• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادب و هنر > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادب و هنر (بازدید: 5770)
يکشنبه 14/7/1387 - 19:16 -0 تشکر 63078
نیم نگاهی به تاریخ باشکوه ایران باستان

 

به ایران بیاندیشیم که سه هزاره است تا به همت فرزندان نخبه ی خویش به جهان سربلند زیسته است.

به این سرزمین بیاندیشیم که مردم اش چنانکه جغرافیا ئ آداب و رسوم اش گونه گونه اند؛ ولی از تاریکی ها، پرتگاه ها و دشواری های فراوان تاریخ، در همه دوران ها ، آن سان به شیوه ای یکسان گذر کرده، که گویی به روشنای چراغ خردی یگانه راه سپرده است.

به مردم ایران بیاندیشیم که اتحادی نا نوشته و حتی ناگفته راف که مایه ی بقای هویت و استقلال شان بوده، به زمان نیاز چندان محترم داشته، جدی گرفته اند که در حیات خود، بارها ناظر از هم گسیختن رسن اتحاد مکتوب و مقدس ملت های متعددی بوده، که تمدن خود را ابدی می انگاشتند.

دوشنبه 13/8/1387 - 21:38 - 0 تشکر 68685

سازمان نظامی و سیاسی
کوروش با فتح سرزمین ماد فرمانروای تمام سرزمین هایی شد که آستیاگ بر آن ها حکومت می کرد، از جمله بیش تر سرزمین آشور، ارمنستان کوهستانی، سوریه در ساحل دریای مدیترانه و بخش های زیادی از فلات ایران. شاید الهام بخش او اعتقادش به سرنوشت ایزدی ایران بود. کوروش رویای توسعه بیش تر قلمرو خود را در سر می پرورانید، اما متوجه بود که برای تحقق این هدف به نیرومندترین و قابل انعطاف ترین سیستم های نظامی و سیاسی که تاکنون خاور نزدیک به خود دیده بود نیاز دارد؛ از این رو با پشتکار به توسعه و بهبود این دو سیستم در بقیه عمر پرداخت.
سیستم ارتش کوروش تا حد زیادی از سیستم نظامی آشوریان گرته برداری شده بود، گرچه او این سیستم را تغییر داد و تکمیل کرد. آشوریان تا حد بسیاری از تاکتیک های موثری که طی قرن ها در جنگ های خاور نزدیک مرسوم بود استفاده می کردند. این تاکتیک مبتنی بود بر استفاده از یک زوج تیرانداز، یکی نیزه افکنی که سپری بزرگ و سبک اما مقاوم از چرم و حصیر حمل می کرد و دیگری کمانداری که تیراندازی می کرد. نیزه افکن با دشمن درگیر می شد و سپر را به دست می گرفت. تیرانداز در پشت نیزه افکن پنهان می شد و رگبار تیر را به دشمن می بارید. ایرانیان به سپر «اسپارا» می گفتند و این واحدهای تاکتیکی را «اسپارابارا» (سپرباره یا سپردار) می نامیدند. معمولاً آشوریان این واحدها را در کنار هم در دو صف آرایش می دادند، صف اول از سپرداران و صف دوم از تیراندازان. کوروش به عمق و نیز به تعداد کمانداران نسبت به هر سپر افزود و تمرکز سنگین تری از تیراندازان به وجود آورد.


نقش برجسته گارد سلطنتی کمانداران ایران بر روی دیوار آجری کاخ در شوش. هر مرد کمانی خمیده، ترکشی بزرگ و احتمالاً خنجری با خود دارد.


