• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن صندلی داغ > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
صندلی داغ (بازدید: 70497)
دوشنبه 24/4/1392 - 15:52 -0 تشکر 621751
♦ خاطرات عکس دار ♦

سلام به تمام دوستان و همراهای همیشگی
رسالت انجمن صندلی داغ شناخت و معرفت هست
تمام تاپیک هایی مثل جایی برای خاطرات ما و بیا خودتو معرفی کن و ... که گنجینه ای از بیشترین خاطرات هست از بعد نوشتاری بود و ما میخواییم ازین فضای تک بعدی یک قدم فراتر بریم و آشناییمون رو با عکس تکمیل کنیم
در این تاپیک عکس های خودتون رو با ما به اشتراک بزارید تا نظرات دیگران رو بدونید و یا تصاویری بگذارید برای حدس تصویر
تصاویر سفرها ,دوستانتون ,جاهای دیدنی محل زندگیتون و حتی گل روی خودتون رو با ما به اشتراک بگذارید
یعنی ثبت خاطرات و یا حدس تصاویر با عکس الزامیست

در این قسمت هم لینک تمامی خاطرات عکس دار شما را جهت سهولت دسترسی با لینک صفحه قرار میدهیم(مطالب حدس تصویر با ستاره ی قرمز رنگ مشخص میشوند):
 
soltan_azdad: * * * *
haniehz: * * * *
atiyeh74: * *
samare93: *
talaeieh: * * * *

mitra_mvm: *
seyed68:
* 
برزخ: * *
نفس صبحدم: * * * * * * * * *
لیلای او: * * * * * *
modir_e_movafagh: * * * * *
peymanm001: * 
raha0075: * * *
samapharmacist: *

""قـــاف"": *
Histogram: *
kkkkkkl: * * *
JOMANG: *

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

شنبه 5/5/1392 - 11:6 - 0 تشکر 626152

این جریان رتیل و سوسک و قورباغه و اینا چیه که همه راجبش صحبت میکنن؟؟
فقط نگین که برو صفحه های قبل رو بخون! توضیح مختصر لدفن!

شنبه 5/5/1392 - 11:6 - 0 تشکر 626154

لیلای او گفته است :

رها جوووت؟
-خیر
-خیر
-خیر
-خیر!
بععععله:))
------
ویروس ها...آن هم از نوع بی کله ها...زود می آیند..دیر می روند...
و اگر به آزار همنوع کماکان اصرار بورزی...
سخت خونخواهی کننده اند:)
سوره ی هللا/آیه 16
raha0075 گفته است :


لیلا؟!!! یه نگا به من بنداز...
حالا با دقت به سوالاتم جواب بده! آیا گوش های من دراز است آیا؟آیا جنسش به جنس مخمل میخورد آیا؟!آیا خاکستری است آیا؟! :دییی
میشینی یا بنشونیمت؟!!!
لیلای او گفته است :

الان نشستم دیگه...صندلیم داااااغ تا دلت بخااااااد!!دیییی
raha0075 گفته است :

:))))
بهونه نیار دیگه ...
هر جور شده باید بشینی رو صندلی داغ!!!
یکی تو باید بشینی خعلی فوری یکی لیلا!!!
دیگه خیلی مجهول موندین شما دوتا...
بستونه دیگه :دی
نفس صبحدم گفته است :

خخخخ:))))
لیلی نمایشگاه قران نیومد 5شنبه دعوت بود...وگرنه چشمش به جمال خواهر دوقلوی بنده روشن میشد:)))
باهم بودیم:))
اونوقت باورش میشد:))
تایید میکرد حرفمو...توام باور میکردی:دییی
raha0075 گفته است :

:))))))))))))
نفس...
واجب شد بشینی رو صندلی داغ:دیییی
نفس صبحدم گفته است :

اسکیزوفرنی:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
وااااای...نه بابا...جدی گفتم!!!
اندر خماریش بمونین:))))
میخوای باهات قرار بذارم دوتایی بیایم؟؟؟
اونوقت میبینی که درست میگم:))
به جون خودم...خواهر دوقلو دارم:)
لیلای او گفته است :

نفس؟
شیزوفرنی بیشتر دوست داری یا اسکیزوفرنی؟
کدومو افطارا نوش جان میکنی؟
دوقلو؟!!؟ برو عاموووووو
نفس صبحدم گفته است :

