• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 1325)
سه شنبه 16/8/1391 - 7:26 -0 تشکر 572014
مهسا چفیه اش را دوست دارد




عیادت از مصدومان حادثه کاروان راهیان نور بروجن


دلم می خواست خداحافظی کنم اما نشد/ این اردو به هیچ وجه اجباری نبود

مهسا در مورد چفیه ای که به جای روسری بر سر دارد سخن می گوید: در مناطق جنگی آن را به من دادند و چفیه ام را دوست دارم. من و دوستانم برای اینکه با شهدا بیشتر آشنا شویم به این اردو رفته بودیم.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 16/8/1391 - 7:27 - 0 تشکر 572015

ساعت 15:2 بعدازظهر بود که با آقای حافظی، مسئول روابط عمومی بیمارستان گلستان تماس گرفتیم تا از بازماندگان بروجنی حادثه دردناک تصادف اتوبوس و کشته شدن 26 دانش آموز این شهر و زخمی شدن 18 نفر دیگر، گزارش تهیه کنیم.


آقای حافظی به ما می گوید حال بازماندگان این حادثه کمی بهبود پیدا کرده است و قرار است تا لحظاتی دیگر با یک هواپیمای اختصاصی راهی استان چهارمحال و بختیاری شوند. ما هم به سرعت راهی بیمارستان گلستان اهواز شدیم تا آخرین وضعیت این مصدومان حادثه دیده را منعکس کنیم.


رسیدن ما به بیمارستان همزمان بود با تجمع مردمی که برای بدرقه آمده و یا همراهان این مصدومان بودند. عده ای هم از این جریان خبر نداشتند و کنجکاوانه می پرسیدند چه خبر است؟ از سوی دیگر تکاپوی اهالی رسانه، برای انعکاس این صحنه ها، هیجان دیگری به فضای این میزبانی به پایان رسیده، داده بود و ما سریع خودمان را به یکی از مصدومان که روی ویلچر نشسته بود در حالی که دست راستش در گچ بود و آتلی بر گردنش بسته بودند، رساندیم.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 16/8/1391 - 7:27 - 0 تشکر 572016

به حضرت علی(ع) متوسل شدم


از گفت وگو با خانم زینب خدادادی دریافتیم که او مبلغی بوده که در این اردو بچه ها را همراهی می کرد. وی در مورد شهدای دانش آموز این طور می گوید: خوش به سعادتشان، آنها گلچین شدند و با معرفت از سفر برگشته بودند. ان شاءالله در آخرت ما را شفاعت کنند.


وی در مورد دیدگاه های منفی نسبت به این اتفاق این گونه سخن می گوید: نمی بخشم منفی نگران به شهدا و راهیان نور را. ما بعد از اینکه از شلمچه آمدیم، بچه ها مدام سؤال های اعتقادی می پرسیدند، عمده سؤالاتشان این بود که چه کار کنند تا شناختشان در مورد شهدا بیشتر شود و حال و هوای شهدا را داشته باشند. سؤال دیگرشان این بود که چه طور نسبت به امام زمان(عج) معرفت و شناخت پیدا کنند و سؤال آخرشان این بود که چه طور توبه کنند.


پس از کمی مکث در مورد آخرین لحظات حادثه این طور ادامه می دهد: بعد از اینکه زیارت عاشورا و دعای توسل خواندیم چند دقیقه بعد متوجه شدیم ترمز ماشین مشکل پیدا کرده است و من روی صندلی نشستم و کمربند را بستم و قرآنم را درآوردم و به حضرت علی(ع) متوسل شدم. (گفت وگوی ما با آمدن پرستاران برای انتقالش نیمه تمام می ماند و ما برای تکمیل مصاحبه به سراغ مصدومانی می رویم که هنوز نوبت انتقالشان نشده است).

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 16/8/1391 - 7:27 - 0 تشکر 572017

این اردو به هیچ وجه اجباری نبود



بعد از گفت وگو با خانم خدادادی، خودمان را به حادثه دیده دیگری رساندیم. به سن و سالش نمی خورد که دانش آموز باشد و همین طور بود، خانم مقدسی معلم درس آمادگی دفاعی و علوم اجتماعی بود.


