• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 2465)
سه شنبه 8/5/1392 - 12:41 -0 تشکر 627312
اقبال لاهوری


 
اقبال لاهوری
اقبال لاهوری
 

علامه محمد اقبال لاهوری در سال ١٨٧٣ میلادی در شهر سیالکوت ایالت پنجاب هند به دنیا آمد. در لاهور تحصیل کرد و سپس در کمبریج و مونیخ به مطالعه در فلسفه و حقوق پرداخت. سپس به لاهور بازگشت و به وکالت مشغول شد.اقبال معتقد است که روح قرآن با تعلیمات یونانی سازگاری ندارد و بسیاری از گرفتاریها از اعتماد به یونانیها ناشی شده است. تشویق اقبال به بازگشت اسلام به صحنهٔ سیاست و ضدیت با تمدن غرب و رد دستاوردهای فرهنگی و علمی غرب از مسائلی است که مورد توجه و استقبال و گاه مورد انتقاد گروه‌هایی از اندیشمندان است. وی به سال ١٩٣٨ میلادی بدرود حیات گفت.

آثار اقبال در این مبحث:

اسرار خودی

رموز بیخودی

پیام مشرق

زبور عجم

جاویدنامه

پس چه باید کرد؟

ارمغان حجاز

سه شنبه 8/5/1392 - 12:42 - 0 تشکر 627313


اسرار خودی: دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

تمهید: نیست در خشک و تر بیشهٔ من کوتاهی

در بیان اینکه اصل نظام عالم از خودی است و تسلسل حیات تعینات وجود بر استحکام خودی انحصاردارد: پیکر هستی ز آثار خودی است

دربیان اینکه حیات خودی از تخلیق و تولید مقاصد است: زندگانی را بقا از مدعا ست

در بیان اینکه خودی از عشق و محبت استحکام می پذیرد: نقطهٔ نوری که نام او خودی است

در بیان اینکه خودی از سؤال ضعیف میگردد: ای فراهم کرده از شیران خراج

در بیان اینکه چون خودی از عشق و محبت محکم میگردد ، قوای ظاهره و مخفیه نظام عالم را مسخر می سازد: از محبت چون خودی محکم شود

حکایت درین معنی که مسئلهٔ نفی خودی از مخترعات اقوام مغلوبهٔ بنی نوع انسان است که به این طریق مخفی اخلاق اقوام غالبه را ضعیف میسازند : آن شنیدستی که در عهد قدیم

در معنی اینکه افلاطون یونانی که تصوف و ادبیات اقوام اسلامیه از افکار او اثر عظیم پذیرفته بر مسلک گوسفندی رفته است و از تخیلات او احتراز واجب است: راهب دیرینه افلاطون حکیم

در حقیقت شعر و اصلاح ادبیات اسلامیه: گرم خون انسان ز داغ آرزو

در بیان اینکه تربیت خودی را سه مراحل است مرحلهٔ اول را اطاعت و مرحلهٔ دوم را ضبط نفس، و مرحله سوم را نیابت الهی نامیده اند: «مرحلهٔ اول اطاعت»: خدمت و محنت شعار اشتر است

در شرح اسرار اسمای علی مرتضی: مسلم اول شه مردان علی

حکایت نوجوانی از مرو که پیش حضرت سید مخدوم علی هجویری رحمة الله علیه آمده از ستم اعدا فریاد کرد: سید هجویر مخدوم امم

حکایت طایری که از تشنگی بیتاب بود: طایری از تشنگی بیتاب بود

حکایت الماس و زغال: از حقیقت باز بگشایم دری

حکایت شیخ و برهمن و مکالمه گنگ و هماله در معنی اینکه تسلسل حیات ملیه از محکم گرفتن روایات مخصوصه ملیه می باشد: در بنارس برهمندی محترم

در بیان اینکه مقصد حیات مسلم ، اعلای کلمة الله است و جهاد ، اگر محرک آن جوع الارض باشد در مذهب اسلام حرام است: قلب را از صبغة الله رنگ ده

اندرز میر نجات نقشبند المعروف به بابای صحرائی که برای مسلمانان هندوستان رقم فرموده است : ای که مثل گل ز گل بالیده ئی

