• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن خانواده > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
خانواده (بازدید: 7781)
چهارشنبه 1/6/1391 - 15:8 -0 تشکر 523412
آیین زندگی و خانواده در اسلام

راه و رسم زندگی در پرتو قرآن و عترت


این مقاله در سه بخش با عناوین (مبانی زندگی، سرمایه های انسان و راه های شکوفایی آن و مخاطرات زندگی) تنظیم شده که با بیانی ساده و شیرین، مباحث عمیق فلسفه زندگی را ارائه مینماید..
بخش اول: مبانی زندگی (چرا زنده ام؟)
هر انسانی با سه سؤال اساسی مواجه است:ز کجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟    به کجا میروم آخر ننمایی وطنم؟
لذا امیرالمؤمنین7 فرمود:«رَحِمَ اللهُ امْرَءاً عَلِمَ مِنْ اَیْنَ وَ فی اَیْنَ وَ اِلی" اَیْنَ؟» خدا رحمت کند بندهای را که بفهمد از کجاست؟ در کجاست و به سوی کجا میرود؟ پاسخ این سه سؤال مبانی زندگی را برای انسان روشن میکند.
فصل اول- توجه به مبدأ
شما در زندگی روزمرّه خود چقدر برای خدا حساب باز میکنید و آن را جدی میگیرید؟ خدا چقدر در زندگی شما نقش و تأثیر دارد؟ فکر میکنید این مقدار کافی است؟ اصلاً خدا کجای زندگی ماست؟ آیا حضور خدا را در کارهای روزانه احساس میکنیم؟ آیا تا حالا شده وقتی که میخواهیم کاری کنیم با در نظر گرفتن خدا از آن کار صرف نظر کنیم یا وقتی میخواهیم از کاری منصرف شویم به خاطر خدا آن را انجام بدهیم؟ شکی نیست که اگر به خدای متعال باور عمیق داشته باشیم و آن وجود مقدس را در پیش چشمان خودمان حاضر ببینیم خیلی از برنامههای زندگی ما عوض میشود و به گونهای دیگر برنامهریزی و عمل می-کنیم؛ و این درست همان چیزی است که در زندگی اهل بیت به وضوح می-بینیم.
اصل بحث این است که توجه و اعتقاد به مبدأ یک امر فطری است؛ گاهی انسان خواسته یا ناخواسته بر این گرایش و تمایل فطری سرپوش میگذارد و به آن بیاعتنایی میکند، اما در طول عمر خود بارها و بارها برای او اتفاقهایی میافتد که این ندای درونی را به خوبی میشنود و حس میکند. کار اصلی انبیای الهی هم همین بوده که ندای فطری را که در درون همه انسانها هست به او یادآوری کنند. اگر یاد مبدأ متعال دائمی شود زندگی انسان دگرگون و شیرین و خوشگوار میشود، چون دیگر احساس نمیکند مسافر سرگردان کهکشانهاست و احساس پوچی رخت بر میبندد و دیگر این تصور که من روی کره زمین تنها و بیکسم از بین میرود و مراقب و محافظ دانا و توانا، مهربان و بندهنوازی را همیشه با خود میبیند:
خوشا آنان که الله یارشان بی
به حمد و قل هوالله کارشان بی
خوشا آنان که دائم در نمازند
بهـشت جاودان بازارشـان بی
در روایت آمده است:«یک مرد عرب بیابانی از رسول خدا(ص) پرسید: یا محمد، مرا به کدام خدا میخوانی؟ فرمود: آیا شترت را در یک شب تاریک گم کردهای؟ عرض کرد: آری. فرمود: وقتی در پی شترت میگشتی از چه کسی کمک میخواستی؟ مرد عرب به فکر فرو رفت. رسول خدا(ص) فرمود: من تو را به دین همان کسی که دلت متوجه او بوده و شترت را از او میخواستی دعوت میکنم. مرد عرب بعد از لحظهای فریاد زد:«نِعْمَ الرَّبُّ»؛ خوب خدایی است، به او ایمان آوردم.»[131]
پیامبر(ص) این عرب را به فطرتش راهنمایی کرد که اگر انسان یک لحظه توجه کند، میبیند در درون خودش نوری است که او را متوجه خدا میکند. در قرآن کریم به داستان گروهی اشاره شده که بر کشتی سوار بودند و ناگهان کشتی دچار طوفان و گرداب شد و لحظاتی بعد بادبان کشتی شکست و کشتی در آستانه غرق شدن قرار گرفت. سرنشینان کشتی سراسیمه شدند و به ناخدا پناه بردند ولی دیدند از او هم کاری ساخته نیست و لذا از همه جا امیدشان قطع شد. در این حال بود که ناگهان در دلشان برق امیدی درخشید و احساس کردند کسی هست که بتواند آنها را از این وضع اسفناک نجات دهد. لذا دستانشان را بلند کردند و با چشمان تر به مناجات پرداختند و گفتند:«ای قدرت برتر! ای که ما تو را نمیبینیم ولی تو ما را میبینی و از حال و روز ما خبر داری! ای دانا و توانا و ای مهربان! ما را نجات ده که اگر نجات یابیم از این پس، تو را ستایش کنیم و دیگر تو را از یاد نخواهیم برد.» آن نیروی غیبی که دل ساکنان کشتی به آن گواهی میداد، کسی جز خدای متعال نیست.
به آنـانی که در کشـتی نشـستند      چو کشتیشان شکست دل بر تو بستند
هشام بن حکم میگوید:«در مصر زندیقی (مادیگرایی) بود که سخنانی از حضرت صادق(ع) به او رسیده بود. به مدینه آمد تا با آن حضرت مباحثه کند. در آن جا حضرت را نیافت. مطلع شد که حضرت به مکه رفته است، پس رهسپار مکه شد. ما با حضرت صادق(ع) مشغول طواف بودیم که به ما رسید. نامش عبدالمَلک و کنیهاش ابوعبدالله بود. در حال طواف شانهاش را به شانه امام صادق(ع) زد. حضرت فرمود: نامت چیست؟ گفت: نامم عبدالملک (بنده سلطان) است. فرمود: کنیهات چیست؟ گفت: کنیهام ابوعبدالله (پدر بنده خدا) است. حضرت فرمود: این مَلکی که تو بنده او هستی، از ملوک زمین است یا ملوک آسمان؟ و نیز به من بگو پسر تو بنده خدای آسمان است یا بنده خدای زمین؟ هر جوابی بدهی محکوم میشوی. (او خاموش ماند.) هشام گوید: به مادیگرا گفتم: چرا جوابش را نمیگویی؟ از سخن من بدش آمد. امام صادق(ع) فرمود: چون از طواف فارغ شدم نزد ما بیا. زندیق پس از پایان طواف امام7 آمد و در مقابل آن حضرت نشست و ما هم گردش بودیم. امام به زندیق فرمود: قبول داری که زمین زیر و زبری دارد؟ گفت: آری. فرمود: زیر زمین رفتهای؟ گفت: نه. فرمود: پس چه میدانی که زیر زمین چیست؟ گفت: نمیدانم، ولی گمان می-کنم زیر زمین چیزی نیست. امام فرمود: گمان، درماندگی است نسبت به چیزی که به آن یقین نتوانی کرد. سپس فرمود: به آسمان بالا رفتهای؟ گفت: نه. فرمود: میدانی در آن چیست؟ گفت: نه. فرمود: شگفتا از تو که نه به شرق رسیدی و نه به مغرب، نه به زمین فرو شدی و نه به آسمان بالا رفتی و نه از آن گذشتی تا بدانی پشت آسمانها چیست و با این حال آن چه را در آنهاست- نظم و تدبیری که دلالت بر صانعی حکیم دارد- منکر گشتی. مگر عاقل چیزی را که نفهمیده انکار میکند؟ مادیگرا گفت: تا حال کسی غیر از شما با من این گونه سخن نگفته است. امام فرمود: بنابراین تو در این موضوع شک داری که شاید باشد و شاید نباشد. گفت: شاید چنین باشد. امام فرمود: ای مرد، کسی که نمیداند بر آن که میداند برهانی ندارد. نادانی حجت نیست و دلیل و برهان نمیشود. ای برادر اهل مصر، از من بشنو و دریاب. ما هرگز درباره خدا شک نداریم. مگر خورشید و ماه و شب و روز را نمیبینی که به افق درآیند و مشتبه نشوند؛ بازگشت کنند در حالی که ناچار و مجبورند و مسیری جز مسیر خود ندارند. اگر قوه رفتن دارند پس چرا برمیگردند و اگر مجبور و ناچار نیستند، چرا شب روز نمیشود و روز شب نمیگردد؟ ای برادر اهل مصر، به خدا آنها برای همیشه (به ادامه وضع خود) ناچارند و آن که ناچارشان کرده، از آنها فرمانرواتر و بزرگتر است. مادیگرا گفت: راست گفتی. سپس امام7 فرمود: ای برادر اهل مصر، به راستی آن چه را به او گرویدهاید و گمان میکنید که دهر است، اگر دهر مردم را میبرد، چرا آنها را بر نمیگرداند و اگر برمیگرداند چرا نمیبرد؟ ای برادر اهل مصر، همه ناچارند. چرا آسمان افراشته و زمین نهاده شده؟ چرا آسمان بر زمین نمیافتد؟ چرا زمین بالای طبقاتش سرازیر نمیگردد و به آسمان نمیچسبد و کسانی که روی آن هستند، به هم نمیچسبند. مادیگرا به دست امام ایمان آورد و گفت: فدایت گردم، اگر مادیگراها به دست شما مؤمن شوند چیز عجیبی نیست، چون کفار هم به دست پدرت ایمان آوردند. پس آن تازهمسلمان عرض کرد: مرا به شاگردی بپذیر. امام7 به هشام فرمود: او را نزد خود بدار و تعلیمش بده. هشام که معلم ایمان اهل شام و مصر بود، او را تعلیم داد تا پاک عقیده شد و امام صادق(ع) را پسند آمد.»[132]
البته غیر از فطرت، برهانهای فلسفی کثیری هم بر اثبات خدای متعال اقامه شده است. به علاوه، عقل غیر فلسفی هم انسان را به راحتی به حضرت حق میرساند و خدای متعال را به او نشان میدهد، چنان که نقل کرده-اند:«پیامبر اعظم9 روزی پیرزن عجوزهای را دید که با دوک نخ میریسد. از او پرسید: خدایت را چگونه شناختی؟ عرض کرد: از همین دوک ریسندگی. چرا که این دستگاه کوچک بدون دستان من نخواهد چرخید پس چگونه این آسمان و زمین بدون گرداننده باشد؟ پیامبر(ص) فرمود:«عَلَیْکُمْ بِدینِ الْعَجائِزِ»؛ یعنی مثل این پیرزن خداشناس باشید.»
این سخن دانشمندان غربی است که گفتهاند:«هر قدر بشر از پلههای علم بالا رود، برهانهای دندانشکنی بر اثبات خدا پیدا میکند.»
پرسش: حال این پرسش مطرح است: اگر این همه دلیل بر اثبات خدا وجود دارد و اگر خداپرستی فطری است، پس چرا اغلب مردم چندان بهرهای از ایمان به خدای متعال ندارند؟ پاسخ: شرک و بیدیانتی با تمام انواعش به صورت مدرن و غیر مدرن همه نتیجه انحراف از فطرت و عقل سلیم است. پیام دین در حقیقت چیزی جز همان پیام فطرت پاک انسان نیست که او را به سوی حقیقت مقدس عالم فرا میخواند.
نتیجه: از این بحث کوتاه نتیجه میگیریم که خدای متعال قابل انکار نیست و حضور او در همه جا قابل درک و احساس است. کما این که امیرالمؤمنین7 فرمود: «ما رَأیْتُ شَیْئاً اِلاّ وَ قَدْ رَأیْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ»؛ چیزی را ندیدم مگر آن که خدای متعال را پیش از آن، با آن و بعد از آن دیدم. و امام سجاد(ع) فرمود: «خدایا تو کی مخفی بودی که بر اثبات وجودت دلیل اقامه کنم؟ و چگونه بر تو استدلال کنم در حالی که در بودنم به تو محتاجم؟» حال اگر کسی چنین اعتقاد داشت که عالم هستی صاحب دارد و بلکه خود انسان هم صاحب و مالک دارد و مال خداست، و این طور نیست که یله و رها باشد، دیگر به خودش اجازه نمی-دهد هر کاری بکند و هر راهی برود؛ و دیگر در هیچ چیز این دنیا تصرف مالکانه نمیکند، بلکه زندگی را آن گونه میسازد که خدای را پسند آید. داستان معروف بُشر حافی با امام کاظم(ع) بیانگر همین موضوع است.[133]
فصل دوم- توجه به معاد
شما فکر میکنید چند سال زنده خواهید ماند؟ اصلاً دوست دارید چند سال زنده بمانید؟ صد سال چطور است؟ با صد و بیست سال موافقید؟ بیشتر مردم طوری زندگی میکنند که انگار کارشان تمامی ندارد و بنا نیست هیچ وقت از دنیا بروند. نکند شما هم جزء کسانی هستید که خیال میکنند اگر یاد مرگ باشند زودتر میمیرند و به همین خاطر هیچ وقت دوست ندارند حرف از مرگ بزنند یا بشنوند؟ حالا اگر به شما بگویند فقط یک سال دیگر زنده هستید چه خواهید کرد؟ این یک سال را چطور برنامهریزی میکنید؟
معاد یعنی زنده شدن بعد از مرگ و بازگشت به سوی خدای متعال برای حساب و کتاب. تمام ادیان آسمانی به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارند. قرآن کریم میفرماید: اِنّا للهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعونَ.[134شهید مطهری در تعبیر زیبایی از این آیه میفرماید: این آیه منطق جهان (از اویی و به سوی اویی) را یادآور میشود. یعنی تمام جهان و موجودات آن از جانب خدای متعال و مال اوست و به سوی او برمیگردد. واقعیت این است که ایمان به زندگی واپسین میتواند اساس و زیربنای بافت فکری فرد و جامعه را تغییر دهد، و در برنامهریزی و نحوه عمل اشخاص، تأثیر شگرف بگذارد. مرگباوری در همه شؤون فردی، اجتماعی، خانوادگی، علمی، شخصی و ... تأثیرگذار است. اگر یاد مرگ نهادینه شود و جزء باورهای دائمی آدمی درآید؛ یعنی دنیا مقدمهای برای حیات ابدی انسان در جهانی دیگر در نظر گرفته شود، همه چیز عوض میشود. با این اعتقاد که:«الدُّنیا وَالآخِرَیُ مُتَّصِلَتانِ»؛[135] حتی قدرت تحمل در مقابل سختیها نیز بیشتر میشود.
در صدر اسلام افرادی را میبینیم که قبل از ایمان به معاد چگونه بودند و بعد چگونه شدند. به عنوان مثال، حمزه سیدالشهدا عموی پیامبر(ص) را ببینید. او پیش از پذیرش اسلام مردی جنگاور بود ولی به هیچ وجه حاضر نبود بدون زره و کلاهخود به جنگ برود. اما بعد از این که مسلمان شد و جهانبینی او تغییر کرد، در یکی از صحنههای نبرد، برای تشجیع رزمندگان اسلام و زدودن ترس از چهره آنها، در یک اقدام بیسابقه، بدون زره به میدان کارزار قدم گذاشت. گفتند: از مرگ نمیترسی؟ گفت: این جا میدان مسابقه برای کسب رضایت الهی است. اگر در این حال کشته شوم با روی سفید با خدای مهربان ملاقات خواهم کرد. چنین مرگی نابودی نیست تا از آن بترسم و فرار کنم. (توجه: معلوم میشود درجه ایمان سربازان اسلام هم یکسان نبود. چون ایمان حمزه از بقیه بیشتر بود، شجاعتر هم بود و لذا از مرگ در راه خدا استقبال کرد تا دیگران از او الگو بگیرند و بیمحابا بر دشمن بتازند.) ملای رومی این صحنه را به شعر کشیده است:
در جـوانـی حـمزه عـم مـصطفی"
بـا زره مـیشـد مـدام انــدر وغـا
اندر آخر حمزه چون در صف شدی
بی زره سـرمـست در غـزو آمـدی
سینه باز و تن بـرهنه پیـش پیـش
درفکندی در صف شمشیر خویش
خلق گفتـندش که ای عـمّ رسـول
ای هـژبـر صفشـکن، شـاه فحول
تـو کـه لا تـلـقوا بأیـدیکـم إلـی"
تـهلـکه خـوانـدی ز فـرمان خـدا
پـس چـرا تو خویش را در مـهلکه
مـیدرانـدازی چـنین در مـعرکـه
چون جوان بودی و سفت و سخت و زه
مینـرفتـی سـوی مـیدان بـیزره
چون شدی پیر و ضعیف و منحنی
پــردههــای لا ابــالـی مــیزنـی
کـی روا باشد که شـیری همچو تو
کشته گردد راست بر دست عـدو؟
این چـنـین غمـخوارگـان بـیخبر
پــنـد مــیدادنــد او را از عَـبـَر
گفت حمزه: چون که من بودم جوان
مـرگ مـیدیـدم وداع این جـهان
سوی میدان کس به رغبت کی رود؟
پـیـش اژدرهـا بـرهـنه کی شود؟
لیـک از نـور مـحـمد مـن کـنـون
نـیستـم ایـن شـهر فانی را زبـون
وآن که مُردن پیش جانش تَهلُکه است
نـهی لا تُلقوا بـگیـرد او به دسـت
وآن که مردن پیش او شد فتح باب
سـارِعوا آیـد مـر او را در خـطاب[136]
پارهای از اثرات اعتقاد به معاد
1- رعایت انصاف در معامله: قرآن به کسانی که خرید و فروش میکنند، تذکر و اخطاری می دهد:وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ ...؛[137] وای بر کمفروشان، کسانی که وقتی از مردم پیمانه میگیرند، سعی دارند تمام بگیرند اما وقتی میخواهند پیمانه بدهند و یا وزن بنمایند، کم میدهند. قرآن کریم سپس در ادامه می-فرماید:ألا یَظُنُّ اُولئِکَ أنَّهُمْ مَبْعوثونَ لِیَوْمٍ عَظیمٍ؛[138] آیا این کمفروشان نمیدانند که برای روزی بسیار بزرگ مبعوث خواهند شد؟ شاید بشود گفت که کمفروشی از باب نمونه ذکر شده است وگرنه تمام مسایل اقتصادی همین حکم را دارد. اگر انسان به یاد روز رستاخیز باشد، در هیچ بخشی خلاف انصاف عمل نخواهد کرد، اعم از تولید، توزیع، مصرف، تجارت، مدیریت و ... .
2- پیروزی در جهاد: رزمندهای که اعتقاد به روز رستاخیز دارد، خود را در هر حال پیروز میبیند، چون معتقد است به یکی از دو نیکی (اِحدَی الحُسنَیَین) میرسد: یا پیروزی در جنگ و یا شهادت و ملاقات خدای متعال. از وقایع تاریخی که در قرآن کریم آمده، داستان گروهی از بنیاسرائیل است که به پیامبر خود پیشنهاد دادند که ما آمادهایم در راه خدا بجنگیم، اما نیاز به یک فرمانده لایق داریم. وقتی پیامبرشان حجت را تمام کرد، خداوند حضرت طالوت را که فردی شایسته بود برای آنها انتخاب فرمود. در جریان همین جنگ بنی اسرائیل پنج گروه شدند: الف- گروهی فرار کردند؛ ب- گروهی فقر مالی فرمانده را بهانه کردند؛ ج- گروهی با آزمایشی که شدند، بیصبری کرده و مردود شدند (آزمایش این بود که به آنها دستور داده شد وقتی به نهر آب رسیدند از آن جز مشتی آب نیاشامند، ولی خیلی از آنها وقتی به آب رسیدند دستور را زیر پا گذاشته و سیر آب خوردند)؛ د- گروهی با دیدن لشکر قدرتمند دشمن، خود را باخته و از ترس مرگ فرار کردند؛ هـ- گروه اندکی باقی ماندند و پایمردی کردند و چون سرشار از ایمان بودند با نصرت الهی پیروز شدند. قرآن رمز پیروزی و پایداری در آن جبهه را ایمان به معاد دانسته و میفرماید:Gقالَ الَّذینَ یَظُنّونَ أنَّهُم مُلاقوا اللهَ ...F.[139] بنابراین میبینیم کسانی عامل پیروزی شدند که به ملاقات حضرت حق اعتقاد داشتند.
3- ساحل امید در طوفانها: خیلی وقتها پیمودن راه درست و مسیر هدایت دشواریهایی دارد و انسان درستکار با محرومیتها و محدودیتهایی مواجه میشود. تحمل فشار و سختیهای ناگوار، به نقطه امید و اتکا نیاز دارد. اعتقاد به معاد همانند ساحل امید و یا به مثابه نوری در تاریکی و ظلمت سختیها و فشارها برای انسان است. ببینید چه نیرویی باعث شده که همسر فرعون، کاخِ راحتی و ثروت را رها کند؟ مگر جایی بهتر از کاخ فرعون سراغ داشت؟ قرآن جواب این سؤال را میدهد که او چشم به جای دیگر دوخته بود:رَبِّ ابْنِ لی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّیِ[140] پروردگارا، برایم در بهشت خانه-ای نزد خودت بنا کن.
4- پشتوانه اخلاق: یکی از پشتوانههای مهم اخلاق، اعتقاد به مرگ و بازگشت به سوی حق تعالی برای حسابرسی است. اگر از شما بپرسند نظرتان درباره دروغ، دزدی و خیانت چیست؟ چه جوابی خواهید داشت؟ شاید کسی بگوید من دروغ نمیگویم تا به من دروغ نگویند؛ دزدی نمیکنم تا دزدی رسم نشود و از من هم ندزدند؛ و ... اگر این طور است پس وقتی که مطمئن شد میتواند از دیگران بدزدد بدون این که از او بدزدند، یا هنگامی که مطمئن شد که میتواند دروغ بگوید و زور بگوید بدون این که دروغ بشنود یا زور بشنود، به راحتی مرتکب این اعمال خواهد شد. این همان چیزی است که الان در دنیا با آن مواجه هستیم. قدرتهای بزرگ همین طور دارند عمل میکنند. اما اگر کسی اعتقاد به رستاخیز و حساب و کتاب اعمال داشته باشد، در هیچ حال حریم اخلاق را زیر پا نخواهد گذاشت.
سؤال: چرا عدهای معاد را انکار میکنند؟ جواب: کسانی که واقعاً به معاد اعتقاد نداشته باشند، تقریباً بسیار ناچیزند. بیشتر با اشخاصی مواجه هستیم که معاد را قبول دارند، ولی عملاً آن را نادیده میگیرند و میگویند: حالا کو تا قیامت؟ علت اصلی انکار معاد این است که انسان میخواهد جلویش باز باشد و هر کاری که میخواهد انجام دهد:یُریدُ الاِنْسانُ لِیَفْجُرَ اَمامَهُ * یَسْئَلُ اَیّانَ یَوْمُ الْقِیامَیِ؛[141] (انسان شک در معاد ندارد) بلکه او میخواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند (از این رو) میپرسد: قیامت چه هنگام خواهد بود؟
فصل سوم- توجه به شأن و مقام انسانیت
جایگاه انسان در عالم هستی کجاست؟ آدمی چگونه موجودی است؟ در مورد شأن و مقام انسانیت چند دیدگاه وجود دارد:
الف- دیدگاه اول: یک دیدگاه تفریطی است و انسان را یک جنایتکار حرفهای مینگرد که به سان حیوانی درنده است. این گروه به جنایات هولناکی که در طول تاریخ از بشر سر زده است و از هیچ درندهای سرنمیزند، استشهاد می-کنند.
ب- دیدگاه دوم: این دیدگاه با آن که به مبدأ و معاد انسان بیتوجه است، معتقد است دست کم تا جایی که دانش بشری بدان رسیده است موجودی کاملتر از انسان وجود ندارد. این گروه به امتیازهای هوشی انسان و استعدادهای گوناگون وی و نیز به آثار آنها از قبیل تمدن و پیشرفتهای صنعتی و امثال آن استدلال میکنند و به همین خاطر میگویند: باید در قوانین کیفری کرامت انسان حفظ گردد؛ مجازات سبک باشد و با مجرم باید به گونه یک بیمار رفتار گردد و باید او را امداد کرد. از این رو، مجازات اعدام در برخی کشورها به کلی حذف شده است.
موارد فوق، دو دیدگاه در فرهنگ بشری است. سؤال این است: دیدگاه قرآن در مورد کرامت و شأن انسانیت چیست؟
قرآن کریم انسان را مخلوق حق تعالی و برترین آفریدگار متعال میداند. برخی آیات برای انسان به طور کلی مزیت قائل شده است:وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی-آدَمَ[142] که ظاهراً تمام فرزندان آدم مورد تکریم الهیاند. در ذیل آیه می-فرماید:وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی" کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً[143] لحن آیه بسیار ستایشآمیز است و ظاهر آن عمومیت دارد.
در عین حال در قرآن آیات دیگری وجود دارد که با لحن نکوهشآمیزی انسان را خطاب قرار داده:إنَّ الإنْسانَ لَظَلومٌ کَفّارٌ؛[144] به درستی که انسان ستمگر و ناسپاس است. إنَّ الإنْسانَ خُلِقَ هَلوعاً؛[145] به یقین انسان حریص و کمطاقت آفریده شده است.
باز آیاتی هم وجود دارد که تفصیل داده است:لَقَدْ خَلَقْنا الاِنْسانَ فی أحْسَنِ تَقْویمٍ * ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلینَ؛[146] ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم. سپس او را به پایینترین مرحله بازگرداندیم.
پاسخ واقعی از دیدگاه قرآن: در یک دیدگاه جامع، انسان از نظر آفرینش و خلقت نسبت به حیوان و جماد و نبات، استعدادها و بهرههای تکوینی بیشتری دارد و مهمترین امتیاز انسان بر سایر موجودات، عقل و دل اوست. اما پس از مرحله آفرینش، دو راه را در پیش رو دارد که با انتخاب هر یک از این دو، میتواند نقشآفرینی کند: 1- با استفاده از موهبت عقل و دل، بر اساس هدایت الهی در حرکتی تکاملی، مدارج کمال را بپیماید و به صفات خدایی متصف گردد. 2- با غفلت از پیام فطرت و مهمل گذاشتن عقل و دل، یله و رها زندگی کند و همچون سایر حیوانات مشغول تأمین نیازهای مادی و جسمانی خود گردد. در دیدگاه اول انسان دارای کرامات الهی، اشرف مخلوقات و خلیفهالله فی الارض است، و در دیدگاه دوم حیوانی به سان دیگر حیوانات است؛ ثروتمندی که از ثروتش غافل است و مانند فقرا زندگی میکند. حال اگر فردی دیدگاه اول را برگزیند، در مسیر زندگی هیچ گاه به پستیها تن نمیدهد، چرا که خود را ارزشمندتر از آن می-بیند: «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ لَمْ یُهِنْها بِالْمَعْصِیَیِ»؛[147] کسی که کرامت نفس بیابد، با گناه به خودش اهانت نمیکند.
بخش دوم: سرمایه های انسان و راههای شکوفایی آن
فصل اول- عقل و راههای رشد و تقویت آن