سازمان اولیه پیاده نظام پارسی براساس سیستم اعشاری یا ده دهی بود. چنان که دانشمند کلاسیک نیک سکوندا (Nick Sekunda) توضیح می دهد:
ارتش ایران از هنگ های هزار نفری تشکیل می شد. اصطلاح پارسی باستان این هنگ ها «هزارابام» بود... فرمانده هر هنگ را «هزار پاتیش» می گفتند؛ هر هنگ هزار نفری به ده «صاتابا» یا فوج صد نفری تقسیم می شد. فرمانده هر «صاتابا» یک «صاتاباتیس» بود که به نوبه خود هر «صاتابا» به ده «داتابا» مرکب از ده مرد تقسیم می شد. «داتابام» (یا جوخه ده نفری) کوچک ترین واحد تاکتیکی پیاده نظام بود که به ستون یک به میدان نبرد فرستاده می شد. «داتاپاتیس» (یا سرجوخه ده نفری) در جلوی ستون قرار می گرفت و یک «اسپارا» (سپر) حمل می کرد. در پشت او بقیه «داتابام» (افراد جوخه) به صورت یک ستون نه نفری می ایستادند و هر مردی به کمان و شمشیر کج مسلح بود. معمولاً «داتاپاتیس» یک زوبین سبک کوتاه شش پایی به دست می گرفت و فرماندهی و نیز حفاظت از بقیه جوخه (داتابام) را بر عهده داشت. با وجود این گاه تمام افراد «داتابام» مسلح به کمان بودند و «اسپارا» (سپر) مانند «دیواری» در جلوی ستون از آن ها محافظت می کرد و امکان می داد که همه افراد «داتابام» با دست باز به تیراندازی یا شمشیر زنی بپردازند.
سیستم اعشاری برای واحدهای بزرگ تر از هنگ های هزار نفری نیز مورد استفاده قرار می گرفت. ارتش های بزرگ از واحدهایی مرکب از ده «هزارابا» یا ده هزار تن تشکیل می شدند. اصطلاح فارسی باستان این گروه های بزرگ از بین رفته ولی به یونانی به آن ها myriad (معادل «بیور» فارسی در شاهنامه) می گفتند. مهم ترین واحدهای «ده هزار تنی» (یا «بیور») ایرانی گروه های نخبه ای بودند که گارد شاهنشاهی را برای محافظت از شخص شاه تشکیل می دادند. بهترین سربازان ارتش در این گارد که به «آمرتکا» (بی مرگ یا «هنگ جاوید») معروف بود خدمت می کردند؛ از این رو به آن ها هنگ جاوید می گفتند که به محض کشته شدن یا مرگ یکی از افراد آن، فرد دیگری جانشین او می شد.
سربازان ایرانی چه می پوشیدند
هرودوت در کتاب تواریخ خود شرح مختصری درباره جامه و سلاح پیاده نظام ایران ارائه می دهد:
لباس این سپاهیان مرکب است از کلاه نرم نمدی، ردای گلدوزی شده آستین دار، زرهی با زنجیرهایی شبیه به فلس ماهی که مانند کت روی ردا می پوشیدند و شلوار. به عنوان سلحه یک سپر حصیر بافت سبک، یک تیردان یا ترکش، زوبین های کوتاه، کمانی سخت و محکم با تیرهایی از جنس نی و خنجرهایی آویخته به کمر داشتند.

کوروش افزون بر پیاده نظام از واحدهای تاکتیکی نوع دیگری نیز استفاده می کرد. نخست او متکی به سواره نظامی بود که به صورت هنگ های مادی، یعنی چابک سواران بسیار ماهر که در خاور نزدیک بی نظیر بودند، سازمان یافته بودند. اما با گذشت زمان سپاه نخبه ای از رزمجویان سوار از میان نجیب زادگان ایرانی تشکیل داد. هم چنین از تکیه گاه اصلی ارتش قدیمی آشور یعنی از واحد ارابه رانان استفاده کرد ولی چنان اصلاحاتی در آن جا انجام داد که آن ها می توانستند مهیب ترین حمله را مستقیماً به صفوف دشمن وارد آورند. گزنفون مورخ یونانی قرن چهارم ق.م در گزارش خود از زندگی کوروش می نویسد:
او ارابه هایی جنگی ساخته بود که چرخ های نیرومندی داشتند و به آسانی شکسته نمی شدند؛ این ارابه ها محورهای بلندی داشتند و می توانستند در هر جاده با هر پهنایی حرکت کنند بدون آن که واژگون شوند. اتاقک مخصوص ارابه ران از الوارهای نیرومند به شکل برجک هرمی ساخته شده بود و بلندی آن به اندازه ای بود که ارابه ران می توانست به آسانی اسب ها را هدایت کند؛ به علاوه بجز چشم ها سراسر بدن هر راننده زره پوش بود. افزون بر این در دو طرف محور چرخ ها داس های (یا تیغه های) فولادی نصب شده بود... چنان که در قلب صفوف دشمن آن ها را به این سو و آن سو پرتاب می کرد.

