انداختن
لنگ لو هکردن lenge loo hekorden زیر دست و پا گرفتن – تحقیر کردن
لنگ مال هکاردن lenge maal hekaarden پایمال کردن
لنگ مرز leng marz مرز پهن زمین مزروعی
لنگ میان lenge miyaan ۱کمر به پایین ۲نشیمن ۳میان دو پا و آن چه میان دو پا قرار دارد ...
لنگ مین leng miyan میان دو پا
لنگ وجین leng vejin لنگ وجین
لنگور langoor از توابع بیشه بابل
لنگ و لنگ leng o leng این پا و آن پا کردن – این پا آن پا
لنگ ولو lengo loo لگدمال – تحقیر
لنگ و لواش lang o levaash ناتوان – درمانده
لنگ و لو بهیتن leng o loo bahiten زیر دست و پا انداختن کسی را با زبان،توهین و تحقیر کردنلگد ...
لنگ و لوچ lang o looch آدم شل و وارفته
لنگه lenge قسمتی از چرخ نخ ریسی سنتی
لنگه lenge مقیاسی برای توزین شلتوک یا گندم که مساوی شصت کیلوگرم است ...
لنگه lenge ۱غلاف شلتوک ۲واحد شمارش در بعضی اشیا چون یک لنگه ی در یا ...
لنگه lange از توابع بندپی بابل
لنگه پیچ lenge pich از فنون کشتی محلیکشتی گیر به نیت لنگ پیج engeich طرف مقابل را ...
لنگه دوری lange doori مجمعه ی غذاخوری
لنگی lengi ۱لنگ حمام ۲در مقابل تقسیم منافع،نگهداری گاو را به دیگری ...
لنگی لنگی langi langi لنگ لنگان
لن ون گاک lanvengaak نام مرتعی در لفور سوادکوه
لنه lanne ۱خسته ۲خیس
لنه بین lanne bayyen خیس شدن
لو loo ۱سربالایی ۲لگد ۳ساقه ی خزنده ی خربزه و هندوانه ۴نام درختی ...
لو loo نام مرتعی در آمل
لو lo ۱عوعوی سگ ۲لبه،کنار ۳ته انتها ۴شیب کوه یا تپه
لوآس looaas ۱نوعی گربه ی وحشی درکوهستان که در باور عامیانه صدای این ...
لوآس looaas روباه
لوات که levaat ke بخشی از خیش
لوار levaar ۱زمین یا زمین های پوشیده از خار بوته و علف هرز ۲تیغ های انبوه ...
لواردک levaardek ۱لقمه ی بزرگ نان ۲قرص نان
لواس levaas رخت لباس
لواش نون levaash noon نان لواش
لواشه lavaasha پوزه بند
لوئه loae پارس کردن سگ
لوئیر lo ir مرز و سامان زمین صاف منتهی به شیب تند
لوب بین loob bayyen سوختن با آب جوش

