روشنفکر مسلمان, آن به آن, از آفتاب همیشه تابانِ اسلام ناب پرتو می گیرد و همه گاه از چشمه همیشه جوشان معارف نبوی و علوی می نیوشد و جامِ جانِ خویش را لبالب می سازد.
از این روی, آن چه از فکر و ذهن و ضمیر او می تراود, شادابی آفرین, نوکننده و کهنه زداست و گشاینده راه های نو برای زندگی سعادت مندانه در سایه سار آموزه های روشن اسلام.
روشنفکر مسلمان و حوزوی, در این اندیشه است که تفسیر عصری از دین ارائه بدهد و در هر کوی و برزن, رایَتِ آن برافرازد و مشعل آن بیفروزد و با رَهنامه ای که در اختیار دارد, انسان امروز را از سرگردانی, گرفتاری در برهوت و گردابِ بی هویتی, بی اعتقادی و مادی اندیشی برهاند و به ساحل امن وَحی مأوایش دهد.
تفسیر عصری از دین, ریشه در یک باور ژرف, شکوفان, رخشان و زلال دارد که تا شعله های آن در وجود انسانِ باورمند زبانه نکشند, جان او را نیفروزند و نگدازند, به این درک دقیق و دقیقه شناسی ژرف نخواهد رسید که نیازهای انسان در حال دگرگونی است و اسلام چون دین زنده و همیشه جاری در زمان است و توانایی و جوهر آن را دارد که همه زمانها را به نافه خویش عطرآگین و همه سینه ها را به آبشار بلند خود, اِشراب کند و همه جانها را به آتشزنه خود بگیراند, برای سعادت دنیوی و اخروی انسان برنامه دارد.
روشنفکر مسلمان, بویژه حوزوی, که با استدلال, استنباط و اجتهاد راه ها را درنوردیده و راه های نو را کشف کرده, به تفسیر عصری اسلام می اندیشد, به تفسیر و برداشتی که راه بگشاید, راه های ناهموار را هموار سازد, گاهواره زندگی را در دست بگیرد و بجنباند, کاروان زندگی را از راه های بی سنگلاخ به پیش برد و انسان مسلمان را به کمال و اوجی از دانشِ دین و به باوری همه سویه از توانایی دین برای اداره جامعه برساند که هیچ گاه تن به دریوزگی در کوی و برزن مکتبهای مادی و ضدتوحیدی ندهد و از نیاز بردنِ به درگاه حقیرکننده آنها, بی نیازش سازد.
انسان مسلمان, وقتی با پرتوگیری از اندیشه های روشن دینی, به این باور رسید و آن را به جان نیوشید که اسلام, برای خوشبخت زیستن او در این دنیا, با همه فراز و نشیبها و نو به نو شدن و دگرگونیهای آن, برنامه دارد و مؤمنانه به آن گردن نهد و سعادت خود را از آن بخواهد و در آموزه های وَحیانی آن بجوید, و دَمادَم بَر بِرکه زلال و گوارای آن فرود آید, هیچ گاه گرفتار نظامهای سرمایه داری و مادی نخواهد شد; زیرا او, به چشمه خورشید دست یافته, وادی که در آن تاریکی راه ندارد, همیشه روشن است و روشنایی می افشاند.
سرمایه داری و مکتبهای مادی و انسانیت سوز و برده پرور, در تاریکی رشد می کنند, در جامعه های تاریک, در زمینه های تاریک, در ذهنها و مغزهای تاریک در دلهای تاریک و بی بهره از تابش و پرتوهای وَحی و آموزه های وَحیانی و در آوردگاه ها و عرصه های خالی از میان داری اندیشه های زلال وَحیانی, والا, زندگی ساز, اوج دهنده, بیدارگر, تحجرزدا, سعادت بخش, ریشه کن کننده فقر سیاه و برآورنده نیازهای آن به آن انسان.
سرمایه داری و نظامهای مادی و تباه کننده انسانیت انسان و تبدیل کننده او به موجودی خوار, بی مایه, خس سان, بی اختیار و بی اراده در چنگ بادهای از هر سوی تازنده و توفنده, در زمینه ها, زمانه ها, سینه ها و کانونهایی ریشه می دوانند, بارور می شوند, شاخ و برگ می گسترانند, عقیده و مرام می شوند, در اندیشه ها می تنند که وَحی, آن نغمه همنوای با فطرت, از میان داری, جلوداری, پیشاهنگی, عرصه داری, بازمانده باشد.
وقتی پیامهای روشن, زندگی ساز, شورانگیز و حماسی وَحی, از هر سوی بر روح و روان مردمانی, نور نیفشانند, نَوَزَند و حیات نَدَمَند, مادی گری, بر روح و روان چنگ می اندازد و همه روزَنهای به سوی روشنایی را می بندد و در بیغوله تاریک و بی روزَنِ خود, انسانهای مسخ شده ای می سازد و می پرورد که نه تشنه حقیقت اند و نه به جست و جوی آن برمی خیزند و فقط در این اندیشه اند که شکم خود را بینبارند و دنیای خود را با هزارها دسیسه و دستان بیارایند.
روشنفکر مسلمان دغدغه و درد دین دارد و برای سعادت مردم, جان می افشاند و با دردها و رنجهایی که انسان را در حصار خود گرفته اند, به مبارزه برمی خیزد و با اندیشه ها و دستهایی که دامنه درد و رنج را می گسترانند و بر عمق آن می افزایند, به رویارویی دقیق, عالمانه و روشنگرانه می پردازد.
استاد محمد حکیمی, از معمارانِ کاخ باشکوه, چشم نواز و روح انگیز و سر به آسمان سوده (الحیات), همچنان رو به سوی (فجر ساحل) دارد و منتظرانه (عصر زندگی) را ترسیم می کند و جهانی سازی مهدوی را و در این گفت وگو, روشنفکر مسلمان و حوزوی را کسی می داند که در راه (جهانی سازی مهدوی) تلاش می کند, به انسان و انسانیتها می اندیشد و در جست و جوی نجات انسان است و در این شب یلدای زندگی, سپیده روشن زندگی را می جوید.