کوروش (نشسته بر تخت سلطنت) شورای جنگی را به یکی از اتاق های دربار فراخوانده است.


به طور کلی خدمت در واحدهای سواره نظام، پیاده نظام و ارابه رانی برای تمام مردان ایران، هم برای نجیب زادگان و هم افراد عادی، اجباری بود. هر فرد مذکر بیست تا بیست و چهار ساله موظف بود دوره آموزش جنگی ببیند و در نبرد شرکت جوید. بسیاری نیز برای مدت زیادی که تا پنجاه سالگی طول می کشید در ارتش می ماندند.
کوروش هم چنین سازمان سیاسی امپراتوری خود را براساس الگوی آشوریان به وجود آورد گرچه تغییرات اساسی مثبتی در ان ایجاد کرد. آشوریان قلمرو خود را به ایالاتی تقسیم بندی کرده بودند که هر کدام را فرمانداری اداره می کرد و مستقیماً به شاه در نینوا گزارش می داد. کوروش نیز به همین شیوه ساتراپی ها را به وجود آورد که هر یک شامل یک واحد جغرافیایی و فرهنگی متشکل از ملت مغلوب می شد. ساتراپ یا شهربان که به معنای «حامی قلمرو پادشاهی بود» و به اداره ساتراپی گماشته می شد قدرت زیادی داشت؛ قدرتی که تقریباً مشابه قدرت شاه در مرکز بود گرچه کوروش بر قدرت آن ها نظارت می کرد. ساتراپ اجازه داشت سپاهیان محلی را برای اداره شهربانی ایالت خود فرماندهی کند، ولی منشی او، که یک افسر امور مالیه بود و فرمانده پادگان سلطنتی در پایتخت او، گزار امور را مستقیماً برای شاه می فرستادند. کوروش به عنوان یک اقدام دیگر، شبکه ای از جاسوسان در ایالات داشت که اخبار مهم رویدادهای مناطق دوردست را برای او ارسال می کردند. 


 

فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خـاک سپارند تـا اجزای بدنم خـاک ایـران را تشکیل دهد.

((کوروش بزرگ))


