• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 1383)
دوشنبه 20/6/1391 - 0:38 -0 تشکر 554644
نصرت رحمانی شاعر نوگرا

نصرت رحمانی (زاده: ۱۳۰۸ در تهران، مرگ: ۱۳۷۹ در رشت) یکی از شاعران معاصر نوگرای ایران است. دوره آموزشهای دبستانی و دبیرستانی را در همین شهر به پایان رساند و سپس وارد مدرسه پست و تلگراف و تلفن شد سپس به کار در رادیو پرداخت سپس به روزنامه نگاری پرداخت سپس مسوول صفحات شعر مجله زن روز شد.
در دههٔ چهل و پنجاه شمسی، نصرت رحمانی طرفداران زیادی در میان مردم به ویژه جوانان داشت.

دوشنبه 20/6/1391 - 3:18 - 0 تشکر 555001

پاندورا



دریا سرود گم شده ای می ریخت
در گوش صخره های خزه بسته
اهریمن پلید تن خود را
انداختم به قایق بشکسته
باران ز روی گونه من می شست
زهر لبان پر گنه او را
در لا به لای پنجه فشردم سخت
بازوی خیس خسته ی پارو را
طوفان حماسه های کهن می خواند
با پاره ابرهای سیه پیکر
من در شتاب و قایق من در جنگ
با موجهای وحشی بازیگر
بردم تنی که با تن ننگین اش
در روی ماسه های پر از نم خفت
بردم لبی که از لب زخمین اش
چرک لبان مرد دگر را رفت
بردم تن پر از عطش خود را
در عمق آب شور بیاندازم
بردم که این وجود سیه خو را
در ژرف آن کبود نهان سازم
کردم تلاش و قایق سنگین را
تا غرقگاه تیره رسانیدم
وین نیم مرده لاشه خود را
تا وعده گاه مرگ کشانیدم
خون فریب در رگ من ماسید
رخوت گرفت و بست به زنجیرم
بر آسمان نهیب زدم با خشم
ای آسمان بخند که می میرم
پارو کشیدم و زدم از کینه
بر پشت خود در آب رها گشتم
گرداب تشنه ، جفت مرا بلعید
دیدم که ز من خویش جدا گشتم
فریادها زدم که نجاتم ده
خاموش می گریختم از فریاد
آوای من چو پیکر ننگین ام
در چنگ موجهای گران افتاد
آنگه کاف ابر ز هم وا شد
سایید باد دست به موی من
دریا خموش گشت و یخ خورشید
شد چکه چکه آب روی من
بر ساحل برهنه به ناخن ها
نقشی ز خود کشیدم و گرییدم
مرغی ز روی فار پرید و رفت
بستم به لب سرود سراییدم
ای بندر غریب ، خداحافظ
ای عشق پر فریب خداحافظ
پاروزنان پیر کنون گویند
هر شب به گریه دختر زیبایی
از قایقی شکسته کشد فریاد
شاعر به وعده گاه نمی ایی
آوای او رود ز پی ام در موج
دیری بر این ندای نمی پاید
دریا جواب می دهدش هرگز
هرگز به وعده گاه نمی اید



دوشنبه 20/6/1391 - 3:18 - 0 تشکر 555002

کولی



کولی وحشی نگفتنی ام
چو گذارد
شاخه نارنج دیرمان سر گیسوی
عطر بپاشد ، بهار در دهن یاس
آب دهد کام سنگ در کف هر جوی
چشمه خورشید از غبار تن ابر
بر لب دیوار آفتاب بریزد
دختر همسایه رخت شسته سر بند
پهن کنند، تا بینی اش بگریزد
کودک ولگرد کوی ، یک نخ باریک
پیچید بر حلقه در و برهی دور
خویش نهان دارد از نگاه تو نصرت
تقه زند در گشایی بشوی ، بور
هم چو پرستو به شهر گرم دل ت
کوچ کنم تا ز عشق سرد نمیرم
باز نگه بر خطوط دست تو بندم
باز بیایم دوباره فال بگیرم
فال بگیریم ، بگویم
این خط مرگ است
لیک زنی در میان راه نشسته ست
فال بگیرم بگویم
این خط عمر است
لیک زنی ره به راه عمر بسته ست
کولی من ای بهار گم شده ی من
گوشه هر جوی رسته بته ی نعنا
پیچک لب می کشد به کاشی در گاه
کولی من ای بهار گم شده ، بازآ



دوشنبه 20/6/1391 - 3:19 - 0 تشکر 555003

روی دیوار



اوراق شعر ما را
بگذار تا بسوزند
لب های باز ما را
بگذار تا بدوزند
بگذار دستها را
بر دستها ببندند
بگذار تا بگوییم
بگذار تا بخندند
بگذار هر چه خواهند
نجوکنان بگویند
بگذار رنگ خون را
با اشکها بشویند
بگذار تا خدایان
دیوار شب بسازند
بگذار اسب ظلمت
بر لاشه ها بتازند
بگذار تا ببارند
خونها ز سینه ی ما
شاید شکفته گردد
گلهای کینه ی ما



دوشنبه 20/6/1391 - 3:19 - 0 تشکر 555005

ساقی



سبو بشکست ، ساقی ! همتی از غصه می میریم
شکسته تیله ها را بر لبم کش تا سحر گردد
در میخانه را قفلی بزن ترسم که ولگردی
ز درد آتشین زخم خبر گردد
خبر گردد
به پیراهن بپوشان روزن میخانه را ساقی
که چشم هرزه گردان هم نبیند ماجرایم را
به خویشم اعتباری نیست ، گیسو را ببر ساقی
و با آن کوششی کن تا ببندی دست و پایم را
ز خون سینه ام ، ساقی ! بکش نقش زنی بی سر
به روی آن خم خالی که پای آنستون مانده
به زیر طرح آن بنویس با یک خط ناخوانا
به راه دشمنی مانده ز راه دوستی رانده
و دندانهای من سوراخ کن با مته ی چشمت
نخی بر آن بکش ، وردی بخوان آویز بر سینه
که گر آزاده ای پرسید روزی : پس چه شد شاعر
نگوید : مرد از حسرت بگوید : مرد از کینه



دوشنبه 20/6/1391 - 3:19 - 0 تشکر 555006

این شعر نیست




این شعر نیست آتش خاموش معبدیست
این شعر نیست قصه احساس سنگهاست
این شعر نیست نقش سرابیست در کویر
این شعر نیست زندگی گنگ رنگ هاست
گر شعر بود بر لب خشکم نمی نشست
گر شعر بود از دل سردم نمی رمید
گر شعر بود درد مرا فاش می نمود
گر شعر بود تیغ به زخمم نمی کشید
این شعر نیست لاشه مردیست پای دار
این شعر نیست خون شهیدیست روی راه
این شعر نیست رنگ سیاهی است در سپید
این شعر نیست رنگ سپیدیست در سیاه
گر شعر بود مونس چنگ و رباب بود
گر شعربود از دل خود می زدودمش
گر شعر بود بر لب یاران سرود بود
گر شعر بود نیمه شبی می سرودمش



دوشنبه 20/6/1391 - 3:20 - 0 تشکر 555007

یک و صد



او یک نگاه داشت
به صد چشم می نهاد
او یک ترانه داشت
به صد گوش می سرود
من صد ترانه خواندم و
نشنود هیچکس
من صد نگاه داشتم و
دیده ای نبود



دوشنبه 20/6/1391 - 3:20 - 0 تشکر 555008

شهر خاموش




شهریست در خموشی و دیوارهای شهر
گشتند تکیه گاه من هرزه گرد مست
با خویشتن به زمزمه ام این حدیث را
یا هست آنچه نیست و یا نیست آنچه هست
داغم به لب ز بوسه یک شب که شامگاه
زخمی نهاد بر دلم و آشنا شدیم
با یک نگاه عهد ببستیم و او مرا
نشناخت کیستم ! سپس از هم جدا شدیم
شهریست در خموشی پرهای یک کلاغ
بر پشت بام کلبه ی متروک ریخته
یخ بسته است ، گربه سر ناودان کج
مردی به راه مرده و مردی گریخته



