• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 3246)
پنج شنبه 2/6/1391 - 0:59 -0 تشکر 524041
معارف قرآن

جایگاه معارف قرآن

رسالت قرآن کریم

بهترین معرّف برای شرح اوصاف قرآن كریم همانا خود قرآن مجید است و اگر در سخنان عترت طاهره ـ علیهم السلام ـ توصیف قرآن مشاهده می‌شود باز به استناد خود قرآن حكیم است، لیكن بهره‌برداری از آن به عهده همتای وی یعنی ثقل اصغر می‌باشد كه به نوبه خود، قرآن ناطق‌اند، و در هیچ مرحله از مراحل كمال هستی از قرآن جدا نبوده و قرآن نیز در هیچ مقام از مقام‌های وجودی از آنان جدا نخواهد بود، و اگر كمالی در قرآن باشد كه عترت طاهره ـ علیهم السلام ـ فاقد آن باشد، یا كمالی در عترت طاهره ـ علیهم السلام ـ باشد كه قرآن حاوی آن نباشد، اشكال جدایی این دو وزنه‌ی وزین از هم لازم می آید كه روایت متواتر نبی اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ آن را برای همیشه مردود می‌داند.
آنچه فعلا موردنظر است، رسالت‌ قرآن كریم می‌باشد، یعنی پیام چیزی كه انسان كامل با دریافت آن به سِمَت والای رسالت منصوب می‌گردد، چون رسالت هر پیامبری به گرفتن وحی تشریعی او است كه متن پیام و گوهر رسالت خواهد بود، و شناخت رسالت هر پیامبری در گرو معرفت وحی تشریعی او می‌باشد، چه اینكه نزول هر پیامی به اندازه‌ی ظرفیت هستی آن انسان متعالی خواهد بود، و از رهگذر تفاوت انبیاء با هم: «فَضّلنا بَعضَ النبیّین عَلی بَعض[1]ٍ» و امتیاز آنان از هم: «تلك الرُّسل فضَّلنا بعضهم علی بعض»[2] می‌توان به تفاوت پیام‌ها از هم پی برد، زیرا پیام‌ها گر چه هدف مشتركی دارند لیكن در سعه و ضیق معارف از هم جدا بوده و در انیق و عمیق بودن، همتای هم نیستند.
بنابراین كامل ترین انسانها،جامع ترین پیامها را می‌گیرد و در اثر كلّیت و دوام رسالت خویش مُهر نبوت را به همراه دارد و این نشانه‌ی خاتمیّت را هماره بر دوش می‌كشد و شانه‌ی او زیر بار مسئولیت ختم رسالت و مهر نبوّت، سنگینی توانفرسای آخرین پیام به جوامع بشری را در طول تاریخ احساس می‌فرماید: «اِنّا سَنُلقی عَلَیكَ قَولًا ثَقیلًا[3]»، زیرا رسالت او نه تنها نسبت به حال و آینده است، بلكه باید درباره‌ی ره آورد همه‌ی پیام‌آوران گذشته میزان استوار باشد و آن هم نه در حدّ تصدیق محض بلكه در مرز سرپرستی و نگهبانی و مدیریت و حفاظت همه جانبه، تا آنچه بجا مانده است از آسیب سانحه تحریف و گزند گزافه‌گویان محفوظ بماند، و آنچه از خاطره‌ها رخت بربست یا نابجا تفسیر شده است درست بیان گردد، تا سلسله‌ی پیام‌ها به رهبری قافله سالار آنها یعنی قرآن كریم محفوظ بماند. چه اینكه سلسله‌ی پیامبران با رهنمود سالارشان محفوظ‌اند: «وَ اَنزَلنا اِلَیكَ الكِتابَ بِالحقَّ مُصدِّقاً لِما بَینَ یَدَیهِ مِنَ الكِتابِ وَ مُهَیمِناً عَلَیهِ»[4]
انگیزه نهایی هر پیامی به اندازه‌ی درجه‌ی وجودی مبدء فاعلی آن یعنی پیام فرستنده و به مقدار هستی مبدء صوری آن، یعنی محتوی پیام و عصاره‌ی مضمون آن و به سِعَه مبدء قابلی آن، یعنی روح مجرد انسان كامل كه پذیرای آن است خواهد بود. گر چه تمام پیامهای آسمانی از عظمت مبادی چهارگانه یاد شده برخوردارند لیكن بعد از تحلیل نهایی روشن خواهد شد كه هیچ پیامی همتای آخرین پیام الهی نمی‌باشد و امتیاز این پیام نهایی برین، بر تمام پیام‌های گذشته در تمام مبادی چهارگانه همچنان محفوظ است.
اما از لحاظ مبدء فاعلی گر چه خدای سبحان مبدء آغازین همه‌ی رسالت‌ها است لیكن در هر پیامی خداوند، با نام خاص از اسمای حسنای الهی ظهور می‌كند و چون آن اسماء یكسان نیستند، در نتیجه مبدا فاعلی پیام‌ها، نیز در همه موارد متساوی هم نخواهند بود، زیرا رسالتی كه از اسم عظیم نشأت می‌گیرد، همتای پیامی كه از اسم اعظم صادر می‌شود نمی‌باشد، چون اسم عظیم همسان اسم اعظم نیست. اما از لحاظ مبدء صوری یعنی محتوی پیام، همانطوری كه هم اكنون اشاره شد، مضمون دستوری كه از اسم اعظم نازل می‌شود برتر از محتوی دستوری است كه از اسم غیر اعظم نشأت می‌گیرد.
اما از لحاظ مبدء قابلی یعنی روح مجرّد انسان كامل كه قرارگاه وحی الهی است، پیامی كه كامل‌ترین انسان‌ها دریافت می‌نماید كامل‌تر از هر گونه پیامی است كه دیگری آن را دریافت می‌نماید، یعنی همان اسلام ناب كه دین خدایی است: «انَّ الدّینَ عِندَ اللهِ الاِسلامُ»[5]. و همه‌ی پیام‌آوران الهی همان را دریافت كرده و به امت‌ها ابلاغ نموده‌اند: تفاوت مراتب آن در بطون و عمق و نیز تعالی درجات آن در صعود قابل تردید نیست.
اما از لحاظ مبدء‌ غائی یعنی انگیزه‌ی نهایی و هدف وجودی آن، چون بمقدار مبادی گذشته است و آنها در اوج كمال‌اند پس مبدء غائی آخرین پیام نیز در بلندای كمال بوده و مقامی از آن برتر میسّر صالحان سالك نخواهد بود، و گرنه آخرین دستور نمی‌شد، زیرا سنّت تبدیل‌ناپذیر حقّ بر اینست كه هر استعدادی را به فعلیت برساند و به محروم ماندن هیچ جامعه‌ی شایسته رضا ندهد.
از این رهگذر می توان به راز تعبیر دعای بیست و هفتم ماه رجب كه سالروز بعثت خاتم انبیاء الهی است پی برد: «اللّهم إنّی اسئلك بالتجلّی الاعظم...»[6] زیرا گر چه متكلّم در كلام خود تجلّی می‌كند چنانكه در نهج البلاغه آمده است: «فتجلّی لهم سبحانه فی كتابه من غیر ان یكونوا رأوه»[7]، لیكن تمام تجلّی‌ها همتای هم نیستند و كامل‌ترین آنها همانست كه بر قلب مطهّر كامل‌ترین فرستاده‌ها نازل شده است: «نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الاَمینُ عَلی قَلبِكَ لِتَكُونَ مِنَ المُنذِرینَ»[8].
نكته‌ای كه تذكر آن در این پیشگفتار سودمند است، اینست كه گر چه مؤمنان موظّف‌اند به همه‌ی پیامبران ایمان بیاورند و هیچ فرقی بین آنان نگذارند: «لا نُفرِّقٌ بَین اَحَدٍ مِن رُسُله[9].» «وَ الّذینَ آمَنُوا بِالله وَ رُسُلهِ وَ لَمْ یُفرِّقُوا بینَ اَحَدٍ مِنْهُمْ اُولئِكَ سَوفَ یُؤتیهِم اُجُورَهُم وَ كَانَ اللهَ غَفُوراً رَحیماً»[10].
لیكن این فرق نگذاشتن، ناظر به اصل رسالت و متن نبوّت می‌باشد نه راجع به درجه آن، و گرنه همانطوری كه باید به اصل سِمَت آنها مؤمن بود لازم است به درجه‌ی خاصّ هر كدام نیز ایمان آورد تا اولوالعزم از غیر اولوالعزم جدا شوند، و در نتیجه خاتم ـ صلّی الله علیه و آله ـ از غیر آن امتیاز پیدا كند و سرانجام افضل از غیر افضل واضح شود، و بدینوسیله مزیّت پیام خاتم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نسبت به پیام‌های دیگران آشكار گردد، و مسئولیت صیانت و اطاعت و عمومی بودن و عمیق بودن آن هویدا شود.
بررسی هدف قرآن از تحقیق پیرامون اهداف سائر كتابهای آسمانی جدا نیست، زیرا همه‌ی آنها برای تعلیم و تزكیه‌ی انسان نازل شده‌اند و موضوع پیام آنها رهبری بشر است، و حقیقت بشر؛ نه همانند برخی از فرشتگان عالم غیب مجرّد تام است و نه همتای پدیده‌های طبیعی نظیر گیاه، مادّی صرف است، و نه مجموع مجرّد و مادّی است كه كثرت آن حقیقی و وحدت آن اعتباری باشد، بلكه یك واحد حقیقی و گسترده است كه دارای شئون فراوان می‌باشد، و همه‌ی آن شئون ادراكی و تحریكی را خودش اداره می‌نماید و در نهان گوهر روح وی، فطرت توحیدی تبدل ناپذیر ذخیره شده و دامنه‌ی هستی او به طبیعت سیّال بسته است.
چون منطقه‌ی تربیت وحی آسمانی حقیقت انسان است و واقعیت بشر همین است كه اجمالاً اشاره شد، لذا دین خدای سبحان كه همان اسلام ناب است نه چیز دیگر، در هر عصر به صورت وحی تشریعی و كتاب آسمانی ظهور كرده است، و خطوط كلی آن كه راجع به فطرت زوال‌ناپذیر است به نام دین ترسیم شده و هیچ تفاوتی بین ره آورد پیامبران در این زمینه نیست: «انّ الدّینَ عندَ الله الاسلامُ» و اگر فرقی بین آنها مشاهده می‌شود راجع به دقیق و دقیق‌تر بودن و ناظر به تفاوت طولی معارف آنها است، و خطوط جزئی آن كه راجع به تأمین نیازهای بخش سیّال انسانیّت است در طول زمان‌ها شاهد تحوّل‌های مختصری بوده است كه از آن به عنوان شِرعَه و منهاج یاد می‌شود،... «لكلٍّ جَعَلنا شِرعَهً وِ مِنهاجاً»[11].
چون دین برای تهذیب بخش ثابت انسانیت است، هیچ زوالی در او راه پیدا نمی‌كند، زیرا فطرت انسانی كه موضوع پرورش دین است دگرگون نخواهد شد. «لا تَبدیلَ لِخَلقِ الله»[12]، و از این رهگذر رابطه‌ی ره‌آورد پیامبران نسبت به یكدیگر فقط تصدیق است و هیچ تعبیری كه نشانه‌ی نسخ و ابطال و ازاله‌ی دین قبلی باشد در كلمات پیامبر بعدی یافت نمی‌شود، و چون شریعت برای تزكیه‌ی بخش متغیّر انسانیت است زوال‌پذیر می‌باشد، چه اینكه در قلمرو یك شریعت نیز گاهی نسخ الهی رخنه می كند، گر چه روح نسخ در این‌گونه از موارد به تخصیص زمانی بر می‌گردد، از این جهت سرّ تعبیر از پیوند قرآن با كتاب‌های آسمانی و تحریف نشده‌ی پیام‌آوران سلف به: «مصدّقًّا لِما بَینَ یَدَیه» معلوم خواهد شد، یعنی هر جا سخن از دین و خطوط كلی آنست عنوان تصدیق مطرح است نه نسخ و مانند آن، و هر جا سخن از نسخ به میان می‌آید، باید مدار آن را فقط در محدوده‌ی خطوط جزئی بنام منهاج و شِرعَه جستجو كرد.
با تحلیل فرق بین دین و شریعت، و تحقیق قلمرو هر كدام از تصدیق و نسخ و اثبات وحدت دین و تعدد اجمالی شرائع، هم راز تمایز منطقه‌ی تصدیق از محور محو و نسخ ظاهر می‌شود، و هم لزوم توجه به اهداف انبیاء گذشته و اغراض كتاب‌های آسمانی سلف، در تبیین هدف نبی اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و غرض قرآن كریم واضح می‌گردد، و هم سرّ خاتمیّت ره آورد حضرت محمد بن عبدالله(ص) آشكار خواهد شد، زیرا در صورتی كه خدای سبحان به حدّ نهایی رشد بشر آگاهی كامل دارد: «اَلا یَعلَم مَن خَلَقَ وَ هُوَ اللّطیف الخَبیر»[13] قوانین كلی و قواعد اصولی كه هر كدام مبنای فروع فراوانی می‌باشد نازل می‌كند، و راه اجتهاد را تعلیم می‌دهد و پیمودن آن را بر صاحبان قدرت استنباط واجب می‌كند، تا با آگاهی كامل از حدود موضوع و شرط و جزء آن حكم الهی از متون منابع آشكار شود و بدون هجوم اشتباهات زمانی و مكانی درك گردد، و همانطوری كه برای تعلیم اندیش‌مندان آخر الزمان، سوره‌ی توحید و اوائل سوره‌ی حدید را نازل نموده است تا فرزانگان آینده‌ی دور، هم از فیض زلال زمزمه‌ی وحی بهره‌مند شوند، برای تفهیم نیازمندانِ مسائل فقهی، نیز اصول جامع می‌فرستد، تا استنباط‌گران طول تاریخ از بی‌نیاز و قوی كتاب و عترت بی‌بهره نمانند و نظام اجتماعی همچنان در پرتو احكام اسلامی اداره شود.
با عنایت به این پیشگفتار كوتاه، وارد اصل بحث شده و رسالت قرآن كریم كه محور اصلی سخن است در طی چند فصل تبیین می‌شود.


[1] . سوره اسراء، آیه 55؛ بعضی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم.
[2] . سوره بقره، آیه 253؛ بعضی از آن پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم.
[3] . سوره مزمل، آیه 5؛ چرا كه ما بزودی سخنی سنگین به تو القا خواهیم كرد.
[4] . سوره مائده، آیه 48؛ و این كتاب (قرآن) را به حق بر تو نازل كردیم، در حالی كه كتب پیشین را تصدیق می‌كند، و حافظ و نگهبان آنهاست.
[5] . سوره آل عمران، آیه 19؛ دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است.
[6] . مفاتیح الجنان، دعای شب مبعث؛ پروردگارا از تو درخواست می‌كنم بحق بزرگ‌ترین تجلّی تو.
[7] . خطبه 147؛ خداوند پاك و منزّه خود را در كتاب خویش بدون این كه وی را ببینند به وسیله‌ی آیاتی از قدرتش ارائه داده.
[8] . سوره شعر، آیات 173 ـ 174؛ روح الامین آن را نازل كرده است، بر قلب (پاك) تو، تا از انذاركنندگان باشی.
[9] . سوره بقره، آیه 285؛ ما در میان هیچ یك از پیامبران او، فرق نمی‌گذاریم (و به همه ایمان داریم).
[10] . سوره نساء، آیه 152؛ (ولی) كسانی كه به خدا و رسولان او ایمان آورده، و میان احدی از آنها فرق نمی‌گذارند، پاداششان را خواهد داد؛ خداوند، آمرزنده و مهربان است.
[11] . سوره مائده، آیه 48؛ ما برای هر كدام از شما، آیین و طریقه روشنی قرار دادیم.
[12] . سوره روم، آیه 30.
[13] . سوره ملك، آیه 14.

