[quote=hayat_e_tayebe;336051;592765]بسم الله
خب بریم که داشته باشیم گزارشی از حیات طیبه نیوز :)
تا روز قبل از همایش هنوز بر قول خود پابرجا بودم که فردا همایش بی همایش!
اصلا کی حوصله همایش رفتن داره ؟!
تا اینکه خانم مدیر انجمن تماس گرفتند و فرمودند میاین یا نه ؟ گفتم با عرض شرمندگی بعید میدونم تشریف بیارم :d
بعد ادامه دادند که مدیر سیستم و مسئولان تبیان نیز تشریف میارند.
گفتم عه جدی؟ خب اگر میان که باید در تصمیم تجدید نظر کرد
(آخه قبلا گفته بودم اگه ایشان نیان منم نمیام)
به علت نزدیکی منزل تا سالن همایش عجله ای نداشتم برای رفتن
خلاصه صبح جمعه ساعتای ده و نیم بود تقریبا رسیدم به سالن همایش
در بدو ورود دوست گرام amibest داشت اسم و فامیل و شماره مینوشت که با خودم گفتم یا پیغمبر بازی شروع شد دوباره
آنطرف تر مدیر انجمن و خانم صاحبدل رو دیدم که رفتم به سمتشون و سلام و خسته نباشیدی عرض شد.
همینطور برای ورود خانمها نیز خانم ziba67 (اگر اشتبا نگفته باشم) داشتن اسم و فامیل مینوشتن که متوجه حضور ما نشدند و بنده نیز بیخیال شدم و رفتم داخل.
یه جایی اون گوشه ها تنهایی و خلوت پیدا کردم نشستم به نگاه کردن مراسم....
واقعیتش خسته کننده هم بود.
اقای خدابنده اومدن و سلام علیکی کردیم و گفتن عه چرا اینجا تنهایی نشستین؟دوستانتون اون پائین تر نشستند. گفتم ممنون و تشکر و از این حرفا :)
سبجان جان اس ام اس داد که کوجای دادا؟ گفتم شش ردیف پشت سرت و شش ردیف سمت چپ
مثل اینکه ملتفت نشده بود و هی داشت این ور اون ور رو نگاه میکرد
در این حین حامد عشقی زنگ زد گفت کوجای اومدی همایش؟ گفتم از ردیف آخر که میای داخل چهارتا صندلی بیا جلو بعد چهار تا بیا دست چپ
حامد عشقی اومد و من رو پیدا کرد و نشست...
اولین کاری که کرد این بود که برگه نظر سنجی رو برداشت و همه ی گزینه های "بد" و "ضعیف" رو زد!
اسم و فامیلشم روش نوشت و بعد شرو کرد به خوردن نارنگی و آب میوه و کیک!
وقتی تموم شد گفت خب بیا تا بریم !
گفتم ای بابا تو تازه اومدی که ! دو دقیقه هم بشین بابا !
در این حرفها یهو سر و کله ی سبحان هم پیدا شد و اومد کنار ما و گفت حیات قراره بهت جایزه بدند !
منم گفتم به تو بدند به ما نمیدند...بالاخره جانشینی گفتن و زحمت کشی گفتند
بعد یادم افتاد به حاج قدرت الله نیز یه تماسی بگیرم که پاشو بیا اگر میتونی؛
که خوشبختانه ایشان خواب تشریف داشتند و گفتن: عامو من خواببببببببببببم :d
یکی یکی برنامه های مراسم پشت سر گذاشته میشد و هی صلوات پشت صلوات میگفتند بفرستید !!
از بین اون جمع هم فکر کنم فقط من راغب بودم به صلوات! اکثرا هی نگا میکردند فقط!
حتی موقع دست زدن هم همه خواب بودند انگار !
حامد عشقی نیز موبابل من رو گرفته بود داشت بازی موتور سواری میکرد!
اقای حکمت و قائم مقام تبیان حرفاشون تموم شده بود
آقای شکوری هم داشتن حرف میزدند که یهو دیدم همه دارن میرن بیرون !
ما نیز خواستیم بریم اما دیدار با مدیر سیستم و وعده ی جایزه ای که سبحان گفته بود مجبورمون کرد بشینیم تا آخر جلسه
آقای شکوری داشتن از اهداف شبکه ها میگفتن که من رو کردم به سبحان و گفتم آخه اینا رو که همه بهتر از اسم و فامیلشون بلدند!
حتی این بچه های اینجا خودشون ختم اینترنت هستن برای چی اینها رو میگند دوباره؟!
داش رسول هم تصدیق کرد و گفت آره بابا ما خودمون همه جا رو میشناسیم حتی فیسبوک رو :d
جناب مجری هم یه خورده تقلید صدا اجرا کرد و یه لبخندی به روی لبهامون آورد و تموم شد.
همین موقع ها بود که آقای کامران بلند شدند و رفتن در گوش مجری یه نکته ای رو گفتند که مجری خودش گفت بله جناب آقای دکتر میگند نماز جمعه داره شروع میشه دیرمون نشه برای رفتن!
اینجا بود که از آقای کامران (نماینده مجلس) ، جناب اقا میری (قائم مقام) ، مدیر سیستم و جناب شکوری و جناب حکمت خواست که بر روی سن برن تا جوایز داده بشه.
یهو گفت آقای رسول رضایی منتخب شبکه ی اجتماعی؛ کلی خندمون گرفت گفتم دیدییییییییی بدو برو جایزتو بگیر که بیخود به ما وعده وعید دادی.. شرو کردیم به دست زدن و تشویق آقا رسول که در این بین یه اسم آشنای دیگه هم صدا زد
گفتم چی ؟ کی؟ کجا؟ یه بار دیگه بگو ؟ عه انگار اسم من رو گفت؟
حامد عشقی زد زیر خنده ! کلی تمسخر کرد و گفت حالا تو برو
بعد از دریافت اون جایزه یا هدیه یا هر چی اسمشه ، با تک تک عزیزان روی سن سلام علیک کردیم و در راه برگشت دیدم عه خانم صاحبدل نیز دارن میان بالا
خوشحال شدم پس ایشون نیز هدیه ای دریافت میکنند.
در نهابت سوت پایان بازی ، نه ببخشید یعنی ختم جلسه اعلام شد و با داش رسول و حامد عشقی رفتیم زیارت خانم پایدار مدیر سیستم انجمنها و کلی گپ و گفتگو و شرح ماوقع انجمنها.
خانم زبیده نیز اومدند و متاسفانه بنده ناخواسته موجب ایجاد یک ناراحتی برای ایشان شدم. که والا به حضرت عباس من بی تقصیرم :(
خیلی طول کشید :|
بای :)