• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 1229)
شنبه 11/3/1392 - 15:8 -0 تشکر 607800
پس از شهادت؛ خنده همیشگی همچنان بر چهره اش بود...

سیمای شهید بروجردی در گفت و شنود شاهد یاران با مسعود زریبافان؛ رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران

پس از شهادت؛ خنده همیشگی همچنان بر چهره اش بود...

زریبافان: آخرین كسی كه با ایشان خداحافظی كرد من بودم و اولین كسی هم كه بعد از شهادتش او را شناسایی كرد بنده بودم. پس از شهادت، همچنان آن خنده همیشگی بر چهره ایشان بود...

 

 "شهید بروجردی در همه آن سال‌ها تا موقعی كه در سال 1362 شهید شد، در هر جایی از كردستان كه می‌خواست از دست ضد انقلابیون خلاصی پیدا بكند یا آزاد شود، نقش اصلی را داشت." مهندس مسعود زریبافان، معاون رئیس جمهور و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران، در گفت و شنود پیش رو از آن دوران برای ما می‌گوید:
***
آقای مهندس، با شهید بروجردی از چه سالی و كجا آشنا شدید؟
با شهید بروجردی در كردستان و در اوایل انقلاب یعنی سال 1358 آشنا شدم؛ در میاندوآب. اولین باری كه ایشان را دیدم همان سال بود كه در آن زمان ما عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نقده بودیم. در آن زمان برای رفتن به نقده بایستی یا دریاچه ارومیه را دور می‌زدیم و از بالا می‌رفتیم یا از میاندوآب به سمت مهاباد و از مهاباد به سمت نقده نقل مكان می‌كردیم. چون معمولاً مأموریت‌های ویژه‌ای داشتیم به سرعت باید كارمان را انجام می‌دادیم. آن موقع از تهران برمی‌گشتیم به نقده، و چون شرایط زمانی سال 1358 معمولاً به گونه‌ای بود كه از ساعت چهار عصر به بعد محورهای اصلی و فرعی منطقه كلاً دست ضد انقلاب بود و تردد در‌ آن‌، عملاًممكن نبود. قبل از ساعت چهار هم یعنی بین ساعات هشت صبح تا چهار بعد از ظهر، حدوداً هفت هشت ساعت روز را در جاده‌ها "تأمین" برقرار می‌شد. یعنی نیروی انتظامی و سپاه در محورها تأمین می‌گذاشتند كه مردم یا كارمندان و نیروهای مسلح بتوانند رفت و آمد كنند. در غیر از این ساعات، یعنی قبل و بعد از آن، نیروها جمع می‌شدند و دیگر ترددی انجام نمی‌شد. 
دوست داریم درباره برقراری وضعیت تأمین برای آن دسته از خوانندگانی كه با مسائل نظامی آشنا نیستند بیشتر توضیح دهید. 
همان طور كه گفتم "تأمین" در واقع به معنی استقرار نیروهای امنیتی در برخی مواضع و جاده‌ها بود. مثلاً نیروی انتظامی . البته آن موقع در قالب ژاندارمری - در منطقه فعال بود یا نیروهای كمیته و نیز نیروهای سپاه در محورها به فواصل مختلف استراتژیك مستقر می‌شدند تا ضد انقلاب نتواند به جاده‌ها نزدیك شود و مردم به راحتی بتوانند در مسیرها تردد كنند. خلاصه آن روز، ما كه مأموریت‌مان هم ویژه بود، از تهران آمدیم و رسیدیم به میاندوآب و دیدیم وقت دارد تمام می‌شود. آن‌جا رفتیم سپاه، برای این‌كه ببینیم چگونه می‌توانیم به محل مأموریت برویم، تا این‌كه برای اولین بار با شهید بروجردی برخورد كردیم. ایشان با یك چهره باز و خندان از ما استقبال كرد به او گفتیم عجله داریم و می‌خواهیم سریعاً به محل مأموریت برویم. ایشان گفت وقت گذشته و نیروهای تأمین را جمع كرده‌ایم، بد موقعی است و كار خیلی سخت است. ما گفتیم عجله داریم. گفت خب، اگر این طور است من باید خودم بیایم و شما را همراهی كنم. شرایط هم شرایط سختی بود. شهید بروجردی سوار یكی از این جیپ‌های قدیمی ارتشی روباز شد و جلو افتاد و ما پشت سر ایشان، و این مسیر تقریباً ناامن را تا مهاباد طی كردیم. جاده مهاباد به سمت نقده، تقریباً شاید بیست كیلومترش باز هم ناامن بود كه ایشان آن مسیر را هم با ما بود تا فاصله‌ای كه دیگر احساس می‌كرد آن‌جا امن است؛ یعنی سه راه محمدیار و شهید بروجردی تا آن‌جا ما را همراهی كرد. با این‌كه كار خطرناك و سختی بود باز هم با روی باز و چهره‌ای خندان با ما بود و این كار را با رضای كامل انجام داد و از ما خداحافظی كرد و برگشت. این اولین باری بود كه شهید بروجردی را دیدیم و با ایشان آشنا شدیم. 
