• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن صندلی داغ > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
صندلی داغ (بازدید: 3586)
چهارشنبه 15/9/1391 - 10:46 -0 تشکر 577556
*··▪▪••●●::تولد یه نوگل بابلی::●●••▪▪··*

:allah:
:fly1::fly1::fly1::fly1:


گل غنچه کرد و غنچه شکفت و خداوند در بهترین روز تاریخ زیباترین هدیه اش را به ما داد



کدامین هدیه را به قلب مهربانتان تقدیم کنیم که خود گنجینه ی زیبایی های عالمید

ای شیرینی لطیف ترین سرود طبیعت، چگونه خدا را برای چنین بخشش رنگینی شکر گوییم؟

تولدت مبارک




 

تبیانیای گرامی و دوستان عزیز سلام

 

بیاین ببینین چه خبره؟!

جشن تولد یه آقا پسر گل بابلی

saeed_siren

همون سعید امامی شبکه


خب بریم سراغ کیک تولد!


 

سبحان نوشت!: سعیدجان انشاءالله همیشه موفق و سربلند باشی.



شنبه 18/9/1391 - 1:50 - 0 تشکر 577916

samare93 گفته است :


سلام آقای امامی! وای جدیی! چه بد! خدا رو شکر که سرنشینان چیزیشون نشده!

خاطره ی جالبی بود! کلی خندیدم:دییی
خواهش میکنم به عذر خواهی نیازی نیست:)


saeed_siren گفته است :
[quote=samare93;707283;577883][quote=saeed_siren;417022;577784]سلام عرض میکنم خدمت تمامی دوستان عزیز و محترمم
نمیدونم از کجا شروع کنم:دی..هل شدم:دی
اهم اهم
خب اول از همه از سبحان جان به خاطر زدن این تایپیک تشکر میکنم...راستش انتظار نداشتم بچه های انجمن برام جشن تولد بگیرن..واقعا وقتی دیشب باخبر شدم سوپرایز شدم به معنی واقعی کلمه:دی
سبحان جون خیلی دوست دارم..خیلی خیلی خیلی ممنونم ازت..انشالله عروسیت بتونم جبران کنم(((شاید اومدم برات رقصیدم:d
......................................................
و در همین نظر اولم یه عذرخواهی هم به آقا سبحان و هم به همه دوستانی که در این تایپیک بهم تبریک گفتند بدهکارم که با تاخیر دو روزه دارم ازشون تشکر میکنم
راستش 4شنبه شب(پریشب)بودیم خونه پسرداییم مهمونی..یعنی من بی خبر از مهمونی بودم..دختر وپسر خاله ها و پسر دایی هام برام جشن تولد گرفتن منم بی خبر..منم که دیدم سر شب وقت نمیکنم بیام شبکه گفتم خب اخر شب که اومدم خونه میام شبکه از همه دوستانی که بهم تبریک گفتم تشکر کنم..تقریبا ساعت 11شب بود که تو راه برگشت تصادف کردیم..البته مقصر ما بودیم((یعنی دختر خاله ام بوده که پشت فرمون نشسته بوده..از بس بی دقتن این خانوما :دی)))..پیچیدیم جلوی یه ماشین..اونم رانندش قربونش برم یه خانم بوده در حد شوماخر..نه ترمزی نه راستی نه چپی..با همون سرعت بالای 100تا مستقیم اومده توی شکم ماشین ما.
هم ماشین اون خانمه هم ماشین ما داغون شد...خداروشکر هردو پژو بودن و بدنشون محکم....اگر پراید بود که الان باید مراسم ختم منو توی تبیان برگزار میکردید:دی
من چون لحظه برخورد ماشین کاملا هوشیار بودم خودمو محکم نگه داشتم و چیزیم نشد..ولی دوتا دختر خالم و پسر خالم اه و ناله میکردن...حالا بماند رفتیم بیمارستان دکتره معاینه شون کرد و از سر و ستون فقراتشون عکس گرفتن دید چیزیشون نیست:دی...دکتره میگفت شما که چیزیتون نیست چرا اه و ناله میکنید..
هیچی دیگه خلاصه اینکه اون شب تا 2 3 نیمه شب توی بیمارستان و کلانتری و اینا معطل شدیم..اومدم خونه هم تا صبح خوابم نبرد..شوکه شده بود..دیروز از خستگی نصف روزو خواب بودم..کلا دیروز فرصت نکگردم بیام نت..
این شده که الان در خدمتتونم..سالم و سرحال:دی
راستی حالا جالبیش این بوده بعد تصادف من یه کناری واستاده بودم همه تنم میلرزید ...هر کی از راه میرسید ازم میپرسید چی شده سرنشیناش که چیزیشون نشده..گفتم ایناهاش منو ببین..من داخل اون ماشین داغونه بودم..:دی