الوقت سیف: سبز بادا خاک پاک شافعی

دعا: ای چو جان اندر وجود عالمی

سه شنبه 8/5/1392 - 12:42 - 0 تشکر 627314

رموز بیخودی : جهد کن در بیخودی خود را بیاب

پیشکش به حضور ملت اسلامیه: منکر نتوان گشت اگر دم زنم از عشق

تمهید : در معنی ربط فرد و ملت: فرد را ربط جماعت رحمت است

در معنی اینکه ملت از اختلاط افراد پیدا میشود و تکمیل تربیت او از نبوت است : از چه رو بر بسته ربط مردم است

ارکان اساسی ملیهٔ اسلامیه - رکن اول: توحید : در جهان کیف و کم گردید عقل

در معنی اینکه یأس و حزن و خوف ام الخبائث است و قاطع حیات و توحید ازالهٔ این امراض خبیثه می کند : مرگ را سامان ز قطع آرزوست

محاورهٔ تیر و شمشیر : سر حق تیر از لب سوفار گفت

حکایت شیر و شهنشاه عالمگیررحمة الله علیه : شاه عالمگیر گردون آستان

رکن دوم: رسالت : تارک آفل براهیم خلیل

در معنی اینکه مقصود رسالت محمدیه تشکیل و تأسیس حریت و مساوات و اخوت بنی نوع آدم است : بود انسان در جهان انسان پرست

حکایت بوعبید و جابان در معنی اخوت اسلامیه: شد اسیر مسلمی اندر نبرد

حکایت سلطان مراد و معمار در معنی مساوات اسلامیه : بود معماری ز اقلیم خجند

در معنی حریت اسلامیه و سر حادثهٔ کربلا : هر که پیمان با هوالموجود بست

در معنی اینکه چون ملت محمدیه مؤسس بر توحید و رسالت است پس نهایت مکانی ندارد : جوهر ما با مقامی بسته نیست

در معنی اینکه وطن اساس ملت نیست: آنچنان قطع اخوت کرده اند

در معنی اینکه ملت محمدیه نهایت زمانی هم ندارد، که دوام این ملت شریفه موعود است: در بهاران جوش بلبل دیده ئی

در معنی اینکه نظام ملت غیر از آئین صورت نبندد و آئین ملت محمدیه قرآن است : ملتی را رفت چون آئین ز دست

در معنی اینکه در زمانه انحطاط تقلید از اجتهاد اولی تر است : عهد حاضر فتنه ها زیر سر است

در معنی اینکه پختگی سیرت ملیه از اتباع آئین الهیه است: در شریعت معنی دیگر مجو

در معنی اینکه حسن سیرت ملیه از تأدب به آداب محمدیه است : سائلی مثل قضای مبرمی

در معنی اینکه حیات ملیه مرکز محسوس میخواهد و مرکز ملت اسلامیه بیت الحرام است : می گشایم عقده از کار حیات

در معنی اینکه جمعیت حقیقی از محکم گرفتن نصب العین ملیه است و نصب العین امت محمدیه حفظ و نشر توحید است: با تو آموزم زبان کائنات

در معنی اینکه توسیع حیات ملیه از تسخیر قوای نظام عالم است: ایکه با نادیده پیمان بسته ئی

در معنی اینکه کمال حیات ملیه این است که ملت مثل فرد احساس خودی پیدا کند و تولید و تکمیل این احساس از ضبط روایات ملیه ممکن گردد: کودکی را دیدی ای بالغ نظر

در معنی اینکه بقای نوع از امومت است و حفظ و احترام امومت اسلام است: نغمه خیز از زخمهٔ زن ساز مرد

در معنی اینکه سیدة النساء فاطمة الزهراء اسوه کامله ایست برای نساء اسلام : مریم از یک نسبت عیسی عزیز

خطاب به مخدرات اسلام : ای ردایت پردهٔ ناموس ما

قل هوالله احد : من شبی صدیق را دیدم بخواب

الله الصمد : گر به الله الصمد دل بسته ئی

لم یلد و لم یولد : قوم تو از رنگ و خون بالاتر است

ولم یکن له کفواً احد : مسلم چشم از جهان بر بسته چیست

عرض حال مصنف بحضور رحمة للعالمین: ای ظهور تو شباب زندگی

سه شنبه 8/5/1392 - 12:44 - 0 تشکر 627316

پیام مشرق


پیشکش به حضور اعلیحضرت امیرامان الله خان فرمانروای دولت مستقلهٔ افغانستان خلد الله ملکه و اجلاله