مطایبه: شخص زیرکی در پیشگاه خدای بزرگ این طور مناجات میکرد و پوزش میطلبید: خدایا! هر چه به من ارزانی کرده بودی، ضایع کردم و تباه ساختم؛ روزی حلال را با حرام و شبهه درآمیختم؛ وجهه و آبرویی که برای من نزد مردم فراهم آورده بودی، با خیانت بر باد دادم؛ روح پاک و دل بیآلایشی که مرحمت کرده بودی، با گناه آلوده و چرکین ساختم. من در هیچ موردی امانتدار خوبی نبودم، ولی یک امانت را توانستم سالم نگه دارم و آن امانت عقل بود که به من کرامت فرمودی و من آن را همچون روز اول دستنخورده به تو بازمی-گردانم. عذرم را بپذیر که آن همه، نتیجه بیبهره ماندن از عقل بود!
در اصول کافی روایتی مفصل از موسی بن جعفر7 نقل شده که خطاب به هشام بن حکم است:«عَنْ هِشامِ بْنِ الْحَکَمِ قالَ: قالَ لِی اَبوالْحَسَنِ موسی" بنُ جَعْفرٍ 7: یا هِشامُ إنَّ الله تَبارَکَ وَ تَعالی" بَشَّرَ أهْلَ الْعَقْلِ وَالْفَهْمِ فِی کِتابِهِ فَقالَ:Gبَشِّرْ عِبادِیَ الَّذینَ یَسْتَمِعونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعونَ أحْسَنَهُ اُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ-اللهُ وَ اُولئِکَ هُمْ اولوا الاَلْبابِF[148] یا هِشامُ إنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالی" أکْمَلَ لِلنّاسِ الْحُجَجَ بِالْعُقولِ.»[149] شهید مطهری این روایت را میآورد و میفرماید:«آیه عجیبی است:«بشارت بده بندگان مرا، آنان که سخن را استماع میکنند»، بعد چه کار میکنند؟ آیا هر چه را شنیدند همان را باور میکنند و همان را به کار میبندند یا همه را یکجا رد میکنند؟ فَیَتَّبِعونَ أحْسَنَهُ؛[150] نقادی میکند، سبک و سنگین میکند، ارزیابی میکنند، آن را که بهتر است انتخاب میکنند و آن بهتر انتخاب شده را پیروی مینمایند. آن وقت میفرماید: «چنین کسانی هستند که خدا آنها را هدایت کرده (یعنی هدایت الهی و استفاده از نیروی عقل) و اُولئِکَ هُمْ اُولوا الاَلْبابِ؛[151] اینها به راستی صاحبان عقل هستند. این دعوت عجیبی است.»
خدمات عقل
عقل چه توانمندیهایی دارد؟ نشانه آدم عاقل چیست؟ چرا قرآن معتقد است بیشتر آدمها از عقل خود استفاده نمیکنند؟اَکثَرُهُمْ لایَعْقِلونَ[152] مگر چه باید میکردند که نکردند؟ ما در این جا دو مورد از خدماتی را که میتوان از عقل انتظار داشت، برمیشمریم. قبل از هر چیز این سخن اهل بیت را یادآور میشویم که فرمودند:«اَلْعَقْلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمانُ وَیکْتُسِبَ بِهِ الْجَنانُ».[153]
1- جدا کردن حق از باطل: یکی از بارزترین صفات عقل برای انسان، تمییز و جدا کردن است. جدا کردن سخن راست از سخن دروغ، سخن ضعیف از سخن قوی، سخن منطقی از سخن غیر منطقی و خلاصه غربال کردن. عقل آن وقت برای انسان عقل است که به شکل غربال درآید، یعنی هر چه را که وارد می-شود سبک و سنگین کند، غربال کند، آنهایی را که به درد نمیخورد دور بریزد و آن چه را ارزشمند است، نگاه دارد.
2- عاقبتاندیشی: شخصی خدمت رسول اکرم(ص) عرض میکند: یا رسول الله، مرا موعظه بفرمایید. حضرت به او فرمود: آیا اگر بگویم به کار می-بندی؟ گفت: بلی. باز حضرت تکرار کرد: آیا اگر بگویم به راستی به کار می-بندی؟ گفت: بلی. یک دفعه دیگر هم حضرت جمله را تکرار فرمود. این سه بار تکرار کردن برای این بود که حضرت میخواست کاملاً او را برای سخن خود آماده کند. همین که سه بار از او اقرار گرفت و آمادهاش کرد، فرمود:«إذا هَمَمْتَ فَتَدَبَّرْ عاقِبَتَهُ»؛[154] هر کاری را که به آن تصمیم میگیری آخرش را نگاه کن.
سؤال: چگونه میتوان عقل را شکوفا نمود؟ جواب: عقل همچون پرندهای است که برای پرواز باید اولاً، بالی قوی و نیرومند داشته باشد و ثانیاً، در قفس قرار نگرفته باشد، بلکه آزاد باشد. نیرومندی عقل هم در گرو تحصیل علم و آزاد شدن از قفس عادات اجتماعی غلط و قضاوت دیگران است. اما توضیح مطلب:
1- لزوم بهرهمند شدن عقل از علم: عقل باید از پشتیبانی علم برخوردار گردد، مثل کارخانهای که به ماده خام نیاز دارد، وگرنه معطل است و به کار نمیآید. امام کاظم(ع) در روایتی می فرماید:«یا هِشامُ، ثُمَّ بَیِّنْ أنَّ الْعَقْلَ مَعَ الْعِلْمِ»؛ عقل با علم باید توأم باشد وگرنه به کار نمی آید. آن گاه حضرت استناد میکنند به آیه:وَ تِلْکَ الأمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إلا الْعالِمونَ.[155] در این آیه تعقل به اهل علم استناد داده شده است. گویی کسی که عالم نباشد تعقل برایش ممکن نیست.
2- آزاد کردن عقل از عادات اجتماعی: آزاد کردن عقل از حکومت تلقینات محیط و عرف و عادت و به عبارت دیگر رهایی از نفوذ سنتها و عادتهای اجتماعی ضروری است تا بتوان از این سرمایه حداکثر بهره را برد. حضرت می-فرماید:«یا هِشامُ! ثُمَّ ذَمَّ الَّذینَ لا یَعْقِلونَ فَقالَ:وَ إذا قیلَ لَهُمْ اِتَّبِعوا ما اَنْزَلَ اللهُ قالوا بَلْ نَتَّبِعُ ما ألْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا اَوَ لَوْ کانَ آباءُهُمْ لا یَعْقِلونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدونَ[156]»؛[157] و چون به آنها گفته شود که از آن چه خدا فرو فرستاده پیروی کنید، میگویند ما از پدران خود پیروی میکنیم. آیا (از پدرانشان پیروی میکنند) اگرچه آنها تعقل نمیکردند و هدایت نشده بودند.
3- پرهیز از ملاک قرار دادن اکثریت: آزادی از حکومت عدد و این که اکثر و اکثریت نباید ملاک باشد. نباید انسان پیرو اکثریت باشد و بدون درنگ و تأمل به همان راهی برود که بقیه در پیش گرفتهاند. لذا امام میفرماید:«یا هِشامُ ثُمَّ ذَمَّ اللهُ الْکِثْرَیَ فَقالَ:Gوَ إنْ تُطِعْ اَکْثَرَ مَنْ فِی الاَرْضِ یُضِلّوکَ عَنْ سَبیلِ اللهِ[158]».[159] همچنین امیرالمؤمنین7 میفرماید:«هرگز در راه هدایت به دلیل این که در آن راه و جاده افراد کمی هستند وحشت نکنید.»[160]
4- تأثیرناپذیری از قضاوت دیگران: قضاوتهای مردم نباید برای انسان ملاک باشد. این معضل یک بیماری عمومی است که اغلب افراد کم و بیش به آن مبتلا هستند. مثلاً انسان یک لباس را برای خودش انتخاب میکند، رنگ خوبی است. بعد یکی میآید و میگوید: این رنگ مزخرف چیست که انتخاب کردهای و دیگری هم همین را میگوید و او را از عقیده خودش برمیگردانند.[161]
حکایت: سه دزد زیرک خواستند گوسفند چاقی را از چنگ مرد سادهای بیرون آورده و به سیخ بکشند. با هم نقشهای ریختند و در فواصل مختلف به انتظار مرد سادهلوح نشستند. دزد اول با رسیدن مرد سادهلوح به پیش آمده و گفت: سلام، آیا میترسی سگت فرار کند که طناب به گردنش بستهای؟ این سگ بدون طناب هم به دنبال تو خواهد آمد. مرد سادهلوح با تعجب گفت: چه میگویی؟ این گوسفند است نه سگ. مرد دزد گفت: انگار اشتباه نکردهام، تو عقلت را از دست دادهای. این را گفت و رفت. مرد سادهلوح به راه افتاد. بعد از مدتی دزد دیگر بر سر راهش ایستاد و با دیدن او گفت: به به، عجب سگی، ای مرد، آیا سگت را به من میفروشی؟ من گلهدارم و نیاز به چنین سگی دارم. مرد سادهلوح گفت: چه میگویی؟ این که سگ نیست. اگر تو گلهداری باید بدانی که این گوسفند است نه سگ. مرد دزد گفت: حال اگر سگت را هم بفروشی نخواهم خرید، زیرا فهمیدم که تو عقل نداری و با مجانین نمیتوان معامله کرد. مرد سادهلوح به فکر فرو رفت و باز به راه افتاد. دزد سوم به او رسید و گفت: ای مرد، تو که آثار دیانت داری، چرا این حیوان نجس را به همراه خود میبری؟ مگر نماز نمیخوانی؟ نمیترسی بدن و لباست نجس شود؟ این را گفت و رفت. مرد سادهلوح دیگر باورش شده بود که گوسفندش سگ است، طناب آن را رها کرده و گفت: ای سگ دور شو از من، و دوان دوان فرار کرد. دزدان زیرک با دیدن این صحنه به دنبال گوسفند رفته و کبابی مهیا کردند.
فصل دوم- قلب و راه های شکوفایی آن
واژه قلب در فارسی به «دل» ترجمه میشود که آن را سه گونه معنا می-کنند: 1- قلب همان تکه گوشت صنوبری شکل است که به منزله تلمبهخانه بدن میباشد و خون را پمپاژ میکند؛ 2- قلب به معنای عقل است، یعنی مرکز فکر و اندیشه که غالباً به این معنا به کار میرود؛ 3- قلب عبارت است از مرکز شناختها و آگاهیهایی که نه حسی است و نه عقلی، بلکه از عمق وجود انسان به طور ناخودآگاه میجوشد.
در این جا مقصود ما از قلب همان معنای سوم است، که منشأ رحمت و عطوفت و علاقه به فرزند و یا بیرحمی و قساوت و سنگدلی میباشد.
هر انسان عاقل و سالمی در خود نسبت به فرزندانش احساس علاقه می-کند. آیا این احساس از راه چشم و یا گوش و یا قوه لامسه و ذائقه و شامه به او منتقل شده؟ یا از راه عقل و اندیشه به این احساس رسیده است؟ پاسخ قطعاً منفی است. مهر و عشق چیزی نیست که بتواند آن را به وسیله حواس پنجگانه شناخت و یا از راه اندیشه و فکر به آن رسید، بلکه نوعی تجربه درونی است که جز شخص عاشق کسی نمیداند چیست؟ وقتی انسان منظره جانخراشی را میبیند، چشم او و نیز هیچ یک از حواس پنج گانه او احساس سوزش نمیکند. مغز و عقل و اندیشه او هم نمیسوزد ولی احساس میکند که دلش می-سوزد. وقتی انسان از کسی متنفر است، حواس پنج گانه او احساس تنفر نمیکند. عقلش هم احساس تنفر نمیکند اما دلش احساس تنفر مینماید. جایگاه مهر و محبت، کینه و نفرت، رحم و شفقت و به طور کلی مرکز ادراک همه شناختهای غیر حسی جایی جز قلب نیست؛ قلب مرکز کلیه عواطف و احساسات درونی انسان است.
شهید مطهری در این باره میفرماید:«انسان در عین این که موجودی واحد است، صدها و هزارها بُعد وجودی دارد. «مَنِ» انسانی عبارت از مجموعه بسیاری اندیشهها، آرزوها، ترسها، امیدها، عشقها و ... همه اینها در حکم رودها و نهرهایی هستند که همه در یک مرکز به هم میپیوندند. خود این مرکز دریایی عمیق و ژرف است که هنوز هیچ بنده آگاهی ادعا نکرده است از اعماق این دریا اطلاع پیدا کرده. فلاسفه و عرفا و روانشناسان هر یک به سهم خود به غور در این دریا پرداختهاند و هر یک تا حدودی به کشف رازهای آن موفق شده-اند. اما شاید عرفا در این زمینه موفقتر از دیگران بودهاند. آنچه را قرآن دل می-نامد عبارت از واقعیت خود آن دریا که همه آنچه را که ما روح ظاهر مینامیم، رشتهها و رودهایی است که به این دریا میپیوندد. حتی خود عقل نیز یکی از رودهایی است که به این دریا متصل میشود.»[162]
پس قلب به سان آینهای است که بناست زیباییها و زشتیها را بنمایاند. حال اگر این آینه زنگار داشته باشد یا غبارآلود باشد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ به همین جهت است که گاهی دل سخت میشود و با اشک باید این غبار یا زنگار را از قلب زدود تا روشنایی و درخشندگی اولیه را بازیافته، بلکه عمیقتر از گذشته حقایق را نشان دهد. پس راههای شکوفایی قلب عبارتند از: 1- نخراشیدن صفحه صاف آن با تیغ گناه و معصیت؛ 2- نورانی کردن آن با شست و شوی مداوم از زلال چشمهسار اشک؛ اشک از خوف خدا، اشک ندامت و پشیمانی از گناه، اشک محبت اولیای خدا و اشک بر مصیبت آنان.
فصل سوم- عمر و راه بهره وری از آن
وقت، ساعات عمر انسان است. سرمایهای است که خدای متعال برای تجارت جاویدان در اختیار ما قرار داده است. مهمترین دوران عمر به یک معنا جوانی است. جالب است که یکی از پرسشهای شب اول قبر، پرسش از چگونگی استفاده از دوران جوانی میباشد. یکی از نکات مهم درباره عمر آن است که گذشت عمر قابل جبران نیست. یکی از مفسرین در تفسیر آیه شریفه اِنَّ الاِنْسانَ لَفی خُسْرٍ[163] مینویسد: در بازار مصر فردی را دیدم که زیر آفتاب، دستپاچه فریاد میزد: متاعم را بخرید که اگر نخرید از سرمایه ضرر خواهم کرد. و آن مرد یخفروش بود. مقصود این است که اگر از عمر برای رسیدن به کمال استفاده نشود نه تنها سودی حاصل نمیگردد بلکه اصل سرمایه نیز از بین میرود، چنان که قابل جبران هم نمیباشد. جالب است که در ادامه آیه میفرماید:«فقط کسانی که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادند و وصیت به حق و صبر میکنند، زیانکار نخواهند بود.» امیر مؤمنان علی(ع) در گفتاری فرمود:«مؤمن ساعات شبانهروزی خود را بر سه بخش تقسیم میکند: یک بخش آن را در طریق تأمین و اصلاح معاش زندگی به مصرف میرساند و بخش دوم را به استراحت و بهرهگیری از لذتهای حلال و اندوختن انرژی مصرف می-کند و بخش دیگر را صرف مناجات پروردگار و اصلاح بین خود و خدا در همه ابعاد مینماید و برای انسان خردمند سزاوار نیست جز این که وقت خود را در سه مرحله مصرف کند: 1- برای تأمین معاش زندگی؛ 2- برای تأمین سعادت اخروی و معاد؛ 3- برای استراحت و بهرهگیری حلال از لذتهای معقول زندگی.»[164]
تک تک ساعت چه گوید گوش دار
گویـدت بیـدار بـاش ای هوشیار
عقربـک آهسـته پـندت مـیدهـد
پنـد شیرینتر از قندت میدهد
گویـدت مـاه و شـب و ایـام رفـت
شامـگاه و بامـداد و سـال رفـت
فـرصـت وقـت عـزیـز خـویـش را
صرف در باطل نکن ارجش بدار
اینک این چندروز مانده را ارجش بدار
پـنبه غـفلت ز گـوشـت در بیار
خداوند در همین راستا میفرماید:وَاتَّبِعوا أحْسَنَ ما اُنْزِلَ اِلَیْکُمْ مِنْ رَ بِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أنْ یَأتِیَکُمُ الْعَذابُ بَغْتَیً وَ أنْتُمْ لا تَشْعُرونَ * أنْ تَقولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتی" عَلی" ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللهِ وَ إنْ کُنْتُ لَمِنَ السّاخِرینَ[165]
قابل توجه این که دو واژه لهو و لعب در قرآن به طور مکرر آمده و هشدار داده شده که از آن برحذر باشید. این دو واژه از عوامل زمینهساز لغو و کارهای بیهوده حکایت میکند، چرا که به معنی بازی و سرگرمیهای غافلکننده می-باشد که موجب کارهای لغو و پوچ خواهد شد. به عنوان نمونه قرآن در یک جا میفرماید:یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا لا تُلْهِکُمْ اَمْوالُکُمْ وَ لا أوْلادُ کُمْ عَنْ ذِکْرِاللهِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذ"لِکَ فَأولئِکَ هُمُ الْخاسِرونَ؛[166] ای کسانی که ایمان آوردهاید، اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل و سرگرم نسازد. کسانی که چنین باشند زیانکارانند.
دعای امام سجاد(ع):«وَ عَمِّرْنی ما کانَ عُمْری بَذْ لَیً فی طاعَتِکَ فَإذا کانَ عُمْری مَرْتَعاً لِلشَّیْطانِ فَاَقْبِضْنی اِِلَیْکَ»؛[167]و[168] خدایا تا هنگامی که عمرم در راه انجام فرمان تو به کار رود، به من عمر ده و هر گاه عمرم چراگاه شیطان گشت، مرا بمیران.
فصل چهارم- حجتهای خداوند (قرآن، انبیا و امامان)
1- قرآن کریم: انسان خردمند برای شکوفایی استعدادهای خویش و طی مسیر کمال به نقشهای نیاز دارد تا در پرتو هدایت آن به اهداف متعالی و ارزشمند خود نایل گردد. پروردگار مهربان قرآن مجید را نامه (برنامه) هدایت، عطیه رحمانی و صراط مستقیم برای مسلمانان معرفی مینماید و آنان را به خوشهچینی از این صحیفه نورانی فرا میخواند. در روایتی از وجود نورانی رسول خدا(ص) آمده است: «اَلْقُرْآنُ مَأدَبَیُ اللهِ فَتَعَثَّوْا مَأدَبَتَهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ»؛[169] قرآن سفره خداوند است، تا میتوانید از آن بهره گیرید. عمل به آیات شریف و آموزه-های حیاتبخش آن آدمی را از ضلالت و گمراهی نجات میدهد و مسیر سعادت و رستگاری را برای انسان روشن میکند.