دوشنبه 28/5/1392 - 14:21 - 0 تشکر 634878

لوب دنگئن loob dengoen خالی کردن
لوبزان loobezaan لگد زدن
لوبزوئن loobazooen به اصطلاح:لگد زدن تفنگ هنگام تیراندازی
لوبزه کا loo baze kaa نوعی بازی محلی
لوبکشین lobakeshian بالا کشیدن
لو بموئن lo bemoen ۱بالا آمدن ۲به لبه آمدن ۳پارس کردن
لوبن laveben ته دیگ
لوبن loo ben زیر تپه
لوبور loboor بالا برو
لو بوردن loo boorden بالا رفتن
لوبیا شیش loobiaa shish چوب قیم لوبیا و باقلا
لوبیاهال loobeyaa haal چوب قیم لوبیا و باقلا
لو بییتن loo bayiten ۱زیر گرفتن ۲سواره از روی چیزی گذشتن
لوپ loop ۱صدای افتادن چیزی ۲پوست پا
لوپ loop ران
لوپکا lo pekaa پایه های اطراف آغل گوسفندان
لوپوچی ببین loopoochi babiyan لگدمال شدن – پایمال شدن – زیرپا له شدن
لوپی lav pay امتداد خط الرأس کوه
لوپیچ loo pich پارچه ی به هم تابیده که،دور در دیگر می گذارند که از خروج ...
لوت loot از توابع لاریجان آمل
لوت loot ۱خوراک گاو و سگ و که از مخلوط سبوس و آب گرم درست شود ۲له شده ...
لوت خار loot Khaar ۱پوزه ۲کسی که بدترین غذا را می خورد ۳پرخور
لوترا lootraa لوترا زبان دوم منطقه ی استراباد یا گرگان امروزی بوده استدر ...
لو تک lootek نوک پا
لوتکا lootkaa ۱ظرفی چوبی شبیه ناودان که غذای سگ را در آن ریزند ۲قایق
لوتک بزوئن lootek bazooan ۱با نوک پا به چیزی یا کسی ضربه زدن ۲بی توجهی کردن
لوتی lootti به مطربان و رقاصان و نوازندگان گوینددر فرهنگ دهخدا مردی ...
لوتیا lootiaa از مکان های واقع در روستای زیارت گرگان
لوجم loojem نورگیر
لوجنده loojende ۱از توابع چهاردانگه هزارجریبی ساری ۲روستایی از دهستان عشرستاق ...
لوچ looch ۱سر بی مو موی کم پشت ۲بی خرد
لوچال lochaal مرتعی جنگلی در حومه ی نوشهر
لوچ دکتن looch daketen گره افتادن نخ
لوچک loochek لوچک
لوچو lo choo دو چوبی که در دو طرف مستراح قرار گیرد
لوچو loochoo کشتی محلی مازندرانیکشتی لوچو از جمله ورزش های باستانی و ...
لوچو loochoo ۱سر به سر گذاشتن ۲کسی را باد کتک گرفتن
لوچو بیشتن loochoo beyeshten ۱سر به سر گذاشتن ۲مسابقه گذاشتن ۳معامله ی بی نتیجه
لوچووج loochoovej پهلوان کشتی محلی
لوچه looche چوب کاشته به هنگام کشتی لوچو که هدایای مسابقه را به آن آویزند ...
لوچه loochche لب پایینی
لوچه بزوئن loochche bazoen لب انداختن
لوچه پیچ loche pich اشاراتی که بین دو نفر برای تکذیب حرف شخص ثالث با لب و حرکات ...
لوچه – تتو lochche toto ۱لب و لوچه ی آویزان ۲نومید سرخورده
لوچه – ترکاردن loochche tarkaarden از چیزی کمی نوشیدن
لوچه دکته lochche dakete لوچه دکته

دوشنبه 28/5/1392 - 14:23 - 0 تشکر 634879

لوچه دینگوئن looche dingooen لب جنباندن از روی ناراحتی و اعتراض یا بی اعتنایی
لو داردنی lo daardeni لب برگشته
لودکتن lo daketen ۱اخم کردن – ناراحت شدن ۲قهرکردن
لور levar نوعی درختچه است
لور loor ۱پنیری که از شیر ترش شده به دست آید ۲آب ماست کیسه کشیده را ...
لور loor از مراتع نشتای عباس آباد
لورتان lortan بی قید و بند در سخن گفتن – کسی که نابجا حرف زند
لورچال loor chaal از توابع بیرون بشم کلاردشت
لوردانی levardaanay توت فرنگی وحشی
لوردم levardem مرتعی در جنوب روستای کوهپر نوشهر
لورم دره loorem darre دره ای در منطقه هزارجریب بهشهر
لوری کلا loori kelaa از توابع لفور قائم شهر
لوس loos سفره ما
لوس loos روستایی خالی از سکنه در هلو پشته ی نور
لوسر loo sar لبه ی آفتاب گیر دامنه – لبه ی شیب
لوسر loosar از توابع رامسر
لوسرزن lzvesarzan درپوش دیگ – درپوش قابلمه
لوسرکتی loo sar koti نام قلعه ای قدیمی در کوهستان کجور
لوسری lzvesari انعامی که در جشن ها به عنوان هدیه به آشپز پرداخت شود
لوسری loserey چشمه و مرتعی در کدیر نوشهر
لوسک loosak وسیله ای برای خرمن کوبی
لوسمان loosmaan کسی که پارگی های تور ماهیگیری را تعمیر می کند
لوش losh در کوچک نرده ای،که برای ورود به بام یا باغچه ی سبزی کاری ...
لوش loosh فراوان
لوش بنی loosh beni گوسفند یا گاوی که هنگام ورود عروس به خانه ی داماد به او هدیه ...
لوش پیچک loosh pichak ادای کسی را در آوردن – کسی را مورد تمسخر قرار دادن
لوش تخت loosh taKht صاف کردن زمین شالی زار به وسیله ی تخته یا وسیله ای مشابه ...
لوشک looshek لوشک
لوش لوشه هاکردن loosh looshe haakerden ۱ناز کردن – خود را برای دیگران لوس کردن ۲آماده ی گریه شدن ...
لوشون looshoon ۱لب و لوچه ی آویزان ۲نومید و سرخورده
لوشه looshe لب و لوچه لب پایینی
لوک look ۱نوعی حرکت اسب ۲گوسفند سیاه و سفید ۳کبک ۴سوراخ
لوک lok شتر کم مو
لوکا lookaa حفره
لوک بوردن look baverden از کسی به سختی کار کشیدن
لوک لوک look look صدای راه رفتن اسب
لوک لوکی look looki نوعی جهیدن پرندگان
لوکه lookke وش سالم و بی تخم
لوکه هکاردن lookke hekaarden در آوردن تخم از پنبه و افشان کردن آن
لو گاب loo gaab گاو بی شاخ
لوگردین lo gerdeyan به حالت غلطان از بلندی به پایین افتادن
لولاک loolaak از توابع کسلیان قائم شهر
لولاک لبیور loolaak labivar از توابع کسلیان قائم شهر
لولیین loolaein ۱لولهنگ ۲آفتابه
لولت lolet از توابع کلیجان رستاق ساری
لولک loolek ۱نیمه گرم – ولرم ۲نوعی نان محلی
لولک loolak غلت زدن در سرازیری

دوشنبه 28/5/1392 - 14:25 - 0 تشکر 634883


لولو looloo ۱آلت تناسلی پسر بچه ی کوچک ۲لولو،موجودی خیالی و ترسناک جهت ...
لولوک loolook ۱لاغر و قد بلند ۲آویزان
لولون looloon از روستاهای کوهسار فندرسک استارآباد
لوله ده loole deh از توابع نشتای عباس آباد
لولی looley ادرار
لولیم loolaim ۱آفتابه ۲ابریق ۳قدیمی
لوم loom چرک
لومن دون loo men doon نام تاریخی قصری که در کوسان بهشهر بوده است(لومن دون نام توده ...
لونا lonaa از مراتع نشتای عباس آباد تنکابن
لونج lonej ۱اهل روستای لو ۲طایفه ای در مازندران غربی
لوندر loonder نام قلعه ای قدیمی که در کتب تاریخی از آن یاد شده استدر منابع ...
لونگا loongaa درختی جنگلی
لوو lowve پارس صدای سگ
لووسن lowvesen ۱پارس کردن سگ
لووند lo vand ۱پارچه ای که با آن لحاف و زیرانداز را پچیند ۲چادرشب
لوه lave دیگ
لو هییت loo haeit لگدکوب شده
لوه بنی lave beni ۱وسیله ای چوبی و حلقوی که از گیاهی به نام ممینه mamine یا شاخه ...
لوه ته lave ta ته دیگ
لوه تیکا lave tikaa دیگ بسیار کوچک
لوه رک lave rek وسیله ای فلزی چون قاشق پهن جهت تمیز کردن دیک پس از پخت و پز ...
لوه کا lave kaa دیگ کوچک
لوه گرک lave garak زیر دیگی
لوه لاغلی lave laagheli دیگ و تابه
لوه لتکا lave letkaa دیگ
لوه نون lave noon نوعی نان که درون دیگ پخته شود
لویز laviz سرکش
لویزی lavizi ۱سرکشی کردن ۲مخالف عقیده و یا عمل دیگری کار کردن ۳بدمستی ...
لوی سری looysari کوه های اطراف دهکده کندلوس نور
لوی گرک laveye garak زیردیگی
له le ۱گل نرمی که پس از سیلاب بر زمین نشیند ۲واژگون
له le ۱ته نشین شدن ۲سیل
لها lehaa پنج شاخه یا سه شاخه ی چوبی است که در خرمن کوبی کاربرد دارد ...
لهاش lahaash از توابع منطقه ی چلاو آمل
له بخاردن le baKhaardan ۱ویران شدن ۲فرو ریختن
له بدائن le bedaaen ۱خوابانیدن ۲خواب کردن ۳خراب کردن بنای ساختمان و دیوار ۴بریدن ...
له بردن le borden ۱فرو ریختن – فرو افتادن ۲در خواب فرو رفتن – دراز کشیدن
له بورده la borde نام دهکده ای در بالا لاریجان آمل
له بوردن le borden ۱دراز کشیدن – استراحت کردن ۲افتاده ساختمان یا دیوار یا ...
له پور la poor ۱گل شل ۲شالی زار باتلاقی
له تالار le taalaar از توابع بندپی بابل
له چار le chaar ۱چسبناک ۲کثیف
لهر leher از دهکده های دلارستاق آمل
لهرک lahrak نام مرتعی در آمل
لهرم lahrem از توابع علی آباد قائم شهر
لهرم تلوک lahreme talook از توابع بیشه سر قائم شهر
لهز lahez طغیان آب رودخانه
له کش lah kash جرم کشوسیله ای که با آن رسوب قنوات،جویبار و چاه را تخلیه ...
له لوک la look از توابع خانقاه پی قائم شهر