به به..دستت درد نکنه همشهری..من مرگ رو جلو چشام دیدم شما میگی کلی خندیدین؟؟:d

   سعید امامی - بابل  

***                   ***

چو مـــازندران شهر ما یاد باد    ***    همه بروبــومــــش آبـــــــاد بــــــــاد

شنبه 18/9/1391 - 1:52 - 0 تشکر 577917

ghaf گفته است :

سلام
انجم شعاع!

انجمش که همون انجمی هست که تو دعا ندبه میگید! (ستاره ها)
شعاع هم یعنی پرتو، تلالؤ
saeed_siren گفته است :

سلام جناب شعاع...خیلی ممنونم از شما..محبت کردید..انشالله
ghaf گفته است :
[quote=ghaf;389402;577886][quote=saeed_siren;417022;577832][quote=ghaf;389402;577826]سلام
تبریک میگم
ان شاءالله نقش امام زمان تو زندگی تون پررنگ تر و پررنگ تر بشه.

سلام مجدد..معذرت میخام  که نامتون رو ناقص نوشتم..آقای انجم شعاع...ممنون که معناشم توضیح دادید..

   سعید امامی - بابل  

***                   ***

چو مـــازندران شهر ما یاد باد    ***    همه بروبــومــــش آبـــــــاد بــــــــاد

شنبه 18/9/1391 - 1:55 - 0 تشکر 577918

taheri1391 گفته است :
[quote=taheri1391;779421;577915]تولدت مبارک داداش تبیانی .خدا رو شکر بابت سلامتی شما

سلام تارا خانم..خیلی ممنونم ازتون..محبت کردید..
اولش نام کاربری شما رو دیدم گفتم خدایا ایشون دیگه کین من نمیشناسمشون:دی..بعدش روی نامتون کلیک کردم رفتم توی شبکه دیدم همون تارا خانم خودمونین:)..بله خدارو رحم کرد..خداروشکر

   سعید امامی - بابل  

***                   ***

چو مـــازندران شهر ما یاد باد    ***    همه بروبــومــــش آبـــــــاد بــــــــاد

