2 ـ حفظ یا تغییر زبان و عوامل موثر در آن
بررسی گوناگونی های زبانی نشان می دهد که عوامل اجتماعی نه تنها سبب بوجود آمدن تفاوتهای زبانی میان گویشوران یک جامعه ی زبانی در یک مقطع زمانی معین می گردد ، بلکه در روند تحولات تاریخی زبان در بلند مدت نیز نقش دارند و این عوامل ممکن است در یک جامعه ی دو زبانه ، موجب انتخاب و کاربرد یک زبان یا لهجه در موقعیت ها و حوزه های معین و در نتیجه طرد یا حذف زبان یا لهجه دیگر شود . این حالت را در اصطلاح « تغییر زبان » ( languqge shift ) می نامند .
به عبارت دیگر منظور از تغییر زبان حالتی است که یک جامعه از زبان خود به نفع زبان دیگری دست بکشد که از آن ، گاه با عنوان « مرگ زبان » ( languagedeath ) نام برده می شود . اصطلاح مرگ زبان بویژه زمانی به کار می رود که اعضای آن جامعه ی زبانی تنها گویشوران آن زبان در دنیا باشند . در مقابل « حفظ زبان » ( language maintainous ) به حالتی اطلاق می شود که اعضای یک جامعه ی زبانی تصمیم می گیرند به استفاده از زبان بومی خود ادامه دهند .
اصولاً « حفظ » یا « نگهداری » زبان در جامعه ی دو یا چند زبانه مفهوم پیدا می کند ، چرا که اصطلاح حفظ زبان در مورد اعضای جامعه ای که فقط یک زبان می دانند و زبانی دیگری هم نمی آموزند ، معنایی ندارد .
بدون شک عوامل زیادی در حذف یا تغییر زبان در یک جامعه ی زبانی موثرند ، اما شرط اساسی و اولیه برای رخداد این پدیده ، وجود دوزبانگی ( bilingualism ) در سطح یک جامعه است . در عین حال باید به خاطر داشت که این شرط به تنهایی برای تغییر زبان کافی نیست ، زیرا جوامع دو زبانه ای هم بوده اند که برای دهه ها و قرنهای متوالی صورت دو زبانه باقی مانده اند .
تغییر زبان چنان که فسولد ( fesold ) بیان می کند ، نتیجه ی جمعی و بلند مدت « انتخاب زبان » ( choice languge ) و « کاربرد آن » ( language use ) است و انتخاب زبان و نیز تحت تأثیر « نگرشهای زبانی » ( language attitudes) افراد قرار دارد . به بیان دیگر مجموعه ای از عوامل برون زبانی در شکل دهی نگرش های زبانی و در نهایت انتخاب و کاربرد یک زبان در حوزه های مختلف در یک جامعه ی زبانی دخالت دارند که این انتخاب در نهایت به حفظ یا تغییر زبان در آن جامعه ی زبانی می تواند منجر شود .
برای واژه نگرش در مفهوم عام تعریف های متفاوتی از سوی ذهن گرایان و رفتارگرایان ارائه شده است . اما آنچه در اینجا مورد نظر ماست نگرش در مفهوم عام نیست بلکه « نگرش زبانی » است . نگرش زبانی به طور کلی بر دیدگاه ذهن گرایان استوار است و در این دیدگاه نگرش از سه عنصر شناخت ( cognition ) احساس ( feeling ) و عملکرد ( action ) تشکیل می شود . از این روی پدیده ی کاربرد زبان ، عملی است که تحت تاثیر شناخت و احساسات افراد نسبت به آن زبان صورت می گیرد .
ذهن گرایان معتقدند که با آگاهی از نگرش یک شخص نسبت به یک پدیده ( مثل زبان ) در مورد رفتار شخص در ارتباط با آن پدیده پیش بینی هایی می توان داشت . کوپر (COOPAR ) و فیشمن ( FISHMAN ) از چند پدیده ی زبانی که تحت تاثیر نگرش زبانی افراد روی می دهند نام برده اند که از جمله ی آنها تغییر آوایی یک زبان است که وقوع آن به استقبال یا عدم استقبال یک جامعه ی زبانی بستگی دارد . از طرف دیگر تعریفی که لباو ( LABOV ) از جامعه ی زبانی به دست می دهد بر همین نگرش زبانی افراد مبتنی است .
نگرش و دیدگاههای افراد نسبت به یک زبان ، انعکاسی از دیدگاههای آنان نسبت به یک گروه قومی می تواند باشد . شواهدی وجود دارد که نشان می دهد نگرش های زبانی ، رفتار معلمان را نسبت به دانش آموزان تحت تأثیر قرار می دهد . این نگرش ها در انتخاب یک زبان برای نظام آموزشی در یک جامعه می توانند موثر باشند . پراید (PRIDE) دلیل اصلی عدم کاربرد زبان آمیخته ( pidgin) را در امر آموزش و پرورش در جزایر آنتیل به نگرش جمعی منفی نسبت به این زبان مربوط می داند ، چرا که این زبان برای مردم منطقه تداعی کننده ی مفهوم بردگی و نشانه ی شأن اجتماعی پایین است . متخصصان آموزش زبان معتقدند که نگرش زبانی در میزان یادگیری زبان دوم موثر است .
ولف ( wolf ) بیان می کند که نگرشهای زبانی روی میزان درک افراد از یک گونه ی زبانی می تواند تاثیر بگذارند ، بدین معنی که با وجود دو گونه ی زبانی ، سخن گویان گونه ی معتبرتر ممکن است نتوانند گونه ی پاین تر را بفهمند ، در حالی که گویندگان گونه ی پایین تر ، گونه معتبرتر را درک می کنند .
اگر وجود این همه ارتباط میان نگرشهای زبانی و دیگر پدیده های اجتماعی واقعی باشد ، مطالعه ی نگرش های زبانی ، جایگاه مهمی در مطالعات اجتماعی زبان و بویژه مسئله ی تغییر یا حفظ زبان خواهد داشت .
بررسی نگرش زبانی ممکن است تنها به نگرش افراد در مورد خود زبان محدود شود و از پرسش شوندگان در مورد اینکه یک گونه ی زبانی به نظر آنها کامل ، ناقص ، زیبا ، زشت ، شیرین یا گوش خراش است پرسش شود . گاهی هم پرسش در مورد نگرش زبانی به گویندگان یک زبان معطوف می شود و از احساس شخص نسبت به گویندگان یک گونه ی زبانی پرسش می شود . گاه نیز این پرسش وسیع تر شده و افراد در مورد برنامه ریزی نسبت به آینده یک زبان و حفظ یا تغییر آن پرسش می شود .
روش تعیین نگرش زبانی ممکن است مستقیم یا غیر مستقیم باشد . در روش مستقیم بوسیله ی پرسش نامه یا مصاحبه از نظرهای افراد نسبت به یک یا چند زبان پرسش می شود ، ولی در روش غیر مستقیم شخص نمی داند که نگرش های زبانی او تحت مطالعه قرار دارد . با آنکه نگرش های زبانی در حفظ و تغییر زبان اهمیت دارند ، اما این نگرش ها مسائل فردی و انتزاعی هستند که تحت تاثیر عوامل برون زبانی فراوانی نظیر عوامل اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و ... قرار دارد .
زبان شناسان دلایل متعددی را برای تغییر زبان ذکر کرده اند که فسولد عمده ترین آنها را مهاجرت ، صنعتی شدن ، زبان آموزشی و دیگر محدودیت های دولتی ، شهرنشینی ، اعتبار اجتماعی بالاتر یک زبان و جمعیت کم یک گروه زبانی ذکر می کند . با وجود آنکه در یک تغییر زبان ممکن است چند مورد از عوامل ذکر شده با هم شرکت داشته باشند ، اما مواردی هم یافت شده است که با وجود بسیاری از این عوامل تغییر زبانی رخ نداده است . علاوه بر مسائل ذکر شده ، نوع زبان به لحاظ نقشها ، کاربردها و اهمیتی که در یک جامعه ی دو زبانه دارد در سرنوشت آن می تواند موثر باشد .
زبان شناسان در این مورد تقسیم بندیهایی به عمل آورده اند ، به عنوان نمونه فرگوسن ( ferguson ) و استیوارت ( stewart ) زبانها را به انواع محلی ( vernacular ) ، معیار ( standard ) ، سنتی ( classical ) ، پی جین و کریول ( creol ) تقسیم بندی می کنند . از طرف دیگر فرگوسن زبان ها را به لحاظ اعتبار و موقعیت اجتماعی آن به دو دسته اصلی ( major ) و فرعی ( minor ) تقسیم بندی می کند .
به نظر ایشان زبانی را اصلی تلقی می کنیم که یا بوسیله ی بیش از 25 درصد افراد جامعه گفتگو شود ، یا زبان رسمی یک کشور باشد و یا زبان آموزشی بیش از نیمی از افراد جامعه در مدارس سطوح متوسطه باشد . در جای دیگر ایشان نقش ها و کاربردهای متعددی را که زبانهای مختلف در یک جامعه ممکن است داشته باشد بصورت زیر دسته بندی می کند :
1 ـ نقش گروهی ( group function ) : زبان تنها نقش برقراری ارتباط میان اعضای یک جامعه ی زبانی بخصوص را دارد و از این طریق آنان را بعنوان یک گروه قومی در کشور مشخص می کند .
2 ـ استفاده رسمی ( official use ) : زبان در سطح ملی برای امور رسمی و دولتی بکار می رود .
3 ـ زبان ارتباطات وسیع تر ( language of wider communication ) : زبان بعنوان میانجی برای ارتباطات بین اقوام و گروههای مختلف به کار می رود .
4 ـ استفاده ی آموزشی ( education use ) : زبان علاوه بر سالهای اولیه آموزش در سطوح بالای آموزشی به کار می رود و متون درسی به آن زبان منتشر می شود .
5 ـ امور مذهبی ( religious affairs ) : زبان برای برگزاری مراسم مذهبی به کار می رود .
6 ـ زبان بین المللی ( international language ) : برای برقراری ارتباط با دیگر ملتها به کار می رود .
7 ـ بعنوان یکی از موضوعات درسی در سطح مدرسه مطالعه می شود ، ولی خود ، زبان آموزش نیست .
استیوارت نیز ضمن برشمردن این نقشها ، سه مورد دیگر را به آن می افزاید . این سه مورد عبارتند از :
1 ـ نقش منطقه ای ( provincial function ) : زبان در تقسیم بندی های سیاسی کوچکتر در یک کشور مثل ایالت یا استان بعنوان زبان رسمی ایفای نقش می کند .
2 ـ نقش مرکزی ( capital function ) : زبان در مرکز سیاسی کشور غلبه دارد .
3 ـ نقش ادبی ( literary function ) : زبان برای آثار ادبی و هنری مورد استفاده قرار می گیرد .
بنابراین ، این نکته که براساس معیارهای بیان شده یک زبان در جامعه دوزبانه چه جایگاه و کاربردی داشته باشد می تواند در حفظ یا تغییر آن موثر باشد . طبیعی است که زبانِ محلی که تنها نقش برقراری ارتباط میان افرادِ یک گروه کوچک را بر عهده دارد در مقابل زبان اصلی ، رسمی و آموزشی ـ که کاربردهای وسیع و گسترده ای دارد ـ شانس کمی برای بقا دارد .
چنانکه می دانیم زبانی که افراد در یک جامعه ی دو زبانه به کار می برند ، ممکن است همان زبان مادری آنها نباشد . در بررسی روند تغییر زبان ممکن است یکی از این دو یعنی کاربرد زبان یا زبان مادری افراد ملاک قرار گیرد و نتایج حاصل از این دو نوع بررسی الزاماً یکسان نخواهد بود ، چرا که تعداد گویشوران بومی یک زبان با تعداد افرادی که عملاً از زبان در موقعیت های مختلف استفاده می کنند برابر نیست . کرک ( kirk ) اشاره می کند که در کشورهایی که یک فرآیند تغییر زبان از زبان محلی به زبان ملی در جریان است ، چنانچه تعداد گویشوران بومی زبان محلی را ملاک بررسی قرار دهیم ، فرآیند تغییر نسبت به زمانی که میزان کاربرد آن زبان محلی ، مبنای بررسی است ، پیشرفت کمتری را نشان می دهد ، زیرا بسیاری از استفاده کنندگان زبان ملی ممکن است زبان مادریشان همان زبان محلی باشد .
تغییر زبان یک فرآیند جمعی است که در طی نسلها اتفاق می افتد و به ندرت پیش می آید که یک فرد تنها در طول زندگی اش استفاده از یک زبان را به طور کلی کنار گذاشته ، به زبان دیگر روی آورد . لیبرسن ( lieberson ) بیان می دارد که تمامی موارد تغییر زبان در بین دو نسل مختلف اتفاق می افتد ، به این معنی که یک نسل دو زبانه ، یکی از دو زبان را بر حسب شرایط موجود به نسل بعد منتقل می کند .
مردم شناسان و جامعه شناسانِ زبان از دو دیدگاه مختلف به بررسی مسئله تغییر زبان پرداخته اند . از دیدگاه مردم شناسانه فرآیند تغییر زبان در یک شرایط طبیعی و کنترل نشده باید مشاهده و بررسی شود . آنان نظریه مشاهده ی طبیعی و طولانی مدت را تنها روش جمع آوری اطلاعات در این زمینه می دانند .
بعنوان نمونه گل ( gal ) برای مشاهده ی کاربرد زبان های آلمانی و مجاری در منطقه دو زبانه اوبروارت ( oberwart ) اتریش مدت یک سال را در یک خانواده بومی گذراند و دیگران نیز همین مدت و یا حتی زمانی طولانی تر در بین مردم یک منطقه زندگی کردند ، تا به مشاهده ی روند کاربرد یک زبان و در نهایت فرآیند تغییر آن در جامعه بپردازند .
دیدگاه دوم که مورد حمایت جامعه شناسان زبان است از سوی جاشوافیشمن ارائه شده است . او برای آگاهی از وضعیت کاربرد دو زبان یک سری موقعیت ها یا نهادهای اجتماعی را در نظر می گیرد که آنها را حوزه ( domain ) می نامد . این حوزه ها از عناصری مانند مکان ، موضوع و مخاطب تشکیل می شود . در هر یک از این حوزه ها کاربرد یک زبان ممکن است مناسب تر از بقیه باشد ، به عنوان نمونه در محیط خانواده که یک از این حوزه هاست ، معمولاً یک زبان پایین تر برای برقراری ارتباط میان اعضا به کار می رود .
در حالی که یک زبان معتبرتر در مکان های رسمی تر ، مانند مراکز آموزشی به کار می رود . در این شیوه از بررسی ، با استفاده از پرسش نامه یا مصاحبه با اشخاص در مورد کاربرد زبان در موقعیت های گوناگون با مخاطبان مختلف و در مورد موضوعات متفاوت سوال می شود و جواب های به دست آمده ، مورد تجزیه و تحلیل و بررسی قرار می گیرد .