در واقع نخستین دیدار و برخورد با شهید بروجردی و آن رفتار خوبش، یك اثر عجیبی هم بر شما گذاشت. 
بله، ما آن موقع به عنوان نیروهای سپاه رفته بودیم و سپاه پاسداران نقده را تشكیل داده بودیم. 
شما فرمانده سپاه نقده بودید؟
نه، سپاه نقده چهار پنج نفر غیر بومی و بقیه از نیروهای محلی بودند. آقای ارشادمنش فرمانده سپاه نقده بود و ما پنج نفر غیر بومی بودیم كه برای تشكیل بقیه كادر از افراد بومی نقده استفاده كردند. خلاصه دیدیم كه شهید بروجردی با یك روحیه انقلابی و اسلامی و خدمتگزار، برای این‌كه چند تا از بچه‌های سپاه بتوانند با امنیت از منطقه رد شوند، خودش را هم به زحمت و هم به خطر انداخت؛ آن هم با روی بسیار باز. 
ایشان مأموریت‌های مختلفی داشت؟ 
بله، از مأموریتی‌هایی كه داشت تشكیل تیپ شهدا در قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) بود. در اواخر سال 1361 سپاه یك تیپی را درست كرده بود به نام تیپ شهدا. ما نیز در همان سال از نقده آمده بودیم مهاباد و من به عنوان معاون فرماندار و شهردار مهاباد مشغول بودم تا این‌كه قرارگاه تصمیم گرفت در مهاباد تیپ ویژه شهدا را مستقر كند. 
با چه هدفی؟
برای این‌كه مهاباد جای بسیار مهم، حساس و استراتژیكی بود، هم برای نظام و هم برای ضد انقلاب. مهاباد از زمان قاضی محمد . مؤسس و سركرده حزب دموكرات از سال 1320 - كه مهاباد را به عنوان مركز فعالیت‌های خودش قرار داده بود، به نوعی پایتخت حزب دموكرات محسوب می‌شد. به هر حال از دیرباز نگاه ویژه‌ای به مهاباد می‌شد. بعد از انقلاب هم تصرف پادگان مهاباد توسط حزب دموكرات و حضور فعال كوموله، شرایط ویژه‌ای به آن‌ جا داده بود. سرانجام سال 1360 مهاباد پاكسازی شد و بعد از پاكسازی و برای خدمت به مردم محروم منطقه ما به اتفاق دوستان دیگر در آن‌جا مستقر شدیم و بعد از آن هم شهید بروجردی را مرتباً می‌دیدیم. در اوایل سال 1362 آخرین باری كه ما ایشان را دیدیم در پادگان مهاباد بود و در خصوص این مسأله جلسه داشتیم كه به هر حال كارهایی برای پاكسازی منطقه انجام شده بود اما فقط محورهای اصلی پاكسازی شده بود و یك بخش كوچكی از شهر مهاباد و بقیه‌اش هنوز دست ضد انقلاب بود آقای بروجردی در آن جلسه گفت ما می‌خواهیم تیپ ویژه شهدا را مستقر كنیم و نیاز به مكان مناسبی داریم. در آن جلسه یكی دو جا را به ایشان پیشنهاد شد. مكان‌هایی بود بین مهاباد و سه راه محمدیار، متعلق به شركت‌های سهامی زراعی قدیم. در واقع از قدیم الایام و زمان رژیم گذشته یك شركت‌هایی درست شده بود كه كارهای كشاورزی در آن‌ها بكنند و بعد از انقلاب، به خاطر ناامنی منطقه، این شركت‌ها تعطیل شده و ساختمانش بلااستفاده بود. گفته شد این مكان‌ها مناسب است كه تیپ شهدا در آن‌جا مستقر شود. شهید بروجردی از این پیشنهاد خیلی استقبال كرد و گفت امروز می‌روم مكان‌ها را می‌بینم. جلسه هنوز تمام نشده بود كه متوجه شدیم دارد دیر می‌شود و زمان می‌گذرد، چرا كه از ساعت چهار عصر به بعد نیروهای تأمین‌ها را جمع می‌كردند و امنیت كافی حاكم نبود. بنا بر این شهید بروجردی از همه ما خداحافظی كرد و گفت چون باید این چند جا را ببینم زودتر می‌روم. یادم است آخرین كسی كه با ایشان خداحافظی كرد من بودم. خلاصه با آن چهره نورانی و همیشه خندان، با ما خداحافظی كرد و با همدیگر روبوسی كردیم و ایشان رفت. می‌شود گفت سه چهار ساعتی نگذشته بود كه به ما زنگ زدند كه مقابل ورودی "مجتمع زراعی" كه قرار بود ایشان آن‌جا را ببیند انفجاری صورت گرفته و ماشینی روی مین رفته است. آن مجتمع از جاده اصلی حدود دو كیلومتر فاصله داشت. جاده اصلی آسفالته بود و آن جاده خاكی. خلاصه به ما گفتند در محل ورودی یكی از این مجتمع‌های زراعی، انفجاری صورت گرفته و ماشینی روی مین رفته و سرنشینانش به شهادت رسیده‌اند. 
یعنی چهار سال بعد از این‌كه با شهید آشنا شده بودید و همكاری داشتید.
