مبانی توسعه فرهنگی چیست؟
با ژرف کاوی در ماهیت رشد می توان معیار رشد و بالندگی را شناخت. گاهی ما که در مقام شمارش همه علتهای دخیل در توسعه رشد حوزه ها برمی آییم, متوجه می شویم که بعضی از علتها, بیش تر از علتهای دیگر, از اهمیت برخوردارند. تشخیص و فهم فرق علتهای فرعی از علت اصلی بسیار اهمیت دارد. این امر ما را در طراحی علمی و پژوهشی حوزه کمک خواهد رساند.
تشخیص علت حتمی از علتهای احتمالی نیز در برآیند اعتلا یا فروپاشی حوزه ها از اهمیت برخوردار است.
در رشد حوزه های زنده, عامل شوریدگی و برانگیختگی یک عامل محسوس است. با وجود این شوریدگی است که حوزه برخلاف چالشهای بیرونی خود, از تعادل خارج نمی شود.
شوریدگی ریشه در برخورداری حوزه از استقلال فکری و قدرت تصمیم گیری و نیز دوری آن از عوام زدگی, رویکرد به رسالتهای دینی و مبارزه با خرافه های دینی و جمود فکری و داد و ستد با فرهنگهای دیگر دارد.
در سنت علمی شخصیتهایی چون علامه طباطبایی, علامه شعرانی (12811352 ش) علامه جعفری, علامه حسن زاده آملی, علامه مرتضی مطهری, چیرگی به آرای قدما و پیشینیان, جامعیت, آشنایی با دانشها و فرهنگهای غربی و شرقی, فروتنی, مبارزه با طاغوت, آشنایی به علوم روز, از عوامل انگیزش بوده است.
اهمیت توجه به علوم جدید, حتی پیش از نهضت مشروطه در میان شماری از علما شکل گرفت. میرزا ابوالفضل رشتی و سیدجلال الدین مؤیدالاسلام کاشانی از پیشگامان طرح این مسأله هستند.
امروزه, رساندن حقایق اسلام به دیگر ملتها و دعوت آنان به دین اسلام, می تواند از عوامل پدیدآوری انگیزش در حوزه ها باشد. گسیل مبلغ به جای جای سرزمینهای نزدیک و دور, دادن اعتماد به آنان و تدوین کتابهایی در سطح فرهنگ جهانی, و احساس تلاشهای مفید ابداعی و رهایی بخش می تواند نفخه روح دوباره ای در کالبد حوزه ها باشد. این سیاستهای فرهنگی, خود به خود توسعه فرهنگی را برای حوزویان به ارمغان خواهد آورد.
مطالعات مربوط به ادیان که حوزه گسترده ای از بحثها را در برمی گیرد, از حوزه های تخصصی حوزه شمرده می شود. حوزه در پیشینه خود, چهره هایی چون ابوریحان بیرونی را دارد. او, برخلاف رویه غیرمنطقی و خشونت آمیز و تعصب آلود سلطان محمود غزنوی و علمای معاصر وی, چون ابوالقاسم گرگانی که جنازه فردوسی را به گورستان مسلمانان طوس راه نداد, به مطالعه بی طرفانه مذهبها و مکتبهای عصر خود پرداخت, و در این امر, آنقدر پیش رفت که برهمنان و دانشوران هندو را, المؤیدون من عنداللّه خواند و میان باورهای خواص و عوام تفکیک کرد و درباره بهره گیری از اختراعها و علوم رومیان, که مورد انکار امام مسجد جامع غزنه قرار گرفته بود, می نویسد:
(ابلهی است که خود را از برخورداری از مخترعات علمی محروم گردانیم, تنها از آن روی که از بیگانگان به ما رسیده اند. مردم روم, کسانی اند که چون ما راه می روند و خوراک می خورند, پس آیا بر ما واجب است که از راه رفتن و خوراک خوردن خودداری کنیم, به آن جهت که رومیان راه می روند و خوراک می خورند؟)
آزادی فکری بیرونی در کتاب ماللهند جلوه گر است. او گفته خیلی از پیشینیان را ناشی از بی خبری آنها می داند:
(وقتی در مجلس استاد ابوسهل عبدالمنعم بن علی بن نوع تفلیسی, ایده اللّه, حاضر بودم, و او قصد و عقیده مؤلفی را که در کتاب خود بر قول معتزله به این که (علم خداوند ذاتی است) عیب گرفته بود تقبیح می کرد, زیرا که مؤلف مزبور قول معتزله را به نوعی تعبیر کرده بود که عوام قوم او, تصور کنند که معتزله خداوند را به جهل منسوب داشته اند.
