• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 8369)
جمعه 2/1/1392 - 20:16 -0 تشکر 595358
"گل" در ادبیات فارسی

سلام
سال نو مبارک

به قول حضرت حافظ :

سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت

بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام

سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش

اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام

 

دوستان عزیز انجمن واژه ی «گل» در ادبیات ما بسیار بکار رفته است بیایید با اشعاری که از این واژه استفاده شده است بیشتر آشنا شویم.

نصرالدین کریمی(مُبین)
جمعه 2/1/1392 - 20:35 - 0 تشکر 595381

از ابوسعید ابوالخیر

با گل رخ خویش گفتم: ای غنچه دهان


هر لحظه مپوش چهره چون عشوه دهان


زد خنده که: من بعکس خوبان جهان


در پرده عیان باشم و بی پرده نهان

نصرالدین کریمی(مُبین)
جمعه 2/1/1392 - 20:36 - 0 تشکر 595382

از ابوسعید ابوالخیر


ای چشم من از دیدن رویت روشن


از دیدن رویت شده خرم دل من


رویت شده گل، خرم و خندان گشته


روشن مه من گشته ز رویت دل من

نصرالدین کریمی(مُبین)
جمعه 2/1/1392 - 20:37 - 0 تشکر 595383

از ابوسعید ابوالخیر


تا گرد رخ تو سنبل آمد بیرون


صد ناله ز من چون بلبل آمد بیرون


پیوسته ز گل سبزه برون می‌آید


این طرفه که از سبزه گل آمد بیرون

نصرالدین کریمی(مُبین)
جمعه 2/1/1392 - 20:39 - 0 تشکر 595384

از ابوسعید ابوالخیر


ای گشته جهان تشنهٔ پرآب از تو


ای رنگ گل و لالهٔ خوش‌آب از تو


محتاج به کیمیای اکسیر توایم


بیش از همه عقل گشته سیراب از تو

نصرالدین کریمی(مُبین)
جمعه 2/1/1392 - 20:40 - 0 تشکر 595385

از ابوسعید ابوالخیر

ای از تو به باغ هر گلی را رنگی


هر مرغی را زشوق تو آهنگی


با کوه زاندوه تو رمزی گفتم


برخاست صدای ناله از هر سنگی

نصرالدین کریمی(مُبین)
جمعه 2/1/1392 - 20:41 - 0 تشکر 595386

از ابو سعید ابوالخیر

هر باد که از سوی بخارا بمن آید


با بوی گل و مشک و نسیم سمن آید


بر هر زن و هر مرد کجا بروزد آن باد


گویی مگر آن باد همی از ختن آید

نصرالدین کریمی(مُبین)
جمعه 2/1/1392 - 20:42 - 0 تشکر 595387

از ابو سعید ابوالخیر

ای ساقی پیش آر ز سرمایهٔ شادی


زان می‌که همی تابد چون تاج قبادی


زان باده که با بوی گل و گونهٔ لعلست


قفل در کرمست و کلید در شادی

نصرالدین کریمی(مُبین)
جمعه 2/1/1392 - 20:48 - 0 تشکر 595390



باغ در ایام بهاران خوش است





موسم گل با رخ یاران خوشست






چون گل نوروز کند نافه باز



نرگس سرمست در آید به ناز





سبزه برآرد خط عاشق فریب



از دل بیننده رباید شکیب





برگ شود بر گل نسرین فراخ



آب چکد ز ابر بر اندام شاخ





سرو تر اندام ز لطف صبا



از خز بی‌تار بپوشد قبا





تازه شود لاله چو رخسار دوست



غنچهٔ نوخیز نگنجد به پوست





بر رخ گل غازه کند لاله زار



جلوه‌کنان دست برآرد چنار





از خط سنبل که معنبر شود



خاک چمن غالیهٔ‌تر شود





ابر بگرید به رخ بوستان



باغ بخندد چو لب دوستان





تا بنهد بر جگر لاله داغ



گل همه از باد فروزد چراغ





بط ز ترانه که برود آورد



فاختگان را به سرود آورد





گر چه کند مرغ ز مستی خروش



نیز نهد بر سر گل پا به هوش





با ز چو گل رخت بریزد ز خار



خنده فراموش کند لاله‌زار





باغ دهد حله رنگین به باد



غنچه ببندد لب شیرن کشاد





سرو سرافراشته پست اوفتد



در ورق لاله شکست اوفتد





نافه شکوفه ندهد بوی مشک



پر شکند فاخته از شاخ خشک





مرغ خورد بر گل نسرین دریغ



باد بیارد به سر سبزه تیغ





نسترن از شاخ درافتد نگون



خشک شود در جگر لاله خون





سرد شود چشمه چو افسردگان



زرد شود سبزه چو گل خوردگان





شاخ بنفشه که ز جا بر شود



کز دمهٔ دیده عبهر شود





برهنه گردد چمن حله پوش



