رشد روانی- اجتماعی
یکی از نتایج مهم حجاب و پوشیدگی که در سلامت روانی زن تأثیر مستقیم دارد، بلوغ و تکامل روانی و شخصیتی زن است. یکی از روانشناسان بین نتایج حجاب و عوامل بلوغ روانی در زن مقایسه ای انجام داده و به نتایج جالبی رسیده است. او در کتاب خود می نویسد که بیشتر روانشناسان مانند فروید، اریک فروم، پیاژه، کولبرگ، اریکسون و غیره مراحل و ادوار تکامل روانی انسان را به پنج دوره تقسیم کردهاند این مراحل عبارتاند از:
1. مرحله ی گیرندگی غیر فعّال؛ 2. مرحله ی گیرندگی فعّال یا رشد احساسهای بچه گانه؛ 3. مرحله رشد عضلانی؛ مرحله ی تحرّک و آغاز تشخیص هویت یا دوران نهان تناسلی؛ 5. مرحله ی کمال هویت زنان یا مردان.نویسنده در ادامه، به توضیحاتی در مورد ویژگیهای این مراحل می پردازد؛ ولی از آن جا که فقط مرحله ی چهارم و پنجم مربوط به بحث حجاب می شود، ما نیز به توضیح این دو مرحله بسنده می کنیم.
مرحله ی چهارم، مرحله ی تحرک یا دوران نهان تناسلی نام دارد که مهمترین مرحله در بازشناسی اثر حجاب است. در سه مرحلهی قبل، بین پسر و دختر تمایز چندانی وجود ندارد؛ ولی با شروع این مرحله، جدایی دو جنس در حالتهای روانی و بروز شخصیت آغاز می شود. در این مرحله تفاوت پسران با دختران، در نحوه ی سلوک اجتماعی یا برخورد با اشیای بیرونی و محیط پیرامون خویش است.
پسران معمولاً حالت تهاجمی، ستیزه جویی و نیز تمایل آشکار برای تسلط بر دیگران از خود نشان می دهند و در نتیجه به افرادی خود رای، کله شق و دارای خویی آمرانه و تقلید از بزرگسالان تبدیل می شوند؛ اما به عکس دختران حالت جذب و انقیاد و قدرت جلب توجه آشکار می شود و در نتیجه، علاقه به پوشیدن لباسهای زیبا، آرایش کردن، با عشوه سخن گفتن، با ناز قدم برداشتن و بروز حالتهای مادرانه در آنان طبیعی است.
مرحله ی پنجم، مرحله ی تکامل بلوغ و تعیین هویت انسانی است. در این مرحله، پسران و دختران ویژگیهای بلوغ و هویت انسانی خود را ظاهر می سازند. مردان، صفتهایی مانند آرامش، پذیرش و صبر را به ویژگیهای پیشین خود اضافه می کنند و به جای تسلط بر همه چیز و از جمله همه ی زنان، میل به تسلط بر زندگی و خانواده ی خود را دارند. زنان نیز به جای تمایل به جذب همه ی مردان و صرف تمام وقت و نیروی حیاتی در این راه، تنها به یک مرد (نامزد، شوهر) توجه کرده و بقیه توانایی های جسمی و روحی خود را صرف سازندگی می کنند.
نویسنده، در مورد نتایج اختلال در مرحله چهارم می گوید: در مرحله ی چهارم، ممکن است دو نوع اختلال به وجود اید. نخست، عوض شدن نقش پسر و دختر که خطر همجنس خواهی از همین جا به وجود می اید، و دوم، تثبیت در این مرحله و متوقف شدن رشد شخصیت است که باعث می شود پسران همیشه تشنه ی قدرت و خواهان تسلط بر دیگران بوده و دختران به موجوداتی کاملاً گیرنده تبدیل شده، همیشه اسیر توجهی دیگران باشند. اینان همواره مجبورند پذیرش خود را به خویشتن و دیگران اثبات کنند؛ از این روی چنین زنانی از سازندگی و به ویژه استقلال شخصیت باز می مانند.
متأسفانه امروز در بیشتر جوامع بشری، این توقف شخصیت به عناوین مختلف تشویق و تبلیغ می شود. عرضه کردن زنان بی بند و بار و عشوه فروش بر پرده ی سینما یا تلویزیون و امثال آن و الگو کردن آنان، یا نمایش شخصیتهای کاذبی که به سرعت آدم می کشند و بر تصاحب زنان بسیار و نداشتن همسر و ویرانگری می بالند، از بدترین نمونه هایی هستند که دختران و پسران را از رشد و رسیدن به مرحله ی بلوغ روانی باز می دارد.