نه...جدی گفتم...یک عدد خواهر دوقلو دارم...که اگه اون بیاد جای من همایش امسال متوجه نمیشه کسی...
انقد که شبیهیم:دی
soltan_azdad گفته است :

الکیییی میگههههه؟
نفس صبحدم گفته است :

سلاااااااان هانی جون
بلییییییی..خودم هستم هانی
چه قورباغه ای بوووووداااا
باید ببریم رژیم لاغری بگیره یکم چربی هاش رو اب کنه...بدجوری دسته دراورده:دی

خواهر دوقلو؟؟؟
ای جانم !نمیدونستی خواهر دوقلو دارم؟
haniehz گفته است :

سلاااام نفس جون
الان دارم با خودت حرف میزنم؟؟؟!!!! نمیدونم والا من که شک دارم!!!!!!!
کلا باغ وحشی بوده برا خودش
روتیل....خیلی وحشتناک بود بابا
تبریک میگم عزیزم که الان سالم و سروحال هستی
فقط یه چیزی این خواهر دوقلو کیه این وسط؟؟!!! یکی من رو توجیه کنه!
نفس صبحدم گفته است :
[quote=لیلای او;399461;626142][quote=raha0075;557377;626029][quote=لیلای او;399461;626027][quote=raha0075;557377;626025][quote=نفس صبحدم;705102;626021][quote=raha0075;557377;626017][quote=نفس صبحدم;705102;626013][quote=لیلای او;399461;626007][quote=نفس صبحدم;705102;625955][quote=soltan_azdad;507077;625941][quote=نفس صبحدم;705102;625917][quote=haniehz;454874;625858][quote=نفس صبحدم;705102;625842]


ســـــــــــلام به همه
این ســــــلامم از بهشت برین بود...
جنات تجری من تحت الانهار...خالدین فیه


دیشب که در این زمین خاکی بودم و هر نفسی که فرو رود ممد حیات ست و بر ان شکری واجب
با خانواده عموم و خالمینا رفتیم کوه برا افطار
خلااااصه
چقدر مزه داد
از ساعت7-8.30منو خواهر دوقلوم و پسرخالم بادبادک هوا کردیم...بادبادکمونم بزرگ بود.نخش هم خیلی بلند بود...هوا هم باد بود...خیلی کیف داد...خیلی مزه داد
ولی تمامن خاک شده بودیم
جالبیش این بود بابام میگفت چرا میرین تو دره...جاده صاف هست که بازی کنین
باز دوباره به هوای بادبادک میافتادیم تو دره:))
من وقتی اومدم بشینم سر سفره
دیدم جوراب شلواری که پام بود تا زانو پر تیغ شده:))))
اصلن یه وضعی

خلاصه جاتون خالی چه منظره ای بود ولی
خیلی افطار مزه داد
افطار رو کردیم ...نشسته بودیم مشغول گپ و گفتمان...
من اصلن حواسم به پشتم نبود...یهو دیدم بابام با شتاب اومد سمتم ...با کفش زد تو سر یه چیزی
جیغ زدم...پریدم هوا...فهمیدم که الان نم نم دیداری با جناب عزرائیل گرامی تازه میکنم
جیغ زدم پریدم تو بغل مامانم
یه روتیل بزرگ...به جون خودم یه کف دست اندازش بود...از 10-20سانتی من رد شد...

یعنی تا اخر شب انقد ترسیده بودم ترس تو جونم بود...هرچی میشد یهو جیغ میزدم:))))
حالا پسرخالم خواهر دوقلومو ترسوند...خواهر دوقلومم دقیقن تو بغل من بود...تو گوش من جیغ زد...
من دیگه اینجا با عزرائیل دیدار کردم...و این خاطرات رو براتون از جنات التجری من تحت الانهار میگم
قلبم نمیزد از صدای جیغ خواهر دوقلوم...
سکته ناقص قلبی مغزی همه رو باهم زدم
شام رو خوردیم...میوه هم خوردیم...گپ گفتمان...پاشدیم که بریم...یه قورباغه ناززززززززز اونجا بود
رفتیم پیشش همگی
چقدر ترسو بود...همش میپرید اینور اونور از ترس ما
تااینکه یه سوراخ پیدا کرد..سرش رو برد اون تو
عین کبک سرش رو کرد تو برف
:))))
انگار اون مارو نمیدید ماهم اونو نمیدیدیم...:))))))
خیلی بامزه بود...
اومدیم تو جاده سوار ماشینا بشیم
یه عقرب اندازه یه کف دست اومد...واااای
خیلی بزرگ بود...داشتم سکته میزدم...
از ترسم تو ماشین که نشته بودم برق رو فوری روشن کردم...شبم موقع خواب همش ترسش تو جونم بود تا سحر بیدار بودم:)))