بله. ما حدس زدیم این ماشین ماشین شهید بروجردی باشد. بعد از آن حادثه، دوستان سریعاً ایشان را به ارومیه رسانده بودند اما شهید شده بود. ما به سرعت خودمان را به ارومیه رساندیم تا اجساد مطهر شهدا را شناسایی كنیم، چون بچه‌های ارومیه نتوانسته بودند آن عزیزان را شناسایی كنند. ما خود را رساندیم و دیدیم كه بله، آقای بروجردی شهید شده است. نكته جالب این‌كه آخرین كسی كه با ایشان خداحافظی كرد من بودم و اولین كسی هم كه بعد از شهادتش او را شناسایی كرد بنده بودم. پس از شهادت، همچنان آن خنده همیشگی بر چهره شهید بروجردی بود...
از خاطرات‌تان با آن عزیز بگویید. از نقش شهید بروجردی در آن منطقه و كارهایی كه كرد و سرانجام توسط مردم به "مسیح كردستان" معروف شد.
ببینید، شهید بروجردی در همه آن سال‌ها، تا موقعی كه شهید شد، در هر جایی در كردستان كه می‌خواست از دست ضد انقلابیون خلاصی پیدا بكند یا آزاد شود واقعاً نقش اصلی را داشت. ایشان با توجه به یك سری فعالیت‌ها و مطالعاتی كه داشت مسائل منطقه را به خوبی می‌فهمید، مردم منطقه را خوب شناخته بود و مسائل نظامی را هم خوب می‌دانست. لذا در اقداماتش همه ملاحظات لازم را برای این‌كه پاكسازی‌ها با حداقل آسیب به مردم انجام شود به كار می‌بست. 
در این باره كمی توضیح دهید.
می‌دانید كه ضد انقلاب در لباس مردم محل، منطقه را تصرف كرده و در مقابل نظام ایستاده بود. واقعاً جدا كردن‌ افراد ضد انقلاب از مردمی كه در شهرها و روستاها بودند سخت بود. آن موقع نظام آن‌قدر نیرو نداشت كه كاملاً منطقه را در دست بگیرد، لذا این‌ها به راحتی در میان مردم رخنه كرده بودند و تشخیص آن‌ها كه لباس مردم كرد را هم پوشیده بودند خیلی سخت بود. با وجود این، كسانی كه می‌خواستند منطقه را پاكسازی بكنند خیلی كار سختی پیش رو داشتند. یكی از كسانی كه خیلی حساسیت داشت كه این كار با دقت و مراقبت انجام شود و مردم كمترین آسیب را ببینند شهید بروجردی بود. این‌گونه بود كه مدت‌ها معطل می‌شد برای این‌كه كلیه تدابیر لازم را اتخاذ بكند تا اگر كارهای نظامی صورت می‌گیرد مردم حداقل آسیب را ببینند یا اصلاً آسیب نبینند. بعدها هم وقتی كه بالاخره منطقه‌ا‌ی پاكسازی می‌‌شد و در دست نظام‌ می‌‌افتاد شهید بروجردی سعی می‌كرد كه با بسیج امكانات خدمات رسانی به آن‌ها را شروع كند و پیگیری‌های لازم را بكند كه دستگاه‌های مربوطه در منطقه فعال شوند. به هر حال مردم تازه از دست ضد انقلاب خلاص شده بودند و به دامن جمهوری اسلامی آمده بودند. شهید بروجردی معتقد بود كه باید خدمات لازم به آن‌ها ارائه شود تا محرومیتی كه طی آن چند سال توسط ضد انقلاب به آن‌ها تحمیل شده و باعث تشدید محرومیت‌شان شده بود جبران شود.
در واقع می‌كوشید یك نقش چندجانبه و چندوجهی را ایفا كند.
ایشان یك روح بسیار لطیفی داشت. من فكر نمی‌كنم كسی شهید بروجردی را بشناسد و از ایشان حتی یك ناراحتی به دل داشته باشد یا یك جایی از ایشان یك تندی دیده باشد. هیچ كس نیست كه غیر از لبخند و محبت و دوستی و برادری چیزی از وی به خاطر داشته باشد. با هر كسی صحبت كنید همین را می‌گوید، از اخلاق خوب و حسن خلق ایشان و سیره نیكوی ایشان و مهربانی و تعاملی كه با همه، به خصوص مردم عادی برقرار می‌كرد و این ویژگی‌هایش همیشه زبانزد همگان بود. به نظر من یكی از دلایلی كه بعد از شهادت شهید بروجردی در امر پاكسازی منطقه تسریع شد و خلاصه منطقه‌ای كه ضد انقلاب در آن رخنه كرده بود و برایش نقشه طولانی داشت به كنترل نظام در آمد خون پاك شهید بروجردی بود. بالاخره سرعت گرفتن كار به بركت خون چنین شهدایی بود كه مردم منطقه از نزدیك این‌ها را دیده و باور كرده بودند كه بالاخره نظام جمهوری اسلامی از جنس این آدم‌هاست، از جنس شهید بروجردی‌هاست و بعد از آن، همكاری مردم با دستگاه‌های انقلابی و سپاه و نهادهای مربوط به نظام جمهوری اسلامی تشدید و روز به روز بیشتر ‌شد. تا آن موقع مردم