 

رسالت قرآن کریم - آیتالله جوادی آملی

پنج شنبه 2/6/1391 - 1:0 - 0 تشکر 524058











روش های تفسیری قرآن2

در این شیوه تفسیر چند‌گونه عمل شده است. (یا می‌‌تواند عمل شود):
الف) استخدام علوم (مثل فلسفه، منطق، علوم تجربی، كامپیوتر) برای روشن كردن مطالب آیات قرآن و اثبات الهی بودن آن كه در نهایت منجر به اثبات اعجاز قرآن می‌گردد.
برای مثال اگر آیه‌ای از قرآن كریم در هزار و چهار صد سال قبل سخن از حركت كوه‌ها و زمین و خورشید می‌گوید. و انسان بعد از قرن‌ها تجربه و آزمایش و مشاهده به وجود آن حركت پی می‌برد و این در حالی است كه گوینده قرآن شخصی امی (درس ناخوانده) است و در محیطی رشد كرده كه از علم و تمدن به دور بوده است و حتی در تمدن‌هان همزمان او مثل ایران و روم نظریات هیئت قدیم (بطلمیوسی) حاكم بوده كه آن را از یونانیان به ارث برده بودند و بر طبق آن نظرات زمین را ساكن می‌دانستند.
پس با توجه به این شرایط صادر شدن این آیات از پیامبر اُمی چیزی جز وحی و اعجاز نمی‌تواند باشد. و بدین ترتیب كشفیات قطعی علوم پرده از صحت مطالب قرآن بر می‌دارد. ما نمونه‌های دیگر این نوع تفسیر را با افرادی كه به دنبال آن رفته‌اند در بخش سوم خواهیم آورد.
ب) تطبیق آیات قرآن با علوم و تحمیل علوم بر ظواهر قرآنی:
در این مورد بعضی سعی كرده‌اند، كشفیات و نتایج و تئوریهای علمی را با آیات قرآن تطبیق دهند. و بدین ترتیب تفسیری علمی‌نما ارائه كنند و خود را روشنفكر و علم‌گرا نشان دهند.
كه این افراد گاهی از چهارچوب تفسیر معتبر و صحیح خارج می‌شوند و هر جا یك نظریه و تئوری جدید (اثبات شده یا نشده) علمی پیدا كردند كه موافق با ظاهر آیه‌ای از قرآن بود به طور جزم و قطع آن را به قرآن نسبت می‌دهند.
و یا اگر یك قانون علمی مورد پسند آنها واقع شد سعی می‌كنند آیه‌ای از قرآن بیابند كه ظاهر آن با آن قانون علمی مطابقت داشته باشد و اگر چنین آیه‌ای نیافتند به دنبال توجیه و تأویل یا تفسیر به رأی آیات می‌روند و یك یا چند آیه را بر آن قانون علمی تطبیق می‌كنند یا قانون را بر آن آیه تحمیل می‌كنند.
این روش دارای آثار سوء فراوان است چون ممكن است با پیشرفت علم آن نظریه بی‌اعتبار شود و حیثیت قرآن به خطر اُفتد.
ما درباره نمونه‌های این شیوه تفسیری و آثار و نتایج آن و تاریخچه آن در بخش سوم كتاب بطور تفصیل سخن خواهیم گفت.
ج) استخراج علوم از ظواهر قرآن: بعضی از مفسرین خصوصاً در گذشته سعی می‌كردند كه تمام علوم را از آیات قرآن بدست آورند و لذا علومی مثل ریاضی، تاریخ‌ها و ستاره‌شناسی و طب را به آیات قرآن نسبت می‌دادند و یا با تكلف از آیات قرآن استخراج می‌كردند كه به تأویل غیرمعتبر منتهی می‌شد در بخش سوم كتاب نمونه‌های این نوع از تفسیر را ذكر خواهیم كرد.
تذكار اول: در این قسمت هدف ما این بود كه روشن كنیم تفسیر علمی یا تطبیق قرآن با علوم تجربی در شمار روشهای تفسیری است هر چند خود، روش كاملی نیست ولكن اقسامی دارد كه بعضی از انواع آن در تفسیر آیات مفید است و می‌تواند در تفسیر اجتهادی كامل، مؤثر باشد.
تذكار دوم: تطبیق یا تفسیر علمی در دو معنی اعم و اخص بكار می‌رود كه بحث ما در این نوشتار درقسمت اخص آن است.
الف) تطبیق به معنی اعم یعنی انطباق آیات قرآن با فلسفه و كلام و علوم تجربی و منطق و...
ب) تطبیق به معنی اخص یعنی انطباق علوم تجربی (مثل شیمی و فیزیك و ستاره‌شناسی) با آیات قرآن.
5 . روش تفسیر موضوعی قرآن كریم:
در این شیوه مجموعه آیات مربوط به یك موضوع جمع‌آوری می‌شود و به جمع‌بندی و نتیجه‌گیری می‌رسد تا نظر قرآن را در كل مشخص كند.
این روش مزیت‌هایی دارد و بعضی از تفاسیر مثل «منشور جاوید» و «پیام قرآن» كه در عصر حاضر اقدام به استفاده‌ از این روش نموده‌اند موفقیت‌هایی نیز كسب كرده‌اند.
این شیوه موجب می‌شود از پراكنده‌گوئی و جزئی‌پردازی پرهیز شود، و در نهایت نظر و هدف كلی قرآن در هر موضوع مشخص شود.
ولی برخی به این تفسیر اشكال می‌كنند كه برای تعلّم مفید نیست و یا اصلاً این روش تفسیر نیست چون بحث موضوعی است وتوجهی به تك‌تك آیات و تفسیر عمیق و جداگانه هر كدام ندارد.
لكن این اشكال ممكن است قابل جواب باشد، چون تفسیر موضوعی مرتبه بالاتر تفسیر است و كسی كه وارد آن می‌شود از مرحله تفسیر عادی (تفسیر تك‌تك آیات) گذشته است و شاید برای تعلم هم مناسبت بیشتر از تفسیر عادی داشته باشد چون شنونده را به یك جمع‌بندی از نظر قرآن می‌رساند و او را در لابلای اقوال و احتمالات آیات مجزا و پراكنده رها نمی‌كند.
6 . روش تفسیر به رأی:
تفسیر به رأی كلمه است كه در روایات اسلامی همیشه همراه مذمت و وعده عذاب آمده است و این یك شیوه در تفسیر قرآن است كه هر كسی می‌‌تواند به آن دچار شود پس بهتر است معنی آن را روشن كنیم و به طور اختصار به بررسی آن بپردازیم.
معنوی لغوی:
تفسیر به معنی آشكار كردن و پرده‌ برداشتن است (كه مقاصد گوینده را روشن می‌كند) و رأی به معنی عقیده و سلیقه شخصی است یا به معنی گمان و پندار و تخمین است و لذا راغب اصفهانی در مفردات می‌گوید: رأی به معنی عقیده‌ای است كه از غلبه یا گمان پیدا می‌شود، ولی رأی در موارد استعمال آن در كتاب و سنت به معنی درك عقلانی به كار نرفته است.[1]
معنی باء در كلمه تفسیر به رأی سه احتمال دارد:
الف) باء سببیت باشد (من فسر القرآن بسبب رأیه...)
ب‌) باء به معنی استعانت باشد (من فسر القرآن بمعونة الرأی) در مقابل استعانت از قرآن یا روایت یا عقل.
ج) باء زایده باشد و رأی را به عنوان مصداق تفسیر بگیریم. (من فسر القرآن و قال عوض تفسیره رأیه).
لكن اظهر معنی دوم (استعانت) است چنانچه بعضی از بزرگان می‌فرمایند.[2]
مذمت تفسیر به رأی در روایات:
الف) روایات شیعه: در اینجا نمونه‌هائی ذكر می‌شود:
قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ قال الله جل و جلاله ما آمن بی من فسر برأیه كلامی و ما عرفنی من شبهنی بخلقی[3] (پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند كه خداوند می‌فرماید كسی كه كلام مرا تفسیر به رأی كند به من ایمان ندارد و كسی كه مرا به مخلوقات تشبیه كند مرا نشناخته است).
عن الصادق ـ علیه السّلام ـ : من حكم برأیه بین اثنین فقد كفر و من فسر برأیه آیه من كتاب الله فقد كفر[4] (از امام صادق ـ علیه السّلام ـ منقول است كه: هر كس طبق رأی خود بین دو تفسیر حكم براند حتماً كافر گشته است و هر كس آیه‌ای از كتاب خدا را تفسیر به رأی كند حتماً كافر گشته است.)
ب) روایات اهل سنت: در اینجا یك نمونه ذكر می‌كنیم.
عن النبی ـ صلی الله علیه و آله ـ من قال فی القرآن برأیه فلیتبوء مقعده من النار[5] (از پیامبر نقل می‌كنند كه فرمودند: هر كس با رأی خود در مورد قرآن سخن بگوید جایگاهی از آتش در دوزخ برای خود آماده كند (جایگاه خود را در آتش دوزخ انتخاب كند).
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری از معانی تفسیر به رأی:
با توجه به معانی مذكور درباره تفسیر به رأی، ظاهر می شود كه تفسیر صحیح آن است كه براساس دلیل (عقلی ـ آیات محكم ـ روایات قطعی) باشد و تفسیر به رأی آن است كه بر این اساس نباشد.
پس تفسیر به رأی آن است كه شخص در پی فهم معنی آیه نباشد بلكه در صدد تحمیل فكر و سلیقه شخصی خود بر آیات باشد و به عبارت دیگر قرآن را تابع فكر خود سازد نه این كه فكر مفسر تابع قرآن شود و بیشتر این معانی كه از تفسیر به رأی شده است ذكر مصادیق آن است.
چند تذكر در تفسیر به رأی:
الف) تفسیر به رأی از زمان پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ هم وجود داشته و تا زمان ما ادامه دارد و لذا روایات نهی آن از زمان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ شروع می‌شود.
ب) گاهی نهی از تفسیر به رأی به خاطر كسانی بوده كه مقابل ائمه ـ علیهم السلام ـ می‌ایستادند و قرآن را تفسیر می‌كردند و به بیان قرآن (ثقل اصغر یعنی اهل‌البیت) توجهی نمی‌كردند كه این یكی از مصادیق تفسیر به رأی است.
ج) تفسیر به رأی یك روش تفسیر غلط است نه این كه نتیجه آن غلط باشد پس نكوهش روش است نه نكوهش نتیجه و لذا در بعضی روایات وارد شده است كه «من تكلم فی القرآن «برأیه» فاصاب فقد اخطأ ـ هر كس در مورد قرآن براساس رأی خود سخن بگوید پس سخن او صحیح هم باشد خطاكار است».[6]
پس در تفسیر به رأی و نكوهش آن نظر به نتیجه صحیح یا غلط تفسیر نداریم و این مطلب را علامه طباطبایی این‌ طور بیان می‌كند: « كه تفسیر به رأی كه مورد نهی قرار گرفته است به طریق كشف برمی‌گردد و به مكشوف برنمی‌گردد».[7]
مثال‌هایی از تفسیر به رأی: ما نمونه‌هایی از تفسیر به رأی را در بخش سوم می‌آوریم، لكن استاد شهید مطهری(ره) در كتاب علل گرایش به مادیگری بعضی تفسیر آیات را این گونه نقل می‌كند:
«در تفسیر آیه كریم به: الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلوة و مما رزّقناهم ینفقون[8] درباره ایمان به غیب این چنین می‌گویید: مفسرین غیب را آنچه كه دیدنی نیست اعم از خداوند یا فرشتگان و... از این قبیل دانسته‌اند حال آنكه اولاً خداوند و فرشتگان و... غیب نیستند، ثانیاً با طرح عنوان متقین مسأله ایمان به خدا مطرح شده و گذشته است منظور از غیب معهود و شناخته شده همان مراحل ابتدائی رشد انقلاب توحیدی و زمان انجام تحولات كمی است.[9]


[1] . كتاب تفسیر به رأی استاد مكارم شیرازی دامت بركاته، ص 22.
[2] . در بحث‌ روش‌های تفسیری ما از سخنان استاد گرانقدر آیت الله استادی دامت بركاته استفاده كرده‌ایم كه در جلسات درس به طور شفاهی از حضور ایشان بهر‌مند شده‌ایم.
[3] . امالی صدوق، ص 6، حدیث 3.
[4] . تفسیر البرهان‌.ج 1، ص 19.
[5] . سنن ترمذی، ج 5، ص 199؛ تفسیر قرطبی، ج 1، ص 27؛ كنزالعمال، ج دوم، ص 10.
[6] . المیزان، ج 3، ص 78.
[7] . همان.
[8] . سوره بقره، آیه 3.
[9] . مجموعه آثار شهید مطهری(ره)، ج1، ص 465 (علل گرایش به مادیگری

