تبیان، دستیار زندگی

بسم الله الرحمن الرحیم

تیتر معلومه دیگه.
فرض کنید در زمان حکومت عدل امام زمان زنده باشید و این زمان را درک کنید.
فکر می کنید جامعه چه جوری باشه؟


همه چیز رو تصور کنید: مردم، جامعه، کوچه و خیابون، کسبه، کارگر، پولدارا، فقیرا، جوون، پیر، روش تحصیل، بازاریابی، تولید، خرید و فروش، مسافرت، گردشگری، خانواده، فامیل، همسایه، همکار، همشهری، مردم توی کشورها و قاره های دیگه ... مهمونی ها، امتحانای دانشگاه... ازدواج ها، استخدام ها، بانک ها، وام ها....

هر چیزی که الآن هست و اون موقع تغییر خواهد کرد....


بسم الله ... یاعلی

همسایه ی معتاد، بابای معتاد، مامان معتاد، شیشه ای گوشه ی پارک، مواد فروش، مادر بنگی و بچه ی شیش ماهه دم داروخونه، جوونای نیمه دیوونه ی توهمیه گوشه ی دیوونه خونه، بچه های کتک خورده از بابای معتاد، بچه های بیمار از مامان معتاد، ادم سوپر مایه داره مواد فروش، خانواده ی بهم ریخته ی جوون تازه معتاد.
اینا انشالله مگر خودش بیاد حل کنه.
از داروخونه رفتن بیزارم، چون بچه ای 3 4 ساله میاد دنبالم با اون چهره ای که هیچ وقت محبت ندیده، التماس میکنه، بعد نمی دونی باید کمک کنی؟ نکنی؟
مادرش رو می بینی که چرت میزنه، اگه به این بدی ننه اش ازش میگیره، شاید کار بهتر این بود که براش چیزی بخری تا بخوره، یا باهاش بازی کنه، ولی می بینی بهش نزدیک که میشی فرار میکنه، می ترسه.
ای بابا، حالم درد میکنه، جدا توی داروخونه ها هیچ دارویی برای کم کردن درد حال ادما نیست.
فکر می کردم تمام مسیر رو؛ این بچه واقعا هیچ مقصر نیست؛ ازین رنجی که می بره، کی باید ازش عذرخواهی کنه؟
من؟ جامعه؟ ننه اش؟ باباش؟ کس و کار و فامیلاش؟ ... کی؟ خدا؟
دل خدا براش نمی سوزه؟ دل من که خودم ظالمم به حالش سوخت، دل خدا نسوخت؟ دل صاحب همه ی بچه ها و بابا و مامان ها و ... چی؟
ای بابا، طفلی چشماشم ابی بود، موهای بورش رو شونه نکرده بود ننه اش، والا فرشته ای بود که پروبالش سوخته بود، شکسته بود.

((تاریخ مون هم شاید عوض شد مبداش. شد سال اول ظهور، سال دوم بعد از ظهور، 500 سال قبل از ظهور.
هیجان انگیزه!))
این دیگه خیلی جالب بود قبل از ظهور بعد از ظهور
یک مرد 80 ساله مثلاً میشه 3 ساله!! (:
آنوقت بچه دو ماهه چطور میشه |: