سلام به همه و این بار بیشتر به آقای معلم عزیز
اجازه آقا معلم!!، سالروز تولد شما رو با اندکی تأخیر تبریک میگم و برای شما بهترین آرزوها رو پیشکش میکنم.
وقتی آقای دکتر عزیز دعوت کننده باشن که نمیشه به ایشون، شما و دعوتشون بی احترامی و بی اعتنایی کرد، پس باز هم جاده دوستی، طبق معمول و با سبک و سیاق همیشگی عرض میکند که:
چرخ گــــردون نزد یــــزدان، میگذشت
بیست و چند روز از بهاران، میگذشت
***
در بلاد شمـــــــس و نــــور و آفتاب
یک صباح زین روزگاران، میگذشت
***
در همین مهــــریز یزد و حومـهاش!
روزگاری نیک به نیکان، میگذشت
***
منتظــــــر، هــــم قلبها، هــــــم چشمها
سرنوشتی خَش به خویشان، میگذشت
***
کــــودکی شیرین چـــو آن قطاب یزد
سر صدایش نزد خاندان، میگذشت
***
نام نیــــکویش محمد هست و بعد
با رضایش از خراسان، میگذشت
***
لهجه شــــیرین یزدی دارد او، اما چرا
شهرت وی در خراسان، میگذشت؟
***
بس که خالق لطف دارد سوی او
از برایش چرخ دوران، میگذشت
***
درسخوان بودن سبب بودش که او
از مراتبها چه آسان، میگذشت
***
دیدهام شخصاً ز ایشان خوی خَش
دائماً این خو به اذهان، میگذشت
***
کــــودکان طفل معصــــوم کلاســـش گفتهاند
از تقلبهایمان ایشان چه آسان، میگذشت!
***
هدیهام شعــر است و شــــد تقدیمشان
هر چه بود از عمق این جان، میگذشت!
***
جادهی دوستی به هر جا هم که بود
فکــر و ذکــرش نزد یاران، میگذشت
***
کاش گـر شعرم نبودش باب میل
از کنارش او خرامان، میگذشت
***
شعر تقدیمی: جاده دوستی
پی نوشت:
* خَش: خوش
* تلمیح در «دیدهام شخصاً ز ایشان خوی خَش». (مربوط به یکی از کارهای خیر آقای معلم)