قرآن کریم میفرماید:یَهْدی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلی" النُّورِ بِإذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ اِلی" صِراطٍ مُسْتَقیم[170] خداوند هر کسی را که از خشنودی او پیروی کند، به وسیله آن کتاب به راههای سلامت رهنمون میکند و به توفیق خویش آنان را از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون میبرد و به راهی راست هدایتش میکند. حضرت علی(ع) می فرماید:«وَ تَعَلَّموا الْقُرْآنَ فَاِنَّهُ أحْسَنُ الْحَدیثِ وَ تَفَقَّهوا فیهِ فَاِنَّهُ رَبیعُ الْقُلوبِ وَاسْتَشْفُوا بِنورِهِ فَاِنَّهُ شِفاءُ الصُّدورِ»؛[171] قرآن را بیاموزید که بهترین گفتار است و آن را نیک بفهمید که بهار دلهاست.
2- انبیای عظام:: بشر برای رسیدن به قله انسانیت و پیمودن راه تکامل نیاز به راهنما دارد. این راهنما باید تمام راههای رسیدن به کمال را بشناسد و خود تکامل یافته باشد و اگر خودش راه را نشناخته باشد ممکن است انسان را به بیراه ببرد. برای پیدا کردن راه سعادت خداوند عقل را در وجود بشر قرار داد که در پیمودن راه تکامل مؤثر و لازم است اما کافی نیست. خداوند هدف آفرینش را به انسان تفهیم و راه رسیدن به آن را نشان داده است. بنابراین از راه برانگیختن و فرستادن انسانهای برگزیده، پاکدامن، صادق و شناخته شده- به نام پیامبران- هدف و راه را به انسان ابلاغ کرده است.
سؤال: هدف اصلی آمدن پیامبران چه بوده است؟ جواب: خداوند جواب این سؤال را در آیات مختلف بیان فرموده است.[172] از جمله میفرماید:لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلی" الْمُؤْمِنینَ إذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسولاً مِنْ أنْفُسِهِمْ یَتْلوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم الْکِتابَ وَالْحِکْمَیَ وَ اِنْ کانوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ[173] خداوند بر مؤمنان منت نهاد (نعمت بزرگ بخشید) هنگامی که در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد و البته پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.
امام صادق(ع) فرمود:«حُجَّیُ اللهِ عَلی" الْعِبادِ النَّبِیُّ وَالْحُجَّیُ فیما بَیْنَ الْعِبادِ وَ بَیْنَ اللهِ الْعَقْلُ»؛[174] حجت خدا بر بندگان پیغمبر است و حجت میان بندگان و خدا، عقل است.
هشام بن حکم گوید:«امام صادق(ع) به زندیقی (مادیگرا)- پرسید: پیغمبران و رسولان را از چه راه ثابت میکنی؟- فرمود: چون ثابت کردیم که ما آفریننده و صانعی داریم که از ما و تمام مخلوقات برتر و با حکمت و رفعت است و روا نباشد که خلقش او را ببینند و لمس کنند و بیواسطه با یکدیگر برخورد و مباحثه کنند، ثابت شد که برای او سفیرانی در میان خلقش باشند که خواست او را برای مخلوق و بندگانش بیان کنند و ایشان را به مصالح و منافعشان و موجبات تباه و فنایشان رهبری نمایند. پس وجود امر و نهیکنندگان و تقریر نمایندگان از طرف خدای حکیم دانا در میان خلقش ثابت گشت و ایشان همان پیغمبران و برگزیدههای خلق او باشند. حکیمانی هستند که به حکمت تربیت شده و به حکمت مبعوث گشتهاند. از جانب خدای حکیم دانا به حکمت مؤید باشند. پس آمدن پیغمبران در هر عصر و زمانی به سبب دلایل و براهینی که آوردند ثابت شود تا زمین خدا از حجتی که بر صدق رفتار و جواز عدالتش نشانه-ای داشته باشد، خالی نماند.»[175]
3- ائمه اطهار::«اَیُّهَا النّاسُ اسْتَصْبِحوا مِنْ شُعْلَیِ مِصْباحٍ واعِظٍ مُتَّعِظٍ وَامْتاحوا مِنْ صَفْدِ عَیْنٍ قَدْ رُوِّقَتْ مِنَ الْکَدَرِ»؛[176] ای مردم چراغ دل را از نور گفتار گوینده با عمل روشن سازید و ظرفهای جان را از آب زلال چشمههایی که از آلودگیها پاک است، پر نمایید.
در بیابانی که هیچ شناختی از آن نداری یک شب تاریک و راه باریکی پیش رو، چگونه راه میروی؟ در بیابان جهالت و سرگردانی دنیای هزار رنگ به چیزی به جز یک چراغ نورانی فکر میکنی؟ ائمه: چراغ هدایت هستند که وجود نورانی پیامبر(ص) فرمود:«إنَّ الْحُسَیْنَ مِصْباحُ الْهُدی" وَ سَفینَیُ النِّجایِ»؛[177] به راستی که حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.
برای نجات از تحیر و گمراهی، تنها راه مطمئن، راه ائمه هدی: است [برای این که مقام ائمه: بیشتر روشن شود، زیارت جامعه کبیره حداقل یک بار با معنا خوانده شود.] دنیا همانند دریایی طوفانی است که امواج طوفانهای فکری، روحی، معنوی و ... آن، هر لحظه آدمی را تهدید میکند. پیروی از اهل بیت: به سان کشتی محکم و استواری است که هر کس بر آن سوار باشد، نجات می-یابد. برای درک بیشتر این یک سطر که دنیای طوفانزده را چگونه به آخر برسانی، نیاز است که بر کشتی امنی سوار شوی:«اَلْفُلْکُ الْجارِیَیُ فِی اللُّجَجِ الْغامِرَیِ یَأمَنُ مَنْ رَکِبَها وَ یَغْرَقُ مَنْ تَرَکَها الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ وَالْمُتَأخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ».[178]
بخش سوم: مخاطرات زندگی فصل اول- نسیان و خودفراموشی
نسیان و خودفراموشی از مخاطرات اصلی زندگی است. کسی که گرفتار خودفراموشی شود، خودِ واقعی و انسانی خویش را گم کرده و خودِ حیوانی و پنداری را به جای آن قرار داده است.
برای روشن شدن مفهوم خودفراموشی ناگزیر از یک توضیح کوتاه هستیم و آن این که: انسان دارای دو بُعد انسانی و حیوانی است. بعد حیوانی به جنبه-های مادی مانند غذا، شهوت، استراحت و خواب مربوط میشود و بعد انسانی به جنبههای اختصاصی که حیوانات فاقد آن هستند، برمیگردد، مانند فطرت، حس علمگرایی، حقیقتطلبی، زیباگرایی، احسان و نیکی، پرستش، آرمان-طلبی، عدالت، آزادی، عفت، اخلاق و ادب.
نفس آدمی که تدبیرگر اوست، هنگامی که صرفاً به عالم طبع و بدن توجه دارد و بُعد مادی او را تدبیر میکند خودِ حیوانی خوانده میشود. و آن گاه که علاوه بر تدبیر جنبههای حیوانی، به تدبیر جنبههای ملکوتیاش میپردازد، خودِ انسانی نام دارد.
با توجه به این مقدمه، معنای خودفراموشی این است که انسان خودِ انسانیش را به فراموشی بسپارد و تنها مشغول تن گردد. انسان خودفراموش هر چه انجام میدهد، هدف و مقصودش فقط و فقط اشباع همین بعد حیوانی است. او در واقع خود را گم کرده و از درجه خود انسانی و فطری به درکه خود حیوانی تنزل یافته است. به قول مولوی، او به کسی میماند که در نقطهای قطعه زمینی دارد. زحمت میکشد و آن را به یک ساختمان تبدیل مینماید. اما روزی که میخواهد به آن خانه منتقل شود، ناگهان متوجه میشود به جای قطعه زمین خود یک قطعه دیگر را که اصلاً مربوط به او نبوده، ساخته و آن را آباد نموده است. در این هنگام حسرت میخورد که ای کاش همه عمرم را در این کار صرف نکرده بودم:
در زمـین دیـگـران خـانـه مـکن
کار خـود کـن کار بیـگانه مکن
چـیسـت بیـگانه تن خـاکـی تـو
کـز بـرای اوسـت غـمناکـی تو
تا تو تن را چرب و شیرین میدهی
گـوهـر جان را نـیابـی فربـهی
انسان هر راه انحرافی که بپیماید، اسیر هواهای نفسانی میگردد، ذلیل نفس اماره میشود و در لجنزار شهوات فرو می درود و این موجبات انحراف از مسیر تکامل معنوی را فراهم میکند. به عبارتی از خود انسانی منحرف شده و به خود حیوانی تنزل مییابد و دیگری را به جای خود واقعی می گیرد.
موقعی که انسان ارزش واقعی خویش را از دست داد و مبدأ وجود خویش را فراموش کرد، هدف حیات و فلسفه خلقت را نادیده گرفت و به آینده و راههایی که باید بپیماید نیندیشد، خود را فراموش کرده و از یاد برده است و حالتی به او دست میدهد که خلاف حالت فطری اوست.
وَ لا تَکونوا کَالَّذینَ نَسُوا اللهَ فَأنْسـ"هُمْ أنْفُسَهُمْ اولئِکَ هُمُ الْفاسِقون؛[179] شما مانند آنان نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا هم خود آنان را از یادشان برد، آنان به حقیقت فاسقان هستند. امیرالمؤمنین7 می-فرماید:«عَجِبْتُ لِمَنْ یُنْشِدُ ضالَّتَهُ وَ قَدْ أضَلَّ نَفْسَهُ فَلا یَطْلُبُها»؛[180] تعجب می-کنم از انسانی که در جست و جوی گمشدهاش برمیآید و حال آن که خود را گم کرده و در جست و جوی آن برنمیآید.[181]
فصل دوم- غفلت و بی توجهی
غفلت در بسیاری از امور دنیوی و حوادث ناگوار نعمتی است که خداوند در وجود انسان قرار داده است. اگر غفلت و فراموشی نباشد انسان نمیتواند زندگی کند. غفلت لازمه مکانیسم روحی و جسمی انسان است. این نعمتی است که در وجود انسانی عامل بقای زندگی اوست. ولی غفلت فقط در همین محدوده ضروری است و نباید گذاشت به حریم خداشناسی و امور اخروی راه پیدا کند؛ چرا که چنین غفلتی مذموم و مورد نکوهش است و از جدیترین مخاطرات زندگی به شمار میرود. مولی علی(ع) جامعه غفلتزده را عتاب و خطاب میکند و میفرماید:«اَلا مُسْتَیْقِظٍ مِنْ غَفْلیِ قَبْلَ نَفادِ مُدَّتِهِ»؛[182] آیا بیدارشونده از خواب غفلت نیست که قبل از پایان مدتش بیدار شود؟ این غفلتی است که اگر بر قلب حاکم شد، دیگر توجه و بیداری چشم بیفایده است. بصیرت که به خواب رفت، بیداری بصر سودی نبخشد که مولی علی(ع) میفرماید:«اِنتِباهُ العُیونِ لایَنفَعُ مَعَ غَفلَیِ القُلوبِ»؛[183] توجه و بیداری چشم-ها با غفلت قلبها بیفایده است. این غفلتی است که اگر مستولی بر انسان بشود، بیدارِ خواب است و حاضری غایب و بینندهای کور و شنوندهای کر و گویندهای لال.
امام7 به مردم زمان خود میفرماید:«ما لی اَراکُمْ ... اَیْقاظاً نُوَّماً وَ شُهوداً غَیباً وَ ناظِرَیً عَمْیاءً وَ سامِعَیً صَمّاءً وَ ناطِقَیً بَکْماءً»؛[184] چه شده که شما را ... بیداران خوابآلود و حاضران غایب و بیننده کور و شنونده کر و گوینده لال می-بینم.
عوامل غفلت
1- مال و ثروت: مال و ثروت زیاد برای غالب افراد مایه غفلت است. تاریخ، اشخاص بسیاری را نشان میدهد که وقتی فقیر بودند به سوی خدا میآمدند، ولی وقتی از نظر مادی ترقی کردند و صاحب ثروت شدند، خداوند را فراموش کردند. داستان آن صحابی (ثعلبه) معروف است که از دعای پیامبر(ص) وضع مادیش خوب شد، به طوری که دیگر فرصت نکرد به مسجد بیاید و سرانجام کسی که دائماً پشت سر پیامبر(ص) نماز میخواند و از او پیروی میکرد، به جایی رسید که مأمور زکات آن حضرت را رد کرد و دیگر زکات نپرداخت.
برخی تا وقتی که وضعشان آشفته است، دنبال دعا و توسل و گریه و زاری و انابه میروند، ولی همین که وضع مالی آنان بهبود یافت، همه چیز را فراموش میکنند.
2- غَرّه شدن به قدرت جوانی: عدهای از جوانان، مغرور از قدرت جوانی از یاد خدا غافل میشوند و به هرزگی و مردمآزاری پرداختهاند.
3- سرگرمیهای ناسالم: سرگرمیهای ناسالم یکی دیگر از مخاطرات زندگی جوان است که گاهی حتی فرصت عبادت و توجه به مبدأ را از او سلب میکند.
4- دوستان ناباب: تجربه نشان میدهد نخستین گام بدبختی و شقاوت معاشرت با دوستان ناباب است.[185]
5- آرزوهای دور و دراز:«اِعْلَموا أنَّ الأمَلَ یُسْهِی الْعَقْلَ وَ یُنْسِی الذِّکْرَ فَاکْذِبوا الاَمَلَ فَاِنَّهُ غُرورٌ وَ صاحِبُهُ مَغْرورٌ»؛[186] آگاه باشید که آرزوهای نامعقول و دور و دراز، عقل را به خطا میاندازد و موجب غفلت و نسیان از یاد خدا میشود. پس آرزو را حمل بر دروغ و کذب کنید (همچون سرابی که به حقیقت نمیرسد، بپندارید) زیرا آرزو، فریب و صاحب آن فریفته و فریب خورده است.
6- پرخوری: رغبت به شکم و سیری زیاد نیز موجب غفلت است. در تحف العقول بعد از رساله حقوق امام سجاد(ع)، از حضرت نقل میکند که:«وَاعْلَمْ وَیْحَکَ یَابْنَ آدَمَ اِنَّ قَسْوَیَ الْبَطْنَیِ وَ فِطْرَیَ الْمَیْلَیِ وَ سُکْرُ الشَّبَعِ وَ غَیْرَیَ الْمُلْکِ مِمّا یَنْبأ وَ یُبْطی عَن الْعَمَلِ وَ یُنْسِی الذِّکْرَ وَ یُلْهی عَن اقْتِرابِ الأجَلِ حَتّی" کَاَنَّ الْمُبْتَلی یُحِبُّ الدُّنْیا بِهِ خَبَلَ مِنْ سُکْرِ الشَّرابِ»؛[187] وای بر تو ای فرزند آدم! بدان که قساوت پرخوری و میل زیاد و مستی سیری و عزت و غلبه مقام از اموری است که انسان را از عمل باز میدارد و یاد (خدا) را به فراموشی سپرده و فکر را از نزدیک شدن مرگ مشغول میکند تا این که گویا فرد مبتلا به دوستی دنیا از مستی باده عقل از کف داده است.
فصل سوم- اسارت شهوات (هواپرستی در مقابل خداپرستی)
از دیگر مخاطرات زندگی انسان، اسارت شهوات است. قرآن کریم می-فرماید: أفَرَأیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إلـ"هَهُ هَواهُ؛[188] آیا مشاهده کردی کسی که معبود خود را هوا و هوس خویش قرار داده؟
شاید بپرسید: چگونه ممکن است انسان هوای نفس خویش را معبود خود سازد؟ پاسخ این است که انسان هنگامی که فرمان خدا را رها کرد و به دنبال هوای نفس افتاد و اطاعت آن را بر اطاعت حق مقدم شمرده، در حقیقت هوای نفس خود را پرستش میکند. در منطق قرآن کریم وقتی از کسی اطاعت می-شود، در واقع فکر و مرام او مورد پرستش قرار گرفته است. از این رو بارها در قرآن مجید بیان شده که گروهی شیطان را عبادت میکنند.[189] درباره یهود نیز میفرماید: علمای خود را رب و پروردگار خویش قرار دادند.[190]
امام صادق(ع) درباره آنان فرمودند:«اَمّا وَاللهِ ما صاموا لَهُمْ وَ لا صَلُّوا وَ لـ"ـکِنَّهُمْ اََحَلّوا لَهُمْ حَراماً وَ حَرَّموا عَلَیْهِمْ حَلالاً فَاتَّبَعوهُمْ وَ عَبَدوهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرونَ»؛[191] به خدا سوگند آنها (یهود و نصاری) برای پیشوایان خود نماز و روزه به جا نیاوردند، ولی پیشوایانشان حرام را برای آنها حلال و حلال را حرام کردند و آنها پذیرفتند و پیروی نمودند و بی آن که توجه داشته باشند، آنها را عبادت و پرستش کردند.
نزد خدای متعال، مبغوضترین معبودی که مورد پرستش واقع شده است، بت هوا و هوس است. در این سخن هیچ گونه مبالغه نیست، چرا که بتهای معمولی موجوداتی بیخاصیتند، ولی بت هوا و هوس اغواکننده و سوقدهنده به سوی انواع گناه و انحراف است. به طور کلی میتوان گفت این بت خصوصیاتی دارد که آن را مستحق نام منفورترین بتها کرده است؛ زشتیها را در نظر انسان زینت میدهد تا آن جا که انسان به اعمال زشت خود میبالد، به مصداق وَ هُمْ یَحْسَبونَ أنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً؛[192] به عنوان یک عمل صالح به آن افتخار میکنند.
هواپرستی مؤثرترین راه نفوذ شیطان است. تا در درون انسان پایگاهی وجود نداشته باشد، شیطان قدرت بر وسوسهگری ندارد و پایگاه شیطان چیزی جز هواپرستی نیست؛ همان چیزی که خود شیطان به خاطر آن سقوط کرد و از صف فرشتگان و مقام قرب الهی طرد شد. هواپرستی انسان را تا مرحله مبارزه با خدا (نعوذ بالله) پیش میبرد؛ همان گونه که پیشوای هواپرستان یعنی شیطان به چنین سرنوشت شومی گرفتار شد و به حکمت خداوند در مسأله امر به سجده بر آدم اعتراض نمود و آن را غیر حکیمانه پنداشت.
شبی از شبها ابوجهل در حالی که ولید بن مغیره با او همراه بود، به طواف خانه کعبه پرداخت و در ضمن طواف درباره پیامبر اسلام(ص) با هم سخن میگفتند. ابوجهل گفت: وَاللهِ إنّی لأعْلَمُ أنَّهُ صادِقٌ؛ به خدا سوگند که من می-دانم او راست میگوید. ولید فوراً به او گفت: خاموش باش، تو از کجا این سخن را میگویی؟ ابوجهل گفت: ای ولید، ما او را در کودکی و جوانی، صادق امین مینامیدیم. چگونه بعد از تمام عقل و کمال رشد، او را کذاب و خائن بنامیم؟ باز تکرار میکنم، میدانم او راست میگوید. ولید گفت: پس چرا او را تصدیق نمی-کنی و ایمان نمیآوری؟ گفت: میخواهی دختران قریش بنشینند و بگویند از ترس شکست تسلیم برادرزاده خود، محمد شدهام؟! سوگند به بتهای لات و عزی" که هرگز از او پیروی نخواهم کرد! این جا بود که آیه وَ خَتَمَ عَلی" سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ؛[193] خدا بر گوش و قلب او مهر نهاده، نازل شد.[194]
بارخدایا! راه و رسم زندگی را به ما بیاموز و از مخاطرات پیش رو، ما را در پناه خویش گیر، آمین.
پی نوشتها :