شنبه 18/9/1391 - 10:17 - 0 تشکر 577961

saeed_siren گفته است :
[quote=saeed_siren;417022;577784]سلام عرض میکنم خدمت تمامی دوستان عزیز و محترمم
نمیدونم از کجا شروع کنم:دی..هل شدم:دی
اهم اهم
خب اول از همه از سبحان جان به خاطر زدن این تایپیک تشکر میکنم...راستش انتظار نداشتم بچه های انجمن برام جشن تولد بگیرن..واقعا وقتی دیشب باخبر شدم سوپرایز شدم به معنی واقعی کلمه:دی
سبحان جون خیلی دوست دارم..خیلی خیلی خیلی ممنونم ازت..انشالله عروسیت بتونم جبران کنم(((شاید اومدم برات رقصیدم:d
......................................................
و در همین نظر اولم یه عذرخواهی هم به آقا سبحان و هم به همه دوستانی که در این تایپیک بهم تبریک گفتند بدهکارم که با تاخیر دو روزه دارم ازشون تشکر میکنم
راستش 4شنبه شب(پریشب)بودیم خونه پسرداییم مهمونی..یعنی من بی خبر از مهمونی بودم..دختر وپسر خاله ها و پسر دایی هام برام جشن تولد گرفتن منم بی خبر..منم که دیدم سر شب وقت نمیکنم بیام شبکه گفتم خب اخر شب که اومدم خونه میام شبکه از همه دوستانی که بهم تبریک گفتم تشکر کنم..تقریبا ساعت 11شب بود که تو راه برگشت تصادف کردیم..البته مقصر ما بودیم((یعنی دختر خاله ام بوده که پشت فرمون نشسته بوده..از بس بی دقتن این خانوما :دی)))..پیچیدیم جلوی یه ماشین..اونم رانندش قربونش برم یه خانم بوده در حد شوماخر..نه ترمزی نه راستی نه چپی..با همون سرعت بالای 100تا مستقیم اومده توی شکم ماشین ما.
هم ماشین اون خانمه هم ماشین ما داغون شد...خداروشکر هردو پژو بودن و بدنشون محکم....اگر پراید بود که الان باید مراسم ختم منو توی تبیان برگزار میکردید:دی
من چون لحظه برخورد ماشین کاملا هوشیار بودم خودمو محکم نگه داشتم و چیزیم نشد..ولی دوتا دختر خالم و پسر خالم اه و ناله میکردن...حالا بماند رفتیم بیمارستان دکتره معاینه شون کرد و از سر و ستون فقراتشون عکس گرفتن دید چیزیشون نیست:دی...دکتره میگفت شما که چیزیتون نیست چرا اه و ناله میکنید..
هیچی دیگه خلاصه اینکه اون شب تا 2 3 نیمه شب توی بیمارستان و کلانتری و اینا معطل شدیم..اومدم خونه هم تا صبح خوابم نبرد..شوکه شده بود..دیروز از خستگی نصف روزو خواب بودم..کلا دیروز فرصت نکگردم بیام نت..
این شده که الان در خدمتتونم..سالم و سرحال:دی
راستی حالا جالبیش این بوده بعد تصادف من یه کناری واستاده بودم همه تنم میلرزید ...هر کی از راه میرسید ازم میپرسید چی شده سرنشیناش که چیزیشون نشده..گفتم ایناهاش منو ببین..من داخل اون ماشین داغونه بودم..:دی

اولا خواهش میکنم. از بچه های انجمن هرکاری بگی برمیاد :دییییییی
منم خیلی دوستت دارم. حرف های صحنه دار هم نزن. تبیانو فیلتر میکنن :دیییییییی
خب حالا خودتون که هیچی ماشین سالمه؟!

شنبه 18/9/1391 - 11:15 - 0 تشکر 577963

سلام
منم تبریك میگم دادا
انشالله كه عمری با عزت و شاد داشته باشی
نمیدونستم توی انجمن هم جشن تولد گرفتن،حالاچیزی از كیك مونده؟؟!!
در ضمن تولد دوباره ات رو هم تبریك میگم (خاطره شدها((((:

گاهي به آسمان خيالم عبور کن

شعر مرا نيم نگاهي مرور کن

دل مرده ام،قبول . . .!

تو اما مسيحا باش،

يک جمعه هم زيارت اهل قبور کن.

شنبه 18/9/1391 - 20:19 - 0 تشکر 578010

saeed_siren گفته است :

به به..دستت درد نکنه همشهری..من مرگ رو جلو چشام دیدم شما میگی کلی خندیدین؟؟:d
samare93 گفته است :


سلام آقای امامی! وای جدیی! چه بد! خدا رو شکر که سرنشینان چیزیشون نشده!

خاطره ی جالبی بود! کلی خندیدم:دییی
خواهش میکنم به عذر خواهی نیازی نیست:)


