در این بخش نیر به گواهى چند نفر از دانشمندان اشاره مى كنیم:
1- سید رضى قدس سره گردآورنده ى نهج البلاغه گاهى در لابه لاى این كتاب شریف اشارات كوتاه و پرمعنائى را در عظمت محتواى نهج البلاغه آورده است كه بسیار قابل دقت و ملاحظه مى باشد از آن جمله است: پس از ذكر خطبه ى "21"- "... فان الغایه امامكم و ان وراءكم الساعه تحدوكم، تخففوا تلحقوا فانما یتنظر باولكم آخركم..." "رستاخیز در جلو شما است و مرگ همچنان شما را مى راند، سبكبار شوید، تا به قافله برسید و بدانید شما در انتظار بازماندگان نگهداشته شده اید"- مى گوید: این سخن اگر بعد از كلام خدا و كلام رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم با هر سخن دیگرى سنجیده شود، از آن برترى خواهد داشت و بر آن پیشى خواهد گرفت. [ نهج البلاغه، خطبه ى 21، ص 42، چاپ دارالثقلین- قم. ]
2- شارح معروف نهج البلاغه "ابن ابى الحدید معتزلى" در جلد 11 ص 153 مى گوید: "من بسیار درشگفتم از مردى كه در میدان جنگ چنان خطبه مى خواند كه گواهى مى دهد طبیعیت همچون شیران دارد، سپس در همان میدان هنگامى تصمیم بر موعظه و پند و اندرز مى گیرد چنان سخن مى گوید، كه گوئى طبیعتى چون راهبان دارد كه لباس مخصوص رهبانى را بر تن كرده و در دیرها زندگى مى كند، نه خون حیوانى را مى ریزید و حتى از گوشت هیچ حیوانى نمى خورد، گاه در چهره "بسطام بن قیس" و "عتیبه بن حارث" و "عامر بن الطفیل" "سه قهرمان معروف میدان نبرد در زمان جاهلیت كه به آنها مثل زده مى شد"
ظاهر مى شود و گاه در چهره ى "سقراط حكیم" و "یوحنا" و "مسیح بن مریم"، من سوگند مى خورم به همان كسى كه تمام امتها به او سوگند یاد مى كنند من این "خطبه ى الهاكم التكاثر" [ نهج البلاغه، خطبه ى 221، ص 35، چاپ دارالثقلین- قم. ] را از پنجاه سال قبل تاكنون بیش از هزار بار خواندم و هر زمان كه آن را خوانده ام ترس و وحشت و بیدارى عمیقى تمام وجود مرا در بر گرفت و در قلب من اثر عمیقى گذاشت و لرزه بر اندامم انداخت. هر زمان در محتواى آن دقت كردم به یاد مردگان از خانواده و بستگان و دوستانم افتادم و چنان پنداشتم كه من همان كسى هستم كه امام در لابه لاى این خطبه توصیف مى كند.
چقدر واعظان و خطیبان و فصیحان در این زمینه سخن گفته اند و چقدر من در برابر سخنان آنها به طور مكرر قرار گرفته ام، اما در هیچ كدام از آنها تاثیرى را كه این كلام در دل و حالم مى گذارد، ندیده ام". و همچنین در ج 16 صفحه ى 146 مى گوید: "سبحان الله! چه كسى این همه امتیازات گرانبها و ویژگیهاى شریف و ارزشمند را به این مرد نمونه "على علیه السلام" بخشیده؟!!! چگونه مى شود یكى از فرزندان عرب مكه كه تنها در آن محیط زیسته و با هیچ یك از فلاسفه همنشین نبوده، در دقایق علوم الهیه و حكمت متعالیه، از افلاطون و ارسطو آگاهتر باشد. كسى كه با بزرگان عرفان و اخلاق هرگز معاشر نبوده در این باب برتر از سقراط باشد، كسى كه در میان شجاعان پرورش نیافته "چون اهل مكه صاحبان تجارت بودند نه جنگجو" با این حال شجاعترین فردى باشد كه قدم بر روى زمین نهاده است...".