[quote=لیلای او;399461;634089][quote=""قـــاف"";389402;633910]
سلاماینو چه کار کردین که نقل قولش واسه من شده؟ من اگه همچین چیزایی بلد بودم که الآن اینجا نبودم :)-سلام. من بیگناهم:).........این پست ها هم یه جورایی اسپم شدن ها! از صابخونه عذرخواهی میکنم.-اسپم چرا؟ در مورد دلایل علاقمندیمون به ریاضیات داریم مباحثه میکنیم:) بحث یکم جزئی شده که از این بابت امیدوارم گله ای نباشه. فکر نمیکنم خیلی از بحث دور باشیم به زعم خودم تا الان نتیجه حرفا این شد که هم ریاضیات و هم انسانیات! جالب و چالش انگیزند و قابلیتها و امتیازات خودشون رو دارند و فقط انسانیات با روحیه بنده سازگارتره. عموی ما که فیزیک رو چسبید رفت تا آخر...میگفت: در هنر و علوم انسانی هزاران مولفه باید همراه شن که طرف به جایی که میخواد برسه(بیشتر منظورش موفقیت شغلی بود). از شانس گرفته تا اقبال عمومی تا سلایق و فرهنگها و ظرفیت مردم. کافیه که فرد از نگاه منتقدین و کارشناس ها مورد توجه قرار نگیره یا آثارش درک نشه...اما میگفت الان من به عنوان یه ایرانی تو آمریکا میتونم بسیاری مسائل پیچیده فیزیکی رو حل کنم و جواب رو بذارم جلوشون، چه حرفی دارن بزنن؟راحت خودمو تحمیل میکنم چون منطق ریاضی چون و چرا نداره. وقتی مسئله رو درست حل میکنی و وقتی پروژه ها رو میتونی درست به انجام برسونی دربرابرت تسلیم میشن و قبولت دارن و حاضرن پول دلخواه به پات بریزن.(این یکی از دلایلش برای انتخاب رشته فیزیک بود)آثار یک هنرمند یا متفکر یا نویسنده چه بسا زمان خودش درک نشه. معمولا هم همینه اگه اثر خیلی جلوتر و برتر از زمان خودش باشه مورد بیمهری و قدرنشناسی قرار میگیره. در زندگی فیلسوفا هم میبینیم که چقدر دیر فهمیده میشن. معمولا تو انزوا،سختی،تهمت،تمسخر و...اما کدوم ریاضیدان و فیزیکدانی هست که قدرش رو به موقع ندونن؟و مظلوم واقع بشه؟.......................گوگل رو راست میگید ولی تا وقتی شما اینجایید دیگه گوگل کیلویی چند؟!چیزای خوبی دارم از شما یاد میگیرم. اینجا یا یه مبحث دیگه باید اساسی سوال پیچتون کنم.!!!ما رو هر چقدر تیغ علمی میخواید بزنید! ولی چندان چیزی به چنته نمیارید ها!ما کم سوادها رو بیشتر ازین خجل میکنید؟! ما اینجا علایق و نادانسته هامون رو به اشتراک میذاریم:) غرض بیان اطلاعات نیست. برعکس بیان اطلاعاتی ست که آرزوی داشتنش رو داریم:)......................فقط دو تا سوال:مثلا این بعد چهارم چیه؟! زمانه؟در کیهان شناسی اینیشتینی بله. ولی در تئوریهای پسا اینیشتینی! مثل تئوری ریسمانها(یا تئوریهای ریسمان!) و تئوری M ، بر ابعاد 10گانه/11گانه/20 و حتی 26 گانه بحث میشه. که یکی از این ابعاد مربوط به زمان هست.لینک مرتبط:http://www.rphysic.blogfa.com/post-38.aspxو احیانا اون جهان موازی یه چی تو مایه های نظریه مُثُل افلاطونه؟تا حالا بهش از این زاویه فکر نکردم. جواب فعلی و اجمالی ام "خیر" هست. ربطی درظاهر نمیبینم. ولی جای تعمق و تامل داره............................و در مورد فلسفه اسلامی:من اطلاعاتم خیلی محدوده ولی میدونم که علاوه بر دو روش فلسفه ای که گفتید (مشاء و اشراق) دو روش فکری دیگه هم بوده (عرفا و متکلمین) که البته فلسفه نیست ولی حکمت متعالیه یه جورایی سنتز هر چهار تاست.این تز و آنتی تز و سنتز رو الآن از خودتون یاد گرفتم :)درست میفرمایید. احسنت. تا حدی سنتز 4 تاست اما از علم کلام نه اینکه در خود حکمت بهره گرفته باشه بلکه حکمت متعالیه اش با نقد و پاسخ به شبهات متکلمین قوام یافته. و عرفان هم خود مکتب اشراق به نوعی مکتب فلسفی-عرفانی هست. شهود رل مهمی رو دراون بازی میکنه! ولی حقیقتا ملاصدرا بود که موفق شد دست عرفان رو تو دست فلسفه بگذاره و فرزند برومند و بلندبالایی از ایشان به تاریخ اهدا کند:)راستی: این تز آنتی تز سنتز،خودش تنها یکی از نظریات مطرح در فلسفه(هِگِل آلمانی) هست. خیلی حکما بعدی مخالف و منتقد و حتی تمسخر کننده این ایده و ایده های دیگر هگل وجود دارند. از شوپنهاور و نیچه تا امروزیها. من اما مطالب این فیلسوف رو خیلی باب طبع خودم یافتم و جوهره اش رو خیلی جاها بکار میگیرم.
کنجکاوی شما ستودنیه.
دوست دارم چندتا نمونه از مهمترین سوالات فکری شما رو بدونم اگه اشکالی نیست.
سلام
ممنون از شما
اون لینک رو زدم تو favorite تا سر فرصت مطالعه ش کنم.
...................
سوالات من؟!
بیخیال!
مثل این میمونه شما از من بپرسی دو دو تا چند تا؟! :)
الآن مهم ترین سوالم اینه که تاسیسات بیمارستان رو چه کار کنم زودتر تموم شه :) (پروژه کارشناسیم)
من یه اخلاق بد دارم که اگه برم سمت یه کار باید تا تهش برم. گذشته اون زمانی که من درگیر فلسفه بودم. مقداری تاریخ فلسفه (غربی و اسلامی) خوندم بعد به این نتیجه رسیدم که فلسفه اگه میخواد من رو برسونه به جایی که باید، باید حسابی براش وقت و حوصله بذارم. حسابی نه ها! حسااااااااااااااااااااابی! از یه طرف بسیاری از فیلسوفان رو دیدم که هی دارن حرف های همدیگه رو رد میکنن. گفتم علی! اگه بری تو این وادی، آخرش میشی مثل یکی از همینا دیگه! یه چی رو با قاطعیت میگی ولی از دید یکی دیگه معلوم نیست درست باشه. و من به دنبال حقیقت مطلق هستم. نه نسبی. الآن بعضی یادداشت هام رو دارم. مثلا توش نوشتم این دکارت رو چه حساب این حرف رو زده؟ یا گفتم هیوم حرفا منطقی تر از دکارت میزنه ولی نفهمیدم واسه چی به جبر رسید؟! ربطش رو نفهمیدم!
این اولا.
دوما اینکه تو اوج آمپاس فکری، یه سفر مکه برنده شدم! بسیار کمکم کرد که آرامش فکری داشته باشم و نه تنها اون آرامش بعد از دو سال برام باقی مونده بلکه به روز هم شده :)
الآن مدل سوالام عوض شده.
چون دغدغه ام عوض شده. یا بهتر بگم کامل تر و پخته تر و واضح تر شده.
سوالام اجتماعی شده! به زندگی روزمره ام نزدیک تره. مطمئنم تهش به جای خوبی میرسه. مثل هیوم به جبر نمیرسه :) خلاصه اتلاف اکسرژیش خیلی کمتره.
مثلا یه سوال که این روزا درگیرشم اینه:
میشه آدم کاری کنه که برای خودش نباشه؟! چه جوری؟ اصلا درک نمیکنم مثلا شهید چمران میگه:
چه زیباست توکل به خدا کردن و در میان ظوفان ها با اطمینان قلب پرواز نمودن و در معرکه حیات و ممات بی پروا به آغوش شهادت رفتن و
از همه چیز خود گذشتن و به آزادی مطلق رسیدن
خلاصه سولام منو به حرکت وامیداره.
نه خمودی.
شاید برعکس سابق.
شایدم به خاطر ترس از فلسفه باشه (که به نظرم نیست) ولی هر چی هست راضی ام. داره جواب میده.
فلسفه رو هم گذاشتم تفریحی بهش بپردازم :) بیشتر با مسائل اجتماعی حال میکنم الآن.
شما هم دعام کنید به آرزوم برسم. آرزوم اینقدر برام مهمه که واسه خاطر اون میخوام ادامه تحصیل بدم (ان شاءالله)
انصافا این دیگه اسپم بود. باز هم معذرت.