saeed_siren گفته است :
[quote=saeed_siren;417022;577916][quote=samare93;707283;577883][quote=saeed_siren;417022;577784]سلام عرض میکنم خدمت تمامی دوستان عزیز و محترمم
نمیدونم از کجا شروع کنم:دی..هل شدم:دی
اهم اهم
خب اول از همه از سبحان جان به خاطر زدن این تایپیک تشکر میکنم...راستش انتظار نداشتم بچه های انجمن برام جشن تولد بگیرن..واقعا وقتی دیشب باخبر شدم سوپرایز شدم به معنی واقعی کلمه:دی
سبحان جون خیلی دوست دارم..خیلی خیلی خیلی ممنونم ازت..انشالله عروسیت بتونم جبران کنم(((شاید اومدم برات رقصیدم:d
......................................................
و در همین نظر اولم یه عذرخواهی هم به آقا سبحان و هم به همه دوستانی که در این تایپیک بهم تبریک گفتند بدهکارم که با تاخیر دو روزه دارم ازشون تشکر میکنم
راستش 4شنبه شب(پریشب)بودیم خونه پسرداییم مهمونی..یعنی من بی خبر از مهمونی بودم..دختر وپسر خاله ها و پسر دایی هام برام جشن تولد گرفتن منم بی خبر..منم که دیدم سر شب وقت نمیکنم بیام شبکه گفتم خب اخر شب که اومدم خونه میام شبکه از همه دوستانی که بهم تبریک گفتم تشکر کنم..تقریبا ساعت 11شب بود که تو راه برگشت تصادف کردیم..البته مقصر ما بودیم((یعنی دختر خاله ام بوده که پشت فرمون نشسته بوده..از بس بی دقتن این خانوما :دی)))..پیچیدیم جلوی یه ماشین..اونم رانندش قربونش برم یه خانم بوده در حد شوماخر..نه ترمزی نه راستی نه چپی..با همون سرعت بالای 100تا مستقیم اومده توی شکم ماشین ما.
هم ماشین اون خانمه هم ماشین ما داغون شد...خداروشکر هردو پژو بودن و بدنشون محکم....اگر پراید بود که الان باید مراسم ختم منو توی تبیان برگزار میکردید:دی
من چون لحظه برخورد ماشین کاملا هوشیار بودم خودمو محکم نگه داشتم و چیزیم نشد..ولی دوتا دختر خالم و پسر خالم اه و ناله میکردن...حالا بماند رفتیم بیمارستان دکتره معاینه شون کرد و از سر و ستون فقراتشون عکس گرفتن دید چیزیشون نیست:دی...دکتره میگفت شما که چیزیتون نیست چرا اه و ناله میکنید..
هیچی دیگه خلاصه اینکه اون شب تا 2 3 نیمه شب توی بیمارستان و کلانتری و اینا معطل شدیم..اومدم خونه هم تا صبح خوابم نبرد..شوکه شده بود..دیروز از خستگی نصف روزو خواب بودم..کلا دیروز فرصت نکگردم بیام نت..
این شده که الان در خدمتتونم..سالم و سرحال:دی
راستی حالا جالبیش این بوده بعد تصادف من یه کناری واستاده بودم همه تنم میلرزید ...هر کی از راه میرسید ازم میپرسید چی شده سرنشیناش که چیزیشون نشده..گفتم ایناهاش منو ببین..من داخل اون ماشین داغونه بودم..:دی

اع! نههههههه آقای امامییی! :)) من به چیز نخندیدم کهههه!!! خنده ام بیشتر تو همین مایه های اشک شوق بووود!!:)) (ستاد ماست مالیزاسیون!!!):دی

شنبه 18/9/1391 - 23:33 - 0 تشکر 578042

sobhan127 گفته است :


خب حالا خودتون که هیچی ماشین سالمه؟!
saeed_siren گفته است :
[quote=sobhan127;657359;577961][quote=saeed_siren;417022;577784]سلام عرض میکنم خدمت تمامی دوستان عزیز و محترمم
نمیدونم از کجا شروع کنم:دی..هل شدم:دی
اهم اهم
خب اول از همه از سبحان جان به خاطر زدن این تایپیک تشکر میکنم...راستش انتظار نداشتم بچه های انجمن برام جشن تولد بگیرن..واقعا وقتی دیشب باخبر شدم سوپرایز شدم به معنی واقعی کلمه:دی
سبحان جون خیلی دوست دارم..خیلی خیلی خیلی ممنونم ازت..انشالله عروسیت بتونم جبران کنم(((شاید اومدم برات رقصیدم:d
......................................................
و در همین نظر اولم یه عذرخواهی هم به آقا سبحان و هم به همه دوستانی که در این تایپیک بهم تبریک گفتند بدهکارم که با تاخیر دو روزه دارم ازشون تشکر میکنم
راستش 4شنبه شب(پریشب)بودیم خونه پسرداییم مهمونی..یعنی من بی خبر از مهمونی بودم..دختر وپسر خاله ها و پسر دایی هام برام جشن تولد گرفتن منم بی خبر..منم که دیدم سر شب وقت نمیکنم بیام شبکه گفتم خب اخر شب که اومدم خونه میام شبکه از همه دوستانی که بهم تبریک گفتم تشکر کنم..تقریبا ساعت 11شب بود که تو راه برگشت تصادف کردیم..البته مقصر ما بودیم((یعنی دختر خاله ام بوده که پشت فرمون نشسته بوده..از بس بی دقتن این خانوما :دی)))..پیچیدیم جلوی یه ماشین..اونم رانندش قربونش برم یه خانم بوده در حد شوماخر..نه ترمزی نه راستی نه چپی..با همون سرعت بالای 100تا مستقیم اومده توی شکم ماشین ما.
هم ماشین اون خانمه هم ماشین ما داغون شد...خداروشکر هردو پژو بودن و بدنشون محکم....اگر پراید بود که الان باید مراسم ختم منو توی تبیان برگزار میکردید:دی
من چون لحظه برخورد ماشین کاملا هوشیار بودم خودمو محکم نگه داشتم و چیزیم نشد..ولی دوتا دختر خالم و پسر خالم اه و ناله میکردن...حالا بماند رفتیم بیمارستان دکتره معاینه شون کرد و از سر و ستون فقراتشون عکس گرفتن دید چیزیشون نیست:دی...دکتره میگفت شما که چیزیتون نیست چرا اه و ناله میکنید..
هیچی دیگه خلاصه اینکه اون شب تا 2 3 نیمه شب توی بیمارستان و کلانتری و اینا معطل شدیم..اومدم خونه هم تا صبح خوابم نبرد..شوکه شده بود..دیروز از خستگی نصف روزو خواب بودم..کلا دیروز فرصت نکگردم بیام نت..
این شده که الان در خدمتتونم..سالم و سرحال:دی
راستی حالا جالبیش این بوده بعد تصادف من یه کناری واستاده بودم همه تنم میلرزید ...هر کی از راه میرسید ازم میپرسید چی شده سرنشیناش که چیزیشون نشده..گفتم ایناهاش منو ببین..من داخل اون ماشین داغونه بودم..:دی

اره تقریبا فرمان و 4تاچرخ و صندلی هاش سالمند!!!!:دی

   سعید امامی - بابل  

***                   ***

چو مـــازندران شهر ما یاد باد    ***    همه بروبــومــــش آبـــــــاد بــــــــاد

شنبه 18/9/1391 - 23:34 - 0 تشکر 578043

azar13 گفته است :
[quote=azar13;555839;577963]سلام
منم تبریك میگم دادا
انشالله كه عمری با عزت و شاد داشته باشی
نمیدونستم توی انجمن هم جشن تولد گرفتن،حالاچیزی از كیك مونده؟؟!!
در ضمن تولد دوباره ات رو هم تبریك میگم (خاطره شدها((((:

سلام  آبجی جان
محبت کردی..ممنونم ازت..نه متاسفانه ته دیگشم خوردن:)
بله اونم چه خاطره ای..
البته خدارو شکر بهمون رحم کرد:)

   سعید امامی - بابل  

***                   ***

چو مـــازندران شهر ما یاد باد    ***    همه بروبــومــــش آبـــــــاد بــــــــاد

شنبه 18/9/1391 - 23:36 - 0 تشکر 578044

samare93 گفته است :

اع! نههههههه آقای امامییی! :)) من به چیز نخندیدم کهههه!!! خنده ام بیشتر تو همین مایه های اشک شوق بووود!!:)) (ستاد ماست مالیزاسیون!!!):دی

saeed_siren گفته است :

به به..دستت درد نکنه همشهری..من مرگ رو جلو چشام دیدم شما میگی کلی خندیدین؟؟:d
samare93 گفته است :


سلام آقای امامی! وای جدیی! چه بد! خدا رو شکر که سرنشینان چیزیشون نشده!