دوشنبه 13/8/1387 - 21:40 - 0 تشکر 68688

حمله به لیدی
ثابت شد که سازمان نظامی و سیاسی نیرومند کوروش کلید موفقیت او برای شروع توسعه روشمند امپراتوری ای است که از مادها به او رسیده بود. شکست ماد نه تنها سرزمین های خارجی پهناوری را تحت تسلط کوروش قرار داد بلکه آغازی برای توازن ظریف قدرت در خاور نزدیک بود. سه قدرت بزرگ دیگر منطقه- مصر، بابل و لیدی- کوروش را پادشاه نوخاسته ای می دانستند که امنیت آن ها را مورد تهدید قرار داده است؛ با حمله گستاخانه کوروش به لیدی در سال 546 ق.م ثابت شد که ارزیابی آن ها درست بوده است. کوروش مصمم بود نشان دهد که از کیاکسار که با اعتقادی خرافی به آسانی دست از سر لیدی برداشت فاتح بزرگ تری است. کوروش پادشاه بزرگ ایران کم تر از شهریار پیشین ماد به فال و شگون اعتقاد داشت و از خورشید گرفتگی برای غلبه بر جهان بیمی به خود راه نمی داد.
شوخی سرنوشت این که، اعتقاد به تفأل نقش مهمی در جریان لشکرکشی کوروش به لیدی ایفا کرد. این بار کروزوس (Croesus) پادشاه جدید لیدی و پسر آلیاتس (Alyattes)، اجازه داد که خرافات سرنوشت او را تعیین کند. کروزوس یونانیان را، که بعضی از آن ها- ایوانیان- در شمار اتباع او بودند بسیار می ستود و به آداب و آیین های ایشان اعتقاد داشت. یکی از عادات یونانیان مشورت با هاتف مشهور معبد شهر دلفی، شهری در منطقه مرکزی یونان اصلی بود. آن ها در هنگام خطر یا بحران که در آن ها تردید ایجاد می کرد با این هاتف مشورت می کردند. هاتف این معبد کاهنی بود که همگان عقیده داشتند با خدایان در ارتباط است، میانجی آن ها با انسان محسوب می شود و می تواند در مواقع خطیر به پیشگویی بپردازد. بنابراین کروزوس نیز طبق این سنت پیکی نزد هاتف فرستاد و از او پرسید آیا صلاح است که به نبرد با کوروش بپردازد یا نه. هاتف پاسخ داد که اگر شاه لیدی از رود هالیس (Halys) (قیزیل ایرماق کنونی در ترکیه) واقع در آسیای صغیر عبور و به ایرانیان حمله کند، امپراتوری بزرگی را نابود خواهد کرد. بدین ترتیب کروزوس با اطمینان به این پیشگویی از رود هالیس گذشت و به کوروش حمله کرد اما با نهایت تعجب دید نمی تواند ارتش نیرومند کوروش را شکست دهد. لیدیایی ها پس از این شکست موقتی به سارد پایتخت خود که در حدود هشتاد کیلومتری ساحل دریای اژه قرار داشت عقب نشینی کردند. کوروش، برخلاف انتظار ایشان، به سرعت آن ها را تعقیب کرد و دو لشکر بار دیگر رویاروی هم قرار گرفتند. این بار، چنان که هرودوت نوشته است:
در برابر شهر سارد دشت پهناور خشک و بی درختی قرار داشت... چون لیدیایی ها در آن دشت پهناور لشکر آراسته بودند، کوروش به سبب نگرانی از خطر سواره نظام ایشان در صدد برآمد تا طبق پیشنهاد هارپاگ مادی اقدام کند. پس همه شترها را که خاص باربری و حمل وسایل و ارزاق بودند جمع آوری و بار آن ها را خالی و نفراتی بر آن ها سوار کرد تا به جلوی جبهه روانه شوند، ضمناً فرمان داد که نخست حمله به پیشتازان سپاه کروزوس آغاز شود، سپس پیادگان و بعداً سواران شاهی از دنبال پیشروی کنند... سبب روبرو کردن سواره نظام دشمن با شترها برانگیختن ترس غریزی اسب از شتر است. هیچ اسبی طاقت دیدن یا استشمام بوی شتر را ندارد... این نیرنگ به خوبی موثر افتاد، چون به محض آغاز نبرد تا چشم اسب ها به شتران افتاد و بوی این حیوان را حس کردند، رو گردانیده پا به فرار گذاشتند. از این رو یگانه مایه اطمینان خاطر و امیدواری کروزوس از بین رفت، ولی لیدیایی ها رشادت نموده و در قبال این وضع و حال، چالاک از زین های خود پایین پریده با ایرانیان گلاویز شدند. تلفات هر دو طرف سنگین بود اما سرانجام لیدیایی های مغلوب به درون آکروپولیس پناهنده شدند و ایرانیان ایشان را محاصره کردند.


در واقع کوروش با استفاده از تاکتیک های محاصره، که تکنیک نظامی دیگری بود که از آشوریان به ارث رسیده بود، سارد را تسخیر کرد و شروع کرد به تبدیل لیدی به یک ساتراپی دیگر ایران. کروزوس پیشگویی هاتف معبد دلفی را باور کرده و شکست خورده بود؛ اما همان گونه که هرودوت متذکر می شود او به سختی می توانست هاتف را به خاطر شوربختی خود سرزنش کند، چون؛
خداوند گفته بود که اگر او به ایرانیان حمله کند امپراتوری نیرومندی واژگون خواهد شد. فرد خردمند پس از دریافت این گونه پاسخ باید دوباره بپرسد منظور کدام امپراتوری است، امپراتوری خود من یا کوروش؟ اما او آن چه را که شنیده بود به سود خود تعبیر کرد و دوباره به پرسش نپرداخت؛ از این رو باید این شکست را میوه اشتباه خود می دانست.

کروزوس پادشاه لیدی ستایشگر بزرگ یونانیان بود. هرودوت داستان های زیادی درباره این فرمانروای پرشور نقل کرده است.


نخستین تماس ایرانیان با یونانیان
سقوط لیدی که به معنای چیرگی کوروش بر دومین قدرت از چهار قدرت بزرگ منطقه بود، امواج تکان دهنده ای در سراسر خاور نزدیک به وجود آورد. پیروزی ایران شهرهای یونانی ایونیه واقع در ساحل دریای اژه را که اکنون مستقیماً با ماشین بزرگ جنگی کوروش رودررو شده بودند، به کلی مبهوت کرد. آن ها با نهایت نومیدی از اسپارت دولت- شهری که بر شبه جزیره پلوپونز که یک سوم جنوب یونان را شامل می شد تسلط داشتف تقاضای کمک کردند. همه یونانیان از ارتش کوچک ولی مهیب اسپارت بیم داشتند و در عین حال آن را شکست ناپذیر می پنداشتند و به آن احترام می گذاشتند. با این حال اسپارتیان که معروف بود از جنگیدن دور از میهن خویش اکراه دارند، ارتش خود را نفرستادند. در عوض پیکی با پیامی جسورانه نزد کوروش فرستادند و تهدید کردند که اگر او جرئت کند و به شهرهای یونانی حمله برد با واکنش اسپارت روبرو خواهد شد.
برای پادشاه نیرومند ایران که بر یک چهارم جهان شناخته شده آن روز حکومت می کرد، دولت- شهرهای یونانی چیزی بیش از دهکده هایی نبودند که در حاشیه تمدن با پراکندگی به ستیز با یکدیگر مشغولند؛ مثلاً او می دانست که بزرگ ترین دولت های یونانی ارتشی بیش از چند هزار سپاهی ندارند و تعداد افراد ارتش بیش تر آن ها به چند صد نفر هم نمی رسد. از این رو اتمام حجّت اسپارتیان برای او هم خنده دار و هم توهین آمیز بود. او به پیام آور اسپارت گفت: «من هرگز از جماعتی که در وسط شهر خود میدان خاصی دارند تا در آن جا یکدیگر را با سوگند و چانه زدن فریب دهند باکی ندارم. اگر سر و کارم با چنین افرادی بیفتد آن گاه فقط صدمات وارده بر ایوانی ها خاطر ایشان را پریشان نخواهد کرد بلکه گرفتاری خودشان نیز فراغتی بر ایشان باقی نخواهد گذاشت.» (هرودوت سپس می افزاید: «منظور کوروش از این پیام انتقاد کلی از رفتار همه مردم یونان بود زیرا ایشان میدان و بازار برای داد و ستد کالا دارند» حال آن که ایرانیان بازاری ندارند و کودکان را از بازارها دور نگه می دارند تا دروغ و فریب نیاموزند.- م)

 

فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خـاک سپارند تـا اجزای بدنم خـاک ایـران را تشکیل دهد.

((کوروش بزرگ))


شنبه 9/9/1387 - 16:17 - 0 تشکر 74124

سلام عزیزان یه یه مطلب جالب میزارم امیدوارم تکراری نباشه

 فقط اگه مطلبو خوندین نظر بدین

40سال تحقیق بدون نتیجه و شگفتی باستان شناسان _ ساکنان پایتخت اسرار آمیز هخامنشیان به یكباره ناپدید شدند_150 تا 200 سال پس از ساخت شهر دهانه غلامان، ساكنان این شهر با یك برنامه‌ریزی دقیق تمامی اموال خود را جمع‌آوری كرده و از این شهر به مكان نامعلومی مهاجرت كردند.

