آقای رازقی! شما برندهاید، ما همه باختهایم
همشهری جوان/شماره 403
یک- فتحاللهزاده، مدیرعامل استقلال بدشانسی آورد. او که با دادن چندهزار دلار برای خودش یک عنوان شوالیه خریده بود تا پزش را بدهد، حواسش نبود که دارد در میدان رسانههای ورزشی بازی میکند و زیر نورافکن دائمی آنهاست. پیگیری روزنامهها و بعد انعکاس در برنامه نود خیلی راحت معلوم کرد که این نشان از آن خریدنیهاست که پولش را میدهی و مدالش را میگیری.
نه سازمان معتبر و علمی در کار است و نه نهاد دولتی در بلژیک. خیلیها قبلا خام شدهاند و برای گرفتن این عنوان دلارها و یوروها را سلفیدهاند، خیلیها هم به زعم خودشان زرنگی کردهاند و با شل کردن سر کیسه یک عنوان شوالیه در کنار دیگر القاب خود آویزان کردهاند. فتحاللهزاده بدشانس بود اما.
رسانههای پیگیر، رسانههای فضول، کاری کردند که او از این شوخی پشیمان شد. اگر او در کشوری بود که رسانهای نداشت تا اینجور وقتها پیله کند، یا اگر مثل خیلیهای دیگر در حوزهای جز ورزش مشغول بود، اینطوری آماج حملات نمیشد. در همین مملکت کم نیستند کسانی که سالها با مدرک دروغین دکترا اینور و آنور رفتهاند و حالش را بردهاند. آنهایی که آخر کار گند کارشان درآمده و از آنها بیشتر، کسانی که تقشان در نیامده.
دو- «اتاق خبر» یکی از بهترین سریالهای سالهای اخیر است. داستان این سریال محصول شبکه HBO، حول یک برنامه خبری تلویزیونی میگذرد. عدهای خبرنگار، سردبیران خبر و مجری جسور و اخلاقگرایی که به کارش، به صداقت، به رسالتی که دارد و به آرمانهای انسانی بیش از هر چیزی اهمیت میدهد. اینکه داستان سریال چقدر به واقعیتهای رسانهای نزدیک است و اصلا میشود مشابه چنین رسانهای را در دنیا پیدا کرد یا نه، زیاد مهم نیست.
اما اگر کسی میخواهد با کارکرد واقعی یک شبکه خبری آشنا شود، اگر کسی میخواهد بداند که رسانه چه نقشی میتواند بازی کند و چطور میتواند دست شرکتهای بزرگ و شارلاتانها را رو کند و به صلابه بکشد، «اتاق خبر» بهترین است. اینجا میفهمید که رسانه چه مسئولیتی دارد و چه امکاناتی پیش روی آن است.
که اگر نترس باشد، چطور میتواند پوست از سر دروغگوها و کلاهبردارها بکند. «اتاق خبر» نمایش است، اما همین هم برای خیلی از کسانی که نمیدانند رسانه چه میتواند بکند، عالی است. برای خورههای مطبوعات، برای مجلهخوانها و مطبوعاتیها، برای ما که زندگیمان رسانه است، برای خبرنگارهایی که نمیدانند کارشان میتواند چه اعتباری داشته باشد و با هر تماسشان دست و پای وزیر و وکیل چطور باید بلرزد.
سه- هر روز دوروبرمان پر از خبر زورگیری و سرقت خیابانی است. کسی را میشناسید که خودش یا نزدیکانش قربانی چنین برخوردهایی نشده باشند؟ روزی بوده که در محل کار و زندگیمان چنین اخباری را نشنویم؟ که از کوچه ناگهان صدای دزدگیر ماشین بلند نشود و بعد فریادهای کسی که بیهوده دنبال دزد میدود؟ گوشمان از این خبرها پر است و انگار دیگر برایمان عادی شده.
زورگیرهای خیابان کریمخان بد آوردند. اما اگر رسانهای نبود و اگر فیلمی نبود و اگر روزنامهها گیر نمیدادند، همین زورگیرها هم داشتند زندگیشان را میکردند. مثل شاخ شمشاد در شهر میگشتند و زورگیریشان را میکردند. شهر بیرسانه، شهر دروغ و امنیت برای تبهکارهاست.
چهار- آقای رازقی تقصیری ندارد. جوان جویای نامی که آمده گفته با 5۰۰-4۰۰ هزار تومان ماشین زمان ساخته؛ ماشینی که به گفته استاد، آمریکاییها هر سال میلیاردی برای ساختش هزینه میکنند ولی به نتیجه نرسیدهاند. آقای رازقی که نه حاضر است از تحصیلاتش حرفی بزند و نه حاضر است اختراعش را نشان بدهد و نه حاضر است یک کلمه درباره آن بگوید (طبق معمول، چون میترسد طرحش را بدزدند!)
اما حالا خبر کاری که کرده، دهان به دهان چرخیده و همه از آن میگویند. آقای رازقی میگوید مدیرعامل مرکز هدایت راهبردی اختراعات و ابتکارات است، مرکزی که البته هیچکجا ثبت نشده و رییس مرکز اطلاعرسانی بنیاد ملی نخبگان هم میگوید چنین مرکزی را نمیشناسد و چنین فردی دروغ میگوید. آقای پرویز کرمی، مشاور معاون علمی و فناوری رییسجمهور میگوید این خبر کذب است و باید در مراجع قضایی پیگیری و با مدعیان برخورد شود.
البته چنین اتفاقی که نخواهد افتاد اما اصلا چرا برخورد شود؟ آقای رازقی مگر چه تقصیری دارد؟ تقصیر حتی شاید از آن خبرگزاری معتبری هم نباشد که ادعای آقای رازقی را به عنوان یک دستاورد مهم منتشر کرده و خودش را به دردسر انداخته. آن خبرگزاری و دیگر خبرگزاریها و رسانههای ما به انتشار چنین اخباری عادت کردهاند. همهاش هم به بهانه سربلند کردن کشور.
با این خیال خام که هر خبری از این دست منتشر کنی، به نفع مردم است و ما بیشتر مفتخر میشویم. رسانههایی که به جای سین جیم کردن، به جای پیچیدن به پروپای کسانی که ادعاهای عجیب و غریب میکنند و به جای کشف واقعیت، شدهایم بلندگوی حرفهای باورنکردنی. این اولین بار که نبود و فقط هم که این رسانه نیست.
یادتان هست که صدا وسیما هم با آب و تاب خبر از حل معمای «مدارهای اینشتین» توسط یک جوان ایرانی داد؟ همان جوانی که بعدا (با پیگیری رسانههای دیگر) معلوم شد دختر سادهای است که حسابداری خوانده و علایقش گلدوزی و آشپزی است و اصلا نه به فیزیک علاقه دارد و نه به ریاضیات! اما صدا وسیما هم به این حرفها علاقهای نداشت.
صدا وسیما مثل اغلب دیگر رسانههای ما ترجیح میدهد خبرهای شنیدنی به مشتریانش بدهد و آن را جزو افتخارات محسوب کند. رسانهای که ترجیح میدهد در کنار فواره آب و چمن، مقابل آقای مسئول بنشیند و به جای سوال کردن همه چیز را تایید کند. یادتان هست نوجوانی را که به قول آقای احمدینژاد در زیرزمین خانهشان انرژی هستهای تولید کرده بود؟ به یاد دارید که کسی جایی از هویت این نوجوان نابغه پرسیده باشد؟
یا کسی سراغی از چنین پدیده محیرالعقولی گرفته باشد؟ یادتان هست ذهن نابغهای را که در زمان آلودگی هوای تهران نظر داد که با هواپیمای سمپاش شهر را آبپاشی کنند تا هوا تمیز شود؟! طرحی که همه کارشناسان را به خنده انداخت اما هواپیماها بلند شدند و آبها را پاشیدند. یادتان هست؟
اما کسی پرسید که این طرح مشعشع از ذهن چه کسی تراوش کرده و چرا چنین پیشنهادهای خندهداری باید وقت و هزینه کشور را بگیرد؟ و اینها یکی دوتا که نیست. پس آقای رازقی چه تقصیری دارد؟ وقتی که رسانه رسالتش را اینطوری تعیین میکند که نپرسد و هر خبر اینچنینی را با شوق و ذوق منتشر کندچرا آقای رازقی چنین ادعاهایی مطرح نکند.
شک نکنید که استاد با همین اعتماد به نفس و با همین رویه میتواند اسپانسر هم پیدا کند، برای تولید انبوه طرحهایش بودجه میلیاردی بگیرد و به ریش همه ما بخندد. آقای رازقی راهش را پیدا کرده و دندان همه ما را شمرده است. ما رسانهها را و خیلی از مسوولان را. آقای رازقی جزو برندههاست و همانطور که خودش هم گفته، وضع زندگیاش روزبهروز بهتر میشود. بازنده دانشجویان دانشگاه صنعتی هستند که فکر میکنند باید درس بخوانند و تحقیق کنند و آخرش... آقای رازقی را تماشا کنند که چطور دارد با ماشین زمانش سفر میکند!