بومی از ضد انقلاب هراس داشتند و بالاخره شرایط به گونه‌ای نبود كه بتوانند خودشان را خیلی به نظام نزدیك كنند. اما بعد از فعالیت‌های افرادی مثل شهید بروجردی و به خصوص شهادتش، باعث شد كه مردم فعالیت خودشان را گسترده‌تر كنند و فاصله خودشان را با ضد انقلاب بیشتر كنند و شرایطی را فراهم كنند كه نظام بتواند منطقه را سریع‌تر پاكسازی كند و خدمات مقدسی كه جمهوری اسلامی می‌خواست ارائه دهد. در واقع به یمن خون پربركت و مقدس شهیدانی مثل محمد بروجردی، ناصر كاظمی و محمود كاوه كه نقش خیلی ارزنده‌ای در منطقه داشتند آن‌جا پاكسازی شد و به دامن مقدس نظام بازگشت. بنده هم از شهید بروجردی و هم شهیدان كاظمی و كاوه خاطرات جداگانه‌ای دارم كه ان‌شاءالله به موقع خدمت‌تان می‌گویم.
جناب مهندس، همه ما از نقش پر رنگ و مقدس شخصیت، نام، خون و یاد شهیدان ارجمندمان آگاهیم، اما به نظر شما كه مدت‌ها با اینگونه شهدا آشنایی داشتید، پاسداشت و مرور شخصیت و بررسی وجوه زندگی شهید بروجردی در این سال و زمانه چه بركاتی را برای ما و جوانان‌مان و نظام مقدس جمهوری اسلامی به همراه خواهد داشت؟
در خصوص زندگی و مقام این عزیزان و آن‌چه می‌توانیم از وجود مبارك‌شان سرمشق بگیریم، این است كه دقت كنیم این‌ها چه كردند كه این‌گونه جاودانه شدند؟ واقعاً اگر آن خصلت‌های نیكویی كه در وجود این عزیزان بود و ازخودگذشتگی‌های‌شان را ببینیم، یا مثلاً شهید بروجردی كه ماجرایش را برای‌تان نقل كردم، وقتی درخواست محلی را می‌كند از مسؤولین سیاسی منطقه كه واحد خودش را مستقر كند خودش تن به خطر می‌دهد و شخصاً می‌رود تا ‌آن‌جا را ببیند و در طول همان مسیر نیز به شهادت می‌رسد، این نهایت فداكاری است. شهید بروجردی می‌توانست بگوید بعداً افرادی را‌ می‌فرستم بروند آن‌جا را بررسی كنند اما به محض اطلاع از وجود این مكان‌ها، متواضعانه، بدون تكبر و با فداكاری كامل خودش مسؤولیت این كار را ‌پذیرفت. این صفات بارز و این ویژگی‌ها، این‌ عزیزان را جاودانه كرد. اخلاص، فداكاری، تواضع، خاكی بودن، هر كاری را به خاطر خدا، نظام و مردم به دوش گرفتن و متواضعانه بدون كوچكترین تكبری كارها را انجام دادن و همیشه هم با لب خندان با افراد مواجه شدن و خلاصه حساب مردم را از دیگران و ضد انقلاب جدا كردن، ویژگی‌هایی بود كه شهید بروجردی را در منطقه شفاف و الهی نشان داد و او را در كشور ما جاودانه كرد. فكر می‌كنم خاطره شهید بروجردی از ذهن كسانی كه با ایشان ارتباط داشتند به خاطر همین خصلت‌های ویژه پاك نمی‌شود. مثلاً بنده یادم است اولین باری كه ایشان را دیدیم با یكی از ماشین‌های جیپ قدیمی فرسوده ارتشی كه شاید به زور هم راه می‌رفت، ولی خب به راحتی سوار آن ماشین شدند و راه افتادند در آن منطقه این آدم‌های پاك و نخبه با كمترین امكانات، بزرگترین كارها را كردند. یعنی اگر بخواهیم از لحاظ كلاسیك این كارهای نظامی‌ كه این عزیزان انجام دادند تحلیل كنیم باید بگوییم شدنی نیست، اما آن خلوص،‌ صداقت، كار را برای رضای خدا كردن و فداكاری باعث شد با یك امكانات بسیار كم، بتوانند حماسه‌های بزرگی را خلق كنند. اگر بخواهیم كارهای‌شان را با این امكانات كم تحلیل بكنیم اصلاً شدنی نبود. اگر بخواهیم آن كارها را با روش كلاسیك نظامی جهان و شناخته شده انجام بدهیم نیز حداقل نیاز دارد به امكاناتی در مقیاس‌های صد برابر آن‌چه این عزیزان، آن روزها در اختیار داشتند ولی آنها با كمترین امكانات توانستند منطقه را پاكسازی كنند و به دامان جمهوری اسلامی ایران برگردانند. 
به هر حال ما قطعاً‌ نظام‌مان - هر چه به دست آورده - ناشی از رشادت‌ها و شجاعت‌ها و ایثار این عزیزان است و اگر ان شاءالله این روحیه در بین مسؤولین و مردم ما و بسیجیان ما و اقشار مختلف كشور باقی بماند قطعاً همچنان این نظام سربلند و پیروز خواهد بود و می‌تواند در مقابل همه ابرقدرت‌ها و با هر امكانی كه آن‌ها داشته باشند بایستد و موفق شود؛ به امید حضرت حق.