: علت مهاجرت برنامه‌ریزی شده ساكنان شهر «دهانه غلامان » یكی از مهم‌ترین پایتخت‌های ایالتی هخامنشیان در جنوب كشور، پس از گذشت دو هزار و پانصد سال در هاله‌ای از ابهام باقی مانده و باستان‌شناسان پس از 40 سال پژوهش در این منطقه هنوز پاسخی بر این مهاجرت اسرارآمیز پیدا نكرده‌اند.یكی از عجایب باستان‌شناسی در دوره هخامنشیان است. ساكنان این شهر در این منطقه در اوج عظمت زندگی می‌كردند و هنر و تبحر آنان از نوع معماری منحصر به فردشان در دهانه غلامان كاملا مشهود است. با این وجود ساكنان این شهر تنها در برهه تاریخی بسیار كوتاهی در این شهر زندگی كرده‌اند. 150 تا 200 سال پس از ساخت شهر دهانه غلامان، ساكنان این شهر با یك برنامه‌ریزی دقیق و از پیش تعیین شده در یك فرصت مناسب و بدون هیچ شتابی تمامی اموال خود را جمع‌آوری كرده و از این شهر به مكان نامعلومی كه باستان‌شناسان حدس می‌زنند «پاكستان» باشد، مهاجرت كرده‌اند. دهانه غلامان در سال 1960 توسط باستان‌شناسان ایتالیایی شناسایی شد. عملیات حفاری در این محوطه بین سال‌های 1962 تا 1965 آغاز شد. اما از آنجایی كه ساكنان شهر دهانه غلامان هیچ اثری از خود باقی نگذاشته بودند باستان‌شناسان در جریان حفاری‌ها نتوانستند هیچ اثری را از منطقه به دست آورده و تنها به بررسی شواهد معماری بسنده كردند. دكتر «منصور سجادی»، باستان‌شناس و سرپرست تیم كاوش در «دهانه غلامان» و «شهر سوخته» درباره پژوهش‌های انجام شده توسط باستان شناسان ایرانی در این منطقه گفت: «یكی از نكات بسیار مهم در دهانه غلامان نبود هیچ اثری از برج و بارو، دژ و دیواری دفاعی در شهر دهانه غلامان است. همچنین از این محوطه هیچگونه اموال منقول و غیر منقول و حتی لایه‌های باستانی به دست نیامده است. این شواهد نشان می‌دهد كه ساكنان دهانه غلامان شهر را سریع، اما با آرامش و نظم تخلیه كرده‌اند و در متروك شدن آن عواملی چون جنگ و یا آتش‌سوزی و یا بیماری‌های مسری خطرناك وجود نداشته است. آنان به یك باره در یك برهه تاریخی با یكدیگر كاملا همداستان شده‌اند كه شهر را ترك كنند و هیچ اثری از خود به جای نگذارند.» . باستان‌شناسان حدس‌ها و فرضیات زیادی براساس شواهد و مطالعات خود مطرح