شاخ دهد مژده به هیزم فروش





خنجر سوسن چو فتد بر زمین



سایه ببر ز سر یاسمین





ابر نیارد گهری از سپهر



خار نخارد سر نسرین به مهر





عهد جوانی که بهار تن است



نسبتش اینک هم ازین گلشن است





تا بود اسباب جوانی به تن



روی چو گل باشد و تن چون سمن





تازه بود مجلس یاران به تو



جلوه کند صف سواران به تو





شیفتگان دیده به رویت نهند



رخت هوس بر سر کویت نهند





نکهت گیسو چو نسیم سحر



رنگ بناگوش چو نسرین تر





نرگس تو باده نداند گناه



غنچهٔ تو خنده ندارد نگاه





تاب دهد چهره ز برنایست



میل کند سینه به رعناییست





دیده سوی فتنه پرستی کشد



دل همه در شوخی و مستی کشد





ناز کنی ناز کشندت به جان



دل طلبی نیز دهندت روان





روز چه جویی به شبت آن رسد



تا شب تو نیز به پایان رسد





نوبت پیری چو زند کوس درد



دل شود از خوش دلی و عیش سرد





گونهٔ رخسار به زردی زند



آتش معده دم سردی زند





موی سپید از اجل آرد پیام



پش خم از مرگ رساند سلام





در تن و اندام در اید شکست



لرزه کند پای ز سستی چو دست





چشم شود منزوی از خانها



رخته شود رستهٔ دندانها





قوت دل بشکند و زور تن



پوست جدا گردد چون پیرهن





چنگ صفت رگ جهد از پشت پیر



تار بخندد چو کهن شد صریر





عشق بتان بار بریزد ز دوش



دیگ هوس باز نشیند ز جوش





تیره شود مشعلهٔ نور عین



دل به مصلا کشد از کعبتین





خشک شود عمده با زو چو کلک



سست شود مهرهٔ گردن ز سلک





کند شود باد هوا را سنان



میل ز معشوق بتابد عنان





از می و گلزار فراغ اوفتد



زهد ضروری به دماغ اوفتد





بر همه این دو دمادم رسد



از همه بگذشته به ما هم رسد





آن که ایام جوانی گذشت



عمر بدان گونه که دانی گذشت





تیر قدی بر سر پیری نژند



گفت به بازی که کمانت به چند





گفت مکن نرخ تهی مایگان



رو که هم اکنون رسدت رایگان





عهد بهار از گل شبگیر پرس



ذوق جوانی ز دل پیر پرس





پیر شناسد که جوانی چه بود



تا نرود از تو ندانی چه بود





فارغی از قدر جوانی که چیست




تا نشوی پیر ندانی که چیست

امیر خسرو دهلوی

نصرالدین کریمی(مُبین)
جمعه 2/1/1392 - 20:50 - 0 تشکر 595392

امیر خسرو دهلوی



به نام آنکه جان را زندگی داد




طبیعت را به جان پایندگی داد







خداوندیکه حکمت بخش خاکست




کمینه بخشش او جان پاکست







دو کون از صنع او یک گل به باغی




ز ملکش نه فلک یک شب چراغی







رموز آموز عقل نکته پیوند




شناسائی ده جان خردمند







بصارت بخش چشم پیش بینان




تمنای درون شب نشینان







جواهر بند ناهید از ثریا





چراغ افروز در قعر دریا



نصرالدین کریمی(مُبین)
جمعه 2/1/1392 - 20:52 - 0 تشکر 595394

امیر خسرو دهلوی





بشگفت گل در بوستان آن غنچهٔ خندان کجا؟




شد وقت عیش دوستان آن لاله و ریحان کجا؟







هر بار کو در خنده شد چون من هزارش بنده شد




صد مرده زان لب زنده شد درد مرا درمان کجا؟







گویند ترک غم بگو تدبیر سامانی بجو




درمانده را تدبیر کو دیوانه را سامان کجا؟







از بخت روزی باطرب خضر آب خورد و شست لب




جویان سکندر در طلب تا چشمهٔ حیوان کجا؟







می‌گفت با من هر زمان گر جان دهی با من امان




من می برم فرمان بجان آن یار بی فرمان کجا؟







گفتم : تویی اندر تنم ما هست جان روشنم




گفتی که : آری آن منم اگر آن تویی پس جان کجا؟







گفتی صبوری پیش کن مسکینی از حد بیش کن




زینم از آن خویش کن من کردم این و آن کجا؟







پیدا گرت بعد از مهی درکوی ما باشد رهی




از نوک مژگان گه گهی آن پرسش پنهان کجا؟







زین پیش با تو هر زمان می‌بودمی از هم‌دمان





خسرو نه هست آخر همان ؟ آن عهد و آن پیمان کجا؟



نصرالدین کریمی(مُبین)
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.