پنج شنبه 2/6/1391 - 1:1 - 0 تشکر 524059

روش های تفسیری قرآن3
در این شیوه تفسیر چند‌گونه عمل شده است. (یا می‌‌تواند عمل شود):
الف) استخدام علوم (مثل فلسفه، منطق، علوم تجربی، كامپیوتر) برای روشن كردن مطالب آیات قرآن و اثبات الهی بودن آن كه در نهایت منجر به اثبات اعجاز قرآن می‌گردد.
برای مثال اگر آیه‌ای از قرآن كریم در هزار و چهار صد سال قبل سخن از حركت كوه‌ها و زمین و خورشید می‌گوید. و انسان بعد از قرن‌ها تجربه و آزمایش و مشاهده به وجود آن حركت پی می‌برد و این در حالی است كه گوینده قرآن شخصی امی (درس ناخوانده) است و در محیطی رشد كرده كه از علم و تمدن به دور بوده است و حتی در تمدن‌هان همزمان او مثل ایران و روم نظریات هیئت قدیم (بطلمیوسی) حاكم بوده كه آن را از یونانیان به ارث برده بودند و بر طبق آن نظرات زمین را ساكن می‌دانستند.
پس با توجه به این شرایط صادر شدن این آیات از پیامبر اُمی چیزی جز وحی و اعجاز نمی‌تواند باشد. و بدین ترتیب كشفیات قطعی علوم پرده از صحت مطالب قرآن بر می‌دارد. ما نمونه‌های دیگر این نوع تفسیر را با افرادی كه به دنبال آن رفته‌اند در بخش سوم خواهیم آورد.
ب) تطبیق آیات قرآن با علوم و تحمیل علوم بر ظواهر قرآنی:
در این مورد بعضی سعی كرده‌اند، كشفیات و نتایج و تئوریهای علمی را با آیات قرآن تطبیق دهند. و بدین ترتیب تفسیری علمی‌نما ارائه كنند و خود را روشنفكر و علم‌گرا نشان دهند.
كه این افراد گاهی از چهارچوب تفسیر معتبر و صحیح خارج می‌شوند و هر جا یك نظریه و تئوری جدید (اثبات شده یا نشده) علمی پیدا كردند كه موافق با ظاهر آیه‌ای از قرآن بود به طور جزم و قطع آن را به قرآن نسبت می‌دهند.
و یا اگر یك قانون علمی مورد پسند آنها واقع شد سعی می‌كنند آیه‌ای از قرآن بیابند كه ظاهر آن با آن قانون علمی مطابقت داشته باشد و اگر چنین آیه‌ای نیافتند به دنبال توجیه و تأویل یا تفسیر به رأی آیات می‌روند و یك یا چند آیه را بر آن قانون علمی تطبیق می‌كنند یا قانون را بر آن آیه تحمیل می‌كنند.
این روش دارای آثار سوء فراوان است چون ممكن است با پیشرفت علم آن نظریه بی‌اعتبار شود و حیثیت قرآن به خطر اُفتد.
ما درباره نمونه‌های این شیوه تفسیری و آثار و نتایج آن و تاریخچه آن در بخش سوم كتاب بطور تفصیل سخن خواهیم گفت.
ج) استخراج علوم از ظواهر قرآن: بعضی از مفسرین خصوصاً در گذشته سعی می‌كردند كه تمام علوم را از آیات قرآن بدست آورند و لذا علومی مثل ریاضی، تاریخ‌ها و ستاره‌شناسی و طب را به آیات قرآن نسبت می‌دادند و یا با تكلف از آیات قرآن استخراج می‌كردند كه به تأویل غیرمعتبر منتهی می‌شد در بخش سوم كتاب نمونه‌های این نوع از تفسیر را ذكر خواهیم كرد.
تذكار اول: در این قسمت هدف ما این بود كه روشن كنیم تفسیر علمی یا تطبیق قرآن با علوم تجربی در شمار روشهای تفسیری است هر چند خود، روش كاملی نیست ولكن اقسامی دارد كه بعضی از انواع آن در تفسیر آیات مفید است و می‌تواند در تفسیر اجتهادی كامل، مؤثر باشد.
تذكار دوم: تطبیق یا تفسیر علمی در دو معنی اعم و اخص بكار می‌رود كه بحث ما در این نوشتار درقسمت اخص آن است.
الف) تطبیق به معنی اعم یعنی انطباق آیات قرآن با فلسفه و كلام و علوم تجربی و منطق و...
ب) تطبیق به معنی اخص یعنی انطباق علوم تجربی (مثل شیمی و فیزیك و ستاره‌شناسی) با آیات قرآن.
5 . روش تفسیر موضوعی قرآن كریم:
در این شیوه مجموعه آیات مربوط به یك موضوع جمع‌آوری می‌شود و به جمع‌بندی و نتیجه‌گیری می‌رسد تا نظر قرآن را در كل مشخص كند.
این روش مزیت‌هایی دارد و بعضی از تفاسیر مثل «منشور جاوید» و «پیام قرآن» كه در عصر حاضر اقدام به استفاده‌ از این روش نموده‌اند موفقیت‌هایی نیز كسب كرده‌اند.
این شیوه موجب می‌شود از پراكنده‌گوئی و جزئی‌پردازی پرهیز شود، و در نهایت نظر و هدف كلی قرآن در هر موضوع مشخص شود.
ولی برخی به این تفسیر اشكال می‌كنند كه برای تعلّم مفید نیست و یا اصلاً این روش تفسیر نیست چون بحث موضوعی است وتوجهی به تك‌تك آیات و تفسیر عمیق و جداگانه هر كدام ندارد.
لكن این اشكال ممكن است قابل جواب باشد، چون تفسیر موضوعی مرتبه بالاتر تفسیر است و كسی كه وارد آن می‌شود از مرحله تفسیر عادی (تفسیر تك‌تك آیات) گذشته است و شاید برای تعلم هم مناسبت بیشتر از تفسیر عادی داشته باشد چون شنونده را به یك جمع‌بندی از نظر قرآن می‌رساند و او را در لابلای اقوال و احتمالات آیات مجزا و پراكنده رها نمی‌كند.
6 . روش تفسیر به رأی:
تفسیر به رأی كلمه است كه در روایات اسلامی همیشه همراه مذمت و وعده عذاب آمده است و این یك شیوه در تفسیر قرآن است كه هر كسی می‌‌تواند به آن دچار شود پس بهتر است معنی آن را روشن كنیم و به طور اختصار به بررسی آن بپردازیم.
معنوی لغوی:
تفسیر به معنی آشكار كردن و پرده‌ برداشتن است (كه مقاصد گوینده را روشن می‌كند) و رأی به معنی عقیده و سلیقه شخصی است یا به معنی گمان و پندار و تخمین است و لذا راغب اصفهانی در مفردات می‌گوید: رأی به معنی عقیده‌ای است كه از غلبه یا گمان پیدا می‌شود، ولی رأی در موارد استعمال آن در كتاب و سنت به معنی درك عقلانی به كار نرفته است.[1]
معنی باء در كلمه تفسیر به رأی سه احتمال دارد:
الف) باء سببیت باشد (من فسر القرآن بسبب رأیه...)
ب‌) باء به معنی استعانت باشد (من فسر القرآن بمعونة الرأی) در مقابل استعانت از قرآن یا روایت یا عقل.
ج) باء زایده باشد و رأی را به عنوان مصداق تفسیر بگیریم. (من فسر القرآن و قال عوض تفسیره رأیه).
لكن اظهر معنی دوم (استعانت) است چنانچه بعضی از بزرگان می‌فرمایند.[2]
مذمت تفسیر به رأی در روایات:
الف) روایات شیعه: در اینجا نمونه‌هائی ذكر می‌شود:
قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ قال الله جل و جلاله ما آمن بی من فسر برأیه كلامی و ما عرفنی من شبهنی بخلقی[3] (پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند كه خداوند می‌فرماید كسی كه كلام مرا تفسیر به رأی كند به من ایمان ندارد و كسی كه مرا به مخلوقات تشبیه كند مرا نشناخته است).
عن الصادق ـ علیه السّلام ـ : من حكم برأیه بین اثنین فقد كفر و من فسر برأیه آیه من كتاب الله فقد كفر[4] (از امام صادق ـ علیه السّلام ـ منقول است كه: هر كس طبق رأی خود بین دو تفسیر حكم براند حتماً كافر گشته است و هر كس آیه‌ای از كتاب خدا را تفسیر به رأی كند حتماً كافر گشته است.)
ب) روایات اهل سنت: در اینجا یك نمونه ذكر می‌كنیم.
عن النبی ـ صلی الله علیه و آله ـ من قال فی القرآن برأیه فلیتبوء مقعده من النار[5] (از پیامبر نقل می‌كنند كه فرمودند: هر كس با رأی خود در مورد قرآن سخن بگوید جایگاهی از آتش در دوزخ برای خود آماده كند (جایگاه خود را در آتش دوزخ انتخاب كند).
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری از معانی تفسیر به رأی:
با توجه به معانی مذكور درباره تفسیر به رأی، ظاهر می شود كه تفسیر صحیح آن است كه براساس دلیل (عقلی ـ آیات محكم ـ روایات قطعی) باشد و تفسیر به رأی آن است كه بر این اساس نباشد.
پس تفسیر به رأی آن است كه شخص در پی فهم معنی آیه نباشد بلكه در صدد تحمیل فكر و سلیقه شخصی خود بر آیات باشد و به عبارت دیگر قرآن را تابع فكر خود سازد نه این كه فكر مفسر تابع قرآن شود و بیشتر این معانی كه از تفسیر به رأی شده است ذكر مصادیق آن است.
چند تذكر در تفسیر به رأی:
الف) تفسیر به رأی از زمان پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ هم وجود داشته و تا زمان ما ادامه دارد و لذا روایات نهی آن از زمان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ شروع می‌شود.
ب) گاهی نهی از تفسیر به رأی به خاطر كسانی بوده كه مقابل ائمه ـ علیهم السلام ـ می‌ایستادند و قرآن را تفسیر می‌كردند و به بیان قرآن (ثقل اصغر یعنی اهل‌البیت) توجهی نمی‌كردند كه این یكی از مصادیق تفسیر به رأی است.
ج) تفسیر به رأی یك روش تفسیر غلط است نه این كه نتیجه آن غلط باشد پس نكوهش روش است نه نكوهش نتیجه و لذا در بعضی روایات وارد شده است كه «من تكلم فی القرآن «برأیه» فاصاب فقد اخطأ ـ هر كس در مورد قرآن براساس رأی خود سخن بگوید پس سخن او صحیح هم باشد خطاكار است».[6]
پس در تفسیر به رأی و نكوهش آن نظر به نتیجه صحیح یا غلط تفسیر نداریم و این مطلب را علامه طباطبایی این‌ طور بیان می‌كند: « كه تفسیر به رأی كه مورد نهی قرار گرفته است به طریق كشف برمی‌گردد و به مكشوف برنمی‌گردد».[7]
مثال‌هایی از تفسیر به رأی: ما نمونه‌هایی از تفسیر به رأی را در بخش سوم می‌آوریم، لكن استاد شهید مطهری(ره) در كتاب علل گرایش به مادیگری بعضی تفسیر آیات را این گونه نقل می‌كند:
«در تفسیر آیه كریم به: الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلوة و مما رزّقناهم ینفقون[8] درباره ایمان به غیب این چنین می‌گویید: مفسرین غیب را آنچه كه دیدنی نیست اعم از خداوند یا فرشتگان و... از این قبیل دانسته‌اند حال آنكه اولاً خداوند و فرشتگان و... غیب نیستند، ثانیاً با طرح عنوان متقین مسأله ایمان به خدا مطرح شده و گذشته است منظور از غیب معهود و شناخته شده همان مراحل ابتدائی رشد انقلاب توحیدی و زمان انجام تحولات كمی است.[9]



[1] . كتاب تفسیر به رأی استاد مكارم شیرازی دامت بركاته، ص 22.
[2] . در بحث‌ روش‌های تفسیری ما از سخنان استاد گرانقدر آیت الله استادی دامت بركاته استفاده كرده‌ایم كه در جلسات درس به طور شفاهی از حضور ایشان بهر‌مند شده‌ایم.
[3] . امالی صدوق، ص 6، حدیث 3.
[4] . تفسیر البرهان‌.ج 1، ص 19.
[5] . سنن ترمذی، ج 5، ص 199؛ تفسیر قرطبی، ج 1، ص 27؛ كنزالعمال، ج دوم، ص 10.
[6] . المیزان، ج 3، ص 78.
[7] . همان.
[8] . سوره بقره، آیه 3.
[9] . مجموعه آثار شهید مطهری(ره)، ج1، ص 465 (علل گرایش به مادیگری).

پنج شنبه 2/6/1391 - 1:1 - 0 تشکر 524061













روش های تفسیری قرآن4

و باز نقل می‌كند كه: شما جمله و یقیمون الصلوة را این طور تفسیر كرده‌اید:
آنان برای تحقق ایمان خود آن پیوستگی را كه در زبان مذاهب نماز خوانده می‌شود بر پای می‌دارند.
و باز می‌گوید: شما هر جا كه نام دنیا آمده آن را با كلمه‌ «زندگی پست‌تر» ترجمه كرده‌اید. كه اصل ترجمه درست است ولی مقصود از زندگی پست‌تر را منحصراً زندگی در نظام به اصطلاح سرمایه‌داری قرار داده‌اید و آخرت را كه به نظام برتر ترجمه كرده‌اید به معنی نظام عادلانه سوسیالیستی كه بعد از این نظام برقرار خواهد شد، دانسته‌اید».[1]
سپس استاد شهید مطهری(ره) بر این روش تفسیر خرده می‌گیرند و آن را ماتریالیسم اغفال شده یا ماتریالیسم منافق می‌خوانند.[2]
7 . روش تفسیر رمزی قرآن كریم:
تفسیر رمزی یا بكارگیری زبان رمز و تمثیل در تفسیر متون از دیر باز در بین انسانها رایج بوده است و گاهی مطالب را به صورت اسطوره و سمبلیك معنی می‌كردند.
الف) در یونان قدیم از «ایلیا و ادویسه همر» برای تعلیم و تربیت جوانان خود استفاده می‌كردند اما تمام متون آثار هُمر همیشه مناسب تعلیم جوانان نبود بنابراین تفسیر تمثیلی را اختراع كردند و می‌گفتند حقایقی را بوسیله آن ابراز می‌دارند، یعنی همان‌طوری كه در متون یك معنی ظاهری می‌توان یافت و یك معنی باطنی هم وجود دارد.
ب‌) برای رومیان نیز همین مسئله جهت تعلیم جوانان پیش‌آمد و برای تربیت از متون كلاسیك مثل «انیئدویرزیل» استفاده می‌كردند و برای این تفسیر لفظ allegoria (گفتن چیزی كه بوسیله چیز دیگر می‌خواهند بگویند یا بفهمانند) بكار بردند.
ج) فیلون اسكندرانی این روش را برای تفسیر كتاب مقدس یهود (تورات) بكار برد.
د) پولس و مسیحیان این روش را از فلیون به ارث بردند و تفسیر باطنی از شریعت یهود می‌كردند و ظواهر آن را رد می‌‌كردند و می‌گفتند: «همه این چیزها برای ایشان اتفاق افتاد تا برای ما عبرتی باشد».[3]
این روش برای مسیحیان باب شد كه عهد عتیق را به عنوان رمز و علامتی از آنچه مسیحیان پس از تجسد عیسی خواهند بود تفسیر كنند.
ه) متكلمین مسیحی كاتولیك چهار معنی برای كتاب مقدس می‌گویند:
1 . معنای لفظی یا تاریخی (شرح وقایع)
2 . معنای اخلاقی
3 . معنای تأویلی كه مربوط به وقایع آینده و آخرالزمان و شراط برگزیدگان آیین مسیح پس از پایان جهان است.
4 . معنای رمزی و تمثیلی كه حقایق ایمان به صورت رمز و تمثیل رمز و تمثیل به وسیله كلمات گفته شده است همین‌طور تفسیر شخصیت‌ها و وقایع كتاب عهد عتیق نظیر پیش‌گوئیهایی در مورد تجسد مسیح و اعمال او رمز گونه مطرح شده است. در قرون وسطی تفسیر رمزی طرفداران زیادی داشت، و همراه با اخلاق و تأویل بیان می‌شد و اساس تفسیر كتاب مقدس بود.[4]
و) مرحوم علامه طباطبایی(ره) در این مورد می‌فرماید:
«عده‌ای از متصوفه چون به سیر باطنی مشغول بودند بیشتر به آیات انفسی توجه كردند و به‌‌‌ آیات آفاقی و عالم ظاهر كمتر توجه می‌كردند و لذا محصور در تأویل آیات شدند و حتی تنزیل آیات را كنار گذشتند، و این موجب جرئت مردم به تأویل شد...
و حتی آیات را با حساب جمل (حساب نجومی كه در علم ستاره‌شناسی یونانی است) و كلمات را با حروف نورانیه و ظلمانیه و... برمی‌گرداندند».[5]
دكتر ذهبی در التفسیر و المفسرون بعد از این كه طنطاوی را برای تفسیر قرآن با اعداد و رمزهای مورد نكوهش قرار می‌دهد می‌گوید: «این شیوه تفسیری را مسلمان از یهود اخذ كردند».[6]
طنطاوی در تفسیر الجواهر در موارد متعدد از این نوع تفسیر استفاده می‌كند[7] و در مواردی كه این نوع تفسیر به تفسیر عددی منجر می‌شود (كه كتابهای مستقلی در این باب نوشته شده و ما در كتابنامه تعدادی از آنها را ذكر خواهیم كرد) نوعی تفسیر علمی می‌شود.[8]
8 . روش تفسیر اجتهادی (تفسیر كامل):
همان‌طور كه در بحث تفسیر به رأی متذكر شدیم اجتهاد در تفسیر دو معنی دارد:
الف) اجتهاد به معنی نظر و رأی شخصی بدون مراجعه به منابع تفسیر و روایات و آیات.
ب) اجتهاد به معنی استنباط و اعلام برداشت مفسر بعد از رجوع به آیات و روایات و قرائن عقلی و منابع دیگر تفسیر و با توجه به این اینكه مفسر دارای شرایط لازم است بعد از تأمل و دقت صورت می‌گیرد.
و منظور ما از اجتهاد همان نوع دوم است چون اجتهاد به معنی اول مردود است و به تفسیر به رأی منتهی می‌شود و اجتهاد به معنی دوم لازمه كار یك مفسر است چون در شرایط مفسر بیان كردیم كه تقلید كردن مفسر از دیگران در مورد تفسیر حرام است و نمی‌تواند با صرف سخن دیگری (حتی اگر از بزرگان تفسیر باشد) آیه‌ای را تبیین و تفسیر كند.
یك مفسر مجتهد لازم است مراحلی را بگذراند تا یك تفسیر مطلوب بدست آورد كه ما به طور اختصار ذكر می‌كنیم:
1 . بررسی معنی مفردات هر آیه لازم است چون بعضی از لغات قرآن روشن است لكن بعضی لغات با مراجعه به كتابهای لغت مثل «قاموس قرآن» و «صحاح» بدست می‌آید، و حتی بعضی لغات مشكل است و به اصطلاح غرایب القرآن است كه لازم است به منابع خاصی مراجعه شود مثل: كتابهای غریب‌القرآن سجستانی، غریب‌القرآن غریبین، غریب‌القرآن طریحی و تفسیر مجمع البیان (بحث لغة)، مفردات راغب اصفهانی، الدرالنظیم فی لغات القرآن العظیم (شیخ عباس قمی) و مجمع البحرین (طریحی).
2 . بررسی قرائت‌های مختلف یك آیه قرآن برای مفسر لازم است كه:
اولاً بررسی گردد كه آیه قرائت دیگری دارد یا نه و اگر دارد در معنی آیه مؤثر است یا خیر (و قبل از هر چیز لازم است بررسی شود كه قرائت‌های مختلف حجت است) چنانچه در مورد كلمه یطهرون و یطهّرن در آیه شریفه اختلاف است و حتی در حكم فقهی آن مؤثر است.[9]
برای این منظور می‌توان به این منابع رجوع كرد: تفسیر مجمع‌البیان خصوصاً با حاشیه‌های مرحوم شعرانی در چاپ اسلامیه، كتاب النشر فی قرائات عشر (تألیف جزنی) و كتاب حجة القرائات.
3 . بررسی تركیب هر آیه (بعد از بررسی مفردات آن) لازم است چون ممكن است تركیب یك آیه معنائی غیر از مفردات داشته باشد و یا یك معنای كنائی و یا مجازی از جمله مراد باشد. و لذا مبتداء و خبر و صفت و موصوف و... باید مشخص شود.
در این مورد می‌توان به منابع زیر مراجعه كرد: كتاب املاء ما من به الرحمن و كتاب مجازات القرآن (سید رضی«ره»).
4 . بررسی آیات قبل و بعد هر آیه لازم است چون ممكن است حتی یك سوره با سوره قبل یا بعد مرتبط باشد و گاهی دو سوره كه ظاهراً جدای از هم است لكن یك سوره شمرده می‌شود (چنانچه در مورد سوره لایلاف و الفیل[10] این طور فرموده‌اند) و اگر با مطالعه كل یك سوره آیات هر قسمت دسته‌بندی شود و یك‌جا بررسی شود مناسب‌تر است چنانچه روش المیزان این گونه است.
5 . بررسی آیات مشابه آیه مورد تفسیر لازم است (كه در حقیقت همان تفسیر قرآن با قرآن است) و این از دو طریق صورت می‌گیرد:
الف) بررسی لفظ یا الفاظ آیه در آیات دیگر قرآن و معانی و مقاصدی كه از آنها اراده شده است.
ب) بررسی موضوع آیه مورد تفسیر در آیات دیگر (ولو با لفظ دیگری بیان شده باشد).
برای این منظور می‌توان از كشف الایات و كشف‌المطالب یا معجم‌الفاظ قرآن بهره گرفت.
6 . بررسی شأن نزول هر آیه لازم است.
شأن نزول‌ها گاهی موجب انحصار یك آیه در مورد خاص می‌شود (مثل آیه تطهیر كه منحصر در اصحاب كساء است) و یا احتمال دارد ذكر مصداق آن آیه را می‌كند و گاهی شأن نزول موجب روشن شدن لغات و معنی آنها در آیه می‌شود (این مورد را در بحث منابع تفسیر مفصل بررسی كردیم).
البته شأن نزول آیه باید از طریق قطعی (خبر متواتر یا محفوف به قرائن) بدست ما رسیده باشد و در این مورد باید مواظبت كرد تا دچار اخبار جعلی و قصه‌های ساختگی نشویم.
منابعی كه می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد مثل: اسباب‌النزول (واقدی) كه در حاشیه الاتقان سیوطی آمده است و شأن نزول آیات (دكتر محقق) و تفسیر مجمع البیان و نورالثقلین و برهان.
7 . بررسی آیات محكم و متشابه مورد توجه مفسر قرار گیرد تا معلوم گردد آیه مورد تفسیر از محكمات است یا متشابهات تا بتواند بهتر به تفسیر آن اقدام كند چون گاهی ظاهر یك ایه از متشابهات است و در پرتو محكمات قرآن در می‌یابیم كه ظهور آیه مورد نظر خداوند نیست (و این كه با لفظ مشابه آورده است به خاطر مقصودی دیگر یا قصور لفظ است).
مثال: آیه شریفه ید الله فوق ایدیهم [11] (دست خداوند بالای دست آنهاست) از ظاهر این آیه دست داشتن خداوند سبحان استفاده می‌شود لكن در پرتو آیات محكم مثل: لیس كمثله شیء[12] (هیچ چیز مثل و مانند خدا نیست) در می‌یابیم كه خداوند سبحان دست و پا و چشم و گوش و جسم ندارد پس منظور از آیه قدرت الهی است.
در این مورد می‌توان به كتابهای متشابهات القرآن (ابن شهر آشوب) و التمهید جلد دوم (استاد گرامی آیت الله معرفت) مراجعه نمود.
8 . آیات ناسخ و منسوخ بررسی شود تا معلوم گردد آیه مورد تفسیر نسخ شده است یا نه ـ البته بعضی در این مورد راه افراط رفته و تا دویست آیه ناسخ و منسوخ برشمرده‌اند و بعضی هم منكر نسخ در قرآن شده‌اند[13] و لكن راه اعتدال آن است كه چند مورد معدود نسخ كه طبق روایات متواتر و قطعی ثابت شده است شناسائی شود و در تفسیر قرآن مورد توجه قرار گیرد.


[1] . همان، ص 466.
[2] . همان، ص 460.
[3] . كتاب مقدس نامه اول به قرنتیان، باب 15، آیات 6-11.
[4] . در این قسمت از جزوه كلام یهودیت و مسیحیت نوشته آقای دكتر ایلخانی از انتشارات تربیت مدرس قم استفاده شد، ص 42.
[5] . المیزان، ج 1، ص 4.
[6] . التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 509.
[7] . تفسیر الجواهر، ج اول، ص 4-14 (جزء دوم) نوشته طنطاوی، چاپ دارالفكر.
[8] . در این مورد نام كتابهای تفسیر عددی را در كتابنامه در پایان همین كتاب می‌آوریم و در فصل پایانی این كتاب نیز نمونه‌هایی از این گونه تفسیر را ذكر می‌كنیم.
[9] . سورة بقره، آیه 222.
[10] . مجمع البیان، ج 8، ص 544 (زیر سوره ایلاف).
[11] . سوره فتح، آیه 10.
[12] . سوره شوری، آیه 11.
[13] . آیت الله خوئی(ره) در البیان، ص 304، نسخ را به سه نوع تقسیم می‌كند (نسخ تلاوة دون حكم ـ نسخ تلاوة و الحكم ـ نسخ الحكم دون التلاوة) و سپس امكان نسخ را می‌پذیرد ولی وقوع آن را در قرآن كریم منكر می‌شوند و در آیات ناسخ و منسوخ خدشه می‌كنند.
محمد علی رضائی اصفهانی

پنج شنبه 2/6/1391 - 1:1 - 0 تشکر 524062

جامعیت قرآن1



قرآن پیام حیات‌بخش و جاویدانی است كه برای هدایت بشریت به سوی سعادت نازل شده است و انسان‌ها را به علم، پاكی و صداقت فراخوانده، حیات طیبه را به آنها می‌نمایاند.
این نوشتار در پی آن است تا دیدگاه‌های مختلف درباره جامعیت قرآن را بررسی كند. و به پرسش‌های زیر پاسخ دهد:
الف) آیا قرآن شامل تمام علوم و فنون و قوانین اجتماعی، حقوقی و... است؟
ب) آیا قرآن فقط در صدد بیان مطالب اُخروی و معنوی است و كاری با زندگی مادی و دنیوی انسان ندارد؟
ج) آیا قرآن توان پاسخ‌گویی به نیازهای انسان در عصر حاضر را دارد؟
در پاسخ به این پرسش‌ها كه در حقیقت سؤال از جامعیت قرآن در پاسخ‌‌گویی به نیازهای اخروی و دنیوی انسان است، سه دیدگاه عمده قابل طرح است، كه به طور مختصر به نقد و بررسی آنها خواهیم پرداخت.
دیدگاه اول: قرآن جامع همه علوم و فنون است.
برخی از صاحب‌نظران[1] مسلمان بر این نظر هستند كه همه علوم و فنون و مطالب حتی فرمول‌های ریاضی، فیزیك و شیمی در قرآن وجود دارد و قابل استخراج می‌باشند. آنان می‌گویند: همه علوم اولین و آخرین در قرآن وجود دارد.[2] این گروه به آیاتی از قرآن كریم استدلال می‌كنند كه می‌فرماید:
«وَ نزَّلْنا عَلَیْكَ‌ الكِتابَ تبْیناًّ لِكُلِّ شیءٍ»[3] و كتاب را بر تو نازل كردیم در حالی كه بیان كننده همه چیز است». و نیز «وَ لارَطْبٍ وَلایابِسٍ الّا فی كتابٍ مُبین»[4] و هیچ تر و خشكی (در جهان) نیست مگر آن كه در كتاب مُبین (نوشته شده) است.
آنان در این راستا به آیات دیگری از قرآن كریم نیز استدلال می‌كنند كه ادعا می‌شود به علوم ریاضی، ماشین‌سازی، میكروب‌شناسی، شیمی‌ و هندسه اشاره دارد.[5] و برخی اوقات به مسئله‌ی بطون قرآن استدلال می‌كنند. یعنی هر آیه‌ای ظاهر و باطن دارد. باطن قرآن برای همه افراد قابل فهم نیست و بسیاری از این علوم مربوط به آن است.[6]
كشفیات و اختراعات جدید در قرون اخیر ـ كه بسیاری از حقایق قرآن (مثل زوجیت گیاهان ـ حركت زمین و...) را اثبات كرده است ـ این دیدگاه را تقویت می‌كند.[7]
نقد دیدگاه اول
این دیدگاه از چند جهت قابل نقد است:
1 . ظهور آیاتی كه به عنوان دلیل آورده شده بود (مبنی بر این كه همه چیز در قرآن است) قابل قبول نیست. زیرا از طرفی این مطلب بر خلاف بداهت است؛ یعنی هر كس قرآن را مطالعه كند متوجه می‌شود كه فرمول‌های ریاضی، فیزیك و شیمی و امثال آنها در ظواهر قرآن وجود ندارد و از طرف دیگر بسیاری از مفسران این عمومیت و شمولِ ظواهر آیات قرآن را انكار كرده‌اند و گفته‌اند كه قرآن بیان‌كننده هر چیزی است كه مربوط به هدایت بشر باشد. یعنی این آیه مخصوص امور دینی است.[8] برخی دیگر از مفسران گفته‌اند كه ممكن است مقصود از لفظ «كتاب» در آیه شریفه قرآن «علم الهی» یا «لوح محفوظ» و یا «امام مبین» باشد.[9]
2 . ظهور آیاتی كه برای اثبات علوم ریاضی، هندسه و... در قرآن استدلال كرده‌اند بسیار ضعیف است و گاهی اصلاً دلالتی بر این مطلب ندارد. (البته اشاره‌ها و مثال‌های علمی در قرآن وجود دارد كه در دیدگاه سوم توضیح داده می‌شود).
3 . در مورد بطون قرآن باید گفت كه این مورد از بحث خارج است، زیرا آنچه برای انسان‌های معمولی (غیر از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و ائمه ـ علیهم السّلام ـ ) قابل دسترسی است، همین ظواهر قرآن است كه مربوط به هدایت بشر است نه علوم و فنون.
دیدگاه دوم: قرآن فقط كتاب آخرت است.
برخی از صاحب‌نظران بر این نظر هستند: «قرآن برای بیان احكام آخرت و مسایل جنبی آن آمده است».[10] اینان، شأن قرآن را بالاتر از آن می‌دانند كه درباره مسایل این دنیای خاكی سخن گوید. اگر قرآن گاهی از مسایل این جهان (اعم از اشاره‌های علمی و تكوینی مثل هفت آسمان ـ حركت خورشید و... و یا مطالب حقوقی و اجتماعی مثل حدود، ارث، ربا و... و یا هنگامی كه از جن، روح و... یاد می‌كند) برای همراهی با فرهنگ زمانه بوده است، نه این كه در مقام بیان حقایقی باشد. این‌ها می‌گویند:
«معقول نیست كه از كتب مقدس دینی، چه قرآن و چه غیر آن انتظار داشته باشیم كه در صدد تشریح و حتّی اشاره به چگونگی آسمان و جهان باشند». بر طبق این دیدگاه قرآن وام‌دار مسایل رایج زمان خویش است و «قرآن زبانی دیگر دارد. قرآن در مقام بیان مسایل معنوی و اخلاقی و تربیتی است». كتاب خدا در نهایت انسان‌ها را دعوت می‌كند كه قشر و پوسته قرآن را فروگذارند و با عقل خود به حل و فصل همه امور بپردازند.[11]
از ظاهر سخنان این افراد بر می‌آید كه قرآن جامع مسایل مربوط به آخرت است و از مسایل دنیوی بیگانه است. هر چند ممكن است كه این دیدگاه به طور كامل مورد قبول همه طرفداران این دیدگاه نباشد.
از طرفداران این دیدگاه می‌توان به ابواسحاق شاطبی (790 ق) اشاره كرد كه به این نظریه تصریح می‌كند.[12] هم چنین از لازمه سخن برخی از نویسندگان معاصر كه می‌گویند اشارات علمی و احكام حقوقی، جزائی و اجتماعی اسلام بازتاب فرهنگ زمانه است[13] همین نظریه استفاده می‌شود. از سخن این دسته اخیر چنین برمی‌آید كه قرآن در دنیای فعلی قابل اجرا نیست. زیرا احكام آن مربوط به عصر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بوده است و در دنیای كنونی انسان باید بر طبق عقل عمل كند.
دلایل صاحبان این دیدگاه به طور عمده عبارت‌است از:
1 . تأثیر فرهنگ زمانه عصر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در قرآن كریم؛ برای مثال قرآن از روح و جن و حدود جزایی سخن گفته است كه در میان عرب رایج بوده است.
2 . قرآن به زبان قوم سخن گفته است.[14] بنابراین مطالبی كه در میان مردم رایج بوده و جزیی از فرهنگ آنان بوده است در قرآن راه پیدا كرده است.[15]
نقد دیدگاه دوم
همان‌گونه كه دیدگاه اول (وجود همه علوم بشری در قرآن) راه افراط را در پیش گرفته بود. این دیدگاه نیز راه تفریط را پیموده است. در حالی كه قرآن كتابی معتدل است كه، همیشه راه میانه و اعتدال را حفظ كرده است. یعنی هم به دنیا و هم به آخرت توجه نموده است. قرآن نه مانند تورات است كه در سراسر آن سخنی از معاد نمی‌گوید و نه مانند انجیل، كه همه توجه آن به آخرت معطوف باشد.[16] همان‌طور كه در قرآن بیش از 1200 آیه (یك پنجم قرآن) مربوط به معاد است بیش از 750 آیه نیز مربوط به طبیعت و جهان اطراف ماست.[17]
بسیاری از آیات قرآن مسایل اجتماعی و حقوقی مثل ولایت، اطاعت از پیامیر ـ صلی الله علیه و آله ـ و جانشینان ایشان، مسایل جنگ و جهاد و دفاع، حرمت ربا، حلال بودن معاملات، حقوق زن و شوهر، مبارزه با مفاسد اجتماعی مانند زنا و موارد دیگر را بیان می‌كند (در دیدگاه سوم به این مطلب بیشتر می‌پردازیم). با این حال آیا می‌توان گفت كه قرآن فقط مربوط به مسایل معنوی و آخرتی است؟ اگر این گونه از آیات قرآن را كنار بگذاریم ما شاید مجبور شویم قرآن را نصف كنیم.
از طرف دیگر این دیدگاه مستلزم ناقص بودن قرآن است. یعنی قرآن به بُعد معنوی انسان توجه كرده ولی به بُعد مادی انسان و دنیایی كه مزرعه آخرت است توجه نكرده است و اما در پاسخ به دلایل و استدلال‌های این گروه باید گفت: «لسان قوم» در لغت و اصطلاح مفسرین به معنای «لغت قوم»[18] است. یعنی پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ كه عرب بوده است به زبان عربی سخن گفته است تا مردم سخن ایشان را زودتر و بی‌واسطه بفهمند. پیامبران دیگر نیز هر كدام به لغت قوم خود سخن گفته‌اند. بنابراین سخن گفتن به «لغت قوم و مردم» مستلزم پذیرش تمام فرهنگ آنان نیست. بلی، قرآن هم‌چون هر كتاب دیگر كه به زبان یك ملت نوشته می‌شود از لغت‌ها، تشبیه‌های و كنایه‌های آنها استفاده كرده است. ولی این به معنای پذیرش خرافات و مطالب خلاف علمی آن قوم نیست.
اما در مورد «فرهنگ زمانه» باید گفت كه قرآن كریم در مورد فرهنگ زمانه عرب معاصر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به صورت گزینشی عمل كرده است. یعنی عناصر منفی آن فرهنگ را رد كرده و نپذیرفته است. برای نمونه می‌توان به نفی زنده به گور كردن دختران (تكویر/ 8) و ردّ قانون ظهار كه در عرب مرسوم بوده است (احزاب/4) و نفی بت‌پرستی و شرك كه عقیده رایج عرب بوده است اشاره كرد. از طرف دیگر قرآن عناصر مثبت فرهنگی عرب را تأیید كرده است. زیرا بسیاری از این عناصر مثبت، ریشه در ادیان الهی مانند دین حنیف حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ داشته است. مثل پذیرش مراسم حج.
بر این اساس قرآن تابع محض فرهنگ زمانه خویش نبوده است و نمی‌توان گفت احكام قرآنی مثل حدود، حج، حرمت ربا و... را باید گنار گذاشت به دلیل آن كه از فرهنگ زمانه عرب ناشی شده است. زیرا همه این‌ها احكام الهی است كه در قرآن آمده و از آنجا كه اسلام و احكام آن جاودانی است اجرای این احكام نیز برای هر مسلمانی در هر زمان و مكان (مگر در شرایط ضرورت و اضطرار) لازم است.
دیدگاه سوم: قرآن كتاب هدایت‌گر انسان درامور مادی و معنوی است
بسیاری از اندیشوران و دانشمندان بر این عقیده هستند كه قرآن كریم كتاب هدایت انسان به سوی خدا و برنامه كلی برای زندگی دنیوی انسان كه سازنده معنویتی پربار و آخرتی آباد است ـ می‌باشد. به عبارت دیگر قرآن جامع اموری است كه مربوط به هدایت انسان (اعم از امور مادی و معنوی) است.