كرده‌اند اما هنوز هیچ كس به درستی علت این مهاجرت اسرار‌آمیز را نمی‌داند. سجادی سه عامل را به عنوان دلایل این مهاجرت مطرح كرده است. به اعتقاد وی سه عامل عمده در تخلیه شهر دخالت داشته است. این مهاجرت به دنبال یك تصمیم سیاسی بزرگ، طوفان عظیم شن و یا خشك شدن ناگهانی بستر رودخانه باشد كه به شهر آب می‌رسانده است.
این باستان‌شناس گفت: «عامل اول كه برخی باستان‌شناسان آن را عامل اصلی می‌دانند با پژوهش ما كاملا رد می‌شود. چرا كه این منطقه در زمان هخامنشیان در اوج قدرت بوده و از زمان بنای شهر نیز بیش از 150 یا 200 سال نمی‌گذشته است و این كه یك تصمیم سیاسی از بالا برای تخلیه این شهر گرفته شده باشد عجیب به نظر می‌رسد. چرا كه دهانه غلامان خود یك مركز سیاسی و پایتخت ایالتی در دوره هخامنشیان بوده است.» . «سجادی» همچنین به بررسی دو عامل دیگر از سوی محققان پیشنهاد شده پرداخت و گفت: «عامل دوم، یعنی وقوع طوفان شن ناگهانی نیز در تخلیه این شهر موثر نبوده چرا كه از این شهر هیچ شی‌ای به دست نیامده و از طرفی وقوع طوفان شن امری طبیعی در منطقه بوده است. با این وجود شواهد نشان می‌دهد مردم شهر زمان كافی در اختیار داشته‌اند تا اموال و اثاثیه خود را به جای دیگری منتقل كنند. طبعا طوفان شن در مقیاسی كه بتواند مردم را به ترك خان و مان خود مجبور كند، خسارات مالی و جانی بسیاری ایجاد می‌كند و شواهدی را برای آیندگان بر جای خواهد گذاشت.» . به گفته سجادی، سومین عامل یعنی خشك شدن ناگهانی بستر رودخانه بهترین فرضیه به نظر می‌رسد. احتمال دارد به دلایل مختلفی یكی از سرشاخه‌های رود هیرمند كه آب مردم این شهر را تامین می‌كرده خشك شده باشد و مردم دهانه غلامان مجبور به ترك شهر شده باشند. «سجادی» در پایان همه این فرضیه‌ها را تنها احتمالاتی بسیار ضعیف خواند و تاكید كرد كه آرزوی باستان‌شناسان این است كه بدانند مردم دهانه غلامان به چه دلیل این شهر را اینچنین دقیق و برنامه‌ریزی شده ترك كرده‌اند. شهر «دهانه غلامان» در 44 كیلومتری شهرستان زابل قرار گرفته است. این شهر ابعادی به وسعت یك و نیم كیلومتر در 800 متر مربع دارد كه احتمالا در زمان هخامنشی بیش از این اندازه مساحت داشته است.

