بر همین اساس است که ما شاهد هستیم که در دین اسلام بیان می شود که فقر با دین رابطه ای عکس دارد و هرگاه که فقر به منزل کسی وارد شود، ایمان از دری دیگر خارج می شود، و یا عبارات دیگری که فقر مساوی کفر قرار داده می شود.«کاد الفقر ان یکون کفراً» [47]
با توجه به این سخنان باید توجه کنیم که اگر در مباحث دینی از عدالت به نحوی مطلق و آرمانی سخن میان آمد، مراد عدل اقتصادی به خصوصه نیست.
اما از عدالت اقتصادی که گذر کنیم به عدالت سیاسی ـ اجتماعی می رسیم.
از میان انواع عدل، قرآن با اختصاص 16 ایه به عدالت اجتماعی، بیشترین تأکید را بر این قسم می نماید.[48]
عموماً مسئله عدالت با مباحث اجتماعی گره خورده و در عرصه های مختلف سیاسی ـ اجتماعی خود نمایی می کند.
در عدالت سیاسی مبحث عدالت دارای جایگاهی بلند مرتبه است به صورتی که در احادیث از حضرت علی (ع) داریم که: «المُلک لا یبقی مع الظلم»[49] پس رعایت کردن عدالت در اجتماع یکی از شروط اصلی حفظ اجتماع است.
زمانی که مردم برای پذیرش حکومت به حضرت علی (ع) هجوم آوردند، حضرت پس از انکار و اسرار مردم فرمودند که حکومت را می پذیرم فقط برای این که بتوانم حقوقی را که پایمال شده اند را به صاحبان حق برسانم. از این واقعه دو نکته فهمیده می شود، یکی اهمیت بحث عدالت که حضرت با این که از حکومت نفرت داشت آن را برای اجرای عدالت پذیرفت. دیگر نقش حکومت در اجرای حکومت است. به این معنا که اگر برای اجرای عدالت به حکومت نیاز هست و اگر حضرت توانایی اجرای عدالت را بدون پذیرش حکومت را داشت هیچ گاه آن کفش کهنه را نمی پذیرفت. پس باید پذیرفت که برای اجرای کامل عدالت ما ناچار از تشکیل حکومت مورد نظر اسلام می باشیم.
از مطالب گذشته اهمیت تشکیل حکومت بر مبانی دینی واسلامی هم نتیجه گرفته می شود.
بی عدالتی در اجتماع همانند بی عدالتی بین فرزندان یک خانواده از جانب پدر و مادر است که این گونه رفتارها باعث ایجاد عقده های روانی و انتقام جویی افراد می شود. اگر در جامعه ای عدالت وجود نداشته باشد این وضعیت موجب انقلاب می شود هرچند که آن جامعه یک جامعه اسلامی همانند جامعة ما باشد.[50]
در حدیث دیگری از پیامبر مکرم اسلام حضرت محمد(ص) آمده است که: «الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم»[51] به این معنا که حکومت ممکن است که با کفر باقی بماند ولی با ظلم باقی نمی ماند.
پیرامون این حدیث، استاد گرانقدر صادقی رشاد بیان می دارند که «این حدیث فاقد سند موثق است، از لحاظ سند مخدوش است، زیرا با توجه ارتباط گسترده عدالت با دین و ایمان و دین داری عدل نمی تواند باعنصر کفر جمع شود».[52] استدلال ایشان، بر این امر استوار است که کفر خود نوعی ظلم است به خدا؛ به همین دلیل نمی توان آن را با عدل جمع کرد و بیان داشت کسی که کافر است، ممکن است که عادل هم باشد.
عدل بهتر است یا جود ؟
شخصی از حضرت علی(ع) پیرامون ایة «ان الله یأمر بالعدل و الاحسان» پرسید که: عدل بهتر است و یا جود؟ حضرت در پاسخ جواب داد که عدل.
ممکن است کسی اشکال کند که، کسی که جود می کند نه تنها ظلم نکرده و حق کسی را برنمی دارد، بلکه از حق خود هم می گذرد و آن را به دیگری می دهد، پس چگونه می شود که عدل بهتر باشد؟
در جواب باید گفت که جود به معنای خارج کردن چیز ی از جای خود است و عدل به معنای قرار دادن هرچیزی در جای خود می باشد. اگر ما از جنبة فردی به قضیه نگاه کنیم که مسلماً جود بهتر از عدل است ولی اگر از جنبة اجتماعی به این قضیه بنگریم خواهیم دید که عدل از جود بهتر است زیرا که ما نمی توانیم اجتماع را با جود حفظ کنیم، در صورتی که عدل ضامن بقای اجتماع است. مراد حضرت علی (ع) هم عدالت اجتماعی بوده است.[53] ما باید به عدالت از دید سود اجتماعی بنگریم.
در جای دیگری از آن حضرت آمده است که «والعدل سائس عام و الجود عرض خاص»؛[54] به معنای این که «عدالت اداره کننده عموم است ولی جود یک حالت استثنایی است که در موقعیتی خاص شخصی به شخصی انجام می دهد».
و در آخر هم بحث عدالت اخلاقی باقی می ماند.
در این که عدالت در اخلاق در اسلام از جایگاه بسیار رفیعی برخوردار است نمی توان گذشت و این نکته دارای اهمیت زیادی می باشد به طوری که در نظر محقق نراقی تنها راه اصلاح جامعه اصلاح فرد می باشد و از همین حیث او به اخلاق فردی بیشتر از اخلاق اجتماعی اهمیت می دهد.[55]
ولی باید توجه کرد که این مسئله صحیح نمی باشد و ایشان به این امر توجه نداشته اند که تربیت افراد در جامعه ای که فاقد عدالت است بسیار مشکل است و فقط عدة بسیار قلیلی هستند که می توانند وضعیت ناعادلانة اجتماع را تحمل کنند و در تربیت خود و تهذیب نفس دچار اختلال نشوند. هرچند که خود ایشان در جای دیگری از آثار خود اعتراف می کند که کسب علوم و تهذیب در صورت فراغ بال و آرامش حاصل می شود و این آرامش با وجود پادشاه ظالم که همه چیز را مختل می کند، صورت پذیر نخواهد بود. حضرت امیر(ع) می فرمایند: «غایة العدل ان یعدل امرء فی نفسه» نهایت مرتبه عدالت آن است که عدالت ورزد مرد دربارة خودش[56]، و این امر نشان می دهد که عدالت اجتماعی، عدالت در اخلاق فردی را هم نتیجه می دهد.