[1] . از جمله ابوحامد غزالی (م 505 ق) در كتاب «احیاء العلوم» (ج1، ص 289، چاپ دارالمعرفه، بیروت) و در كتاب جواهر القرآن، فصل چهارم، ص 18.
ـ ابوالفضل المرسی (570 ـ655 ق) در كتاب تفسیر خود.
ـ بدرالدین زركشی (م764 ق) در «البرهان» ج2، ص 181.
ـ جلال‌الدین سیوطی (م 991 ق) در «الاتقان فی علوم القرآن» ج2، ص 271 و ص 282، و در كتاب «الاكلیل فی استنباط التنزیل» ص2 و آخرین تمایل به این دیدگاه از آقای «رضا نیازمند» است. در نشریه بینات، سال سوم، تابستان 1375، ش10، ص 21.
[2] . ر.ك: دكتر ذهبی در التفسیر و المفسرون، ج 2، صص 482-478، وی این كلام را از ابوالفضل المرسی نقل می‌كند.
[3] . سوره النحل، (16)، آیه 89.
[4] . سوره انعام، (6)، آیه 59.
[5] . ر.ك:‌ عباسعلی سرفرازی، رابطه علم و دین، ص 47 ـ 9، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
[6] . عن النبی ـ صلی الله علیه و آله ـ ما انزل الله عزوجل آیهً الّا و لهاظهر و بطن... (ر.ك: میزان الحكمه، ج 8، ص 94 و بحارالانوار، ج 92، ص 95.
[7] . برای اطلاعات بیشتر از این دیدگاه، ر.ك: كتاب درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، انتشارات اُسوه (1375 ش) و مقاله وجود همه علوم بشری در قرآن گاهنامه ذكری (مركز فرهنگی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه شماره 1، 1376) از نگارنده.
[8] . ر.ك: رشید رضا، المنار، ج 7، ص 395 و طنطاوی، تفسیر الجواهر، ج 8، ص 130 و ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 489 و المیزان، ج 14، ص 325.
[9] . ر.ك مجمع البیان، ج 4، ص298 و الكشاف، ج 2، ص،ص 31 ـ 21، و الجواهر، ج 4، ص 37، (چاپ السلامیه) و البرهان، ج 1، ص 524.
[10] . ابواسحاق شاطبی (م 790 ق)، الموافقات، ج 2، صص 76 ـ 69 به نقل از التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 485.
[11] . برای اطلاعات بیشتر از این دیدگاه رجوع كنید به دانشگاه انقلاب، ش 110 ص 127، به بعد مقاله مقصود فراست ‌خواه و مجله بینات، ش 5، ص 90 مقاله بهاء الدین خرم‌شاهی.
[12] . ابواسحاق شاطبی (م 790 ق)، الموافقات، ج 2، ص 76-69، به نقل از التفسیر و المفسرون،‌ج 2، ص 485.
[13] . برای اطلاعات بیشتر از دیدگاه رجوع كنید به دانشگاه انقلاب، ش 110، ص 127، به بعد مقاله مقصود فراست‌خواه و مجله بینات، ش 5، ص 90 مقاله بهاء الدین خرم‌شاهی.
[14] . «و ما ارسلنا من رسولٍ الابلسان قومه» سوره ابراهیم، آیه 4.
[15] . برای اطلاعات بیشتر از دیدگاه رجوع كنید به دانشگاه انقلاب، ش 110، ص 127، به بعد مقاله مقصود فراست‌‌خواه و مجله بینات، ش 5، ص 90، مقاله بهاء الدین خرم‌شاهی.
[16] . منظور تورات و انجیل، تحریف شده فعلی است.
[17] . ر.ك:‌مهدی گلشنی، قرآن و علوم طبیعت، ص 104.
[18] . ر.ك: مصطفوی: التحقیق فی كلمات قرآن. و نیز تفسیر المیزان، مجمع‌البیان و نمونه كه در تفسیر آیه 4 از سوره ابراهیم ـ علیه السّلام ـ این مطلب را تذكر داده‌اند

پنج شنبه 2/6/1391 - 1:1 - 0 تشکر 524065













جامعیت قرآن1
در این دیدگاه چند نكته اساسی وجود دارد:
1 . قرآن كتاب «هدایت» انسان به سوی خدا است و این هدف اصلی قرآن است.
2 . انسان موجودی تك بُعدی نیست؛ بلكه دارای دو بُعد مادی و معنوی است.
3 . قرآن به این ابعاد انسان توجه كرده است و یك برنامه كلی، كه شامل سعادت دنیوی و اخروی انسان است، ارایه می‌كند.
4 . در قرآن همان‌گونه كه به مسایل معنوی و روحی انسان توجه شده است، به مسایل دیگری از قبیل مسایل حكومتی، اقتصادی، حقوقی، تربیتی، علمی و... نیز توجه شده است. در این راستا و در جهت هدایت انسان، حتیّ اشاره‌هایی علمی مطابقِ واقع، به صورت مثال‌هایی مانند حركت زمین، خورشید، زوجیت گیاهان و[1]...) آمده است، هم‌چنان كه داستان‌های واقعی و قصه‌هایی از امت‌های پیشین نیز بیان شده است.
5 . قرآن كتاب شیمی. فیزیك و علوم دیگر نیست واین اشاره‌های علمی، حقوقی و... هدف فرعی قرآن است، نه هدف اصلی آن. یعنی از آنجا كه در فرهنگ اسلامی، دنیا مقدمه و زمینه‌ساز آخرت است، مادیات و زندگی اجتماعی انسان پیوند ناگسستنی با معنویات و نیازهای روحی انسان دارد. بر این اساس توجه به امور دنیایی در راستای رشد علمی و ایجاد عدالت اجتماعی لازم است. به عبارت دیگر، وقتی انسان هدایت بیشتری می‌یابد وبه كمال خود می‌رسد، كه از شناخت و معرفت بیشتری برخوردار باشد. و در زندگی سالم، پاك و متعادلی داشته باشد.
بنابراین هر چه جامعه‌ عالِم‌تر و پاك‌تر گردد و با عدالت همراه شود، به اهداف اسلام نزدیك‌تر می‌شود. از این رو قرآن به تمام این ابعاد توجه می‌كند و انسان را دعوت به علم، قسط و عدل و دوری از فحشا و منكرات می‌كند و قوانینی را برای حصول این اهداف ترسیم می‌نماید.
6 . بیان مسایل اقتصادی، سیاسی، علمی، حقوقی و... در بسیاری از موارد به صورت قواعد كلی است كه انسان را به هدایت الهی نزدیك‌تر می‌كند و غالباً قرآن خود را درگیر بیان مسایل جزیی نكرده است، مگر در مواردی خاص، كه لازم بوده است. قرآن مواردی را كه علم وعقل بشر توانایی درك آن را دارد، به عهده او گذاشته است بنابر این نباید از قرآن انتظار داشته باشیم تا تمام جزئیات نظام‌های سیاسی و اقتصادی متناسب با هر زمان را ترسیم كند. چون هدف قرآن این نیست.
این وظیفه متخصصان دینی است كه در هر زمان، كلیات متناسب با زمان و مكان را از قرآن استخراج كنند؛ تا متخصصان علوم اقتصاد، حقوقی و... در چارچوب آن قواعد كلی، برنامه‌ریزی‌های مناسب را به عمل آورند.
دلایل دیدگاه سوم
نظریه و دیدگاه سوم از روح تعالیم اسلام و قرآن برداشت می‌شود و دقت در آیات قرآن آن را به اثبات می‌رساند، در این جا عقیده برخی از صاحب‌نظران را مطرح می‌كنیم.
علامه طباطبایی(ره) در مورد هدف اصلی قرآن در تفسیر آیه (و نزّلنا علیك الكتاب تبیاناً لكل شیء[2]) می‌فرماید:«ظاهراً مراد از «كل شیء» هر چیزی است كه به هدایت مربوط باشد، هر چه كه مردم در مورد مبدأ و معاد، اخلاق فاضله، شرایع الهیه، قصص و موعظه‌ها احتیاج دارند.»[3]
روشن است كه منظور ایشان این است كه هدف اصلی قرآن، هدایت مردم به سوی خدا است و برخی از این امور مثل شرایع الهیه، اعم از امور دنیوی و اخروی است یعنی در شریعت بیان مطالب عبادی، معاملات، احكام جزایی و... می‌شود. هم‌چنین استاد مصباح یزدی می‌نویسد: «قرآن كتاب انسان‌سازی است و نازل شده است تا آنچه را كه بشر در راه تكامل حقیقی (تقرب به خدای متعال) نیاز دارد به او بیاموزد».[4] ایشان با تذكر این نكته كه قرآن كتاب فیزیك، گیاه‌شناسی، زمین‌شناسی و كیهان‌شناسی نیست می‌فرماید: «قرآن در صدد و جایگاه حل مسایل علمی نیست. البته آن چه فرموده باشد حق است و اگر اشاره‌ای به نكته‌ای علمی داشته باشد و به راستی لفظ قرآن بر آن دلالت كند حق است. و جای هیچ حرفی نیست.»[5]
قرآن و روابط انسان
در یك تقسیم، انسان در چهار محور اساسی، رابطه دارد و قرآن به همه آن‌ها توجه كرده است.
الف) رابطه انسان با خدا
بسیاری از آیات قرآن كریم مربوط به تنظیم رابطه انسان با مبدأ هستی است و سعی شده تا راه‌ها و برنامه‌های عبودیت و نزدیكی به خدا را به او نشان دهد. بیان انواع عبادات مانند نماز، روزه، حج و گشایش باب دعا از این قبیل است. بر این اساس قرآن انسان مسلمان را هدف‌مند می‌كند و از پوچی‌ و سرگردانی نجات می‌دهد. زیرا توجه وی را به آغاز جهان و انتهای آن (معاد) معطوف می‌دارد.
ب)رابطه انسان با خود
برخی از آیات قرآن انسان را دعوت به خودشناسی و عدم فراموشی از خود می‌كند[6] و انسان را از ظلم به خویش بر حذر می‌دارد. قرآن گناهانی مثل شرك را ظلم به خود می‌داند.[7] این دعوت به شناخت و دوری از آلودگی، زمینه را برای رشد و تعالی انسان فراهم می‌كند.
ج) رابطه انسان با طبیعت
همان‌طور كه گذشت بیش از 750 آیه قرآن مربوط به توجه به طبیعت و خداشناسی از راه جهان است. قرآن كریم انسان را به اندیشه در آسمان، زمین، موجودات زنده و حتی غذای خویش دعوت می‌كند. قرآن اشاره‌ها و مثال‌هایی از مسایل علمی می‌زند كه قرن‌ها بعد حقیقت آن‌ها ثابت می‌شود (مثل زوجیت گیاهان). كتاب خدا انسان را به بهره‌برداری معقول از طبیعت فرا می‌خواند و از او می‌خواهد كه از چیزهای پاكیزة آن بخورد.[8]
قرآن جهان طبیعت را آیات الهی معرفی می‌كند و بدین ترتیب جهان را برای انسان معنادار می‌كند (ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم ـ از شما نامحرمان ما خامشیم).
ه) رابطه انسان با خلق
مهم‌ترین محوری كه انسان در زندگی روزمره با آن درگیر است، رابطه وی با خلق است. قرآن آیات زیادی در این مورد ارایه كرده است كه به پاره‌ای از آنها اشاره می‌كنیم:
حقوق زن و شوهر، حقوق فرزندان و والدین، حق مالكیت، حلال بودن معامله و حرام بودن ربا، ارث افراد از هم دیگر، حقوق كیفری و جزایی مانند قصاص و حدود، ولایت و اطاعت از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و جانشینان به حق او در امور سیاسی و غیره، اخلاق فردی و اجتماعی، دعوت به قسط و عدل، دستور به جنگ و دفاع (جهاد)، امر به معروف و نهی از منكر.
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری
قرآن كریم به تمام ابعاد مادی و معنوی زندگی انسان توجه كرده و جامع مسایلی است كه در راستای هدایت انسان به سوی خدا است. البته این به معنای دیدگاه اول (وجود همه علوم در قرآن) نیست. زیرا آنان راه افراط را پیموده‌اند، هم‌چنان كه دیدگاه دوم (قرآن فقط كتاب آخرت) راه تفریط را پیموده است. بلكه قرآن همان‌گونه كه به معنویت و آخرت می‌نگرد، به دنیا و مسایل آن (كه مقدمه آخرت و معنویت است) توجه دارد.



[1] . ر.ك: سورة یس، آیه 36 ـ سورة نمل، آیه 89، سوره دخان، آیه 10 ـ و برای اطلاعات بیشتر به كتاب درآمدی بر تفسیر علمی قرآن (انتشارات اسوه) از نگارنده مراجعه شود.
[2] .سوره نحل، (16) آیه 89.
[3] . المیزان، ج 14، ص 325، (چاپ بیروت).
[4] . استاد مصباح یزدی، معارف قرآن، صص 225 ـ8.
[5] . همان، ص 229.
[6] . ر.ك: سوره مائده (5) آیه 105، سوره حشر (59) آیه 19.
[7] . ر.ك: سوره لقمان (31) آیة 13.
[8] . ر.ك: سورة بقره (2)، آیه 172، سوره اعراف(7)، آیه 32.
محمد‌علی رضائی اصفهانی

