تقدیم به دلدار عزیز زهرا
(غدیریه)
ای که نامت مست را هستی دهد
ای مقـامت هست را مستی دهد
هم مَلک وامانده اندر کـار تو
هم فلک جامانده از کردار تو
کی بنی آدم رسد بر حال تو
وا زده کــرّوبیان از قال تو
گشته حیرانت همه لاهوتیان
در تَمنّایت همه نــاسوتیان
یا علی تو کیستی برگو،فَتی
یا علی تو نیستی از ماسوی؟
محور هستیِّ عــالم یا علی
عالم از رخسار ماهت منجلی
سینه چاکت کعبه شد اول قدم
در میان خود گرفتت آن حرم
در حــریم کبریا ره باز شد
در طوافت کعبه در پرواز شد
آمدی زیباترینِ خوش جمال
تـا رسانی آدمی را برکمال
آمدی تـا عشق را معنا کنی
غنچه ی عدل خدا را وا کنی
مستیِّ ما جملگی از هست تو
هستی ما یا علی در دست تو
ای غدیرت، شد علامت بر همه
شـاد هستی از غدیر و فاطمه
ای وِلایت، شد وِلای کردگار
بی ولایت تلخ باشد روزگار
در غدیرت آتش از ربِّ جلیل
شد گلستانی بر روی خلیل
دشمنـانت در غدیرت مبتلا
جمله ی اعمالشان اندر هوا
ساکــنان آسمان هفتمین
در پذیرش در ولایت اولین
زینت آنها شده عرش خدا
اولین اُجرت بُود از این وِلا
با ولایت شد مزین چارمین
آسمان با بیت معمور این ببین
مکه از تسلیم در امرِ وِلا
افتخار کعبه را دارد دلا
شد مدینه شهـر پیغمبر،چرا؟
چونکه سر خم کرد در امرِ وِلا
کوفه شد تسلیم امرِ کردگار
در وِلایت سر نهاده زیرِ بار
شد مُزیَّن از قدومت یا علی
با نگاهی از سوی ربِّ جلی
کیمیایت را به هر کوهی زدند
دُرُّ و گوهرها از آنجا می برند
هست پاداش ولایت بس دقیق
سنگ شد فیروزه، یاقوت و عقیق
با تمام انبیاء تـو در نهان
تو پیمبر را بُدی تنها نشان
آدم و حوّا را در آب و گِل
بوده ای تنها امیدو جان و دل
نور واحد بوده ای تو با نبی
مظهر حقّیّ و حقّت منجلی
لوح محفوظ خدایی یا علی
مقصد و مقصود مایی یا علی
جان جانانِ رسولی یا علی
راحت جان بتولی یا علی
جان زهرای بتولت کــن مدد
حاجتم ده کن خلاصم تو ز درد
درد ما هجران مهدی هست و بس
درد ما اینست بر دادم برس
کن نظر بر حال زارم یا علی
بِه ز این کن روزگارم یا علی
یک نظر کن تا که در راه تو من
مدح تـو گویم به صدها انجمن
ای « مُبین» گر حُبِّ مولا داشتی
بــذر نیکی را به عالم کاشتی
ورنه گر دستت به هر نیکی رواست
گر نـداری حُبِّ او، بس نارواست
خیر دنیـا پیرو او بودن است
بِه ز آن هم ،دل به او بسپُردن است
نصرالدین کریمی (مُبین) از زیاران
وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن