ووااااااییییییییی!خاطره!!!
جاتون خالی یه شب شام خونه یکی از فامیلا جمع شدیم یه کم همه با کلاس و رودر واسی واینا و......
بعد از شام طبق عادت خانمهای محجبه رفتیم توی یه اطاق تا یه کم راحت باشیم دور از چشم نامحرمان یه کم باهم بگیم وبخندیم همه نشسته بودند که...
خاله محترمه صاحب خونه رفت روی ترد میل نشت و شروع کرد به حرف زدن که یکهو دختر بازیگوش صاحب خونه کلید رو فشار داد و در عرض چند صدم ثانیه خاله با اون همه کبکبه ودبدبه در حین حرف زدن وخندیدن پرت شد ته اتاق !!!
ماهم نه میتونستیم بخندیم!
نه میتونستیم جیغ بزنیم !
حرف بزنیم!
فقط همه قرمز شده بودند ازینکه نفسشونا حبس کرده بودند تا یه وقت جلوی خاله نخندند!!!!!!!!
ولی بعد از چند لحظه هیچکس طاقت نیاورد و اتاق از خنده منفجر شد همه ی آقایون تعجب کردند !!!