این عکس روتیلی که اول بابام زدش...بعد پسرخالم جفت پا رفت روش یه گردش360رفت:)))




این هم همون قورباغه ای که سرش رو عین کبک تو برف کرده:)))


باز ما با هم آن شدیم؟:دییی
آفرین که میشینی:)))
----
واای!نگو که دلم خونه ... باور کن تومور مغزی دارم لیلا!!!دارم دیوانه میشم دیگه ... ولی همیشه میگن "مقاومت رمز پیروزی:دییییی"

 

غرق نعمتیم ؛ حالیمون نیست ...

الهی رضا برضائک!

 
شنبه 5/5/1392 - 11:9 - 0 تشکر 626157

peymanm001 گفته است :
[quote=peymanm001;661717;626152]این جریان رتیل و سوسک و قورباغه و اینا چیه که همه راجبش صحبت میکنن؟؟
فقط نگین که برو صفحه های قبل رو بخون! توضیح مختصر لدفن!

ر.ک خاطره ی دوم نفس:)
عه * یافت می نشد همی؟
صفحه های قبل رو بخون دمی

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


شنبه 5/5/1392 - 11:10 - 0 تشکر 626161

peymanm001 گفته است :
[quote=peymanm001;661717;626152]این جریان رتیل و سوسک و قورباغه و اینا چیه که همه راجبش صحبت میکنن؟؟
فقط نگین که برو صفحه های قبل رو بخون! توضیح مختصر لدفن!

ینی خعلی تنبلینا!!!!
صفحه 33عکس نفس! دیگه برین بخونین خودتون ...

 

غرق نعمتیم ؛ حالیمون نیست ...

الهی رضا برضائک!

 
شنبه 5/5/1392 - 11:11 - 0 تشکر 626162

لیلای او گفته است :
[quote=لیلای او;399461;626149]

سلام. قابل توجه عزیزان: میترا،  طلائیه،  راضیه،


زودتر حدس بزنید لدفن...که به خاطرات دیگه بیشتر برسیم.


یعنی خونسردید در حد کروکودیل:دیییی



الان مثلا با این خط درشت نوشتین زودتر میان؟؟ یا اینکه چشمشون ضعیفه؟؟
.
.
ولی از رنگ قرمزش خوشم اومد! :دی

شنبه 5/5/1392 - 11:13 - 0 تشکر 626166

raha0075 گفته است :

باز ما با هم آن شدیم؟:دییی
آفرین که میشینی:)))
----
واای!نگو که دلم خونه ... باور کن تومور مغزی دارم لیلا!!!دارم دیوانه میشم دیگه ... ولی همیشه میگن "مقاومت رمز پیروزی:دییییی"
لیلای او گفته است :

رها جوووت؟
-خیر
-خیر
-خیر
-خیر!
بععععله:))
------
ویروس ها...آن هم از نوع بی کله ها...زود می آیند..دیر می روند...
و اگر به آزار همنوع کماکان اصرار بورزی...
سخت خونخواهی کننده اند:)
سوره ی هللا/آیه 16
raha0075 گفته است :


لیلا؟!!! یه نگا به من بنداز...
حالا با دقت به سوالاتم جواب بده! آیا گوش های من دراز است آیا؟آیا جنسش به جنس مخمل میخورد آیا؟!آیا خاکستری است آیا؟! :دییی
میشینی یا بنشونیمت؟!!!
لیلای او گفته است :

الان نشستم دیگه...صندلیم داااااغ تا دلت بخااااااد!!دیییی
raha0075 گفته است :

:))))
بهونه نیار دیگه ...
هر جور شده باید بشینی رو صندلی داغ!!!
یکی تو باید بشینی خعلی فوری یکی لیلا!!!
دیگه خیلی مجهول موندین شما دوتا...
بستونه دیگه :دی
نفس صبحدم گفته است :

خخخخ:))))
لیلی نمایشگاه قران نیومد 5شنبه دعوت بود...وگرنه چشمش به جمال خواهر دوقلوی بنده روشن میشد:)))
باهم بودیم:))
اونوقت باورش میشد:))
تایید میکرد حرفمو...توام باور میکردی:دییی
raha0075 گفته است :

:))))))))))))
نفس...
واجب شد بشینی رو صندلی داغ:دیییی
نفس صبحدم گفته است :

اسکیزوفرنی:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
وااااای...نه بابا...جدی گفتم!!!
اندر خماریش بمونین:))))
میخوای باهات قرار بذارم دوتایی بیایم؟؟؟
اونوقت میبینی که درست میگم:))
به جون خودم...خواهر دوقلو دارم:)
لیلای او گفته است :

نفس؟
شیزوفرنی بیشتر دوست داری یا اسکیزوفرنی؟
کدومو افطارا نوش جان میکنی؟
دوقلو؟!!؟ برو عاموووووو
نفس صبحدم گفته است :

نه...جدی گفتم...یک عدد خواهر دوقلو دارم...که اگه اون بیاد جای من همایش امسال متوجه نمیشه کسی...
انقد که شبیهیم:دی
soltan_azdad گفته است :

الکیییی میگههههه؟
نفس صبحدم گفته است :

سلاااااااان هانی جون
بلییییییی..خودم هستم هانی
چه قورباغه ای بوووووداااا
باید ببریم رژیم لاغری بگیره یکم چربی هاش رو اب کنه...بدجوری دسته دراورده:دی

خواهر دوقلو؟؟؟
ای جانم !نمیدونستی خواهر دوقلو دارم؟
haniehz گفته است :

سلاااام نفس جون
الان دارم با خودت حرف میزنم؟؟؟!!!! نمیدونم والا من که شک دارم!!!!!!!
کلا باغ وحشی بوده برا خودش
روتیل....خیلی وحشتناک بود بابا
تبریک میگم عزیزم که الان سالم و سروحال هستی
فقط یه چیزی این خواهر دوقلو کیه این وسط؟؟!!! یکی من رو توجیه کنه!
نفس صبحدم گفته است :
[quote=raha0075;557377;626154][quote=لیلای او;399461;626142][quote=raha0075;557377;626029][quote=لیلای او;399461;626027][quote=raha0075;557377;626025][quote=نفس صبحدم;705102;626021][quote=raha0075;557377;626017][quote=نفس صبحدم;705102;626013][quote=لیلای او;399461;626007][quote=نفس صبحدم;705102;625955][quote=soltan_azdad;507077;625941][quote=نفس صبحدم;705102;625917][quote=haniehz;454874;625858][quote=نفس صبحدم;705102;625842]


ســـــــــــلام به همه
این ســــــلامم از بهشت برین بود...
جنات تجری من تحت الانهار...خالدین فیه


دیشب که در این زمین خاکی بودم و هر نفسی که فرو رود ممد حیات ست و بر ان شکری واجب
با خانواده عموم و خالمینا رفتیم کوه برا افطار
خلااااصه
چقدر مزه داد
از ساعت7-8.30منو خواهر دوقلوم و پسرخالم بادبادک هوا کردیم...بادبادکمونم بزرگ بود.نخش هم خیلی بلند بود...هوا هم باد بود...خیلی کیف داد...خیلی مزه داد
ولی تمامن خاک شده بودیم
جالبیش این بود بابام میگفت چرا میرین تو دره...جاده صاف هست که بازی کنین
باز دوباره به هوای بادبادک میافتادیم تو دره:))
من وقتی اومدم بشینم سر سفره
دیدم جوراب شلواری که پام بود تا زانو پر تیغ شده:))))
اصلن یه وضعی

خلاصه جاتون خالی چه منظره ای بود ولی
خیلی افطار مزه داد
افطار رو کردیم ...نشسته بودیم مشغول گپ و گفتمان...
من اصلن حواسم به پشتم نبود...یهو دیدم بابام با شتاب اومد سمتم ...با کفش زد تو سر یه چیزی
جیغ زدم...پریدم هوا...فهمیدم که الان نم نم دیداری با جناب عزرائیل گرامی تازه میکنم
جیغ زدم پریدم تو بغل مامانم
یه روتیل بزرگ...به جون خودم یه کف دست اندازش بود...از 10-20سانتی من رد شد...

یعنی تا اخر شب انقد ترسیده بودم ترس تو جونم بود...هرچی میشد یهو جیغ میزدم:))))
حالا پسرخالم خواهر دوقلومو ترسوند...خواهر دوقلومم دقیقن تو بغل من بود...تو گوش من جیغ زد...
من دیگه اینجا با عزرائیل دیدار کردم...و این خاطرات رو براتون از جنات التجری من تحت الانهار میگم
قلبم نمیزد از صدای جیغ خواهر دوقلوم...
سکته ناقص قلبی مغزی همه رو باهم زدم
شام رو خوردیم...میوه هم خوردیم...گپ گفتمان...پاشدیم که بریم...یه قورباغه ناززززززززز اونجا بود
رفتیم پیشش همگی
چقدر ترسو بود...همش میپرید اینور اونور از ترس ما
تااینکه یه سوراخ پیدا کرد..سرش رو برد اون تو
عین کبک سرش رو کرد تو برف
:))))
انگار اون مارو نمیدید ماهم اونو نمیدیدیم...:))))))
خیلی بامزه بود...
اومدیم تو جاده سوار ماشینا بشیم
یه عقرب اندازه یه کف دست اومد...واااای
خیلی بزرگ بود...داشتم سکته میزدم...
از ترسم تو ماشین که نشته بودم برق رو فوری روشن کردم...شبم موقع خواب همش ترسش تو جونم بود تا سحر بیدار بودم:)))


این عکس روتیلی که اول بابام زدش...بعد پسرخالم جفت پا رفت روش یه گردش360رفت:)))




این هم همون قورباغه ای که سرش رو عین کبک تو برف کرده:)))


عایا؟!
آفرین؟ اون بعععععله ی پیروزیه! تو مایه های آآآآآآآآرههههه! yeahhhhhhhh
جواب سوال میشینی یا بشونیمت که خیر بود!
آخ آخ آخ...بازم ریاضی رها گاف ارائه داد:))
عزیزم....عاخی...سرت پس کی سر عقل میاد؟اوووففف

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


شنبه 5/5/1392 - 11:17 - 0 تشکر 626169

لیلای او گفته است :

عایا؟!
آفرین؟ اون بعععععله ی پیروزیه! تو مایه های آآآآآآآآرههههه! yeahhhhhhhh
جواب سوال میشینی یا بشونیمت که خیر بود!
آخ آخ آخ...بازم ریاضی رها گاف ارائه داد:))
عزیزم....عاخی...سرت پس کی سر عقل میاد؟اوووففف
raha0075 گفته است :

باز ما با هم آن شدیم؟:دییی
آفرین که میشینی:)))
----
واای!نگو که دلم خونه ... باور کن تومور مغزی دارم لیلا!!!دارم دیوانه میشم دیگه ... ولی همیشه میگن "مقاومت رمز پیروزی:دییییی"
لیلای او گفته است :

رها جوووت؟
-خیر
-خیر
-خیر
-خیر!
بععععله:))
------
ویروس ها...آن هم از نوع بی کله ها...زود می آیند..دیر می روند...
و اگر به آزار همنوع کماکان اصرار بورزی...
سخت خونخواهی کننده اند:)
سوره ی هللا/آیه 16
raha0075 گفته است :


لیلا؟!!! یه نگا به من بنداز...
حالا با دقت به سوالاتم جواب بده! آیا گوش های من دراز است آیا؟آیا جنسش به جنس مخمل میخورد آیا؟!آیا خاکستری است آیا؟! :دییی
میشینی یا بنشونیمت؟!!!
لیلای او گفته است :

الان نشستم دیگه...صندلیم داااااغ تا دلت بخااااااد!!دیییی
raha0075 گفته است :

:))))
بهونه نیار دیگه ...
هر جور شده باید بشینی رو صندلی داغ!!!
یکی تو باید بشینی خعلی فوری یکی لیلا!!!
دیگه خیلی مجهول موندین شما دوتا...
بستونه دیگه :دی
نفس صبحدم گفته است :

خخخخ:))))
لیلی نمایشگاه قران نیومد 5شنبه دعوت بود...وگرنه چشمش به جمال خواهر دوقلوی بنده روشن میشد:)))
باهم بودیم:))
اونوقت باورش میشد:))
تایید میکرد حرفمو...توام باور میکردی:دییی
raha0075 گفته است :

:))))))))))))
نفس...
واجب شد بشینی رو صندلی داغ:دیییی
نفس صبحدم گفته است :