[131] - بحارالانوار، ج 3، ص 46.
[132] - کافی، ج 1، کتاب توحید، ح 1.
[133] - ر.ک: مقاله پیشوایان خود را بهتر بشناسیم، بخش امام کاظم 7.
[134] - بقره/ 156.
[135] - دنیا و آخرت به هم متصلند.
[136] - معاد در دیدگاه عقل و دین، ص 58.
[137] - مطففین/ 5- 1.
[138] - مطففین/ 6.
[139] - آنان که به دیدار خدا معتقد بودند، گفتند: چه بسیار گروهی اندک که به اذن خدا بر سپاهی بسیار غالب آمدند. (بقره/ 249)
[140] - تحریم/ 11.
[141] - قیامت/ 6- 5.
[142] - اسراء/ 70.
[143] - اسراء/ 70.
[144] - ابراهیم/ 34.
[145] - معارج/ 19.
[146] - تین/ 4 و 5.
[147] - مستدرک الوسایل، ج 11، ص 339.
[148]- زمر/ 20.
[149] - کافی، ج 1، ص 14.
[150] - زمر/ 18.
[151] - زمر/ 18.
[152] - مائده/ 103 و حجرات/ 4.
[153] - عقل آن است که با آن خدای متعال عبادت میشود و بهشت به دست میآید. (کافی، ج 1، ص 11)
[154] - بحارالانوار، ج 77، ص 130.
[155] - عنکبوت/ 43.
[156] - بقره/ 171.
[157] - کافی، ج 1، ص 111.
[158] - انعام/ 117.
[159] - کافی، ج 1، ص 111.
[160]- لا تَستَوحِشوا فی طریقِ الهدی" لقلّیِ أهلِهِ، (نهج البلاغه، خطبه 201).
[161]- برگرفته از کتاب تعلیم و تربیت، شهید مطهری.
[162] - آشنایی با قرآن، ص 60.
[163] - عصر/ 2.
[164] - اقتباس از نهج البلاغه، حکمت 390.
[165] - و از بهترین دستورهایی که از سوی پروردگارتان بر شما نازل شده، پیروی کنید، پیش از آن که عذاب (الهی) ناگهان به سراغ شما آید، در حالی که از آن خبر ندارید. این دستورها برای آن است که مبادا کسی روز قیامت بگوید افسوس بر من از کوتاهیهایی که در اطاعت فرمان خدا کردم و از مسخرهکنندگان (آیات خدا) بود. (زمر/ 55 و 56).
[166] - منافقون/ 9.
[167] - صحیفه سجادیه، دعای 20.
[168] - برای مطالعه بیشتر به کتاب تفسیر دعای مکارم الاخلاق مرحوم فلسفی رجوع شود.
[169] - بحار، ج 92، ص 19.
[170] - مائده/ 16.
[171] - نهج البلاغه، خطبه 110.
[172] - بقره/ 129 و 151.
[173] - آل عمران/ 164.
[174] - کافی، ج 1، ص 29.
[175] - همان، ص 236.
[176] - نهج البلاغه، خ 104، ص 194.
[177] - بحارالانوار، ج 36، ص 205.
[178] - مفاتیح الجنان، اعمال مشترک ماه شعبان، صلوات شعبانیه.
[179] - حشر/ 19.
[180] - غررالحکم، ج 2، ص 425.
[181] - برگرفته از آثار تقوا و عبودیت تألیف همت سهرابپور.
[182] - میزان الحکمه، ج 7، ص 260.
[183] - همان، ص 261.
[184] - نهج البلاغه، خطبه 108.
[185] - ر.ک: مقاله رابطهها در زندگی جوان.
[186] - نهج البلاغه، خطبه 86.
[187] - تحف العقول، ص 273.
[188] - جاثیه/ 24.
[189] - یس/ 60.
[190] - توبه/ 21.
[191] - تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص 209.
[192] - کهف/ 104.
[193] - جاثیه/ 23.
[194] - تفسیر مراغی، ج 25، ص 27.

چهارشنبه 1/6/1391 - 15:11 - 0 تشکر 523424

نقش «مادری» زن




جامعه انسانی، نیازمند علل و عواملی است تا گرایش و صفای باطن افراد آن تأمین شود و صرف قوانین و مقررات سیاسی، نظامی، اقتصادی و … برای این کار، کافی نیست و از طرف دیگر، جوامع کوچک خانوادگی، جامعه بزرگ بشری را می‏سازند، یعنی اعضای خانواده‏های متعدد، عامل تحقق مجتمع رسمی خواهند بود و مادامی که سبب رأفت و گرایش، در بین اعضای خانواده پدید نیاید، به هنگام تشکیل یک مجتمع رسمی، هرگز بین آحاد آن، صفای ضمیر، روح تعاون و پیوند دوستی برقرار نخواهد شد
مهمترین عاملی که بین افراد خانواده، رأفت، گذشت و ایثار را زنده می‏کند، تجلی روح مادر، در کانون خانواده است، زیرا پدر، گرچه به عنوان «الرجال قوامون علی النساء» عهده‏دار کارهای اداری و اجرایی جامعه کوچک، یعنی خانواده است، لیکن اساس خانواده که بر مهر، وفا و پیوند، پی‏ریزی شده است، به عهده مادر است، زیرا مادر مبدأ پیدایش و پرورش فرزندانی است که هر کدام به دیگری وابسته‏اند و افرادی که از یک زن متولد می‏شوند، همانند میوه‏های یک درخت نیستند که روح ایثار انسانی در سطح گیاه، ظهور نکند یا مانند بچه‏های یک حیوان ماده نخواهند بود که فاقد تعاون انسانی بوده و پیوند خاص بشری در آنها جلوه نکند، بلکه فرزندان متولد شده از یک زن خواه بدون فاصله و خواه با فاصله نسبت به یکدیگر رؤوف و مهربان بوده و پیوند فطری خود را در پرتو تعالیم دینی شکوفا می‏نمایند، و در مکتب دین، حفظ این پیوند و فراموش نکردن آن از واجبهای مهم به شمار آمده است. اگر کسی این پیوند فطری و دینی را قطع نماید، از رحمت ویژه الهی، محروم خواهد شد، زیرا صله رحم از چیزهایی است که خداوند به آن امر فرموده و در باره «قاطعان» چیزی که باید «وصل» شود، جریان لعن و نفرین الهی مطرح شده است:
«الّذین یَنْقُضُونَ عهدَاللّه‏ مِنْ بَعْدِ میثاقِه و یقطعون ما اَمَرَاللّه‏ُ بِهِ اَنْ یُوصَل و یُفسدون فی الارض اولئک هم الخاسرون»
«والذین ینقضون عهداللّه‏ من بعد میثاقه و یطعون ما امراللّه‏ به ان یوصل و یفسدون فی الارض اولئک لهم اللعنةُ و لهم سوء الدار»
شاید، سر آنکه در دو آیه شریفه مزبور، افساد در زمین، در کنار «قطع چیزی که «وصل» آن لازم است ذکر شده این باشد که افراد تربیت شده خانواده‏های اصیل دینی که قانون صله رحم و حفظ پیوند اعضا را ادارک کرده و عمل نموده‏اند، وقتی وارد اجتماع رسمی شدند، دست به افساد در زمین نمی‏زنند، زیرا با روح پیوند و ایثار، گام به جامعه نهاده‏اند، ولی کسانی که از خانواده‏های غیر دینی برخاستند، چون اصل پیوند فطریِ بین اعضا را در اثر رعایت نکردن قانون صله رحم و ایثار و تعاون و … فراموش کرده‏اند، با ورودشان به جامعه رسمی، پدیده‏های توحش و تندخویی نیز ظهور خواهد کرد. خلاصه، آنکه قانون صله رحم، اصل مهمی است که جامعه کوچک را درست تربیت کرده و زمینه شکوفایی جوامع بزرگ را فراهم می‏نماید. صله رحم، اصل حاکم بر خویشاوندان و محارم و وابستگان خانوادگی است و منشأ تمام این خویشاوندیها و وابستگیها همانا پیدایش کلیه اعضا از یک رحم می‏باشد و آن رحم که مبدأ ایجاد اعضای به هم پیوسته است جزء زن بوده، در حقیقت، مقام والای زن است که پایه‏گذار قانون ارحام، صله رحم، محرومیت و نظایر آن است.
نتیجه آنکه زن، نقش اصلی خانواده و خویشی را به عهده دارد، گرچه مرد مسؤول کارهای اجرایی و تأمین هزینه‏های زندگی و مانند آن است. از این رهگذر، قرآن کریم ضمن توصیه به انسان در گرامی داشتن پدر و مادر، زحمات مادر ـ زایمان و شیردادن ـ را که منشأ اصلی آنها رحم است، یادآور می‏شود:
«و وصَّینا الانسان بوالدیه احساناً حَمَلَتْه امُّه کرها و وضعته کرها و حَمْلُه و فِصالُهُ ثلثون شهرا …»
«حملته امه وهنا علی وهنٍ و فصاله فی عامین …»

حضرت امام زین‏العابدین(ع) نیز در رساله حقوق، لزوم رعایت حقوق ارحام را به مقدار پیوستگی و قرابت نسبت به رَحِم، بیان فرمود و اولین حق را در نظام خانوادگی به مادر داده، آن گاه از حق پدر سخن به میان آورده، چنین فرموده است:
«… و حُقوقُ رَحِمِکَ کثیرةُ متصلة بقدر اتصال الرحم فی القرابة فَاَوْجَبُها علیک حَقُّ امِّکَ ثم حقَ ولدک ثم حق اخیک ثم الاقرب فالاقرب»
باید توجه داشت که نقش زن، نه تنها ایجاد رابطه خویشی بین اعضای نَسَبی یک خانواده است، بلکه سهم آن در ایجاد پیوند رَحمی بین وابستگان سَببی نیز قابل انکار نیست، زیرا در اسلام، وابستگان سببی همانند پیوستگان نَسَبی از پیوند خاصی برخوردارند و قانون دامادی، مقررات فراوانی را به همراه دارد، چنان که از خطبه رسول اکرم(ص) در مراسم عقد زناشویی حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) و حضرت فاطمه زهرا(ع) چنین استفاده می‏شود که مصاهره و دامادی، ملحق به نسب بوده و عروس و داماد به منزله فرزندان دو خانواده، محسوب می‏شوند و اعضای دو خانواده، بخصوص پدران و مادران، به منزله افراد یک خانواده به حساب خواهند آمد.
این قانون که از خطبه رسول اکرم(ص) و نیز از خطبه عقد زناشویی حضرت جواد(ع) توسط حضرت رضا(ع)استفاده شد از آیه «هو الّذی خَلَقَ من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا» استنباط می‏شود. از اینجا می‏توان به یک مطلب مهم، یعنی روشن شدن نقش زن در ایجاد ارتباط بین مرد ـ به عنوان پدر ـ و بین افرادی که در آینده متولد می‏شوند ـ به عنوان فرزندان ـ پرداخت؛ بدین بیان که زن، ابتدا مرد را جذب کرده، رأفت و عطوفت در او می‏دمد و او را آرام می‏کند. سپس به کمک همان عنصر آرام، رؤوف و مطمئن، خانواده آرام و خویشان مهربان را تشکیل می‏دهد. اگر این مسأله، روشن و برای اثبات آن، دلیل ارائه شود، آن‏گاه معلوم خواهد شد که اصالت خانواده به عهده زن است و پایه اصلی تأسیس حوزه خویشاوندی و تشکیل حکومت مهر و رأفت، همانا زن خواهد بود؛ چرا که او:
اول ـ مرد اجنبی را خویشاوند می‏سازد.
دوم ـ با تکثیر نسل، دو خانواده را در اثر دامادی به هم مرتبط می‏نماید.
سوم ـ در اثر شیردادن، افراد بیگانه را محرم نموده و پیوند رضاعی را چون پیوند دامادی به رابطه خویشاوندی، نزدیک می‏نماید.
نویسنده : حضرت آیت‏اللّه‏ جوادی آملی

