رمزنگاری نقاش
1 ـ سال ۱۳۱۴ متولد شد، ولی خاستگاه اجدادی او زادگاه پدرش كَنك، روستایی كوهستانی میان قم و كاشان است كه همجوار با كویر، تبعیدگاه ملاصدرا و خلوتگاه درویشان و مردان معتكفی كه در زمان صفویه، شلوغی، تجارت و سیاست را در اصفهان تاب نیاورده و به آنجا كوچ كرده بودند و مردمی سختكوش كه با مشقت بسیار آب را از دل كوه و زمین به دست میآوردند . او میگوید: وقتی به روستای پدرم میرفتم در كارگاههای كرباسبافی، وقتی از حركت دوكها و در هم تنیده شدن نخها، پارچههایی با آن لطافت و زیبایی بافته میشد، آن هم توسط مردمی كه اطلاع چندانی نداشتند و با سادگی و محبت روزگار را میگذراندند براستی میشد عظمت فرهنگی بسیار غنی را فهمید كه مردم روستای پدری تنها جزئی از آن بودند.
2 ـ در جوانی شاگرد محمود اولیا میشود. چند سال نزد او كار میكند. از مرحوم محمود اولیا چنین یاد میكند: «هنرمند بسیار گوشهگیر، نازنین و طراح فوقالعادهای بود و علاقه زیادی به كارهای رمبرانت داشت. نه این كه كارهای او را كپی كند، بلكه واله و شیدای رنگها و سایه روشن كارهایش بود. من هم زمانی تحتتاثیر رمبرانت بودم». از اینرو وقتی به هنرستان تجسمی پسران تهران راه مییابد، بخوبی با مسائل آكادمیك آشناست. (۱۳۳۷ ـ ۱۳۳۵) در هنرستان، شاگرد خانم شكوه ریاضی میشود كه به پسرها طراحی و نقاشی درس میداد. شكوه ریاضی تحصیلكرده بوزار فرانسه و نقاشی نوگرا و صاحب شخصیتی بانفوذ بود و با درك درست و تربیتیافتهای كه از هنر كسب كرده بود، نقشی روشنگر و تعیینكننده برای ادامه راه بسیاری از هنرجویان خود داشت. از جمله مسعود عربشاهی، صادق تبریزی، منصور قندریز، فرامرز پیلآرام و دیگرانی مثل شیردل، محمدعلی شیوایی (كاكو)، مهدی حسینی و... اما تاثیر جادویی مفرغهای لرستان، هنر ایلام و بینالنهرین در پس آشنایی او با آموزههایی كه معلمشان خانم ریاضی به آنها منتقل میكرد، همچنان پا برجا بود.
3 ـ پس از اخذ دیپلم هنرستان نقاشی، در كارگاههای سفال و سرامیك وزارت فرهنگ و هنر به نحوه كار با این مواد و رنگهای لعابی آشنا میشود. ماهیت خاك ولعاب برای او حسی از گذشتههای دور را زنده میكند. سال ۱۳۴۰ وارد هنركده هنرهای تزئینی میشود. حسین كاظمی، كریم امامی و تعدادی استادان فرانسوی از جمله استادان این سالها هستند. اكنون آغاز كار جدی نقاشی است. علاقه به نقش مایههای كهن او را به مطالعه اساطیر ایرانی ـ بینالنهرینی میكشاند. كار روی سفال و گچ را همزمان ادامه میدهد و در همین دوران است كه خطوط و نقشها روی پردههای نقاشی او راه مییابند. سالهایی كه به وحدت فرمهای خاص میپردازد و به زیربنای غالب آثاری میانجامد كه به ساختار و طرز تفكرش بازمیگردد؛ بنایی در زمینههایی از معنویت به ریشهیابیها و تحولاتی میانجامد. او میگوید: «در این زمان میاندیشیدم آیا مسائل مربوط به زمان خود را در نقاشیهایم مطرح كنم یا باید از ذهنیت گذشته و نقش آن دوری جویم؟ این پرسشی است كه مدتها به آن اندیشیدهام و سرانجام تنها ارتباط سنت و ذهنیت را پایه روشنی برای كارهای تداومیافته خود پیدا كردهام.»
