همه چیز آروم بود و آن دو چقدر که خوشحال نبودند. روزگارشان نیکو، نوشیدنی شان بر جوی روان و طعام شان طائران آسمان. در آنجا زشتی نبود، اگر هم بود خدا پنهانش کرده و استتار نموده بود. می گفتند و می خندیدند و در یک کلام عشق می کردند از نعمت های بیکران الهی.نوکران به گردشان و ملکان به سجده نشستگانشان و حریم ِ امن، تامین برایشان.
نیست که خوشی شان بی حد بود میخواستند خودشان هم بی حصر باشند؛1 البته این فکر را ناصحی دلسوز!2 در ذهنشان پی ریخته بود. رفت و آمد های آن ناصح قسم خورده عاقبت فکر و عقاید الهی شان را پودر کرد. شد آنچه شد و خوردند آنچه خوردند.
برداشت های تاریخی-شخصی از آن درخت، مختلف است: گاهی کسانی قائل به این بوده اند که آن شجره، درخت سیب بوده است. کسان دیگر بر انگور بودن آن پای می فشارند و عده ای هم از گندم بودن آن دم می زنند و همه برای خود سند و مدرک موجه دارند. حقیر به شخصه چیزی از این دست ندارم ولی عقیده دارم آدم و حوا قبل از تناول از آن شجره، مقداری گول! خورده اند و این مهم تر و مقدم بر خوردن سیب و انگور و گندم است که اینها ظاهر است و باطن باید آن دیگری باشد.
باید پرسید چه کسانی بیشتر گول آن ناصح قسم خورده را می خورند؟ افراد بی ایمان؟ افراد با ایمان؟ افراد جاهل یا افراد دانا؟
جوابی که باید به این سوال داد را آن شخص ناصح خود مدتها پیش داده است و حتی برای پیگیری آن قسم یاد کرده است. خود او به خدا می گوید من بر سر راه جویندگان تو می نشینم و آنها را منحرف می کنم.3
این سخن دو نکته مهم دارد: اول اینکه می گوید من نه کنار مسیر بلکه دقیقا وسط راه خواهم نشست.
حتما دیده ایم افرادی را که کنار خیابان می ایستند و کمک یا چیزی از خودروهای عبوری طلب می کنند و احتمالا مشاهده کرده ایم که بعضی از آنها به قدری به این کمک محتاج میشوند که خطر را به جان می خرند و وسط خیابان می آیند و جلوی خودروها را میگیرند بدون آنکه از تصادف کردن و آسیب دیدن بیمی به خود راه بدهند. شیطان می گوید من وسط راه آنها می نشینم! البته او به چیزی جز پاسخ به حس تکبر خود احتیاج ندارد.
نکته دوم این است که شیطان، صراط مستقیم را برای نشستن انتخاب کرده نه راه های دیگر را. و این یعنی حزب اللهی ها بیشتر مواظب باشند.
1. آیه بیستم سوره اعراف
2. آیه بیست و یکم سوره اعراف
3.آیه شانزدهم سوره اعراف