چهارشنبه 1/6/1391 - 15:11 - 0 تشکر 523425

نقش توصیه های اخلاقی برای کارایی بیشتر در خانواده




در بحث مسئولیتهاى زن و شوهر در خانواده، به خوش اخلاقى و لزوم آن در خانواده اشاره شد. در این جا برخى صفات اخلاقى که در روابط مناسب اعضای خانواده و تعالى آن مؤثر است، بررسى مى شود.
1. صداقت: صداقت از صفات مؤثر در روابط خانواده است که زمینه اعتماد و برقرارى رابطه به شمار مى رود. صداقت در تحلیل روان شناختى به گفتار و رفتارى اطلاق مى شود که فرد انگیزه و قصدى مغایر با مفاد گفتار و رفتارش نداشته باشد؛ به بیان دیگر، فرد با صراحت و رو راستى و وضوح صحبت مى کند. هنگامى که فرد در ارتباط کلامى یا بدنى صداقت نداشته باشد، ارتباطى متعارض یا دو سطحى برقرار مى شود، به گونه اى که مفاد سخن فرد چیزی است و بقیه وجود او چیزی دیکر را بیان مى کند، یا انگیزه و قصد او امری دیگر است.
در این حالت، مخاطب به مفاد کلام یا رفتار فرد پاسخ مى دهد، ولى هنگامى که دریافت انگیزه فرد امرى دیگر است، در واکنش به رفتار یا گفتارهای بعدى او سردرگرم مى شود؛ گاه به کلام و رفتار او توجه مى کند و از انگیزه او غفلت مى کند وگاه به دلیل توجه بیشتر به انگیزه های احتمالى، به واکنش نامناسب دست مى زند. این گونه ارتباط، از مشخصه های خانواده های آشفته است.(۱) عدم صداقت در زن یا شوهر، فضاى خانواده را به بى اعتمادى و بدبینى مى کشاند و زمینه اختلاف را فراهم مى کند. اولیاى دین (ع) به دلیل تأثیر دروغگویى در تخریب اعتماد در روابط بین فردى، بر صداقت و دوری از دروغ بسیار تأکید دارند(۲) و ملاک ایمان مردم را راستگویى اعلام مى کنند.(۳) راستگویى زمینه اعتماد مقابل و در نتیجه، رابطه دوستانه و صمیمى را فراهم مى کند؛(۴) بنابراین، براى بالندگى و سلامت روابط در خانواده، باید روابط کلامى و بدنى (آهنگ صدا، وضعیت بدنى افراد نسبت به هم، تماسهای چشمى یا نگاهها، و حرکت بدن) به صورت مستقیم، روشن و صریح باشد، آن گونه که سخنان فرد نه تنها با حالت صورت، وضع بدن و طنین صدا هماهنگ باشد، بلکه با انگیزه و حالات ناهشیار او نیز مطابق باشد و در حقیقت، همه ابعاد روان شناختى فرد یک چیز را نشان دهد. چنین ارتباطى به اعضاى خانواده امکان مى دهد که درستى و تمامیت، تعهد، صداقت، شایستگى و خلاقیت داشته باشند و با مشکلات به طور مناسب برخورد کنند.(۵)
2.خوش بینى: خوش بینى از صفات اخلاقى مؤثر در خانواده و بر اعتماد متقابل استوار است. خوش بینى و گمان نیکو نسبت به یکدیگر، نسبت به حوادث و مسائل زندگى، و نسبت به خداوند در سلامت خانواده نقشى مهم دارد. در زندگى خانوادگى خوش بینى در پیشگیرى و حل بسیارى از مشکلات مؤثر است. براى پدیدآیى حالت خوش بینى، زن و شوهر باید در ابتدای زندگى نهایت تلاش خود را براى شناخت یکدیگر و آگاهى از برخوردارى هر یک از شرایط لازم، مصروف نمایند و افزون بر این، موازین اخلاقی را در همه رفتارها رعایت کنند. اعضای خانواده با به دست آوردن این شرایط و در سایه ی اعتماد متقابل مى توانند در جهت دورى از بدگمانى و ایجاد خوش بینى در یکدیگر تلاش کنند. در متون دینى بر خوش بینى نسبت به برادران دینى و تفسیر و تعبیر رفتار آنها به بهترین وجه تأکید(۶) و به صراحت از افراد خواسته شده از بدگمانى دورى کنند؛(۷) زیرا برخى گمانها گناه است و ضمن خارج کردن فرد از محدوده ی مجاز دینی، زمینه رفتار و گفتارهاى نامناسب در حق دیگران را پدید مى آورد.(۸) در خانواده نیز زن و شوهر و فرزندان باید از بدگمانى نسبت به هم خوددارى کنند. قضاوت و گمان نسبت به افراد باید بر اساس مدارک معتبر و علم باشد و بدون تحصیل علم، اعضای خانواده باید به خوش بینى نسبت به هم روى آورند. یکى از مشکلات روابط بین فردى، عدم درک انگیزه ها و مقاصد طرف مقابل است. در این حالت، گاه افراد تفسیر و برداشتى نادرست از یک رفتار دارند، در حالى که بر اساس اصول اسلامى باید یک رفتار را به بهترین وجه تفسیر کرد. بدیهى است تلاش اعضاى خانواده براى کاهش برداشتهاى منفى از رفتارهاى یکدیگر، زمینه اى براى درک مناسب و روابط بهتر فراهم خواهد نمود. فضای روان شناختى خانواده باید به گونه ای باشد که افراد، بیشتر به جنبه هاى مثبت یکدیگر توجه کرده و نکات منفى را بیش از حد بزرگ نمایى نکنند. همین امر زمینه ی خوش بینى افراد نسبت به هم را فراهم مى کند.
خوش بینى نسبت به مسائل زندگى و تبیینهاى خوش بینانه از حوادث ناخوشایند نیز در توانایى رویارویی با مشکلات تأثیر مى گذارد. در مقابل، تبیینهاى بدبینانه ممکن است افراد را دچار حالتهاى عاطفى منفى و در نتیجه، بازدارى ایمنى کند. در این حالت، احتمال بروز بیماری هاى جسمى نیز بیشتر مى شود. خوش بینى فرد را به تلاش براى طراحى نقشه هایى براى حل مشکل سوق مى دهد. فرد با عمل به این نقشه ها، انتظار دارد امور غالبا مطابق نظر او پیش رود و همین امر کوشش او را مضاعف مى کند؛(۹) بنابراین، مى توان گفت دیدگاه مثبت در زندگى با تأثیر بر حالات عاطفى، روابط اعضاى خانواده با یکدیگر را بهبود مى بخشد.
بعد سوم خوش بینى که در متون اسلامى با عنوان خوش گمانى نسبت به خداوند از آن یاد شده، نیز بر زندگى خانوادگى تأثیرى مثبت دارد. فرد معتقد به خداوند، او را در همه ی امور جهان و زندگى انسانها بسیار تأثیرگذار مى داند، حال اگر نسبت به خداوند خوش بین نباشد و بیشتر نا امیدى در او پدید آید، در همه مسائل زندگى درمانده خواهد شد و هیچ رفتار مثبت و مفیدى نمى تواند انجام دهد؛ از این رو، بدبینى به خدا از بدترین گناهان شمرده شده است(۱۰) و اولیای دین (ع) به طرق مختلف افراد را به خوش بینى نسبت به خدا تشویق کرده اند؛(۱۱) براى مثال، گفته شده است: اگر کسى به خدا گمانى نیکو داشته باشد، خداوند نیز مطابق گمان او، شرایط را برایش فراهم مى کند.(۱۲)
3. قناعت: قناعت و دوری از تجمل گرایی، از صفات اخلاقى مهمى است که در متون اسلامى به تأثیر آن بر زندگى دنیوى و اخروى اشاره شده است.(۱۳) در عصر حاضر، وسایل رفاهى گسترش پیدا کرده و زمینه استفاده از امکانات جدید و تجملى روندی روز افزون یافته است. این امر باعث شده در محیط خانواده ها نیز تفاوتهاى بسیارى در امکانات زندگى مشاهده شود. از سویى، امکان زندگى مادی بهتر براى همگان میسور نیست و در این رقابت بسیارى عقب مى مانند. این اخلاف درآمد و تفاوت در مواهب زندگى مادى، ممکن است زمینه ای براى بروز نارضایتى و تعارض در خانواده شود. در تعالیم اسلام براى پیشگیرى و کاهش این اختلاف، افراد را به قناعت و دوری از تجمل توصیه مى کنند. کسى که از صفت قناعت برخوردار است، به اندازه اى از مواهب مادى که نیازهاى او را کفایت مى کند، رضایت مى دهد(۱۴) و خود را براى کسب درآمد بیشتر به زحمت و فشار شدید نمى اندازد. اگر اعضاى خانواده به ویژه زن و شوهر به میزان درآمدى که با تلاش به دست آورده اند، راضى باشند و در این زمینه، خود و دیگران را به زحمت نیندازند، به اندوه و رنج کم تری دچار خواهند شد.(۱۵) البته در مورد زن، بر قناعت و سعى در کم توقعى تأکید بیشتری شده است؛(۱۶) شاید به این علت که معمولا مسئولیت تأمین معاش خانواده بر عهده مرد است و وی فشار روانى بیشترى را متحمل مى شود؛ در نتیجه فشار و تحمیل زن بر او مشکلات را تشدید مى کند.
اعضاى خانواده براى ایجاد حالت قناعت در خود، باید به خانواده هایى که از سطح مواهب مادی پایین ترى برخوردارند، توجه نمایند(۱۷) و روابط خود را بیشتر با این گونه خانواده ها تنظیم کنند، نه این که همواره به بالاتر از خود نگاه کرده و خویش را گرفتار حسرت و اندوه نمایند. همچنین روحیه حرص و طمع را که در بیشتر افراد موجود است، به جهات دیگری مانند رشد و تکامل معنوى و علمى سوق دهند. اعضاى خانواده در صورتى که به کسب صفت قناعت موفق شوند و چشم از نگاه به زندگى مادی(۱۸) و تجملى دیگران فرو بندند، در مرحله اول از حسرت و غم نجات مى یابند(۱۹) و به عزت نفسى مى رسند(۲۰) که در عین کمبودها، احساس بى نیازی(۲۱) کنند. این حالت، زندگى را در تلقى فرد، گواراتر(۲۲) و لذت او را بیشتر خواهد کرد؛ چنان که در کلمات اولیاى دین (ع) آمده است فرد راضى به درآمد و قسمت خود، از گواراترین زندگى در بین مردم برخوردار خواهد بود و اگر جز این باشد،(۲۳) اعضای خانواده همواره در حسرت کمبودها بسر برده و زندگى در نظر آنها تلخ و دشوار مى شود.(۲۴)
4. صبر: از دیگر صفات اخلاقى است که از ویژگى هاى همسر مناسب، به شمار مى رود.(۲۵) براى مرد صبور نیز درجه خاصى در بهشت قرار داده شده است.(۲۶) صبر به قناعت مربوط مى شود، ولى به دلیل اهمیت آن در خانواده، جداگانه بررسى مى گردد. بردبارى و تحمل در برابر مشکلات خانواده، لازمه رویارویى مناسب و حل مشکل است. در صورتى که اعضاى خانواده با مشکلات عادى دچار تنش شوند، آسیب پذیرى آنها و بروز اختلافات امرى اجتناب ناپذیر است. صبر از مهم ترین صفات نفسانى و بازدارنده این مشکلات است و در متون اسلامى به منزله ی اصل و رکن ایمان محسوب شده است؛(۲۷) زیرا فرد ناتوان از مهار خویش ممکن است در رویارویى با مشکلات نه تنها دیگران را به دشواری افکند، بلکه همه باورهاى دینى خود را نیز با تشکیک روبه رو سازد.(۲۸) در مسائل خانواده، گاه افراد با ناکامى هایى روبه رو مى شوند، یا برآورده شدن نیازها مستلزم گذشت زمان است، در این حالات، بى تابى و عدم مهار، فرد را دچار تنش مى کند و نیاز فرد نه تنها برآورده نمى شود، بلکه فشار روانى و دشوار تلقى کردن موقعیت، افزایش مى یابد،(۲۹) در حالى که فرد با صبر مى تواند به موفقیت برسد، هرچند در زمانى طولانى باشد.(۳۰)
گاه رفتارهاى نامناسب دیگران، فرد را به واکنش وا مى دارد که در این موقعیت تحمل و بردباری او در حل مشکل و پیشگیرى از اختلاف بسیار مؤثر است. افزون بر این، عدم ابراز واکنش به فرد امکان مى دهد که در هر زمان مناسب، رفتار مؤثر را بروز دهد(۳۱) و این امر جز در سایه صبر و مهار خویشتن مقدور نیست. در غیر این صورت، ممکن است فرد با واکنش سریع و نامناسب رفتارى از خود بروز دهد که پس از دقایقى پشیمان شود.(۳۲)
گذشته از مشکلات در روابط، زندگى انسان با کمبودهای مالى و آسیبهای بدنى و جانى همراه مى باشد که زمینه ای براى بروز اختلافات و رفتارهای نامناسب در خانواده است. در این حالات، گاه مشکلات به حدی شدید است که اگر فرد از امور معنوى و ماوراى طبیعى نیرو نگیرد، از پاى در مى آید. قرآن در این شرایط افراد را با بشارت، به صبر دعوت نموده و اعلام مى دارد که آنها مشمول صلوات و رحمت خداوند هستند.(۳۳) در جایى دیگر، پاداش بردباران را بدون اندازه و حساب اعلام نموده،(۳۴) و بالاتر از همه، خداوند را دوست دار،(۳۵) همراه(۳۶) و یاور(۳۷) شکیبایان اعلام می کند. همه این آیات انگیزه های فرد را برای مهار خویش بیشتر کرده و فرد را در مشکلات شکیباتر مى سازد. در کلمات اولیای دین (ع) نیز عباراتهایى دیده مى شود که براى ایجاد حالت شکیبایى در مشکلات شدید، بسیار مؤثر است: «اگر شکیبا باشى، هر مصیبتى را نزد خدا پاداشى است.»؛(۳۸) «شکیبایى، به مقدار گرفتارى مى رسد»؛(۳۹) «هرکس در برابر مصیبت صبر کند و آن را با تسلى خوبى رد کند، خداوند برای او سیصد درجه معنوى و والا قرار مى دهد.»(۴۰) آخرین نکته در مورد بردبارى، لزوم توصیه اعضاى خانواده به یکدیگر در مورد صبر است(۴۱) که این امر در شکیبایى بیشتر خود فرد تأثیر دارد و به تقویت انگیزه دیگران در جهت بردبارى بیشتر نیز کمک مى کند.
5. سخاوت: سخاوت و روحیه گشاده دستى از صفات بسیار مؤثر اعضاى خانواده، به ویژه مرد است.(۴۲) بدترین مردها، بخل ورزاند.(۴۳) از آن جا که معمولا مردان مسئولیت اقتصادى خانواده را بر عهده دارند، بخل ورزی آنها شرایط رفاهى خانواده را دشوار مى کند، به حدى که گاه اعضای خانواده آرزوى مرگ پدر خانواده را در دل مى گذرانند.(۴۴) بخل در کلمات اولیاى دین (ع) در بر دارنده همه عیوب زشت(۴۵) دانسته شده، به گونه اى که حتى جوان سخاوتمند و آلوده به خطا نزد خداوند از پیرمرد عابد بخل ورز محبوب تر است.(۴۶) در تعالیم اسلام، بر توسعه و ایجاد رفاه بیشتر براى خانواده بسیار تأکید گردیده و تجلى نعمتها و مواهب مادی که از جانب خداوند به فرد داده شده، امری مناسب و پسندیده قلمداد شده است.(۴۷) البته تعالیم اسلام بین زن و شوهر در مورد صفت سخاوت و بخل فرق گذاشته و از زن انتظار سخاوت ندارد؛(۴۸) این امر براى آن است که زن در مخارج بیشتر دقت کند تا در اثر مصارف بى رویه و بخشش زیاد، خانواده را از لحاظ اقتصادى با مشکل روبه رو نسازد. این در حالى است که بخل ورزى و عدم سخاوت در اموال شخصى خود زن، مانند مردان، امری نامطلوب و ضد ارزش، است.
-------------------------------
پی نوشت :
۱٫ ستیر، آدم سازی در خانواده، ص ۷۸٫
۲٫ «قال رجل للنبی (ص): اکذب اهلی؟ قال: لا خیر فی الکذب» مجلسی، بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۲۵۴٫
۳٫ «انما یفتری الکذب الذین لا یومنون» نحل، ۱۰۵و «یجبل المؤمن علی کل طبیعة الا الخیانة و الکذب» مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۷۲٫
۴٫ «یکسب الصادق بصدقه ثلاثا: حسن الثقة به، المحبة له والمهابة عنه» آمدی،غرر الحکم و درر الکلم، ح ۱۱۰۳۸٫
۵٫ ستیر، آدم سازی در خانواده، ص ۹۲ و ۹۷٫
۶٫ «ضع امرک اخیک علی احسنه حتی یأتیک ما یقلبک» کلینی، کافی، ج ۲، ص ۲۶۹٫
۷٫ «اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم» حجرات، ۱۲٫
۸٫ کلینی، کافی، ج ۲، ص ۲۶۵ و ۲۶۶٫
۹٫ دیماتئو، روان شناسی سلامت، ج ۲، ص ۵۸۲ – ۵۸۴٫
۱۰٫ «اکبر الکبائر سوء الظن بالله» متقی هندی، کنزالعمال، ح ۵۸۴۹٫
۱۱٫ مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۳۳۶ و ۳۸۵٫
۱۲٫ همان؛ کلینی، کافی، ج ۲، ص ۷۲٫
۱۳٫ از جمله، امیرمؤمنان علی (ع) در تفسیر آیه «فلنحیینه حیوة طیبة» (نحل، ۹۷) فرمود: منظور از زندگی پاک، همان زندگی همراه با قناعت است، (نهج البلاغه، حکمت ۲۲۹).
۱۴٫ کلینی، کافی، ج ۲، ص ۱۳۹٫
۱۵٫ «من قنع بالمقسوم استراح من الهم و الکد و التعب» نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۲۲۴٫
۱۶٫ حرعاملی، وسائل الشیعة، ج ۱۴، ص ۱۸٫
۱۷٫ کلینی، کافی، ج ۸، ص ۲۴۴٫
۱۸٫ «ولاتمدن عینیک الی ما متعنا به أزوجا منهم زهرة الحیوة الدنیا» طاها، ۱۳۱٫
۱۹٫ آمدی، غررالحکم و دررالحکم، ص ۹۴۱٫
۲۰٫ نهج البلاغه، نامه ۳۰؛ آمدی، «القناعة تودی الی العز» غرر الحکم و درر الکلم، ص ۳۹۱٫
۲۱٫ «… مع قناعة تملا القلوب و العیون غنی» نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲٫
۲۲٫ «جمال العیش القناعة» و «اطیب العیش، القناعة» آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ص ۳۹۱٫
۲۳٫ «ان اهنا الناس عیشا من کان بما قسم الله له راضیا» همان، ص ۳۹۳٫
۲۴٫ «خمس من لم تکن فیه لم یتهنأ بالعیش… القناعة…» مجلسی، بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۳۹۰٫
۲۵٫ حرعاملی، وسائل الشیعة، ج ۱۴، ص ۱۲۴؛ «ثلاثة لاتمسهم النار المرأة المطیعة لزوجها… المرأة الصابرة علی عسر زوجها و البار لوالدیه» شفیعی مازندرانی، سید محمد، راز خوشبختی، ص ۱۰۱، مشابه همین حدیث در کنز العمال، متقی هندی، ح ۴۳۳۳۴۷، آمده است.»
۲۶٫ «انه فی الجنة درجة لا یبلغها الا امام عادل او ذو رحم وصول او ذو عیال صبور» مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۷۰٫
۲۷٫ «فان الصبر من الیمان کالرأس من الجسد…»، نهج البلاغه، حکمت ۸۲٫
۲۸٫ «فانه لا دین لمن لا صبر له» مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۹۲٫
۲۹٫ «من صبر خفت محنته، هانت مصیبته» و «اذا صبرت للمحنة فللت تحدها» مصطفی، درایتی، معجم الفاظ غرر الحکم، ص ۵۷۷، و «فاصبر مغموما او مت متاسفا» نهج البلاغه، خطبه ۲۱۷، و «ان للنکبات غایات لابد ان ینتهی الیها… فان اعمال الحیلة فیها عند اقبالها زائد فی مکروهها» مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۹۵٫
۳۰٫ «لا یعدم الصبور الظفر و ان طال به الزمان» نهج البلاغه، حکمت ۱۵۳ و «استشعروا الصبر فانه ادعی الی النصر» همان، خطبه ۲۶٫
۳۱٫ مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۷۹٫
۳۲٫ «من صبر صبر الابرار و الا سلا سلو الاغمار» نهج البلاغه، حکمت ۴۱۳٫
۳۳٫ بقره، ۱۵۵٫
۳۴٫ زمر، ۱۰٫
۳۵٫ آل عمران، ۱۴۶٫
۳۶٫ بقره ۱۵۳ و ۲۴۹؛ انفال ۴۶ و ۶۶٫
۳۷٫ آل عمران، ۱۲۵٫
۳۸٫ نهج البلاغه، حکمت ۲۹۲٫
۳۹٫ همان، حکمت ۱۴۴٫
۴۰٫ کلینی، کافی، ج ۲، ص ۹۱٫
۴۱٫ «وتواصوا بالصبر»، عصر، ۳٫
۴۲٫ حرعاملی، وسائل الشیعة، ج ۱۴، ص ۱۸٫
۴۳٫ «شر رجالکم… البخیل» همان.
۴۴٫ «ینبغی للرجل ان یوسع علی عیاله لئلا یتمنوا موته» همان،ج ۱۵، ص ۲۴۹٫
۴۵٫ «البخل جامع مساوی العیوب» نهج البلاغه، حکمت ۳۷۸٫
۴۶٫ «شاب سخی مرهق فی الذنوب احب الی الله من شیخ عابد بخیل» حرعاملی، وسائل الشیعة، ج ۱، ص ۲۵۳٫
۴۷٫ کلینی، فروع کافی، ج ۶، ص ۴۴۷٫
۴۸٫ نهج البلاغه، حکمت