4 ـ تجربه ایجاد نقش برجسته روی گچ و فلز را از سال ۱۳۴۲ آغاز میكند. استفاده از فرمهای دایره و چهارگوش و نیز جانوران اساطیری از همین زمان در كارهای او حضور مییابد. اما فرمهایی كه بیشتر در آثار عربشاهی مستتر است، عبارتند از: رمزهای چهارگوش و دایرهوار... دایره محاط در چهارگوش یا برعكس كه در واقع همان تصویر ماندالاست كه یونگ آن را رمز تمامیت و جامعیت هستی میدانست. ولی تصویر ماندالا در آثار عربشاهی به عنصری بیانی و در عین حال زیباشناسانه تبدیل شد. ماندالا و چهارگان، تصویر رمزی عالم كائنات است. ماندالانگاری در گذشته، هنر متحجری نبوده است، بلكه استادان و پیروان روحانی، مدام آن را با عناصری نو كه حاصل تجاربشان در تأمل و مراقبه بود، سرشار میكردند، همچنان كه نقش دایرهها و چهارگوشها به اندازههای مختلف در بعضی پردههای مسعود عربشاهی یا دایرههای محاط در مربع و مربع مستطیل یا خورشیدهایی كه بر فراز سر بعضی موجودات اساطیری میدرخشند، در پارهای دیگر، یادآور ابنیه چهار ایوانی یا بنای چهارگوش است كه بر فرازش گنبدی زدهاند؛ زمین نگاهدار طاق آسمان.
مسعود عربشاهی با این نقوش رمزیگویی جهان هاویهگون و تشویش و اضطراب عناصر پیش از آفرینش را به كیهانی ساختارمند تبدیل میكند و حاصل چنین كار شگرفی، جمع اضداد یا اجتماع نقیضین به گونهای هماهنگ است. تراژدی حدیث انسانی است كه از پیش میداند در ستیز و آویز با نیرویی دشمنخو شكست میخورد و از پای درمیآید و با این همه از پیكار دست نمیكشد.او به شیوه ممتاز و اختصاصی خودش دست پیدا میكند. به این صورت كه با درهمآمیختگی سمبلهای اساطیری در كتیبهها، خطوط و نقشهای اسرارآمیز به كیفیتی كه بیانگر یگانگی است نائل میشود. این هنرمند از ابتدای مسیر خلاقهاش به تركیب نقشهای زینتی كهن دل سپرده بود؛ آنچنان كه آثارش كتیبهها و نقش برجستههای آشوری و بابلی را در ساحتی مدرن به خاطر میآورد. عربشاهی را گاه به دلیل همدوره بودن با نقاشان موسوم به سقاخانه با آنها یكی میدانند كه این پنداشت خیلی دقیق نیست. تفاوت عربشاهی با نقاشان سقاخانهای در این بود او با این كه از خطوط و نقوش مذهبی استفاده نمیكرد، اما آثارش در مجموع دارای یك فضای مذهبی بود. عربشاهی از آغاز به هنر پیش از اسلام توجه بیشتری نشان داد، لذا بعدها به هنر اسلامی خاصه عصر سلجوقی گرایش یافت. او در آثار پیشتازش توانست از تاریخ به گونهای غیرمستقیم الهام بگیرد. در این بازآفرینی هیچگاه به تقلید و تكدیگری از دستمایه نیاكانمان متمایل نشد. او با استقامت و پشتكار توانست آثاری همتراز هنر كهن، اما با گوهری نو بیافریند. آثار مسعود عربشاهی مشحون از نظمی ریاضی و فضایی هندسی است. آثارش گاه به كتیبهای كهن و زمانی به نقشهای فضایی از یك شهر مدرن شباهت مییابند. در آثار تازهترش كه بر اثر زندگی در آمریكا پدید آمدهاند، فضاهای كیهانی و ساختارهای نجومی را در كالبدی تجریدی به نمایش میگذارد.