پنج شنبه 2/6/1391 - 1:1 - 0 تشکر 524066













جامعیت قرآن2
در این دیدگاه چند نكته اساسی وجود دارد:
1 . قرآن كتاب «هدایت» انسان به سوی خدا است و این هدف اصلی قرآن است.
2 . انسان موجودی تك بُعدی نیست؛ بلكه دارای دو بُعد مادی و معنوی است.
3 . قرآن به این ابعاد انسان توجه كرده است و یك برنامه كلی، كه شامل سعادت دنیوی و اخروی انسان است، ارایه می‌كند.
4 . در قرآن همان‌گونه كه به مسایل معنوی و روحی انسان توجه شده است، به مسایل دیگری از قبیل مسایل حكومتی، اقتصادی، حقوقی، تربیتی، علمی و... نیز توجه شده است. در این راستا و در جهت هدایت انسان، حتیّ اشاره‌هایی علمی مطابقِ واقع، به صورت مثال‌هایی مانند حركت زمین، خورشید، زوجیت گیاهان و[1]...) آمده است، هم‌چنان كه داستان‌های واقعی و قصه‌هایی از امت‌های پیشین نیز بیان شده است.
5 . قرآن كتاب شیمی. فیزیك و علوم دیگر نیست واین اشاره‌های علمی، حقوقی و... هدف فرعی قرآن است، نه هدف اصلی آن. یعنی از آنجا كه در فرهنگ اسلامی، دنیا مقدمه و زمینه‌ساز آخرت است، مادیات و زندگی اجتماعی انسان پیوند ناگسستنی با معنویات و نیازهای روحی انسان دارد. بر این اساس توجه به امور دنیایی در راستای رشد علمی و ایجاد عدالت اجتماعی لازم است. به عبارت دیگر، وقتی انسان هدایت بیشتری می‌یابد وبه كمال خود می‌رسد، كه از شناخت و معرفت بیشتری برخوردار باشد. و در زندگی سالم، پاك و متعادلی داشته باشد.
بنابراین هر چه جامعه‌ عالِم‌تر و پاك‌تر گردد و با عدالت همراه شود، به اهداف اسلام نزدیك‌تر می‌شود. از این رو قرآن به تمام این ابعاد توجه می‌كند و انسان را دعوت به علم، قسط و عدل و دوری از فحشا و منكرات می‌كند و قوانینی را برای حصول این اهداف ترسیم می‌نماید.
6 . بیان مسایل اقتصادی، سیاسی، علمی، حقوقی و... در بسیاری از موارد به صورت قواعد كلی است كه انسان را به هدایت الهی نزدیك‌تر می‌كند و غالباً قرآن خود را درگیر بیان مسایل جزیی نكرده است، مگر در مواردی خاص، كه لازم بوده است. قرآن مواردی را كه علم وعقل بشر توانایی درك آن را دارد، به عهده او گذاشته است بنابر این نباید از قرآن انتظار داشته باشیم تا تمام جزئیات نظام‌های سیاسی و اقتصادی متناسب با هر زمان را ترسیم كند. چون هدف قرآن این نیست.
این وظیفه متخصصان دینی است كه در هر زمان، كلیات متناسب با زمان و مكان را از قرآن استخراج كنند؛ تا متخصصان علوم اقتصاد، حقوقی و... در چارچوب آن قواعد كلی، برنامه‌ریزی‌های مناسب را به عمل آورند.
دلایل دیدگاه سوم
نظریه و دیدگاه سوم از روح تعالیم اسلام و قرآن برداشت می‌شود و دقت در آیات قرآن آن را به اثبات می‌رساند، در این جا عقیده برخی از صاحب‌نظران را مطرح می‌كنیم.
علامه طباطبایی(ره) در مورد هدف اصلی قرآن در تفسیر آیه (و نزّلنا علیك الكتاب تبیاناً لكل شیء[2]) می‌فرماید:«ظاهراً مراد از «كل شیء» هر چیزی است كه به هدایت مربوط باشد، هر چه كه مردم در مورد مبدأ و معاد، اخلاق فاضله، شرایع الهیه، قصص و موعظه‌ها احتیاج دارند.»[3]
روشن است كه منظور ایشان این است كه هدف اصلی قرآن، هدایت مردم به سوی خدا است و برخی از این امور مثل شرایع الهیه، اعم از امور دنیوی و اخروی است یعنی در شریعت بیان مطالب عبادی، معاملات، احكام جزایی و... می‌شود. هم‌چنین استاد مصباح یزدی می‌نویسد: «قرآن كتاب انسان‌سازی است و نازل شده است تا آنچه را كه بشر در راه تكامل حقیقی (تقرب به خدای متعال) نیاز دارد به او بیاموزد».[4] ایشان با تذكر این نكته كه قرآن كتاب فیزیك، گیاه‌شناسی، زمین‌شناسی و كیهان‌شناسی نیست می‌فرماید: «قرآن در صدد و جایگاه حل مسایل علمی نیست. البته آن چه فرموده باشد حق است و اگر اشاره‌ای به نكته‌ای علمی داشته باشد و به راستی لفظ قرآن بر آن دلالت كند حق است. و جای هیچ حرفی نیست.»[5]
قرآن و روابط انسان
در یك تقسیم، انسان در چهار محور اساسی، رابطه دارد و قرآن به همه آن‌ها توجه كرده است.
الف) رابطه انسان با خدا
بسیاری از آیات قرآن كریم مربوط به تنظیم رابطه انسان با مبدأ هستی است و سعی شده تا راه‌ها و برنامه‌های عبودیت و نزدیكی به خدا را به او نشان دهد. بیان انواع عبادات مانند نماز، روزه، حج و گشایش باب دعا از این قبیل است. بر این اساس قرآن انسان مسلمان را هدف‌مند می‌كند و از پوچی‌ و سرگردانی نجات می‌دهد. زیرا توجه وی را به آغاز جهان و انتهای آن (معاد) معطوف می‌دارد.
ب)رابطه انسان با خود
برخی از آیات قرآن انسان را دعوت به خودشناسی و عدم فراموشی از خود می‌كند[6] و انسان را از ظلم به خویش بر حذر می‌دارد. قرآن گناهانی مثل شرك را ظلم به خود می‌داند.[7] این دعوت به شناخت و دوری از آلودگی، زمینه را برای رشد و تعالی انسان فراهم می‌كند.
ج) رابطه انسان با طبیعت
همان‌طور كه گذشت بیش از 750 آیه قرآن مربوط به توجه به طبیعت و خداشناسی از راه جهان است. قرآن كریم انسان را به اندیشه در آسمان، زمین، موجودات زنده و حتی غذای خویش دعوت می‌كند. قرآن اشاره‌ها و مثال‌هایی از مسایل علمی می‌زند كه قرن‌ها بعد حقیقت آن‌ها ثابت می‌شود (مثل زوجیت گیاهان). كتاب خدا انسان را به بهره‌برداری معقول از طبیعت فرا می‌خواند و از او می‌خواهد كه از چیزهای پاكیزة آن بخورد.[8]
قرآن جهان طبیعت را آیات الهی معرفی می‌كند و بدین ترتیب جهان را برای انسان معنادار می‌كند (ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم ـ از شما نامحرمان ما خامشیم).
ه) رابطه انسان با خلق
مهم‌ترین محوری كه انسان در زندگی روزمره با آن درگیر است، رابطه وی با خلق است. قرآن آیات زیادی در این مورد ارایه كرده است كه به پاره‌ای از آنها اشاره می‌كنیم:
حقوق زن و شوهر، حقوق فرزندان و والدین، حق مالكیت، حلال بودن معامله و حرام بودن ربا، ارث افراد از هم دیگر، حقوق كیفری و جزایی مانند قصاص و حدود، ولایت و اطاعت از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و جانشینان به حق او در امور سیاسی و غیره، اخلاق فردی و اجتماعی، دعوت به قسط و عدل، دستور به جنگ و دفاع (جهاد)، امر به معروف و نهی از منكر.
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری
قرآن كریم به تمام ابعاد مادی و معنوی زندگی انسان توجه كرده و جامع مسایلی است كه در راستای هدایت انسان به سوی خدا است. البته این به معنای دیدگاه اول (وجود همه علوم در قرآن) نیست. زیرا آنان راه افراط را پیموده‌اند، هم‌چنان كه دیدگاه دوم (قرآن فقط كتاب آخرت) راه تفریط را پیموده است. بلكه قرآن همان‌گونه كه به معنویت و آخرت می‌نگرد، به دنیا و مسایل آن (كه مقدمه آخرت و معنویت است) توجه دارد.



[1] . ر.ك: سورة یس، آیه 36 ـ سورة نمل، آیه 89، سوره دخان، آیه 10 ـ و برای اطلاعات بیشتر به كتاب درآمدی بر تفسیر علمی قرآن (انتشارات اسوه) از نگارنده مراجعه شود.
[2] .سوره نحل، (16) آیه 89.
[3] . المیزان، ج 14، ص 325، (چاپ بیروت).
[4] . استاد مصباح یزدی، معارف قرآن، صص 225 ـ8.
[5] . همان، ص 229.
[6] . ر.ك: سوره مائده (5) آیه 105، سوره حشر (59) آیه 19.
[7] . ر.ك: سوره لقمان (31) آیة 13.
[8] . ر.ك: سورة بقره (2)، آیه 172، سوره اعراف(7)، آیه 32.
محمد‌علی رضائی اصفهانی

پنج شنبه 2/6/1391 - 1:1 - 0 تشکر 524067














سهل و ممتنع بودن قرآن



قرآن معجزه جاویدان پیامبر اسلام و سند زنده و برهان اثبات رسالت و حقانیت ارتباط او با خدا است.
قرآن تنها معجزه ماندگار و حاضر در زمان ماست كه گواه همیشه صادق و راهنمای انسان‌ها می‌باشد. نه پیش از بعثت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ كسی اثری همانند قرآن آورده و نه بعد از بعثت كسی را یارای برابری با آن و آفرینش اثری همانند قرآن بوده است.
سیر جاودانگی اعجاز قرآن این است كه اسلام ـ برخلاف ادیان پیشین ـ آئینی است همیشگی و به زمان یا مكان خاصی محدود نیست، معجزه آن نیز نباید محدود به زمان و مكان معینی باشد چرا كه محدود بودن معجزه سبب خواهد شد كه نسل‌های آینده شاهد معجزه‌ای كه گواه دین حق باشد نباشند.
تعریف معجزه
مرحوم علامه در تعریف معجزه می‌گوید: «معجزه یا آیه معجزه (به حسب اصل تسمیه) چنان كه از لفظش پیداست امر خارق العاده‌ای است كه برای اثبات حق و مقارن تحدی (دعوت به مقابله) تحقق پیدا می‌كند. چنان كه قرآن كریم از جماعتی از انبیاء عظام نقل نموده... و چنان كه خود قرآن كریم نیز در مقام اثبات حقانیت خود (كه كلام خداست) تحدی می‌كند و همراه با ادعای نبوت و رسالت باشد.[1] در نتیجه معجزه دارای چهار ویژگی است:
1. كار شگفت و فوق العاده‌ای كه به كلی از توانایی بشر حتی نوابغ آن خارج است.
2. به عنوان سندی بر حقانیت مدعی رسالت باشد.
3. همراه با «تحدی» یعنی دعوت به معارضه و مقابله باشد.
4. قابل تعلیم و تعلم نباشد و مغلوب عوامل دیگر نگردد.
قرآن در هفت آیه از سوره‌های مختلف، خود را به عنوان یك معجزه الهی معرفی كرده، و منكران را به شیوه‌های گوناگون مورد تحدی قرار داده و آنان را به مبارزه طلبیده است و به آنان اعلام می‌كند كه اگر معتقد به این آیات زائیده فكر و اندیشه بشر است. شما هم بشر هستید، اندیشه دارید در میان شما ادیبان و سخندانان چیره دستی وجود دارد، شما هم آیاتی همانند این آیات بیاورید این آیات با انواع سخنان تحریك آمیز آنان را به مقابله و معارضه فرا می‌خواهد.
در آیه‌ای می‌فرماید: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً»؛ بگو اگر همه انسانها و پریان اجتماع كنند كه همانند این قرآن بیاورند نخواهند آورد، هر چند یكدیگر را در این كار پشتیبانی كنند.[2]
و در آیه‌ای دیگر به آوردن سوره[3] و یا یك سوره[4] مانند آن دعوت می‌كند.
ابعاد اعجاز قرآن
اندیشمندان به خوبی دریافته‌اند كه قرآن از ابعاد مختلف و متعدد معجزه است[5] و هر روز جنبه‌های تازه‌ای نیز از اعجاز قرآن روشن می‌شود.
سهل و ممتنع بودن قرآن در هر یك از ابعاد اعجازی آن قابل بررسی و تأمل است كه در این مقاله به طور مختصر، از دو بعد ادبی (فصاحت و بلاغت) و محتوایی قرآن به این مسأله می‌پردازیم:
1. فصاحت و بلاغت: قرآن از نظر فصاحت و بلاغت یعنی زیبایی ظاهر عمق باطن، متانت و عفت بیان صراحت و قاطعیت، گستردگی مفاهیم و هماهنگی لفظ و معنی به گونه‌ای است كه در قبل از آمدن اسلام و بعد از آن هیچ شعر یا خطبه و كلام عربی به پایه آن نرسیده است و بعد از گذشت 14 قرن با این كه حروفی كه مواد سخن را تشكیل می‌‌دهند، در اختیار همگان است و همه در كیفیت كاربرد و ابراز سخن و ساختن جمله آزادند، كسی نظیر آن را نیاورده و آنان كه تصمیم به مبارزه گرفته‌اند از قبیل مسیلمه، عیهله، طلیحه، سجاح، نضر بن حارث، ابن مقفع، ابن راوندی متنبّی، و ابوالعلاء معری[6] خود را ذلیل ساخته‌اند.
سهل و ممتنع بودن اعجاز قرآن در همین جا ظاهر می‌شود، قرآن با این كه از همین حروف الفبا می‌باشد، در عین حال بشر از ساختن جملاتی در ضمن سوره‌ای و یا... مانند قرآن عاجز است، آری قرآن بنای بسیار عظیم و پیچیده‌ای است از مصالح چنین كوچك.[7]
نوعی از بزرگان تفسیر پذیرفته‌اند كه قرآن در بلاغت و اسلوب معجزه است نه هر كلمه‌ای از كلمه‌های آن... ناتوانی بشر در پدید آوردن سوره‌ای همانند قرآن با توانایی وی در پدید آوردن آیه‌ای همانند آن یا آن چه در حد یك آیه است منافات ندارد و این امری است ممكن و از میان مسلمانان هیچ كس مدعی محال بودن این امر نشده است.
در قرآن هم تحدی به آوردن آیه همانند قرآن نكرده است. این است كه قرآن هم سهل است یعنی مصالح و كلمات در اختیار بشر است و هم ممتنع است یعنی بشر از ساختن سوره‌ای حتی به مانند سوره «الكوثر» و یا سوره «والعصر» عاجز است.[8]
2. اعجاز در محتوا: قرآن در محتوای خود نیز برخوردار از معجزه است و بشر در فهم محتوای آن نیز گرفتار «سهل و ممتنع» بودن است، از طرفی ظاهر‌ آن را همگان می‌فهمند، و امّا باطن آن برای هر كس باز و گشاده نیست.
استاد مصباح در این زمینه می‌گوید: «هر چند قرآن به لسان بلیغ و آشكار نازل شده است تا مردم بفهمند و بدان عمل كنند، لكن چنان نیست كه عمق معارف آن برای همگان در یك سطح باشد... قرآن دریای عمیق و بی‌كرانی است كه هر كس به مقدار توانایی و قدرت شناوری خود از آن گوهر معرفت صید می‌كند و به مقدار ظرفیت و استعداد خویش از ظواهر قرآن پای فراتر گذاشته به عمق معارف آن راه پیدا می‌كند و از یك آیه مطالب گوناگونی در طول هم و بدون این كه مطالب مذكور كمترین تعارض و تناقضی با یكدیگر داشته باشند، استفاده می‌كند و این خود از معجزات قرآن كریم است.[9]
به عنوان مثال قرآن كریم می‌فرماید: « یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»؛ آن چه عموم از واژه «فقر» می‌فهمند نیازمندی در امر معاش است، ولی با دقت فقر و نیازمندی انسان را به خداوند فراتر از خوراك و پوشاك و بهداشت و امكانات مادی می‌یابیم، ما فقیر مطلقیم یعنی فقیر بالذات هستیم و خداوند غنی بالذات. معنای سوم این است كه بگوییم انسان‌ها نه تنها در اصل وجود فقیر و نیازمندند بلكه عین نیاز و سراپا احتیاج هستند وجود و هستی انسان عین ربط به خدای متعال است، این معنای سوم از حد فهم عادی خارج است.
در عین حال تفسیرهای سه گانه و غیر آن در طول یكدیگرند و هیچ تنافی با همدیگر ندارند.[10]
و بطن‌های دیگری هم دارد كه بشری عادی به آن دسترسی ندارد، چنان كه امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود: «ان للقرآن بطناً و للبَطنِ بطن و لهُ ظهرٌ و للظهر ظهرٌ یا جابر و لیس شیء ابعدُ من عقول الرجال من تفسیر القرآن... و هو كلامٌ متصلٌ ینصرفُ علی وجوهٍ»؛ براستی قرآن دارای باطنی است و آن باطن نیز باطنی دارد و نیز قرآن دارای ظاهری است كه آن ظاهر نیز دارای ظاهری است. ای جابر (این نكته را توجه داشته باش كه) عقول مردان عاجزتر از آن است كه از عهده تفسیر حقیقت و باطن آن برآیند،... قرآن كلام به هم پیوسته‌ای است كه قابلیت آن را دارد كه معانی گوناگونی داشته باشد[11] (بدون آن كه این معانی و معارف با یكدیگر كمترین تنافی و تعارض داشته باشد).
و همین طور قرآن از جهت علمی، خبرهای غیبی آینده و.... دارای اعجاز است كه سهل و ممتنع بودن آن در هر یك از این جهات قابل بررسی است كه در این مختصر نمی‌گنجد.
نتیجه آن كه قرآن در عین حال كه از حروف الفبا تركیب یافته كه كلمه سازی آن سهل و ساده است ولی تركیبی بسان قرآن در حد یك سوره و...، در توان بشر نیست و همین طور فهم آن در حالی كه كه در دسترس عموم است، عمق آن دست نیافتنی است.