چهارشنبه 1/6/1391 - 15:11 - 0 تشکر 523426

رفتار اسلامی در خانواده




بسم ارحم الرّاحمین بسم ارحم الرّاحمینو صلّ الله و علی محمّدٍ و آله الطّاهری نو اعوذ بالله من همزات شّیاطین ِو اعوذ بالله ایّحذرون و صلّ اللهُ علی محمّدٍ و آله الطّاهرین صلوات ُ الله علیه


رفتارهای تربیتی پیامبر اعظم(ص)
پیش از طلوع آفتاب اسلام مردم در سرتاسر جهان از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب در وضع تأسف باری زندگی می کردند. اگر چه تمام ملت ها در این امور وضعی یکسان نداشتند ولی آنچه مسلم است در انحراف های فکری، انحطاط اخلاق و سنت های غلط اجتماعی و پندارهای موهوم و ناشایست و… وضعی مشابه هم داشتند.
در این میان شبه جزیره عربستان نیز از این امر مستثنی نبود. مردم عرب در لجنزاری از فساد و تباهی می زیستند و در محیطی سرشار از بدآموزی ها و یغماگری ها رشد کرده و خوی توحش در آنان اثر کرده بود و خرافات و اوهام در اعتقاد و اندیشه شان ریشه دوانیده بود. پیامبر(ص) در چنین جامعه ای به رسالت مبعوث گردید؛ محیطی که امیر مؤمنان در وصف آن می فرماید: «خداوند متعال محمد(ص) را تبلیغ کننده برای عالمیان و امین برای فرستادن قرآن و رسالت مبعوث نمود در آن حال شما گروه عرب دارای بدترین دین بودید و در بدترین جامعه زندگی می کردید. در میان سنگ های سخت و مارهای ناشنوا مسکن داشتید، آب های تیره می آشامیدید و غذای خشن می خوردید و خون های یکدیگر را می ریختید و از خویشاوندان خود قطع رابطه می نمودید. بت ها در میان شما (برای پرستش) نصب شده و گناهان و انحراف ها سخت به شما بسته بود.»(۱)
نبی مکرم اسلام(ص) از همین مردم، امتی نمونه ساخت. وی با آبیاری نهال خوبی ها که ریشه در فطرت آنها داشت سلمان ها، ابوذرها، مقدادها، بلال ها و سمیه هایی را تربیت نمود که همه، شاگردان کلاس این مکتب اند.
با ورق زدن صفحات تاریخ و مقایسه عرب قبل و بعد از اسلام، ذهن با این سؤال درگیر می شود که به راستی پیامبر(ص) در تربیت و ساختن انسان های بزرگ از چه شیوه هایی استفاده کرده است؟
برای پاسخگوئی به این سؤال بخشی از شیوه های تربیتی پیامبر اکرم(ص) را مورد بررسی قرار می دهیم. البته این شیوه ها اصول ثابتی هستند که در هر دوره و زمانی می توانند مورد استفاده قرار گیرند و ما اگر امروز هم از شیوه های پیامبر مکرم اسلام(ص) در تربیت انسان ها بهره بگیریم می توانیم بهترین انسان ها را بسازیم.
معرفی پیامبر(ص) در قرآن کریم بعنوان اسوه و الگوی نیکو (اسوه حسنه) نیز به همین معناست که ما امروزه سیره آن مرد الهی و رهبر موفق تاریخ را سرلوحه کار خود بویژه در موضوع تربیت قرار دهیم.*




تقویت ایمان به خدا
پیامبر(ص) آمده است تا انسان را که از اصل و گوهر خویش دور مانده به فطرتش بازگرداند(۲) و به او بگوید که فکر کن! از کجا آمده ای آمدنت بهر چه بود و به کجا می روی؟ عظمت هستی را به او متذکر شود و این که این جان بیهوده آفریده نشده است. با ارائه معجزاتی بر اطمینان انسان ها به سخنان کاملا مبتنی بر فطرت و عقل او بیافزاید. موتور فکر انسان را روشن کند و به او شناخت و آگاهی دهد. تا در نتیجه انسان به فطرتش نظر افکند و به خدای یگانه ایمان آورد و با تفکر و شناخت بیشتر بر ایمانش افزوده شود و از این ایمان، عشق و محبتی فراگیر ایجاد شود و او را به حرکت به سوی کمال و خوبی ها وادارد. «والذین امنو اشد حبا لله» (بقره/۱۶۵) و با این عشق و ایمان به خدا هر مسیر سخت و ناهمواری را با شیرینی و سرمستی به سوی دوست بپیماید.*




 اخلاق عظیم
پیامبران آمده اند تا در مسیر تعالی و تکامل زندگی مادی و معنوی بشر، اخلاق و فضائل اخلاقی را نهادینه کنند تا انسان در چهارچوب فضائل و محاسن اخلاقی قله های سعادت و پیروزی را فتح کند و در فضای معطر محاسن و مصفای اخلاق در جامعه، به کمال مطلوب رسد. پیامبر خاتم(ص) نیز اساس بعثت خویش را تکمیل والائی های اخلاق معرفی می کند و می فرماید: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ (۳) همانا من برای تکمیل والائی های اخلاق برانگیخته شدم.»
همچنین بنا بر اصلی اخلاقی و روان شناختی که مربی باید عامل به آنچه خود می گوید باشد پیامبر(ص) نه تنها متخلق به اخلاق حسنه بود بلکه به فرموده قرآن دارای خلق عظیم بود. قرآن کریم پیامبر(ص) را به داشتن چنین خلق و خویی می ستاید و می فرماید: «انک لعلی خلق عظیم؛ (قلم/۴) تو ای پیامبر سجایای اخلاقی عظیمی داری.» این آیه شریفه هر چند فی نفسه و بخودی خود، حسن خلق رسول خدا را می ستاید و آن را بزرگ می شمارد، لکن با در نظر گرفتن خصوص سیاق، بخصوص به اخلاق پسندیده اجتماعیش نظر دارد، اخلاقی که مربوط به معاشرت است از قبیل استواری بر حق و صبر در مقابل آزار مردم و خطاکاری های اراذل و اوباش و عفو و اغماض از آنان و سخاوت و مدارا و تواضع و امثال اینگونه مسائل اخلاقی.(۴)
و اینچنین است که رسول الله(ص) در سایه خلق عظیم، بار مسئولیت و مدیریت و رهبری جامعه را به ساحل مقصود می رساند و نابسامانی ها را با اخلاق نیک خویش سامان می دهد.*




 نرمخویی و خوش رفتاری با دیگران
لازمه رهبری جامعه اسلامی اجرای احکام و قوانین با صلابت و قاطعیت است بخصوص در مواردی که خشونت و تصمیم قاطع در قطع ریشه های فساد سازنده است. این صفت از صفات بارز رسول الله(ص) بود اما نه در همه جا و در برابر هرکس٫ او «اشداء علی الکفار رحماء بینهم»(فتح/۹) بود با دشمنان سرسخت و با مسلمانان و مؤمنان مهربان و خوش رفتار بود. آن حضرت با ملایمت و حسن خلق، مردم را با دین اسلام آشنا می کرد به طوری که مسلمانان شیفته نرمخویی، ملایمت و خوش رفتاری او بودند.
پیامبر اعظم(ص) با دوستان و مؤمنان با شادابی و نشاط و رویی گشاده معاشرت داشت در حالی که آنچه را که از مشکلات صعب و سخت رسالت و هدایت جامعه بر دوش داشت و اندوه و نگرانی خویش را در قلبش نگاه می داشت.
پیامبر اکرم(ص) در پرتو رحمت الهی با مؤمنان و مسلمانان با ملایمت و نرمی رفتار می نمود. خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر می فرماید: «فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک»؛ (آل عمران/ ۱۵۹) «حسن اخلاق و مهربانی تو با مردم رحمتی از جانب خداوند است، و اگر تندخو و سخت دل بودی مردم از اطراف تو پراکنده می شدند.»*




مشورت با دیگران
یکی دیگر از ویژگی های پیامبراکرم(ص) که نشان از زیبایی سلوک حضرتش دارد مشورت با دیگران است. آن حضرت از این رهگذر علاوه بر توجه به پرورش شخصیت افراد طبقات مختلف جامعه با در نظر گرفتن افکار و اندیشه های موافق و مخالف، از توانایی های روحی و فکری آن ها بهره مند می شد. پیامبر مکرم اسلام با بکار بستن این اصل تربیتی- مشاوره گرفتن در امور مختلف- می آموزد که از این طریق می توان بر کشتی مطمئن نشست و از میان امواج پرتلاطم دریای زندگی به ساحل نجات رسید. مورخین و مفسرین اسلامی یکی از صفات پیامبر را در مسند مدیریت، کثرت مشاوره دانسته اند و گفته اند: «کان رسول الله کثیرالمشاوره لاصحابه؛(۵) سیره پیامبر چنین بود که با اصحاب خود زیاد مشورت می کرد.»
نکته قابل توجه اینکه پیامبر عالیقدر اسلام علی رغم اینکه با منبع لایزال علم و قدرت الهی از طریق وحی ارتباط داشت نیازی به مشورت و دریافت رأی دیگران نداشت اما شیوه آن حضرت جنبه آموزشی داشت تا جامعه اسلامی بیاموزد باید به آراء و افکار دیگران احترام گذاشت و اهمیت این موضوع تا حدی است که خداوند پیامبر خویش را به مشورت فرمان می دهد: «وشاورهم فی الامر؛ (آل عمران/۱۵۹) ای پیامبر! در کارها با مسلمانان مشورت بنما.»*




 تواضع و فروتنی
تواضع و فروتنی از جمله صفات بزرگ و انسانی پیامبر(ص) و بی شک یکی از عوامل تأثیرگذار در تقویت محبوبیت حضرتش در میان مردم بود. چون مظهر کمالات است و دارای خلق عظیم و تمام ارزش های انسانی در او تبلور یافته است. او با وجود اینکه برترین است نه تنها خود را فوق دیگران نمی بیند بلکه با الهام از این رهنمود وحی؛ «و اخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین»(شعراء/۱۵) بال های تواضع و فروتنی خویش را بر مؤمنین و پیروان خود می گستراند.
رفتار متواضعانه رسول خدا به گونه ای بود که چون وارد مجلسی می شد در نزدیک ترین جای محل ورود خود می نشست.(۶) رسول خدا کراهت داشت کسی برای وی به پا خیزد و مردم نیز از این جهت جلو پای آن حضرت بلند نمی شدند، ولی هنگام رفتن، آنان با حضرتش برمی خاستند و همراهش تا در منزل می آمدند.(۷)
ابوذر غفاری(رحمه الله) می گوید: رسول خدا در میان اصحابش می نشست، اگر ناشناسی می آمد نمی دانست پیامبر کدام است تا آن که می پرسید. از پیامبر(ص) درخواست کردیم تا جایگاهی اختیار کند که اگر ناشناسی وارد شد حضرت را بشناسد. آن گاه سکویی از گل بنا کردیم حضرت بر آن می نشست و ما نیز گرد او می نشستیم.(۸)
همچنین با بردگان بر روی زمین غذا خوردن، سوار شدن بر چهارپا که تنها پلاسی بر پشت آن قرار داشت، دوشیدن گوسفندان با دست، پوشیدن لباس پشمی خشن و سلام کردن بر کودکان سنت و روش او بود.»(۹)*




 رأفت و رحمت
یکی دیگر از ویژگی هایی که در سیره نبوی به عنوان اخلاق فردی آن حضرت مورد توجه می باشد دوستی و مهربان بودن ایشان با مردم است. پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) بدون هیچ چشم داشت مادی چنان مردم را از دل و جان دوست می داشت و به آنان مهربانی می نمود که وقتی درد و رنجی بر آنان وارد می شد آن را بر روح و جان خویش احساس می کرد. خداوند در بیان این صفت پیامبر می فرماید: «رسولی از خود شما به سویتان آمده که رنج های شما بر او سخت و بر هدایت شما اصرار دارد و با مؤمنان رئوف و مهربان است.»(توبه/ ۱۲۸)
نکته زیبایی که در این آیه مشاهده می شود این است که خداوند دو صفت خویش یعنی «رئوف و رحیم» بودن را برای پیامبر خاتم آورده است چنان که در آیاتی از قرآن آمده است: «ان الله رئوف رحیم»(نور/۲۰) و این شدت رأفت و رحمت پیامبر را می رساند.
درسی که از رفتار پرمهر پیامبر اسلام می آموزیم این است که به مسلمانان محبت داشته باشیم و از روی عشق و علاقه با آنان بر گرد محور ایمان جمع شویم زیرا بر هر مؤمنی لازم است که دوستی و دشمنی او براساس دین باشد، مؤمنان را دوست داشته باشد و منکران دین را دشمن بدارد.*




 احترام به کودکان
امروزه در علوم تربیتی مباحثی مبسوط درباره شخصیت دادن به کودک مطرح می گردد. توجه به این امر که سبب رشد و شکوفایی استعدادهای کودک و بالا بردن کرامت و بارور شدن گوهر انسانی او می شود عاملی جهت ساختن انسان هایی فرزانه می شود.
رسول مکرم اسلام(ص) نیز با لحاظ کردن این مهم می فرمایند: «اکرموا اولادکم؛(۱۰) به کودکان خود احترام بگذارید.» حضرتش با وجود عظمت و شخصیتی که داشت در سلام کردن به کودکان پیشی می گرفت و با آنان مهربانی می نمود(۱۱) و معتقد بود که هر کس با کودک سر و کار دارد باید کودکانه رفتار کند. (۱۲) چنان که حسنین (علیهماالسلام) را بر دوش خود سوار می کرد و می فرمود: «خوب مرکبی دارید و شما سوارکاران خوبی هستید.» (۱۳)* عدالت در تربیت
از دیگر شیوه های تربیت پیامبر رفتار عادلانه بود. مثلا پدری که دو کودک را همراه خود نزد پیامبر آورده بود و یکی را می بوسید و به دیگری بی اعتنایی می کرد آن حضرت برآشفت و فرمود: «فهلا ساویت بینهما؛ (۱۴) چرا در ابراز محبت نسبت به فرزندانت به طور یکسان رفتار نکردی؟!»* احترام به زنان و توجه به حقوق آن ها
در طول تاریخ در جوامع مختلف بر اثر سنت های غلط اجتماعی و جهل ملت ها، به جنس زن ظلم های فراوانی شده است. اما با ظهور اسلام و توجه خاص اسلام و شخص پیامبر به زن وی تشخص و منزلت یافت و حیات دوباره ای در کالبدش دمیده شد. (۱۵) رسول الله(ص) با الهام از وحی الهی بسترهای رشد و بالندگی را در زندگی زنان گسترد و آنان را از ذلت ها، بی هویتی ها، تحقیرها، محدودیت ها و بردگی نجات بخشید به گونه ای که زنان همدوش مردان آزادانه و با حفظ حرمت و کرامت خویش در اجتماع حضور یافتند. با نگاه برابری بین زن و مرد در کسب دانش و بهره وری از هنرها و تعدیل عواطف و تمایلات و ایجاد مصونیت در عین میدان داری در عرصه های گوناگون، توان نهادینه کردن جامعه زنان را آشکار نمود. در زمان شکوفایی نظام سیاسی و اجتماعی رسول الله(ص)، زنان همانند مردان در میدان های فضیلت به مسابقه پرداختند و در بسیاری از این بسترها گوی سبقت را ربودند. (۱۶) پیامبر اکرم(ص) در آخرین وصیت های خود به مردم در حجه الوداع درباره همسران فرمودند: «ای مردم! زنان شما بر شما حقی دارند و شما نیز بر آنان حقی دارید… و من به شما سفارش و وصیت می کنم که به زنان نیکی کنید. زیرا آنان امانت های الهی در دست شما هستند و با قوانین الهی بر شما حلال شده اند. (۱۷)کلام آخر
بی شک پرداختن به زیبایی های روش های تربیتی پیامبر اعظم(ص) در این مجال محدود، گنجاندن دریا در کوزه ای است. ولی امید است همین اندک، ذائقه جویندگان حقیقت را شیرین نماید و تشنه کامان حقیقت با تأسی به سیره، سلوک و رفتارهای تربیتی پیامبر عظیم الشأن اسلام این الگو و اسوه بی نظیر تاریخ بشریت در عصر کسادی بازار ایمان، جان ها و فطرت های زلال خویش را از شراب طهورش سرمست کنند.
درود بر خاندان پاک پیامبران (ص):
 نویسنده : سیده سهله تقوی، مرکز فرهنگ و معارف قرآن