ای امیر کامگار ای شهریار




نوجوان و مثل پیران پخته کار






چشم تو از پردگیهای محرم است




دل میان سینه ات جام جم است






عزم تو پاینده چون کهسار تو




حزم تو آسان کند دشوار تو






همت تو چون خیال من بلند




ملت صد پاره را شیرازه بند






هدیه از شاهنشهان داری بسی




لعل و یاقوت گران داری بسی






ای امیر ابن امیر ابن امیر




هدیه ئی از بینوائی هم پذیر






تا مرا رمز حیات آموختند




آتشی در پیکرم افروختند






یک نوای سینه تاب آورده ام




عشق را عهد شباب آورده ام






پیر مغرب شاعر المانوی




آن قتیل شیوه های پهلوی






بست نقش شاهدان شوخ و شنگ




داد مشرق را سلامی از فرنگ






در جوابش گفته ام پیغام شرق




ماهتابی ریختم بر شام شرق






تا شناسای خودم خود بین نیم




با تو گویم او که بود و من کیم






او ز افرنگی جوانان مثل برق




شعلهٔ من از دم پیران شرق






او چمن زادی چمن پرورده ئی




من دمیدم از زمین مرده ئی






او چو بلبل در چمن فردوس گوش




من بصحرا چون جرس گرم خروش






هر دو دانای ضمیر کائنات




هر دو پیغام حیات اندر ممات






هر دو خنجر صبح خند آئینه فام




او برهنه من هنوز اندر نیام






هر دو گوهر ارجمند و تاب دار




زادهٔ دریای ناپیدا کنار






او ز شوخی در ته قلزم تپید




تا گریبان صدف را بر درید






من به آغوش صدف تابم هنوز




در ضمیر بحر نایابم هنوز






آشنای من ز من بیگانه رفت




از خمستانم تهی پیمانه رفت






من شکوه خسروی او را دهم




تخت کسری زیر پای او نهم






او حدیث دلبری خواهد ز من




رنگ و آب شاعری خواهد ز من






کم نظر بیتابی جانم ندید




آشکارم دید و پنهانم ندید






فطرت من عشق را در بر گرفت




صحبت خاشاک و آتش در گرفت






حق رموز ملک و دین بر من گشود




نقش غیر از پردهٔ چشمم ربود






برگ گل رنگین ز مضمون من است




مصرع من قطرهٔ خون من است






تا نپنداری سخن دیوانگیست




در کمال این جنوان فرزانگیست






از هنر سرمایه دارم کرده اند




در دیار هند خوارم کرده اند






لاله و گل از نوایم بی نصیب




طایرم در گلستان خود غریب






بسکه گردون سفله و دون پرور است




وای بر مردی که صاحب جوهر است






دیده ئی ای خسرو کیوان جناب




آفتاب «ما توارت بالحجاب»






ابطحی در دشت خویش از راه رفت




از دم او سوز الا الله رفت






مصریان افتاده در گرداب نیل




سست رگ تورانیان ژنده پیل






آل عثمان در شکنج روزگار




مشرق و مغرب ز خونش لاله زار






عشق را آئین سلمانی نماند




خاک ایران ماند و ایرانی نماند






سوز و ساز زندگی رفت از گلش




آن کهن آتش فسرده اندر دلش






مسلم هندی شکم را بنده ئی




خود فروشی دل ز دین بر کنده ئی






در مسلمان شأن محبوبی نماند




خالد و فاروق و ایوبی نماند






ای ترا فطرت ضمیر پاک داد




از غم دین سینهٔ صد چاک داد






تازه کن آئین صدیق و عمر




چون صبا بر لالهٔ صحرا گذر






ملت آوارهٔ کوه و دمن




در رگ او خون شیران موج زن






زیرک و روئین تن و روشن جبین




چشم او چون جره بازان تیز بین






قسمت خود از جهان نا یافته




کوکب تقدیر او نا تافته






در قهستان خلوتی ورزیده ئی




رستخیز زندگی نادیده ئی






جان تو بر محنت پیهم صبور




کوش در تهذیب افغان غیور






تا ز صدیقان این امت شوی




بهر دین سرمایهٔ قوت شوی






زندگی جهد است و استحقاق نیست




جز به علم انفس و آفاق نیست






گفت حکمت را خدا خیر کیثر




هر کجا این خیز را بینی بگیر






سید کل صاحب ام الکتاب




پردگیها بر ضمیرش بی حجاب






گرچه عین ذات را بی پرده دید




«رب زدنی» از زبان او چکید






علم اشیا «علم الاسماستی»




هم عصا و هم ید بیضا ستی






علم اشیا داد مغرب را فروغ




حکمت او ماست می بندد ز دوغ






جان ما را لذت احساس نیست




خاک ره جز ریزهٔ الماس نیست






علم و دولت نظم کار ملت است




علم و دولت اعتبار ملت است






آن یکی از سینهٔ احرار گیر




وان دگر از سینهٔ کهسار گیر






دشنه زن در پیکر این کائنات




در شکم دارد گهر چون سومنات






لعل ناب اندر بدخشان تو هست




برق سینا در قهستان تو هست






کشور محکم اساسی بایدت




دیدهٔ مردم شناسی بایدت






ای بسا آدم که ابلیسی کند




ای بسا شیطان که ادریسی کند






رنگ او نیرنگ و بود او نمود




اندرون او چو داغ لاله دود






پاکباز و کعبتین او دغل




ریمن و غدر و نفاق اندر بغل






در نگر ای خسرو صاحب نظر




نیست هر سنگی که می تابد گهر






مرشد رومی حکیم پاک زاد




سر مرگ و زندگی بر ما گشاد






«هر هلاک امت پیشین که بود




زانکه بر جندل گمان بردند عود»






سروری در دین ما خدمتگری است




عدل فاروقی و فقر حیدری است






در هجوم کارهای ملک و دین




با دل خود یک نفس خلوت گزین






هر که یکدم در کمین خود نشست




هیچ نخچیر از کمند او نجست






در قبای خسروی درویش زی




دیده بیدار و خدا اندیش زی






قاید ملت شهنشاه مراد




تیغ او را برق و تندر خانه زاد






هم فقیری هم شه گردون فری




ارد شیری با روان بوذری






غرق بودش در زره بالا و دوش




در میان سینه دل موئینه پوش






آن مسلمانان که میری کرده اند




در شهنشاهی فقیری کرده اند






در امارت فقر را افزوده اند




مثل سلمان در مدائن بوده اند






حکمرانی بود و سامانی نداشت




دست او جز تیغ و قرآنی نداشت






هر که عشق مصطفی سامان اوست




بحر و بر در گوشهٔ دامان اوست






سوز صدیق و علی از حق طلب




ذره ئی عشق نبی از حق طلب






زانکه ملت را حیات از عشق اوست




برگ و ساز کائنات از عشق اوست






جلوهٔ بی پرده او وانمود




جوهر پنهان که بود اندر وجود






روح را جز عشق او آرام نیست




عشق او روزیست کو را شام نیست






خیز و اندر گردش آور جام عشق




در قهستان تازه کن پیغام عشق



سه شنبه 8/5/1392 - 12:44 - 0 تشکر 627317



شهید ناز او بزم وجود است




نیاز اندر نهاد هست و بود است






نمی بینی که از مهر فلک تاب




به سیمای سحر داغ سجود است



سه شنبه 8/5/1392 - 12:45 - 0 تشکر 627318



دل من روشن از سوز درون است




جهان بین چشم من از اشک خون است






ز رمز زندگی بیگانه تر باد




کسی کو عشق را گوید جنون است



سه شنبه 8/5/1392 - 12:45 - 0 تشکر 627319



به باغان باد فروردین دهد عشق




به راغان غنچه چون پروین دهد عشق






شعاع مهر او قلزم شکاف است




به ماهی دیدهٔ ره بین دهد عشق



سه شنبه 8/5/1392 - 12:45 - 0 تشکر 627320



عقابان را بهای کم نهد عشق




تذروان را ببازان سر دهد عشق






نگه دارد دل ما خویشتن را




ولیکن از کمینش بر جهد عشق



سه شنبه 8/5/1392 - 12:45 - 0 تشکر 627321



ببرگ لاله رنگ آمیزی عشق




بجان ما بلا انگیزی عشق






اگر این خاکدان را واشگافی




درونش بنگری خونریزی عشق



سه شنبه 8/5/1392 - 12:46 - 0 تشکر 627322



نه هر کس از محبت مایه دار است




نه با هر کس محبت سازگار است






بروید لاله با داغ جگر تاب




دل لعل بدخشان بی شرار است



سه شنبه 8/5/1392 - 12:46 - 0 تشکر 627323



درین گلشن پریشان مثل بویم




نمیدانم چه میخواهم چه جویم






برآید آرزو یا بر نیاید




شهید سوز و ساز آرزویم



برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.