صورتش زخم شده بود و بدنش نیز بد جوری آسیب دیده بود. او در مورد شاگردان شهیدش این گونه می گوید: چه بچه های خوبی بودند، چقدر منظم و مؤدب بودند. علاوه بر این بچه ها، برادر پاسدار جوانی به نام آقای جهان پناه همراه ما بود که در این سه روز نهایت حجب و حیا را داشتند و او هم شهید شد.


این اردو به هیچ وجه اجباری نبود. ما در این مدرسه 63 نفر داشتیم که تنها 35 نفر آنها به اردو آمده بودند و برخی ها از این می گویند که بچه ها به خاطر نمره عملی آمده بودند ولی من به تمام بچه ها گفته بودم که هیچ اجباری در این کار نیست و آخرین حرف من این است در مورد انتخاب وسایل حمل و نقل اردوها و در مورد بچه ها و امانت های مردم خوب امانتداری کنند.


با تلاش فراوان خودمان را به دختری لبخند بر لب اما با زخم هایی بر صورت به نام الناز اعلایی رسانیدیم و او در مورد قبل و بعد از حادثه این طور می گوید: ما در یک باغ شام خوردیم و بعد سوار اتوبوس شدیم تا برگردیم. در موقع برگشت، اتوبوس آرام می آمد ولی لحظاتی بعد ماشین خراب شد و سرعتش زیاد شد که همه جیغ می زدند. من چشمهایم را بستم و دیگر چیزی نفهمیدم و تا لحظاتی بعد که دیدیم روی یک تپه هستیم و آمبولانس هم رسیده است.


او با چشمانی پر از اشک در مورد بهترین دوستش که شهید شده است، می گوید: مریم خاقانی بهترین دوست من بود، ما از یک سالگی با هم بزرگ شدیم.


با صدایی بغض گرفته می گوید: خیلی دلم می خواست از او خداحافظی کنم اما نشد. در اردو عمداً بالای تخت من می خوابید به خاطر اینکه مرا از خواب بیدار کند. با من شوخی می کرد و روی تخت بالا بازی می کرد و بچه ها می خندیدند. بچه هایی که شهید شدند محجبه و اهل نماز بودند.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 16/8/1391 - 7:28 - 0 تشکر 572018

چفیه ام را دوست دارم



به سراغ مهسا عبداللهی نیا رفتیم، او می گوید: آمنه خاکسار که صمیمی ترین دوست من بود شهید شده است. او در مورد آمنه و دیگر دوستانش این طور می گوید: من خیلی متأسفم و به خانواده های آنها تسلیت می گویم.


او حادثه را این طور توصیف می کند: لحظه حادثه، پدرم با من تماس گرفته بودند و ما در حال صحبت بودیم که پدرم پرسید چرا بچه ها این قدر جیغ و داد می کنند، گفتم اتوبوس کنترلش را از دست داده است و بعد گوشی تلفن از دستم پرت شد و دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاد.


مهسا در مورد چفیه ای که به جای روسری بر سر دارد سخن می گوید: در مناطق جنگی آن را به من دادند و چفیه ام را دوست دارم. من و دوستانم برای اینکه با شهدا بیشتر آشنا شویم به این اردو رفته بودیم.


او در مورد نگاه های منفی به اجباری بودن این اردو می گوید: همه ما از والدینمان رضایت نامه گرفته بودیم و این واقعاً صحت ندارد که می گویند اردو اجباری بوده است و حتی برخی از دوستان من به خاطر اینکه اولیای آنها رضایت نداده بودند، به این اردو نیامدند. حرف آخر من این است که از پرسنل بیمارستان تشکر می کنم و به همه خانواده هایی که بچه هایشان را از دست دادند، تسلیت می گویم.


مصاحبه ما با به راه افتادن وسیله نقلیه ویژه حمل مصدومین نیمه تمام به پایان می رسد و ما با ذهنی در تکاپوی تحلیل اتفاقات افتاده، راه خروج از بیمارستان را دنبال می کنیم.

برگرفته از: صراط

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.