نویسنده در ادامه، به بیان بعضی از نتایج فردی و اجتماعی فرهنگ ابتذال می پردازد و می گوید: زنان و مردانی که از چنین فرهنگی تأثیر می پذیرند، همیشه از زوال قدرتِ جلب و نفوذ، نگران و ناراضی اند، به شدت از روزگار پیری می هراسند و عطش رنج آور آنها برای پیروزی خاموش شدنی نیست. چنین زنان و مردانی، به طور طبیعی طعم محبت واقعی را نچشیده اند و مجالی برای مهرورزی، عشق و قبول مسئولیت ندارند.
شاید به همین دلیل است که اکنون بیش از 63 درصد خانوادههای آمریکایی تک والدی هستند؛ زیرا لازمه ی زندگی مشترک گذشت، قبول مسؤولیت، مهرورزی و محبت انسانی است و چنین ویژگیهایی با ایده آل ها و نمونه های عرض شده در آن جامعه که هنری جز نفوذ بر دیگران و جلب توجه آنها ندارند، در تعارض است. زندگی خانوادگی، نه مکانی است برای تصاحب همه ی زنان، و نه مجالی برای جلب توجه همه ی مردان.
در مقابل، زنانی که به مرحله ی تکامل و بلوغ روانی رسیده اند، زنانی سازنده، دانشمند، ایثارگر و خدمت گزارند و در تمام جوامع از این سبک سریها به دور بوده، در زندگی و سلوک اجتماعی به مراتب از دیگر زنان، ساده تر زیسته و شخصیت بالغ آنها اسیر جلب کردن دیگران نیست. آنها لباسهای جلف نمی پوشند، کمتر از دیگران در انظار آرایش می کنند و عموماً در زندگی خانوادگی موفقاند.
بنابراین، فاصله گرفتن جامعه از فرهنگ حجاب و رعآیت نکردن حریم بین زن و مرد، عامل بسیاری از مشکلات روانی و اجتماعی برای افراد، به ویژه زنان است؛ چنان که نویسنده در ادامه می گوید: «هر چه زنان و دختران در استفاده از وسائل آرایش و زیبایی بیشتر افراط کنند، عطش آنها در خودنمایی و جلب توجه دیگران بیشتر می شود، و وابستگی و بی ارادگیشان شدیدتر می گردد.
روشن است که این روند به خودی خود نفاق، کرنش، قبول اسارت، سبکسری، از خود بیگانگی، بی تفاوتی به دیگر مسائل انسانی، سطحی بودن در اندیشه و عمل، احساس دلتنگی و بالاخره در روزگار میان سالی و پیری، اندوه و رنج پایان پذیری را به ارمغان خواهد آورد و با سپید شدن هر تار مو و آشکار شدن هر خطی بر چهره، گویی ذخیره ی حیاتی این گونه زنان پایان می پذیرد؛ زیرا از تنها وسیله ی دلگرمی و امید برای زندگی، چیزی باقی نمانده است.»
این نویسنده سپس به تأثیر رعآیت حجاب در رشد و تکامل شخصیت زن پرداخته و می گوید: «در برابر این توصیه ها، ادیان توحیدی نیز شیوه ای توصیه کردهاند. یکی از مؤثرترین روشها برای رشد شخصیت زن و آزادی از قید وابستگی به جلب توجه و خودنمایی، پوشیدگی و مستوری است. پوشیدگی برای دختران از زمره نیازهای اساسی برای رشد و بلوغ روانی در این مرحله است که باید در دوران نوجوانی تأمین شود.
دختران با مستور نگه داشتن خویش به غیر از محدوده ی خانواده، در حقیقت اختصاصی بودن جلب توجه دیگران را می آموزند تا بعدها نیز از این گیرندگی و جذابیت در محدوده ی خانواده به طور سازنده استفاده کنند و این نهاد مقدس را تحکیم بخشند. این تمرین (حجاب) در حقیقت تعدیلی است در برابر خواست طبیعی، اما خامِ مرحله ی چهارم رشد که اقتضای آن جذب و گیرندگی بود. پوشیدگی دختران همانند رفتن به مدرسه در یک صبح سرد و زمستانی است که طبیعتاً با قبول رنج و تحمل فشار همراه است، اما برای هرز نرفتن نیروهای تعالی بخش و سازندهی نوجوانان دختر و بعدها زنان، ضروری است؛ چنان که آیت حجاب نیز بدان اشاره کرده است».
نویسنده در پایان، زنان و دختران را متوجه ارزشهای واقعی خود کرده و می گوید: «مواهب خداوند به زنان تنها زیبایی ظاهری نیست که با پایان یافتن آن، زن به پایان نقش خود در حیات اجتماعی نزدیک شود؛ ارزش زنان به کسب کمالات و فضیلتهای اخلاقی و انسانی و جلب رضای خداوند متعال است، نه اصرار بیهوده بر جلب توجه دیگران؛ متأسفانه بزرگترین بازنده ی این بازی، زنان خواهند بود.»
http://www.farsnews.com