خاطره ی جالبی بود! کلی خندیدم:دییی
خواهش میکنم به عذر خواهی نیازی نیست:)


saeed_siren گفته است :
[quote=samare93;707283;578010][quote=saeed_siren;417022;577916][quote=samare93;707283;577883][quote=saeed_siren;417022;577784]سلام عرض میکنم خدمت تمامی دوستان عزیز و محترمم
نمیدونم از کجا شروع کنم:دی..هل شدم:دی
اهم اهم
خب اول از همه از سبحان جان به خاطر زدن این تایپیک تشکر میکنم...راستش انتظار نداشتم بچه های انجمن برام جشن تولد بگیرن..واقعا وقتی دیشب باخبر شدم سوپرایز شدم به معنی واقعی کلمه:دی
سبحان جون خیلی دوست دارم..خیلی خیلی خیلی ممنونم ازت..انشالله عروسیت بتونم جبران کنم(((شاید اومدم برات رقصیدم:d
......................................................
و در همین نظر اولم یه عذرخواهی هم به آقا سبحان و هم به همه دوستانی که در این تایپیک بهم تبریک گفتند بدهکارم که با تاخیر دو روزه دارم ازشون تشکر میکنم
راستش 4شنبه شب(پریشب)بودیم خونه پسرداییم مهمونی..یعنی من بی خبر از مهمونی بودم..دختر وپسر خاله ها و پسر دایی هام برام جشن تولد گرفتن منم بی خبر..منم که دیدم سر شب وقت نمیکنم بیام شبکه گفتم خب اخر شب که اومدم خونه میام شبکه از همه دوستانی که بهم تبریک گفتم تشکر کنم..تقریبا ساعت 11شب بود که تو راه برگشت تصادف کردیم..البته مقصر ما بودیم((یعنی دختر خاله ام بوده که پشت فرمون نشسته بوده..از بس بی دقتن این خانوما :دی)))..پیچیدیم جلوی یه ماشین..اونم رانندش قربونش برم یه خانم بوده در حد شوماخر..نه ترمزی نه راستی نه چپی..با همون سرعت بالای 100تا مستقیم اومده توی شکم ماشین ما.
هم ماشین اون خانمه هم ماشین ما داغون شد...خداروشکر هردو پژو بودن و بدنشون محکم....اگر پراید بود که الان باید مراسم ختم منو توی تبیان برگزار میکردید:دی
من چون لحظه برخورد ماشین کاملا هوشیار بودم خودمو محکم نگه داشتم و چیزیم نشد..ولی دوتا دختر خالم و پسر خالم اه و ناله میکردن...حالا بماند رفتیم بیمارستان دکتره معاینه شون کرد و از سر و ستون فقراتشون عکس گرفتن دید چیزیشون نیست:دی...دکتره میگفت شما که چیزیتون نیست چرا اه و ناله میکنید..
هیچی دیگه خلاصه اینکه اون شب تا 2 3 نیمه شب توی بیمارستان و کلانتری و اینا معطل شدیم..اومدم خونه هم تا صبح خوابم نبرد..شوکه شده بود..دیروز از خستگی نصف روزو خواب بودم..کلا دیروز فرصت نکگردم بیام نت..
این شده که الان در خدمتتونم..سالم و سرحال:دی
راستی حالا جالبیش این بوده بعد تصادف من یه کناری واستاده بودم همه تنم میلرزید ...هر کی از راه میرسید ازم میپرسید چی شده سرنشیناش که چیزیشون نشده..گفتم ایناهاش منو ببین..من داخل اون ماشین داغونه بودم..:دی

اهان از اون لحاظ..بله متوجم...ماست مالیزاسیونش رو خب اومدین :d

   سعید امامی - بابل  

***                   ***

چو مـــازندران شهر ما یاد باد    ***    همه بروبــومــــش آبـــــــاد بــــــــاد

يکشنبه 19/9/1391 - 6:49 - 0 تشکر 578059

بنام خدا
سلام
saeed_sirenگرامی تولد تون مبارک ....انشالله درسایه عنایات حضرت حق سالیان سال زنده وسلامت باشید.

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو کنه

کربلا کربلا اللهم الرزقنا

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.