دوشنبه 20/6/1391 - 3:20 - 0 تشکر 555010

شعر ناتمام




نه او با من
نه من با او
نه او با من نها عهدی ، نه من با او
نه ماه از روزن ابری بروی برکه ای تابید
نه مار بازویی بر پیکری پیچید
نه
شبی غمگین
دلی تنها
لبی خاموش
نه شعری بر لبانم بود
نه نامی بر زبانم بود
در چشم خیره بر ره سینه پر اندوه
بامیدی که نومیدیش پایان بود
سیاهی های ره را بر نگاه خویش می بستم
و از بیراهه ها راه نجات خویش می جستم
نه کس با من
نه من با کس
سر یاری
نه مهتابی
نه دلداری
و من تنهای تنها دور از هر آشنا بودم
سرودی تلخ را بر سنگ لبها سخت می سودم
نوای ناشناسی نام من را زیر دندانهای خود بشکست
و شعر ناتمامی خواند
بیا با من
از آن شب در تمام شهر می گویند
...
او با تو ؟
ولی من خوب می دانم
نه او با من
نه من با او



دوشنبه 20/6/1391 - 3:21 - 0 تشکر 555011

مادر




مادر منشین چشم به ره برگذر امشب
بر خانه پر مهر تو زین بعد نیایم
آسوده بیاران و مکن فکر پسر را
بر حلقه این خانه دگر پنجه نسایم
با خواهر من نیز مگو : او به کجا رفت
چون تازه جوان است و تحمل نتواند
با دایه بگو : نصرت ، مهمان رفیقیست
تا بستر من را سر ایوان نکشاند
فانوس به درگاه میاویز! عزیزم
تا دختر همسایه سر بام نخوابد
چون عهد در این باره نهادیم من و او
فانوس چو روشن شود آنجا بشتابد
پیراهن من را به در خانه بیاویز
تا مردم این شهر بدانند که ؟ بودم
جز راه شهیدان وطن ره نسپردم
جز نغمه آزادی شعری نسرودم
اشعار مرا جمله به آن شاعره بسپار
هر چند که کولی صفت از من برمیده است
او پک چودریاست تو ناپک ندانش
گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده است
ب گونه او بوسه بزن عشق من او بود
یک لاله وحشی بنشان بر سر مویش
باری گله ای گر به دلت مانده ز دستش
او عشق من است آه ... میاور تو به رویش



دوشنبه 20/6/1391 - 3:21 - 0 تشکر 555012

پایان




جای هر بوسه شده زخمی
گونی رسته به هر راهی
نه سرشکی ز دل ابری
نه صدای ز ته چاهی
چه شد آن جام که هر شام به گردش بود
چه شد آن نغمه که آن مست در این کو خواند
چه شد آن سایه که رقصید براین دیوار
چه شد آن پای که جایش دم درگه ماند
مرد نی زن به کجا رفت و چه شد آهنگ ؟
که زمین کوفت چنین نی را ؟
که به میخانه غبار سیهی پاشید ؟
که به کین ریخت بدر جام پر از می را ؟
وای یم روز در این خانه زنی می زیست
موی او دود صفت ، خفته به پیشانی
که بر او دست بیازید ؟ کجا بگریخت ؟
که بیاموخت به من رسم پریشانی
جای هر بوسه بهر گونه شد زخمی
جای هر گل گونی رسته به هر راهی
نه سرشکی که ببارد ز دل ابری
نه صدایی که براید ز ته چاهی
همه جا سینه تهی از عشق
همه جا گریه درون چشم
همه جا شور بدور از سر
همه جا مشت گره از خشم
شعر من بود که ورد لب هر کس بود
جای من بود بهر دست و بهر شانه
خانه ام بود چو میعادگاه عشاق
چه شد آخر که رمیدند از این خانه
همه جا تاریک
همه دلها سنگ
همه لبها سرد
همه جا بی رنگ



برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.