اسکیزوفرنی:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
وااااای...نه بابا...جدی گفتم!!!
اندر خماریش بمونین:))))
میخوای باهات قرار بذارم دوتایی بیایم؟؟؟
اونوقت میبینی که درست میگم:))
به جون خودم...خواهر دوقلو دارم:)
لیلای او گفته است :

نفس؟
شیزوفرنی بیشتر دوست داری یا اسکیزوفرنی؟
کدومو افطارا نوش جان میکنی؟
دوقلو؟!!؟ برو عاموووووو
نفس صبحدم گفته است :

نه...جدی گفتم...یک عدد خواهر دوقلو دارم...که اگه اون بیاد جای من همایش امسال متوجه نمیشه کسی...
انقد که شبیهیم:دی
soltan_azdad گفته است :

الکیییی میگههههه؟
نفس صبحدم گفته است :

سلاااااااان هانی جون
بلییییییی..خودم هستم هانی
چه قورباغه ای بوووووداااا
باید ببریم رژیم لاغری بگیره یکم چربی هاش رو اب کنه...بدجوری دسته دراورده:دی

خواهر دوقلو؟؟؟
ای جانم !نمیدونستی خواهر دوقلو دارم؟
haniehz گفته است :

سلاااام نفس جون
الان دارم با خودت حرف میزنم؟؟؟!!!! نمیدونم والا من که شک دارم!!!!!!!
کلا باغ وحشی بوده برا خودش
روتیل....خیلی وحشتناک بود بابا
تبریک میگم عزیزم که الان سالم و سروحال هستی
فقط یه چیزی این خواهر دوقلو کیه این وسط؟؟!!! یکی من رو توجیه کنه!
نفس صبحدم گفته است :
[quote=لیلای او;399461;626166][quote=raha0075;557377;626154][quote=لیلای او;399461;626142][quote=raha0075;557377;626029][quote=لیلای او;399461;626027][quote=raha0075;557377;626025][quote=نفس صبحدم;705102;626021][quote=raha0075;557377;626017][quote=نفس صبحدم;705102;626013][quote=لیلای او;399461;626007][quote=نفس صبحدم;705102;625955][quote=soltan_azdad;507077;625941][quote=نفس صبحدم;705102;625917][quote=haniehz;454874;625858][quote=نفس صبحدم;705102;625842]


ســـــــــــلام به همه
این ســــــلامم از بهشت برین بود...
جنات تجری من تحت الانهار...خالدین فیه


دیشب که در این زمین خاکی بودم و هر نفسی که فرو رود ممد حیات ست و بر ان شکری واجب
با خانواده عموم و خالمینا رفتیم کوه برا افطار
خلااااصه
چقدر مزه داد
از ساعت7-8.30منو خواهر دوقلوم و پسرخالم بادبادک هوا کردیم...بادبادکمونم بزرگ بود.نخش هم خیلی بلند بود...هوا هم باد بود...خیلی کیف داد...خیلی مزه داد
ولی تمامن خاک شده بودیم
جالبیش این بود بابام میگفت چرا میرین تو دره...جاده صاف هست که بازی کنین
باز دوباره به هوای بادبادک میافتادیم تو دره:))
من وقتی اومدم بشینم سر سفره
دیدم جوراب شلواری که پام بود تا زانو پر تیغ شده:))))
اصلن یه وضعی

خلاصه جاتون خالی چه منظره ای بود ولی
خیلی افطار مزه داد
افطار رو کردیم ...نشسته بودیم مشغول گپ و گفتمان...
من اصلن حواسم به پشتم نبود...یهو دیدم بابام با شتاب اومد سمتم ...با کفش زد تو سر یه چیزی
جیغ زدم...پریدم هوا...فهمیدم که الان نم نم دیداری با جناب عزرائیل گرامی تازه میکنم
جیغ زدم پریدم تو بغل مامانم
یه روتیل بزرگ...به جون خودم یه کف دست اندازش بود...از 10-20سانتی من رد شد...