من به استاد گفتم که: کسانی که درباره دشمنان و مخالفان خود به گفت وگو پردازند, به ندرت از این خاصیت مبرا و از این روش برکنارند, و این گونه سخنان اگر درباره مذاهبی که در یک دین یا یک نحله واحد گرد آمده اند گفته شود, نادرستی و بطلان آن آشکارتر است, زیرا این مذاهب به یکدیگر نزدیک و با هم آمیخته اند, اما اگر درباره ادیان جداگانه و مختلف, خاصه آنها که در اصول و فروع با یکدیگر اشتراکی ندارند گفته شود, پی بردن به چگونگی آن دشوارتر است, زیرا که این ادیان از هم دور و بیگانه اند و طریق شناخت آنها پوشیده و پنهان است. و آن چه از کتب مقالات و آراء و دیانات در میان ما تصنیف شده و موجود است, جز بر آن چه گفته شد, شامل نیست. کسی که حقیقت حال و چگونگی این اقوال را نداند, اگر از فضایل اخلاقی بهره ور باشد, از بیان و اظهار آن در نزد آگاهان و شناسندگان آن احوال جز شرمندگی حاصلی نخواهد یافت, و اگر مردی بی فضیلت و فرومایه باشد در اصرار و لجاج باقی خواهد ماند. اما اگر کسی بر حقیقت این گونه اخبار واقف باشد, آنها را جز در شمار داستان و اسطوره نخواهد آورد, و از خواندن آنها مقصودش سرگرمی و تفریح خاطر خواهد آمد, نه اعتقاد و تصدیق. )
بیرونی ضمن اشاره, به ادیان هند و مذاهب آن می نویسد:
(مولفان نوشته های یکدیگر را نقل کرده و مطالب پراکنده و نامربوط را از هرجا برگرفته و در کتب خود به هم آمیخته اند, و اقوال آنان بر وفق آرای آن قوم ترتیب و نظام نیافته است, و در میان کسانی که درباره ادیان و مذاهب کتبی نوشته اند, تنها یک مولف را می شناسم که قصدش صرفاً بیان مطالب بوده, و به تکذیب و تمحید قصد نکرده است, و آن ابوالعباس ایرانشهری است, که به هیچ یک از ادیان مقید نبود, و دینی ساخته بود که خود به تنهایی پیرو آن بود و دیگران را نیز بدان دعوت می کرد. آن چه وی درباره جهودان و ترسایان و در باب مضامین تورات و انجیلها گفته است, بسیار خوب و بجاست, و در بیان آراء مانویان و ذکر اخباری که درباره ملل پیشین در کتب مانوی آمده است, کلامش بلیغ و رساست, لکن هنگامی که به شرح عقاید هندوان و بودائیان می رسد, تیرش از هدف دور می شود, و در مورد بودائیان کتاب زرقان را به خطا مطمح نظر قرار می دهد و مضامین آن را در کتاب خود نقل می کند, و آن چه در این باره از کتاب زرقان منقول نیست, ظاهراً مطالبی است که وی از عوام آن دو طائفه شنیده است.)
بیرونی ادامه می دهد:
(چون استاد, ایده اللّه, مطالعه آن کتب را از سر گرفت و حقیقت امر را بدان کیفیت که گفتیم بازشناخت, مرا بر آن داشت تا آن چه درباره دیانت هندوان می دانم, در کتابی بنویسم, تا کسانی را که با آن قوم قصد جدل و مباحثه دارند, مددکار گردد, و کسانی را که خواستار معاشرت و آمیزش با آن مردم اند توشه و ذخیره ای باشد. استاد از من چنین خواست و من این کتاب را نوشتم, بی آن که بهتان و نسبت دروغ بر خصم ببندم, و از نقل اقوال آنان احتراز نکردم, و اگر این سخنان با دین حق (اسلام) مبانیت داشته باشد, و در نظر اهل اسلام زشت و ناخوش آید (گوییم که) این اعتقاد آن قوم است و آنان خود بدان آگاه ترند. و این کتاب, کتاب جدل و مناقشه نیست, تا در آن به نقل احتجاجات خصم و رد و ابطال آن بپردازیم, بلکه مقصود ما آن است که عقاید هندوان را, چنانکه هست, بیان کنیم, و از آراء یونانیان, در مواردی که مشابهتی به نظر می رسد, بدان بیافزاییم, تا نزدیکی آنها با هم معلوم گردد…)
پس از بیرونی در جهان اسلام, هیچ یک از بزرگان علمی و حوزه های علمی, نتوانستند روشی را که او در این راه در پیش گرفته بود, دنبال کنند. کسانی که در دوره های بعد در ملل و نحل و تاریخ و جغرافیای عمومی, کتابهایی نوشته اند, غالباً درباره باورهای مردم هند, جز اشاراتی سطحی و مغلوط و مختصر, که از نوشته های مولفان و سیاحان پیشن گرفته شده است, چیزی ندارند, و چنین به نظر می رسد که بیش تر آنان, حتی از نام کتابهایی که بیرونی در این باب تصنیف کرده بود نیز, بی خبر بوده اند