[1] . علامه سید محمد حسین طباطبایی، اعجاز از نظر عقل و قرآن، مركز بررسی‌های اسلامی، بی‌تا، ص 4.
[2] . اسراء، 88.
[3] . هود، 13.
[4] . بقره، 23 و 24.
[5] . ر.ك: المیزان، علامه طباطبایی، تهران، دار الكتب الاسلامیه، ج 1، ص 62؛ و ر.ك: ناصر مكارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران، دار الكتب الاسلامیه، ج 9، ص 293.
[6] . خرمشاهی، دانش نامه قرآن، ج 1، ص 257، به نقل از مجله مبلغان، ذی حجه 1423، شماره 38، ص 87.
[7] . تفسیر نمونه، همان، ج 7، ص 65.
[8] . ر.ك: المیزان، همان، ج 1، ص 60، ذیل آیه 23 بقره؛ و ر.ك: آیت الله ‌خویی، تفسیر البیان، مقدمه كتاب، و شیخ طوسی، تمهید الاصول.
[9] . استاد محمد تقی مصباح یزدی، قرآن در آیینه نهج البلاغه، مؤسسه آموزشی امام خمینی، چ اول، 1379، ص 71 ـ 72.
[10] . ر.ك: همان، ص 72 ـ 73. (با تلخیص)
[11] . محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج 92، ص 91.
سید جواد حسینی

پنج شنبه 2/6/1391 - 1:2 - 0 تشکر 524070






























مثال های قرآنی



واژه مَثَل در لغت و اصطلاح: «مَثَل» در لغت به معنی، مانند، شبیه، صفت، حدیث، قصّه، حجّت، عبرت، علامت. قول مشهور میان مردم و... در اصطلاح تشبیه حقایق عقلی به امور حسّی و قابل لمس را گویند و جمع آن «امثال» است. مانند تشبیه «غیبت كردن» «مشبّه» به «خوردن گوشت مرده برادر دینی» «مشبّه‌به» كه در قرآن،[1] به كار رفته است. در این «مَثَل» همان‌گونه كه جای كنده شده بدن مرده پُر نخواهد شد، آبروی ریخته شده كسی هم كه مورد غیبت قرار گرفته جبرانی ندارد، لذا (احتمالاً) وجه تشبیه «عدم قابلیّت جبران است»[2] رابطه تمثیل و تشبیه: تمثیل بر وزن تنظیر لفظاً و معناً و مَثَل بر وزن قمر دو لفظی باشند كه اگرچه از نظر هیئت مختلف است امّا از نظر مادّه یكی است و معنای آن در مقام استعمال جنبه مشابهت چیز را به چیزی دیگر نشان می‌دهد (و هر دو زیر مجموعه تشبیه هستند[3] زیرا تشبیه دارای اقسامی است از جمله مَثل و استعاره و كنایه و مجاز).
اقسام مثل و جایگاه مثل در قرآن:
در یك تقسیم بندی «مَثَل» گاهی عملی است و به زبانِ كردار بیان می‌شود و گاهی لفظی و به زبان گفتار، مثل‌های قرآن از نوع دوّم است. و در تقسیمی دیگر مثل‌ها نسبت به نتیجه آنها در قرآن و مخاطبین به سه قسم تقسیم می‌شوند:
1. مثل‌هایی كه باعث تذكر و یادآوری می‌شود «وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَكَّرُونَ» خداوند برای مردم مثل‌ها می‌زند، شاید متذكّر شوند.[4]
2. مثل‌هایی كه موجب تفكّر می‌شود «وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ» ما این مثل‌ها را برای مردم بیان می‌كنیم، شاید اندیشه كنند.[5]
3. مثل‌هایی كه باعث ادراك می‌شود «وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ» ما این مثل‌ها را برای مردم می‌زنیم و لكن این مثل‌ها را جز اندیشمندان درك نمی‌كنند.[6] مخاطبین هم سه گروه می‌شوند كه هر كدام از اقسامِ مَثَل به گروهی از مردم مربوط می‌شود.[7] در قرآن مجید سه نوع مَثَل داریم: 1. آن‌كه صورت تشبیه دارد. 2. مربوط به داستان است. 3. برای برگرداندن لغت از زبانی به زبان دیگر است. شاید بتوان گفت كه در قرآن مثل‌ها به چهار صورت بیان گردیده است:
1. صریحاً ذكر شده است: «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ...».[8]
2. با حرف «كاف» آمده است: «أَوْ كَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ...».[9]
3. با كمله مَثَل و حرف كاف «هر دو» بیان شده است: «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً...».[10]
4. در آیه كلمه «مَثَل» و حرف «كاف» وجود ندارد ولی از سیاق عبارت و مفهوم آن، وجود مَثَل نمایان است: «إِنَّ الَّذِینَ كَذَّبُوا بِایاتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابَ السَّماءِ وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فی سَمِّ الْخِیاطِ...».[11] «مَثَل» غالباً از چیزها، جمادات، گیاهان، جانوران و نظایر آن گفتگو می‌نماید و جزء محكمات قرآن است، زیرا برای روشن كردن معنای متشابه آورده می‌شود، ولی گاهی ممكن است برای كسانی كه به مفهوم آن آشنا نیستند متشابه باشد.[12]
فلسفه و علّت ذكر مثل در قرآن:
فلسفه مثل‌های قرآن، تنزّل مسائل بلند و عمیق و بیان آنها در افق فكر مردم است[13] و نقش مثال كه هنر به حساب می آید درتوضیح مباحث انكار ناپذیر است و هیچ علمی ازآن بی نیاز نیست ودر مباحث علمی تربیتی اجتماعی اخلاقی و...ازآن بهره می‌گیرند.
اهمیت وفایده مثل:
اهمیت مثل در پیام اوست نه در بزرگی و كوچكی چیزی كه به آن مثال زده می شود «مُمَثَّل» از جمله آثار مَثَل:
1. حقایق پیچیده منطقی و عقلی و دور از دسترس را حسّی و نزدیك می‌كند.
2. فهم مسائل را همگانی می‌كند.
3. درجه اطمینان را بالا می‌برد.
4. لجوجان را خاموش می‌سازد.‌
در قرآن مجید می‌خوانیم در برابر كسانی كه در مورد آفرینش حضرت مسیح ـ علیه السّلام ـ ایراد می‌كردند كه مگر ممكن است انسانی بدون پدر متولد شود، می‌فرماید: «إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ...» مَثَل عیسی در نزد خدا همانند آدم است كه او را از خاك آفرید.[14] ما هر قدر بخواهیم در برابر افراد لجوج بگوییم: این كار در برابر قدرت‌ بی‌پایان خدا كارِ ساده‌ای است باز ممكن است بهانه‌گیری كنند، امّا هنگامی كه به آنها بگوییم: آیا قبول دارید كه انسانِ نخستین از خاك آفریده شده است؟ خداوندی كه چنین قدرتی دارد چگونه نمی‌تواند انسان را از بشری بدون پدر متولّد سازد!!! قرآن از هر مَثَلِ بجا كه كاملاً هماهنگ و منطبق با مقصود و جنبه تربیتی هم داشته باشد، استفاده كرده است[15] چرا كه این جاهلان، منافقان و بداندیشان هستند كه از مثال‌های انحرافی و گمراه كننده بهره می‌برند.[16]
حق مثلها را زند هرجا بجاش
می‌كند معقول را محسوس و فاش
تاكه دریابند مردم، از مثل
آنچه مقصود است بی نقص و خلل[17]
تفكیك مَثَل از ضرب‌المثل:
در قرآن بیش از پنجاه مَثَل دیده نمی‌شود و این‌كه در بعضی از كتاب‌های «امثال القرآن» مثل‌ها را تا یكصد و سی شماره ذكر كرده‌اند صحیح نمی‌باشد، زیرا در آنها، ضرب‌المثل‌های قرآن نیز مَثَل به حساب آمده است، حال آن‌كه این دو یكی نیستند مثلاً آیه شریفه «وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى».[18]
ونیز «لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى...»[19] كه مَثَل به حساب آورده شده، ضرب‌المثل هستند، زیرا كه در آنها، تشبیهی بیان نشده است.[20] همه مثل‌ها در این جهت شریكند كه برای رعایت اختصار تنها مادّه مَثَل (مانند: انفاق و دانه كه مادّه مَثَل همان دانه‌ای است كه هفتصد دانه به بار آورد) كه قوامش به آن است ذكر شده و از سایر اجزای كلام صرف نظر شده است.[21]



[1] . سوره حجرات، آیه 12.
[2] . معجم مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، اسماعیلیان. قم، ص 438ـ481، و «فرهنگ عمید، حسن عمید، امیر كبیر تهران، چاپخانه سپهر، چاپ اوّل، 1363، ص 1058 و قاموس قرآن، علی اكبر قریشی دارالكتب الاسلامیه، چاپخانه حیدری چاپ یازدهم، 1372، ج «7ـ6ـ5» ص 237 و «مثال‌های زیبای قرآن، ناصر مكارم شیرازی، انتشارات نسل جوان، چاپ اول 1378 ه‍ ش، چاپخانه مدرسه الامام امیرالمؤمنین ص 13» تفسیر المثال القرآن، اسماعیل اسماعیلی، نشر اسوه، چاپ الهادی، چاپ اوّل 1368 ه‍ ش، و پایان نامه سید احمد میر خلیلی 15 موجود در كتابخانه مركز فرهنگ و معارف قرآن، ص 123 و 114، با كمی تغییر.
[3] . یادداشت‌های محمّد حسین توسلی گلپایگانی،‌تحت عنوان مثل‌ای قرآن، ص 2، موجود در كتابخانه مركز فرهنگ ومعارف قرآن دفتر تبلیغات قم.
[4] . سوره ابراهیم، آیه 25.
[5] . سوره حشر، آیه 21.
[6] . سوره عنكبوت، آیه 43ـ40.
[7] . مثال‌های زیبای قرآن، ناصر مكارم شیرازی، ص 114، تفسیر امثال القرآن، حد 116 با كمی تغییر در عبارت‌ها.
[8] . سوره جمعه، آیه 5.
[9] . سوره بقره، آیه 19.
[10] . سوره بقره، آیه 17.
[11] . سوره اعراف، آیه 40.
[12] . تفسیر امثال القرآن، ص 116، با كمی تغییر در عبارت‌ها.
[13] . مثال‌های زیبای قرآن، ناصر مكارم شیرازی، ص 13.
[14] . سوره آل عمران،‌آیه 59.
[15] . همان، سوره زمر، آیه 27.
[16] . تفسیر نمونه، ناصر مكارم شیرازی، دارالكتب الاسلامیه تهران، چاپ ششم، 1365 ه‍ ش، چاپخانه مروری، ج 10، ص 174ـ172، با كمی تغییر در عبارت‌ها.
[17] . امثال القرآن، اسماعلیل اسماعیلی، ص 113.
[18] . سوره انعام، آیه 164.
[19] . سوره نجم، آیه 39.
[20] . مثال‌های زیبای قرآن، ناصر مكارم شیرازی، ص 13. متن و پاورقی.
[21] . ترجمه المیزان، محمّد حسین طباطبایی، مترجم محمدتقی مصباح، بنیاد علمی و فكری علاّمه طباطبائی چاپ دوّم، 1364، ج 2،ص 453 و 541.
مركز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه


پنج شنبه 2/6/1391 - 1:2 - 0 تشکر 524071

هم سویی معارف باطنی قرآن












هم سویی معارف باطنی قرآن   نویسنده: آیت الله جوادی آملی   همان طور كه از لحاظ صنعتِ فصاحتْ و بلاغتْ و هنر ادبی، واژگان قرآن هم آوای هم است و از لحاظ مبادی تصوّریْ[1] مفاهیم الفاظ قرآن هم سوی یكدیگر است و از جهت مبادی تصدیقی[2]، مقاصد آیات قرآن هم سان هم است و بالاخره از جنبه تفسیر ظاهر، مطالب قرآن مُفسِّر یكدیگر است، از جهت باطن نیز همة معارف قرآنی در همة مراحل باطنی آنْ هم سوی یكدیگر بوده، مُفَسّر یكدیگر است و هرگز اختلافی بین باطنها و مراحل درونی قرآن وجود ندارد؛ زیرا مراحل درونی آن مانند مظاهر بیرونی آن كلام خداست و اگر از نزد غیر خدا تنزّل می‌یافت حتما با هم اختلاف داشتند؛ بنابراین، سراسر مطالب قرآن از همه جهت هماهنگ است؛ یعنی، هم ظاهرها با هم، هم باطنها با هم، هم پیوند هر ظاهر با باطنِ برتر از خود همچنان محفوظ است. از این جا معلوم می‌شود كه اگر سیر عمودی تفسیری بهرة مُفَسِّر درون‌بین شود، چنانكه اهل بیت وحی ـ علیهم السلام ـ به آن آگاه بوده‌اند، با فنّ بدیع[3] و جذّاب تفسیر قرآن به قرآن می‌تواند از انضمام باطنها با یكدیگر، بهره‌ی فراوان‌تر و والاتر ببرد. در این جا تذكر دو نكته ضروری است: 1ـ برای تفسیر قرآن در مرحله‌ی ظاهر دو بال نیرومند لازم بود: یكی «برهان عقلی»، یعنی علم حصولی كه شرط مهمّ مخاطب وحی قرار گفتن و تدبّر تام در آن است و دیگری سنت معصومین ـ علیهم السلام ـ كه ناظر به مطالب تفسیری ظاهر قرآن است. برای تفسیر باطن به باطن نیز دو بال نیرومند دیگری لازم است: یكی «عرفان قلبی»، یعنی علم حضوری و دیگری سنّت معصومین ـ علیهم السلام ـ كه ناظر به معارف درونی و باطن قرآن است؛ زیرا تار و پود ریسمان كشیده شده‌ی الهی كه از یك جهت «ثَقَلِ وَحْی»[4] نام دارد و از جهت دیگر «ثَقَلِ ولایت»[5] نامیده می‌شود، همگی به هم مرتبط و متناسب است و همین پیوند ولایی می‌تواند به مفسّر جامع بین ظاهرها از یك سو و باطنها از سوی دوم و ظاهر و باطن هر مرتبه مرتبط و چسبیده به هم از سوی سوم جرأت دهد تا فتوا دهد: چنین سیری از مصادیق «اقرأ وارقَ»[6] است؛ چون این كلام نورانی نه اختصاصی به قرائت به معنای تلاوت الفاظ دارد و نه مخصوص بهشت و بهشتیان آرمیده در بهشت جاودان است؛ بلكه شامل مُفَسّران ژرف اندیشی است كه درعین جمع سالم بین اضلاع سه گانه مزبور، از هرگونه اشتباه ظاهر و باطن مصون و از هر خطر مخلوط شدن درون و بیرون و التقاط تنزیل و تأویل محفوظند و تا نیل به جنّت لقای خدا همچنان پویا و جویایند. البته چنین مقامی برای كم‌نظیرترین از اولیای الهی محتمل است؛ لیكن اصل امكان آن معقول است. 2ـ ممكن است برخی استعمال لفظ واحد در بیش از یك معنا را روا ندانند و بر این اساس ارادة چند مطلب از یك لفظ قرآنی در نظر آنان صحیح نباشد، لیكن باید توجه داشت كه اوّلاً، بر فرض صحت آن مبنا، می‌توان معنای جامع انتزاعی كه ظهور عرفی داشته باشد ترسیم كرد تا ‌همه‌ی مراحل را در بر گیرد. ثانیا، مراحل طولی، مصادیق یك معناست، نه معانیِ متعددِ یك لفظ. ثالثا، امتناع توهّم شده، یا بر اثر محدودیت ظرفیت لفظ است یا محدود بودن ظرفیّت مستمع و مخاطَب و یا محدودیت علم و ارادة متكلم و قسمت مهمّ آنچه كه در آن مبحث، بر فرض تمامیت آن، مطرح شده به محدودیت علم و ارادة متكلم بر می‌گردد، نه مخاطَب. پس اگر متكلم و مرید، خداوند سبحان بود كه هیچ محدودیتی از جهت علم یا اراده ندارد، محذوری در اراده كردن چند مطلب از یك آیه و چند معنا از یك لفظ وجود ندارد؛ چنانكه اگر محدودیّت مزبور به لحاظ مخاطَب باشد، مخاطب اصلی قرآن، انسان كامل، یعنی حضرت رسول اكرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ است كه ظرفیت وجودی آن حضرت برای ادراك معانی متعدد در آن واحد محذوری ندارد؛ یعنی، اگر مخاطبان دیگر صلاحیت دریافت و پذیرش چند معنا را از لفظ واحد ندارند حضرت رسول اكرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ چنین صلاحیتی را داراست. از این جا به مطلب دیگری كه مربوط به زبان قرآن است می‌توان پی برد و آن این كه، گر چه قانون گفته‌گو از جهت لفظ و از لحاظ مخاطَبْ نسبت به افراد عادی مورد قبول است، لیكن از جهت متكلم نمی‌توان چنین حكم كرد كه همة احكام متكلم‌های عادی درباره متكلم وحی، یعنی خداوند سبحان حاكم است؛ گذشته از این كه مخاطب اوّلی و اصلی قرآن كریم، حضرت رسول اكرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ است كه بر اثر خلافت الهی[7] توان تحمّل معانی متعدد را یك جا دارد. البته هیچ یك از امور یاد شده، یعنی ویژگی متكلم و خصوصیّت مخاطب اصیل، یعنی رسول اكرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ مانع اجرای قانون عربی مبین نسبت به دیگران نخواهد بود. شاید یكی از معانی حدیث رسیده و نقل شده از رسول اكرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ: «القرآن ذَلول ذو وجوه فاحملوه علی أحسن الوجوه»[8] همین باشد كه قرآن كریم معارف طولی متنوّع و مطالب عَرْضیِ متعدد دارد؛ اگر جمع بین همه آنها میسور نشد آن را بر بهترین وجه آن حمل كنید. اگر آن معانی صحیح و تامّ نمی‌بود، هرگز قرآن كریم نسبت به آن معنای غیر درست، ذَلولْ، نرم و انعطاف‌ْپذیر نبود و آن معنا نیز از وجوه قرآن به حساب نمی‌آمد. غرض آن كه، ذو وجوه بودن قرآن می‌تواند ناظر به مطلبی باشد كه در این بخش مطرح شد؛ یعنی، پیوند همة مراحل ظاهر و مراحل باطن و همچنین پیوند ظاهرها با هم و ارتباط باطنها با هم و...؛ چنانكه می‌تواند ناظر به مطلب دیگر باشد. «ذو وجوه» بودن قرآن به معنایی دیگر نیز در برخی احادیث آمده است. حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ در نامه‌ای به عبدالله بن عباس فرمود: هنگام احتجاج با خوارج محور استدلال را سنت قرار بده، نه قرآن: «لا تخاصمهم بالقرآن فإن القرآن حمّال ذو وجوه، تقول و یقولون و لكن حاججْهم (خاصمهم) بالسنّة فإنّهم لن یجدوا عنها محیصاً»[9]. این سخن نشان می‌دهد كه چون برخی بر اثر تفسیر به رأی مذموم، وجوهی را بر قرآن تحمیل می‌كردند و وحی خدا را بر خواست‌های خویش تطبیق می‌كردند، آن حضرت سنّت رسول اكرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ را كه مبیّن و شارح راستین قرآن كریم است محور احتجاج قرار داد. از این جهت « ذو وجوه»، به معنای صلاحیت واقعی قرآن برای حمل بر وجوه متعدد نیست. پی نوشت: [1] . مبادی تصوریه: مبادی جمع مبدأ است، مبادی علم بخشش از تصورات و تصدیقات معلوم است كه علم مبتنی بر آنها است و دانستن آنها برای درك مسایل علم، ضرورت دارد. از قبیل: تصوّر تعریف علم، موضوع علم، چیزهایی كه بر موضوع عارض می‌شوند. به عبارت دیگر دانش مقدماتی را مبادی می‌گویند. [2] . مبادی تصدیقیه: مجموعه قضایایی كه قیاس‌ها از آنها تشكیل می‌شوند. [3] . بدیع علمی است كه شناخته می‌شود به آن راه‌های تحسین و زیبایی‌های كلام. [4] . اشاره به حدیث «إنی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی» من در بین شما دو چیز گرانبها و باارزش قرار می‌دهم، یكی كتاب خدا و دیگری عترت و اهل بیت من. [5] . همان. [6] . اصول كافی، ج 2، ص 606؛ بخوان و ترقی كن و بالا برو. [7] . اشاره به آیه «إنّی جاعل فی الارض خلیفة» است یعنی من در زمین خلیفه و جانشین قرار می‌دهم. [8] . عوالی اللثالی، ج 4، ص 104. [9] . نهج البلاغه، نامة 77؛ یعنی: «با خوارج به وسیله‌ی قرآن احتجاج نكن چون كه قرآن راه‌های متعدد و حمل‌های متعدد دارد، چیزی تو می‌گوئی و چیزی آنها می‌گویند، و لكن به واسطه‌ی سنّت پیامبر با آنها احتجاج كن، زیرا آنها در مقابل سنّت و روایت راه چاره‌ای ندارند».

پنج شنبه 2/6/1391 - 1:2 - 0 تشکر 524073

معیارهای تفسیر معتبر1 مقدمه:
قرآن كتاب آسمانی و نازل شده از طرف خداست و در عین حال به زبان عربی و به طبق قواعد دستوری آن نازل شده است پس برای فهم قرآن و بیان مقاصد آن لازم است شرایطی را رعایت كنیم، كه این شرایط دو دسته‌ است:
الف) شرایط مربوط به شخص تفسیر كننده قرآن.
ب) شرایط مربوط به خود تفسیرتا تفسیری كامل و صحیح و معتبر انجام شود.
هر چند می‌توان، مفسر دارای شرایط را، یكی از اركان تفسیرمعتبر به حساب آورد چون تفسیر فرد غیرمتخصص از قرآن حتماً یك تفسیر كامل و معتبر نمی‌باشد (مگر اتفاقاً و با احتمال ضعیف همان‌طور كه احتمال بدهیم یك انسان غیرمتخصص در علم فیزیك بتواند قانون نسبیت انشیتین را توضیح دهد و حتی آن را ابطال كند) پس معیارهای تفسیر معتبر عبارتند از:
1 . مفسر دارای شرایط آن تفسیر را بیان كند: یعنی فردی متخصص در علم تفسیر می‌تواند نظر دهد، كه مراد هر آیه قرآن چیست. همان‌طور كه در جهان امروز بیان هر غیرمتخصص در یك رشته علمی را نمی‌پذیرند، و حتی در بعضی موارد جرم محسوب می‌شود (مثل این كه شخصی كه پزشك نیست اگر اقدام به معالجه و یا عمل جراحی بنماید مجرم است، اگر چه اتفاقاً عمل او منجر به بهبودی بیمار شود) اما شرایط مفسر را در مبحث آینده ذكر می‌كنیم.
2 . پیروی از روش صحیح در تفسیر قرآن:
چون روشهای تفسیری گاهی ناقص و گاهی كامل است و بعضی روشها صحیح و موجب كشف مراد آیه است و بعضی روشها نادرست و حتی موجب انحراف در تفسیر قرآن است (مثل تفسیر به رأی) كه این موضوع را در مبحث روشهای تفسیر مورد بررسی كامل قرار خواهیم داد. پس یك تفسیر وقتی معتبر است، كه از كانال صحیح گذشته و با روش صحیح استخراج شده باشد و به دست ما برسد.
3 . رعایت عناصر مطلوب در تفسیر:
چنانچه در نتیجه‌گیری از معنای لغوی و اصطلاحی تفسیر بیان كردیم؛ تفسیر مطلوب‌ باید دارای این عناصر باشد:
الف) كشف و پرده‌برداری از ابهام یك لفظ یا آیه بكند.
ب) مقاصد كلام وگوینده آن را واضح نماید.
ج) تفسیر بیان است پس قرائت قرآن یا علم تجوید و صحیح خوانی قرآن و ترجمه كلمه به كلمه قرآن (تحت‌اللفظی) و حتی تدبر و تفكر در آیات كریم (فهم قرآن)، تفسیر محسوب نمی‌شود، چون هیچ‌كدام بیان نیستند پس لازم است كه فهم ما از آیات قرآن (كه كشف از مقاصد آن می‌كند) به صورت نوشتار یا گفتار درآید تا تفسیر بر آن اطلاق شود.
نكته:
عبور تفسیر از كانالهای خاص كه در علم تفسیر قرار داده‌اند لازم است، كه بعضی شرایط اثباتی و بعضی نفی است، كه در ادامه به اهم آنها اشاره می‌كنیم هر چند بعضی لازمه بعضی هستند.
4 . تفسیر قرآن نباید منافات با سنت قطعی (خبر متواتر یا خبر واحد محفوف به قرائن) داشته باشد، چون پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و ائمه ـ علیهم السلام ـ مبین قرآن هستند.
در مورد این شرط علماء تفسیر تعبیرات مختلفی دارند، كه برای نمونه چند عبارت از آنها می‌آوریم:
مرحوم شیخ طوسی(ره) (وفات 460 ه.ق) می‌فرماید: «واعلم ان الروایه ظاهره فی اخبار اصحابنا بأن التفسیر القرآن لایجوز الا بالاثر الصحیح عن النبی ـ صلی الله علیه و آله ـ و عن الائمه ـ علیهم السلام ـ الذین قولهم حجه كقول النبی ـ صلی الله علیه و آله ـ و ان القول فیه بالرأی لایجوز.[1]
بدان كه طبق ظاهر روایات كه اصحاب (از پیامبر و ائمه) نقل كرده‌اند، تفسیر قرآن جایز نیست، مگر به وسیله روایات صحیح از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و از ائمه ـ علیهم السلام ـ كه قول آنها حجت است مثل قول پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و گفتار در مورد قرآن طبق نظر شخصی جایز نیست.
دركلام شیخ طبرسی در مجمع‌البیان كلمه نص صریح دارد[2] (لایجوز الا بالاثر الصحیح و النص الصریح) و همین مطلب را صاحب قاموس القرآن تأكید می‌كند، بعد از آنكه فرمود تفسیر به معنی ایضاح و تبیین است گوید: «تفسیر قرآن نیز از این معنی است كه مراد خدا را بیان و روشن می‌كند، و آن اگر مبتنی بر قرآن و سنت قطعی باشد یعنی قرآن را با قرآن و حدیث مقطوع تفسیر كند درست و صحیح است»[3]
نكات: اولاً آیا خبری كه قرآن را تفسیر می‌كند می‌تواند واحد صحیح باشد، كما این كه ظاهر كلام تبیان و مجمع همین است، یا حتماً باید قطعی (متواتر یا محفوف به قرائن باشد) این مطلب مورد نزاع و بحث است كه بعداً متعرض آن خواهیم شد[4] ثانیاً بحث مهم در اینجا این است كه آیا كدام یك از این دو جمله صحیح است؟
الف) تفسیر قرآن باید موافق روایات معتبر باشد.
ب) تفسیر قرآن نباید مخالف روایات معتبر باشد.
ظاهر كلام مرحوم شیخ طوسی در تبیان و شیخ طبرسی در مجمع[5] (كه عین كلام تبیان را آورده است) همان جمله اول (الف) است چنانچه می‌گوید: «و اعلم ان الروایه ظاهره فی اخبار اصحابنا بأن تفسیر القرآن لایجوز الا بالاثر الصحیح عن النبی ـ صلی الله علیه و آله ـ و عن الائمه ـ علیهم السلام ـ الذین قولهم حجه كقول النبی ـ صلی الله علیه و آله ـ.[6] لكن با تأمل در كلام ایشان ظاهر می‌شود، كه منظور آنها ردّ تفسیر به رأی بوده است لذا در ذیل كلام می‌فرماید: «بل ینبغی أن یرجع الی الادله الصحیحه اما العقلیه او الشرعیه من اجماع علیه او نقل متواتر به عمن یجب اتباع قوله...»[7]
پس در نظر ایشان منبع تفسیر مختص به روایت نیست تا بگوئیم تفسیر قرآن حتماً باید موافق روایات معتبر باشد بلكه قرآن نباید مخالف روایت معتبر قطعی باشد هر چند روایات در كنار عقل و... از منابع تفسیر است.
5 . تفسیر قرآن بدون پیش‌داوری (و پیش‌فرض‌های غیرضروری): در تفسیر هر كلامی احتیاج به پیش‌فرض‌های ضروری است كه غالباً كسی به آنها توجهی ندارد، مثل این‌كه «این كلام گوینده عاقل بوده است و از گفته خود هدفی داشته است و ظهور آن حجت است مگر آن كه قرینه‌ای بر خلاف آن آورده شود».[8]
لكن بعضی پیش‌فرض‌ها هستند كه ممكن است در معنی اثر گذارد، در حالی كه گوینده سخن با توجه به اصاله ‌الظهور (فهم عرفی از الفاظ و تركیب‌های زبان رایج) سخن گوید، ولی ممكن است مفسر آن را بدون هیچ‌گونه قرینه‌ای یه یك معنی كه موافق پیش‌فرضهای خاص اوست تفسیر كند.
لذا در شرایط مفسر بیان شد كه مفسر باید افكار و عقاید شخصی و تمایلات خود را بر معنی كلام تحمیل نكند؛ به عبارت دیگر نباید كلام دیگران برخواسته خود تطبیق كند، زیرا این تفسیر به رأی است كه شرعاً حرام است و در نظر عقلاء هم مذموم است، لذا تفسیری معتبر است كه با ظهور و نصوص كلام گوینده هماهنگ باشد (مگر آن كه بوسیله یك قرینه قطعی یا روایت قطعی، معنی خلاف ظاهری را به گوینده نسبت دهند.) و اگر یك مفسر اعتقادات مذهبی خاص خود و یا نظریه‌ای علمی كه مورد پسند اوست را بر آیه‌ای تحمیل كند، و سعی در تطبیق آنها (بدون شاهد و موافقت ظاهر لفظ بماید) این تفسیر معتبر نخواهد بود.[9]
6. تفسیر یك آیه نباید مخالف با آیات دیگر قرآن باشد؛ در این مورد لازم است كلمه مخالف را توضیح دهیم كه منظور چیست؟
الف. مخالف گاهی به معنای ناهماهنگ می‌آید كه با اصل مطلب قابل جمع عرفی است مثلاً یك معنی خاص با یك معنی عام با هم مخالف هستند، ‌لكن قابل جمع عرفی هستند به این صورت كه عام را با خاص تخصیص بزنیم (و تقلید نیز چنین است).
مثال: همه انسانها باید روزه بگیرند، همه مریض‌ها نباید روزه بگیرند...
جمع این دو جمله ناسازگار و مخالف به این است كه بگوئیم: همه انسانهای غیر مریض باید روزه بگیرند.
ب. مخالف گاهی بمعنی متناقض و متضاد می‌آید كه دو جمله طوری با هم مخالف باشند كه قابل جمع عرفی نباشد، در این صورت ناچاریم یكی را قبول و دیگری را رد كنیم چون از لحاظ منطقی در دو جمله متناقض، صدق یكی مستلزم كذب دیگری است.
مثال: همه انسانها باید روزه بگیرند‌ ـ همه انسانها نباید روزه بگیرند.
اكنون آنچه در عنوان مخالف قرآن ملحوظ است همان معنی دوم (متناقض) است و الا تخصیص آیات قرآن با همدیگر یك امر طبیعی است كه در همه زبانهای دنیا رایج است و لذا در روایات زیادی وارد شده كه حتی اگر روایتی مخالف قرآن بود آن را قبول نكنید (و یترك ما خالف حكمه حكم الكتاب و السنه).
و اگر حال روایات اینگونه باشد حال تفسیر روشن است كه آنچه مخالف نصوص و ظواهر قرآن است مخدوش است. و اعتبار ندارد چون تفسیر قرآن نمی‌تواند ناقض و تكذیب كننده خود قرآن باشد.
7. تفسیر قرآن نباید مخالف حكم قطعی عقل باشد.
چون پیامبران حجت ظاهری و عقل حجت باطنی است پس اگر عقل انسان یك حكم قطعی داد كه تمام عقلاء‌ ‌آن را بپذیرند شرع هم آن را می‌پذیرد و از همین روست كه می‌گویند: كلما حكم به العقل حكم به الشرع (هر چه را عقل به آن حكم كند دین هم آن حكم را می‌كند) البته بالعكس این قاعده هم صحیح است چون هر چه را شارع مقدس حكم می‌كند، عقل هم حكم می‌كند (البته در مورد این قاعده معانی دیگری هم شده است) لكن گاهی عقل انسان نمی‌تواند آن مطلب را درك كند، چون عقل انسان در حال رشد و تحول است و ممكن است با پیشرفت علوم بشری آن را دریابد، و لذا بسیاری از دستورات بهداشتی اسلام و قرآن با گذشت زمان مورد قبول همه دانشمندان علم پزشكی قرار گرفت با این كه در محیط جاهلیت عرب كه این احكام در آن عصر نازل شد عقل انسان آن روزگار از درك آنها عاجز بود.



[1] . تفسیر تبیان، ج اول، ص 4.
[2] . مجمع البیان، ج اول، ص 13.
[3] . قاموس قرآن، ج 5، ماده فسر، ص 175، نوشته سیدعلی‌اكبر قرشی.
[4] . در مبحث منابع تفسیر، منبع سوم مفصل بحث خواهیم كرد.
[5] . تفسیر مجمع‌البیان، ج اول، ص 13.
[6] . مقدمه تفسیر تبیان، شیخ طوسی(ره)، ص 4، ج اول.
[7] . مقدمه تفسیر تبیان شیخ طوسی(ره)، ج اول، ص 4.
[8] . به علاوه تفسیر قرآن با فرض وحی بودن قرآن و قابل تفسیر و فهم بودن آن ممكن است.
[9] . برای توضیح بیشتر به كتابهای تفسیر آیات مشكله ص 293 و مبانی و روشهای تفسری ص 209 مراجعه شود

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.