یعنی تا اخر شب انقد ترسیده بودم ترس تو جونم بود...هرچی میشد یهو جیغ میزدم:))))
حالا پسرخالم خواهر دوقلومو ترسوند...خواهر دوقلومم دقیقن تو بغل من بود...تو گوش من جیغ زد...
من دیگه اینجا با عزرائیل دیدار کردم...و این خاطرات رو براتون از جنات التجری من تحت الانهار میگم
قلبم نمیزد از صدای جیغ خواهر دوقلوم...
سکته ناقص قلبی مغزی همه رو باهم زدم
شام رو خوردیم...میوه هم خوردیم...گپ گفتمان...پاشدیم که بریم...یه قورباغه ناززززززززز اونجا بود
رفتیم پیشش همگی
چقدر ترسو بود...همش میپرید اینور اونور از ترس ما
تااینکه یه سوراخ پیدا کرد..سرش رو برد اون تو
عین کبک سرش رو کرد تو برف
:))))
انگار اون مارو نمیدید ماهم اونو نمیدیدیم...:))))))
خیلی بامزه بود...
اومدیم تو جاده سوار ماشینا بشیم
یه عقرب اندازه یه کف دست اومد...واااای
خیلی بزرگ بود...داشتم سکته میزدم...
از ترسم تو ماشین که نشته بودم برق رو فوری روشن کردم...شبم موقع خواب همش ترسش تو جونم بود تا سحر بیدار بودم:)))


این عکس روتیلی که اول بابام زدش...بعد پسرخالم جفت پا رفت روش یه گردش360رفت:)))




این هم همون قورباغه ای که سرش رو عین کبک تو برف کرده:)))


بهله:))
:دیییی .... لیلا من هنگم الان گیر نده دیگه:)))
چیییی؟؟؟من که خیری ندیدم:)))) نخیرشم تو به من بله گفتی:)
چمیدونم والا!!!اعصابمو بهم ریخته!!!!

 

غرق نعمتیم ؛ حالیمون نیست ...

الهی رضا برضائک!

 
شنبه 5/5/1392 - 11:20 - 0 تشکر 626174

raha0075 گفته است :

ینی خعلی تنبلینا!!!!
صفحه 33عکس نفس! دیگه برین بخونین خودتون ...
peymanm001 گفته است :
[quote=raha0075;557377;626161][quote=peymanm001;661717;626152]این جریان رتیل و سوسک و قورباغه و اینا چیه که همه راجبش صحبت میکنن؟؟
فقط نگین که برو صفحه های قبل رو بخون! توضیح مختصر لدفن!

ممنون :)
بعضیا! خوبه که توجه کنن حداقل آدرس بدن!!! 

شنبه 5/5/1392 - 11:29 - 0 تشکر 626184

peymanm001 گفته است :

ممنون :)
بعضیا! خوبه که توجه کنن حداقل آدرس بدن!!! 
raha0075 گفته است :

ینی خعلی تنبلینا!!!!
صفحه 33عکس نفس! دیگه برین بخونین خودتون ...
peymanm001 گفته است :
[quote=peymanm001;661717;626174][quote=raha0075;557377;626161][quote=peymanm001;661717;626152]این جریان رتیل و سوسک و قورباغه و اینا چیه که همه راجبش صحبت میکنن؟؟
فقط نگین که برو صفحه های قبل رو بخون! توضیح مختصر لدفن!

خواهش میشه ...
آخ آخ آخ! با دوست جونی منین؟!!! اصلاح کنین حرفتون...

 

غرق نعمتیم ؛ حالیمون نیست ...

الهی رضا برضائک!

 
شنبه 5/5/1392 - 12:40 - 0 تشکر 626234

ســــــــلام به همه
جاااااتون خالی بود دیروز در اشپزخونه بنده:)
تمام 5تا شعله گاز هم روشن بود...رو هرکدوم یه چیزی داشت پخت میشد...سه تاش فقط سرخ شدنی بود...از دو تا دستم که هیچ...سه تام قرض گرفتم 5تایی مراقب غذاها بودم

چقدر مزه داد...اشپزی رو خیلی دوست دارم...

6ساعتی تو اشپزخونه بودم:)

خیلی بهم مزه داد..
برای شام که کتلت و کوکو درست کردم
برای سحری هم خورش قیمه با گوشت استخون دار گوسفندی
جاتون خالی ما که سحر خواب موندیم(امسال همش خواب موندیم:)) ):دی...این قیمه رو نخوردیم:))))
ولی خیلی خوشمزه شده بود:))))
با حرارت شمع پختمش;)
اخرش هم قسمت نشد...چون قسمت نشد عکسش هم نگرفتم شاید قسمت شد افطار امشب خوردیم:))

ولی عکس کتلت رو گذاشتم

 

 

دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد ***باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود  

 

 

 

 

 

 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.