منبع:اینترنت google

شنبه 9/9/1387 - 17:15 - 0 تشکر 74144

بابت مطلب خوبتون تشکر می کنم ...

یکی از اهداف انجمن فرهنگ و هنر معرفی اینگونه سایت های مهم و تاریخی کشور هست.

Je suis un etre de dialogue et non point d'affirmation

من گفتگو می کنم ، نه تأیید !  

 

جمعه 15/9/1387 - 21:35 - 0 تشکر 75543

بسیار عالی بود دوست عزیز

کوروش بزرگ مرد تاریخ ایران....

دوشنبه 7/11/1387 - 19:23 - 0 تشکر 85200

موسیقی مذهبی
بر اساس نوشته های هرودوت مورخ یونانی، مغان هخامنشی بدون همراهی ساز با نای سرودهای مذهبی می خواندند و از این نظر، نه مثل سرود خوانان بابلی و آشوری بودند و نه تحت تاثیر اقوام سامی. موسیقی این سرودها صرفآ موسیقی آوازی بود و نه موسیقی سازی.
مشاهده می کنید که پرهیز از استفاده از ساز و آلات در موسیقی مذهبی از ادوار گذشته تاریخی وجود داشته و اثرات آن تا به امروز هم به چشم می خورد.
مسئولیت اجرای سرودهای مذهبی با موبدان خوش آواز بوده و به قول "استرابو" دانشمند یونانی این نغمه ها منحصر به مفاخر پهلوانی و مناجات با یزدان بوده است. شایان ذکر است که امروزه بازمانده هایی از این آئین کهن هنوز هم در فرهنگ ایران دیده می شود.
هرودوت همچنین می نویسد :
"ایرانیان برای قربانی در راه خداوند و مقدسات خود، کشتارگاه و آتشکده ندارند و بر قبور مردگان شراب نمی پاشند. در عوض یکی از پیشوایان مذهبی حاضر می شود و یکی از سرودهای مذهبی را می خواند."
اما در دوران هخامنشی موسیقی نوع دیگری هم موجود بوده است. یکی از انواع دیگر، موسیقی رزمی با جنگی بوده است.
گزنوفون دیگر مورخ یونانی در کتاب "سیروپیدیا" می نویسد :
"کورش کبیر به عادت دیرینه، در موقع حمله به ارتش آشور سرودی را آغاز کرد و سپاهیان او با صدای بلند آنرا خواندند و بعد از پایان سرود، آزادمردان با قدمهای مساوی و منظم به راه افتادند. کورش در وقت حمله به دشمن سرود جنگی را آغاز کرد و سپاهیان با او هماهنگ شدند."
"کورش برای حرکت سپاه دستور داد سربازان با شنیدن صدای شیپور قدم بردارند و حرکت کنند، زیرا صدای شیپور علامت حرکت است."
این سروده ها برای بر انگیختن حس شجاعت و دلیری سربازان اجرا می شد و گزنوفون اضافه می کند که :
"کورش از کشته شدن سربازان طبری و طالشی مغموم شد و برای مرگ سربازان مازندرانی و طالشی سرودی خواند و این همان سرودی است که در ادوار بعد در مراسم موسوم به "مرگ سیاوش" خوانده می شد."
این مراسم هنوز هم در بین بسیاری از طوایف ایرانی وجود دارد و بنام "سوگ سیاوشان" یا "سووشون" معروف است و بقایای این آئین قدیمی حتی در مراسم آئینی ایران بعد از اسلام نیز دیده می شود.
از دوران هخامنشی سازهایی باقیمانده است از آنجمله می تواند به کرنا، نی، شیپور، کوس (نوعی ساز ضربی)، درای و سنج اشاره کرد.
در سال 1336 هجری شمسی در کاوشهای تخت جمشید در حول و حوش آرامگاه اردشیر سوم هخامنشی، یک شیپور فلزی به طول 120 سانتی متر به دست آمد که شبیه کرنای است. قطر دهنه آن 50 سانتیمتر و جزو سازهای جنگی محسوب می شود.
موسیقی مجلسی
اما نوع دیگری از موسیقی بنام مجلسی نیز در آن روزگار مرسوم بوده است. موسیقی مجلسی یا همان بزمی از دیر باز در تمدن ایران وجود داشته است. آوازهای فراغت، سرودهای شادی و سرور، در جلسات بزم بکار می رفت و سازهای ویژه و شیوه اجرای خاص خود را داشت.
گزنوفون و هرودوت هر دو از این نوع موسیقی نام برده اند و دیگر مورخ یونانی "آتنه" در این باره نوشته است که :
"در جشن مهرگان که در حضور شاهنشاه هخامنشی برگزار می شد، نوازندگان و خوانندگان با اجرای برنامه هایی در مجلس شرکت می کردند و خوانندگان و نوازندگان در آن جشن ها سهم اساسی داشتند."
هرودوت از وجود تعداد زیادی موسیقیدان در عصر هخامنشی یاد می کند و می نویسد که آنها در دربار نیز زندگی می کردند و در روزهای جشن همچون مهرگان، سده، نوروز و ... به دربار خوانده می شدند و شادی و سرور برپا می کردند.
گزنوفون نیز می نویسد :
"کورش برای کیاخسار تعدادی از موسیقیدانها را برگزید ... اسکندر مقدونی از خزانه کورش 320 فقره اسب و آلات موسیقی را بدست آورد ..."
و جالب اینجاست که در سفرنامه فیثاغورث نیز به مراسم تاجگذاری داریوش اشاره شده است :
"حدود 360 دختر خنیاگر (نوازنده یا خواننده) به آوزاخوانی و نوازندگی می پرداختند."
موسیقی ایران از آغاز تا امروز - جلد اول ، غلامرضا جوادی

موسیقیدان جوان

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.