شهید بروجردی با یك روحیه انقلابی و اسلامی و خدمتگزار، برای این‌كه چند تا از بچه‌های سپاه بتوانند با امنیت از منطقه رد شوند، خودش را هم به زحمت و هم به خطر انداخت
با آن چهره بشاش و همیشه خندان، با ما خداحافظی كرد و با همدیگر روبوسی كردیم و رفت. می‌شود گفت سه چهار ساعتی نگذشته بود كه به ما زنگ زدند كه مقابل ورودی "مجتمع زراعی" كه قرار بود ایشان آن‌جا را ببیند انفجاری صورت گرفته و ماشینی روی مین رفته است...
ما خود را رساندیم و دیدیم كه، آقای بروجردی شهید شده است. نكته جالب این‌كه آخرین كسی كه با ایشان خداحافظی كرد من بودم و اولین كسی هم كه بعد از شهادتش او را شناسایی كرد بنده بودم. پس از شهادت، همچنان آن خنده همیشگی بر چهره ایشان بود...
ایشان با توجه به یك سری فعالیت‌ها و مطالعاتی كه داشت مسائل منطقه را به خوبی می‌فهمید، مردم منطقه را خوب شناخته بود و مسائل نظامی را هم خوب می‌دانست. لذا در اقداماتش همه ملاحظات لازم را برای این‌كه پاكسازی‌ها با حداقل آسیب به مردم انجام شود به كار می‌بست.

انتهای گزارش/ شاهد یاران  شماره 66

 

 

 

 


کوروش کبير همان ذوالقرنين است؟؟؟
 
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.