دوشنبه 28/5/1392 - 14:26 - 0 تشکر 634884

له له –جاری lale jaari نی زار نیستان
له له شیرین lale shirin نیشکر
لهور lahoor ۱انسان یا حیوان خیالی که شبیه غول و موجودات خیالی تصور شود ...
لهه lahe از روستاهای فیروزجاه بابل
له هدائن la hedaaen ۱خوابانیدن ۲فرو انداختن ۳خراب کردن بنا
لی li از غارهای اطراف رودخانه ی مهربان نکا و بهشهر
لی li ۱سوراخ – غار – حفره ۲لانه ی خارپشت و دیگر جانوران که در ...
لیاردن liyaarden از توابع بندپی بابل
لیپا lippaa ابزاری که سر آن دوشاخه است و برای جدا کردن کاه از دانه به ...
لی پشت li pesht نام کوهی در راستوپی سوادکوه
لیپه lippe ۱قطعه سنگ ۲قطعه سنگی که در لی لی بازی کاربرد دارد
لیپی lipi بناهایی که در کنارهم ولی خیلی نامنظم ساخته شده باشند
لیت lit هر چیز له شده
لیت و پیت lit o pit له شده
لیت و لچار هکاردن lit o lechar hekaarden ۱له کردن ۲مچاله کردن
لیج lij از توابع اشکور تنکابن
لیج کو lij koo از توابع جنت رودبار تنکابن
لیچار lichaar ۱یاوه ۲لغز
لیچ و لچ licho lech دامنه
لیدر lidar از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزارجریب بهشهر
لیر lir صدای پلنگ
لیرا liraa نام مرتعی در آمل
لیرو liro از روستاهای کوهسار فندرسک استارآباد
لیره سر lire sar از توابع خرم آباد تنکابن
لیز liz ۱لیز ۲صاف ۳لزج چسبیده
لیزاغ lizaagh سطح آبکی ولغزنده – لغزنده
لیزاغی lizaaghi لیز بودن سطح اشیایی مثل چوب و سنگ که زیاد در آب رودخانه مانده ...
لیز بخردن liz baKherdan ۱سر خوردن ۲غلت زدن
لیز و ملیز liz o maliz خیلی صاف
لیس lis صاف کردن محلپ پرورش بذر – صاف کردن زمین کشاورزی
لیس بر لیس lis bar lis از انواع بازی های گروهی کودکان و نوجوانان که در اصل نشانه ...
لیس بویین lis baviyen سرسری شدن
لیس تیمور lis teymoor از توابع بندپی بابل
لیس چال lis chaal از روستاهای سجارود بابل
لیسک lisek ۱حلزون ۲آذرخش
لیس کتی lis keti از توابع بندپی بابل
لیسک کلی lesek keli لانه ی صدفی شکل حلزون
لیسک مرغنه lisek merghene پوست آهکی حلزون
لیسه lise از روستاهای کوهسار فندرسک استارآباد
لیسه lisse سنگ نمک برای لیسیدن احشام
لیس هدائن lis hedaaen پوسته دادن بدن یا هر چیزی بر اثر ساییدگی
لیسی lisi از توابع بندپی بابل
لیشام lishaam نام پلی بر روی رودخانه شیم رود در ناتل از دهکده های ناتل ...
لیف lif مکیدن آب مکیدن مایعات
لیفا lifaa چوب تک شاخه یا چند شاخه ای که در خرمن کوبی جهت جدا کردن کاه ...
لیف بزئن lif bazoen ۱لیسیدن ۲لفت و لیس کردن – بلعیدن گوسفند ۳صابون زدن در حمام ...
لیف خرما lif Khormaa طنابی که از کنف که برای بستن بار روی حیوان مورد استفاده قرار ...
لیفلوش lifelowsh ۱شلخته ۲بی سر و پا
لیک lik ۱اردک مرغابی خانگی ۲پرنده ی دریایی و مهاجر به اندازه ی غاز ...
لیکره likare روستایی از بیرون بشم چالوس

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.