5 ـ بین سالهای (۱۳۶۳ ـ ۱۳۶۱) به فرانسه میرود. طی این مدت، از موزهها و نمایشگاههای متعدد آثار نوین دیدن و تجربه در شیوههای تازهای را آغاز میكند. ورود عناصر فضایی و نجومی در نقاشیهای او مربوط به همین سالهاست. سفر به اروپا و زندگی در پاریس و گذران بیشترین وقت زندگی در موزهها و تجربه جامعه مدرن و نوین اروپایی در تضاد آن با نگرش و شیوه زیست شرقی، راهگشای نوینی برای تجربههای خطوط و اشكال هندسی، فضایی، نجومی و گردش سیارهها و مدارهای ستارهشناسی و جذبههای حركت قانونمند آنها، شیفتگی و شوری ناشناخته داشت. در این رویارویی فرهنگی، شیفته بینشی میشود كه در ذات خود، خورشید، كهكشانها، آسمان و قانونمندی و تاثیر آنان بر زندگی را ارج مینهد. سپس به آمریكا سفر میكند. (۱۳۷۱ ـ ۱۳۶3)
سفر به آمریكا و اقامت در این سرزمین، دگرگونیهای بارزی در آثارش به وجود میآورد. نقشهای هندسی و فضایی، قالب تازهای در آثار او مییابند، هر چند خطوط و نقشها در سالهای گذشته نیز به نوعی در آثار او وجود داشتهاند، ولی شناخت، تركیب و به كارگیری تجربههای نوین بویژه زندگی در غرب كه همواره در زندگی بسیاری از نویسندگان و هنرمندان شرقی به پیدایش و گرایش به عناصر فرهنگی و تمدن ویژه سرزمین نیاكانی در آثار آنان منجر شده است. در آثار عربشاهی نیز این شگفتی و جذبه و شور و شناخت و بازآفرینی نقشمایههای تمدن دیرین بویژه یافتههای آثار مفرغی لرستان، نمود و ظهور شفافتری مییابد و شاید به گونهای مسیر بازگشت به گذشته را روشنتر از همیشه به عنوان یك ضرورت و نیاز درمییابد. تضاد میان فرهنگ شرق و غرب و تضاد میان جامعه صنعتی و شتابان و خشن غرب با جامعه سنتی شرق، او را از سكوت و تنهایی به آفرینش معنایی ارزشهای شرق در آثارش میكشاند.
6 ـ سیما كوبان، هنرشناس ایرانی درباره او مینویسد: «آنچه در كارهای عربشاهی بیش از همه اهمیت دارد بازشناختن هنرمند در سراسر آثار عرضه شده است. عربشاهی انواع تجربیات را با مواد و مصالح مختلف انجام داده، رنگها، شكلها و تركیببندیهای او، متنوع اما پیوسته است. آثار او را نمیتوان با آثار هیچ هنرمند دیگری اشتباه گرفت. كارهای این هنرمند از دیدگاه تخصصی تكراری نیست. او به هیچوجه از شاخهای به شاخه دیگر نمیپرد. دیدی قوی و دستی باز هم قویتر دارد. علاوه بر منابع الهامی كه خود برشمرده، تاثیر تفكر و هنر رنسانس بوضوح در آثارش مشاهده میشود.
7 ـ مسعود عربشاهی با فهم نمادشناسانه و ادراك میتولوژیك خود و انتقال بینش متفكرانه در پردازش آثارش، درك ما را از جهان به اصل منشاء آن بازمیگرداند. به عبارت دیگر به هندسه و ارقام و خط كه همه رمزی و تاویلپذیرند، ارجاع میدهد. او با فراتر رفتن از واقعیت، به آفاق معنویت نزدیك شده است. در پردههای او نشانی از فیگورهای انسانی هویدا نیست، اما با دیدنشان شور پرواز تا بینهایت جان انسان رخنه میكند. مسعود عربشاهی از هنر به مثابه عاملی موثر برای مكالمهای گرم انسانی میان نسلهای امروزی، از سویی و میان ذهن مدرن و تاریخ كهن از سوی دیگر بهره میجوید.
منبع : جام جم