چهارشنبه 1/6/1391 - 15:11 - 0 تشکر 523428

روش‌های تربیتی امام زمان (عج)




روش‌هایی‌ كه‌ امام‌ مهدی(ع) برای‌ تربیت‌ مردم‌ به‌ كار می‌برند تأ‌ثیر به‌سزایی‌ در طهارت‌ فكری‌ و اخلاقی‌ مردم‌ داشته‌ و زمینه‌ را برای‌ گرایش‌ آن‌ها به‌ حقیقت‌ فراهم‌ می‌كند.در این‌ جا به‌ كوتاهی‌ شیو ه‌های‌ تربیتی‌ حضرت‌ را بررسی‌ می‌كنیم. البته‌ منظور ما از شیوه‌های‌ تربیتی، تربیت‌ به‌ معنای‌ عام‌ آن‌ نیست، بلكه‌ شیوه‌هایی‌ است‌ كه‌ حضرت‌ برای‌ تربیت‌ خاص‌یعنی‌ ایجاد زمینه مناسب‌ برای‌ گرایش‌ به‌ اسلام‌ اعمال‌ می‌كنند.
پیش‌ از عصر ظهور عوامل‌ فراوانی‌ باعث‌ گرایش‌ یا تداوم‌ اعتقاد مردم‌ به‌ مكاتب‌ باطل‌ و ادیان‌ منسوخ‌ می‌شوند از جمله:
الف) تربیت‌ نادرستی‌ كه‌ از سوی‌ دولت‌ها و یا اشخاص‌ در مدارس‌ و آموزشگاه‌ها و وسایل‌ ارتباط‌ جمعی‌ به‌ كار می‌رود و بر اساس‌ آن‌ حقانیت‌ یک دین‌ و یا یک مكتب‌ فكری‌ باطل‌ به‌ وسیله روش‌های‌ تربیتی‌ به‌ دانش‌آموزان‌ تلقین‌ می‌شود.
ب) موانع‌ آشكار و پنهانی‌ كه‌ از سوی‌ حكومت‌ها برای‌ جلوگیری‌ از آشنایی‌ مردم‌ با تعالیم‌ نجات‌ بخش‌ و انسان‌ ساز اسلام‌ ایجاد می‌شود.
پ‌) فشارهایی‌ كه‌ از سوی‌ دولت‌ها، مجموعه‌ها و افراد منحرف‌ برای‌ گسترش‌ فرهنگ‌های‌ نادرست‌ و نیز رفتارهای‌ متناسب‌ با آن‌ اعمال‌ می‌شود.1
این‌ها و عواملی‌ از این‌ دست‌ زمینه مساعدی‌ برای‌ گرایش‌ و یا تداوم‌ اعتقاد به‌ ادیان‌ منسوخ‌ و مكاتب‌ باطل‌ را ایجاد می‌كنند.
یكی‌ از شیوه‌های‌ تربیتی‌ حضرت‌ از میان‌ بردن‌ زمینه‌های‌ تربیت‌ انحرافی‌مذکور است.
در سایه‌ این‌ اقدامات‌ و تلاش‌هایی‌ كه‌ حضرت‌ و یاران‌ خاصش‌ برای‌ تربیت‌ جامعه جهانی‌ به‌كار خواهند بست، جامعه جهانی‌ از نظر اخلاقی‌ و عقلانی‌ رشد چشمگیری‌ خواهد یافت‌ و این‌ رشد و ترقی‌ اخلاقی‌ و عقلانی‌ تأ‌ثیر به‌سزایی‌ در گرایش‌ مردم‌ دنیا به‌ دین‌ اسلام‌ و پیوستن‌ به‌ امام‌ مهدی(ع) و فرمانبرداری‌ از او خواهد داشت.
با بررسی‌ روایاتی‌ كه‌ ترسیم‌ كننده چهره‌ جهان‌ در عصر ظهور هستند، به‌ شواهد و قراین‌ فراوانی‌ برای‌ این‌ رشد و ترقّی‌ دست‌ می‌یابیم، به‌ عنوان‌ نمونه‌ برخی‌ از آن ها را ذكر می‌كنیم:
از میان‌ رفتن‌ ستم، ‌با ایجاد ترس‌ و وحشت‌ و اعمال‌ زور و تهدید نخواهد بود؛ چرا كه‌ عدالت‌ برآمده‌ از اجبار و زور سطحی‌ و ناپایدار خواهد بود. عدالتی‌ كه‌ در عصر ظهور به‌ وجود خواهد آمد، عدالت‌ ریشه‌ای‌ و ماندنی‌ خواهد بود و یكی‌ از مهم‌ترین‌ راه‌های‌ گسترش‌ عدالت‌ و ماندگاری‌ آن‌ ایجاد زمینه‌های‌ فكری‌ و عقلانی‌ آن‌ است.
روایات در باب رشد اخلاقی:
الف) امام‌ علی(ع):
امام زمان(عج)
ولو قد قام‌ قائمنا لا نزلت‌ السماء قطرها و لا خرجت‌ الارض‌ نباتها و لذهبت‌ الشحناء من‌ قلوب‌ العباد.2؛ چون‌ قائم‌ ما قیام‌ كند، آسمان‌ بارانش‌ را فرو ریزد و زمین‌ گیاهانش‌ را برویاند و كینه‌ها از دل‌های‌ بندگان‌ برود.
ب) امام‌ صادق(ع):
و یؤ‌لف‌ الله‌ بین‌ قلوب‌ مختلفه و لا یعصون‌ الله‌ عزوجل‌ فی‌ ارضه.3
و خداوند میان‌ قلب‌های‌ پراكنده‌ الفت‌ برقرار می‌كند و آن‌ها خدای‌ عزوجل‌ را در زمین‌ معصیت‌ نمی‌كنند.
این‌ها شواهدی‌ بر رشد اخلاقی‌ جامعه‌ بودند و با تأ‌مل‌ در آن‌ها می‌بینیم‌ كه‌ این‌ رشد اخلاقی‌ برای‌ گروه‌ یا دسته معینی‌ آورده‌ نشده‌ است؛ به‌ تعبیر دیگر از نظر موضوع، عام‌ و یا مطلق‌اند. بنابراین، از آن‌ها می‌توان‌ عمومیت‌ رشد اخلاقی‌ را استفاده‌ نمود.
روایات در باب رشد عقلانی:
الف) امام‌ باقر(ع):
اذا قام‌ قائمنا وضع‌ یده‌ علی‌ روِ‌س‌ العباد فجمع‌ بها عقولهم‌ و كملت‌ به‌ احلامهم.4 ؛ چون‌ قائم‌ ما قیام‌ كند، دستش‌ را بر سر بندگان‌ گذارد و عقول‌شان‌ را متمركز سازد و عقل‌هاشان‌ كامل‌ شود.
روشن‌ است‌ كه‌ واژه‌ العباد در این‌ روایت‌ عام‌ است‌ و (ال) آن‌ ظهور در استغراق‌ دارد و شامل‌ همه بندگان‌ می‌شود. بنابراین، تربیت‌ امام‌ و رشد و ترقّی‌ حاصل‌ از آن‌ تمام‌ بشریت‌ عصر ظهور را در بر می‌گیرد.
ب) امام‌ باقر(ع):
و تؤ‌تون‌ الحكمه فی‌ زمانه ؛ در زمان‌ مهدی‌ به‌ شما حكمت‌ بیاموزند. 5
پ) تمامی‌ روایاتی‌ كه‌ بر رفع‌ ظلم‌ و جور در زمان‌ ظهور دلالت‌ دارند، نیز می‌توانند شاهد خوبی‌ برای‌ رشد عقلانی‌ بشریت‌ باشند. بی‌تردید از میان‌ رفتن‌ ستم، آن‌ هم‌ در همه‌ جای‌ دنیا و نه‌ بخشی‌ از آن‌ ‌چنان‌چه‌ مدلول‌ روایات‌ است‌ ‌با ایجاد ترس‌ و وحشت‌ و اعمال‌ زور و تهدید نخواهد بود؛ چرا كه‌ عدالت‌ برآمده‌ از اجبار و زور سطحی‌ و ناپایدار خواهد بود. حال‌ آن‌كه‌ عدالتی‌ كه‌ در عصر ظهور به‌ وجود خواهد آمد، عدالت‌ ریشه‌ای‌ و ماندنی‌ خواهد بود و مسلماً یكی‌ از مهم‌ترین‌ راه‌های‌ گسترش‌ عدالت‌ و ماندگاری‌ آن‌ ایجاد زمینه‌های‌ فكری‌ و عقلانی‌ آن‌ است.


-------------------------------
1. محمد صدر، تاریخ‌ ما بعد الظهور، ص‌ 532، نقل‌ به‌ مضمون.
2. لطف الله صافی، منتخب‌ الاثر، ص‌ 592.
3. علی كورانی، معجم‌ احادیث‌ الامام‌ المهدی، ج‌ 3.
4. لطف الله صافی، منتخب‌ الاثر، ص‌ 607.
5. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج‌ 52، (تهران: انتشارات‌ اسلامیه، چاپ‌ سوم، 1372) ص‌

چهارشنبه 1/6/1391 - 15:22 - 0 تشکر 523436


نشانه خانواده خوشبخت


وَ مِن ءَاَیتِهِ أَن خَلَقَ لَکُم مِّن أَنفُسِکُم أَزوَجَاَ لّـِتـَسکُنُوا إِلَیهَا وَ جَعَلَ بَینَکُم مَّوَدَّةَ وَ رَحمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَأَیتٍ لِّقَومٍ َیتَفَکَّرُونَ
و از نشانه های او ( خدا ) این که از [ نوع ] خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید ، و میانتان دوستی و رحمت نهاد . آری ، در این ( نعمت ) برای مردمی که می اندیشند قطعاً نشانه هایی است.
( سوره روم آیه ۲۱ )
طبیعی ترین شکل خانواده ، این است که هیچ عاملی جز مرگ نتواند پیوند زناشویی را بگسلد و میان زن و شوهر جدایی بیفکند . کوشش مصلحان جامعه – مخصوصاً پیامبران خدا – این بوده است که نظام خانواده ، یک نظام مستحکم و پایدار باشد و هیچ عاملی نتواند این کانون سعادت را متلاشی گرداند . به هر حال خانواده ی خوشبخت نشانه هایی دارد که ما دراینجا به چند نمونه ی آن اشاره می کنیم . امید است که خانواده ی شما نیز برخوردار از این نشانه ها باشد.
۱- در بین اعضای خانواده جمله ” به من چه یا به تو چه ” رد و بدل نمی شود، چرا که اعضا به گفتگو و مشورت منطقی اعتقاد دارند و احساس مسئولیت می کنند.
۲- افراد به یکدیگر اعتماد دارند و از این اعتماد سوء استفاده نمی کنند و اعتماد را یکی از پایدارترین ویژگی ازدواج موفق و خانواده موفق می دانند.
۳- تا جایی که امکان دارد با هم هستند و در مهمانی ها یا کارهای مربوط به خانواده تنها نمی روند. همدلی، همکاری، همفکری، هماهنگی را بقای خانواده خوشبخت می دانند.
۴- با هم اتحاد دارند و در مسائل مختلف ، با گفتگو و مشورت به تفاهم می رسند و سعی می کنند اگر سوء تفاهم به وجود آمد، آن را در درون خود بدون این که کسی بفهمد حل کنند.
۵- به سلیقه ها و عقاید یکدیگر آگاه بوده و به آن احترام گذاشته و عمل می کنند.
۶- نسبت به هم شرم مسموم ندارند یعنی خواسته های طبیعی خودشان را بدون نگرانی یا خشونت ابراز می کنند.
۷- به حریم یکدیگر احترام گذاشته و از حدود مشخص شده خود فراتر نمی روند.
۸- نگران سلامت روحی و جسمی یکدیگر بوده و از هم مراقبت می کنند . اگر چنانچه مشکلی به وجود آید ، سعی وافر در حل مشکل را دارند.
۹- در بیشتر اوقات لحظات خوشی را که با یکدیگر بوده اند مرور می کنند؛ دنبال خاطرات تلخ نیستند، دوست دارند همیشه در خوشی، شادی و نشاط زندگی کنند.
۱۰- برای فامیل ها و همسایه های خود اهمیت قائل اند و پذیرای فامیل یکدیگر هستند.
۱۱- از امور مالی یکدیگر خبر دارند و چیزی را از یکدیگر پنهان نمی کنند . صرفه جویی و پس انداز کردن جزء برنامه های اقتصادی خانواده های خوشبخت است.
۱۲- برای رشد یکدیگر تلاش کرده و زمینه پیشرفت خانواده را فراهم می کنند.
۱۳- افراد به هم افقی نگاه می کنند نه عمودی . یعنی هیچ کس خود را برتر از دیگری و در مقام قدرت نمی بیند. دیکتاتوری ، زور و قدرت طلبی حاکم نیست.
۱۴- همه اعضا احساس برنده بودن، موفق بودن، امید داشتن می کنند و خودشان را در زندگی برنده می دانند.
۱۵- در کنار هم احساس امنیت و آرامش می کنند نه ترس و اضطراب یا تنش و درگیری.
۱۶- علاقه، عشق، محبت، صفا و یکدلی خود را هم در رفتار و هم در گفتار به یکدیگر ابراز می کنند.
۱۷- از یکدیگر انتظار بیجا و توقع نامناسب ندارند.
۱۸- اگر مشکلی پیش بیاید به راه حل فکر می کنند و به دنبال مقصر و گناهکار نمی گردند. دست به علت یابی و ریشه یابی آن مشکل می زنند و راه حل منطقی ارائه می دهند.
۱۹- هریک ازطرفین پیوسته به فکرخوشحال نمودن و راضی نگه داشتن یکدیگرهستند.
۲۰- زن و شوهر به خاطر همدیگر زندگی می کنند : اول خود بعد دیگران. زندگی آنها به خاطر بچه ها یا ترس از طلاق و حرف مردم نیست.
۲۱- زن و مرد می توانند هر روز به دنیای اختصاصی یکدیگر نزدیکتر شوند، کار به مسائل خصوصی و زندگی دیگران ندارند.
۲۲- با درخواست های یکدیگر برخوردهای مثبت و منطقی دارند.
۲۳- زن و مرد در کنار یکدیگر هستند نه رو در رو و رقیب یکدیگر، بلکه رفیق هم هستند و واکنش منفی از خود نشان نمی دهند.
۲۴- خانواده های خوشبخت تلاش دارند که بچه های خوب و خوشبختی نیز به جامعه تحویل دهند.

منبع : روزنامه رسالت    نویسنده : علی حیدری



چهارشنبه 1/6/1391 - 15:23 - 0 تشکر 523437


معجزه ی خانواده های خوشبخت



خانواده مرکز تربیت و رشد است. نهادی که مسئولیت دارد تا شخصیت فرزندان را پایه ریزی کرده و به نحو احسن خصایل شایسته و رشد یافته را در آنها پرورش دهد. نحوه شخصیت پدر و مادر، رشدیافتگی ها، ارزش و معیارهای اخلاقی شان همه و همه می تواند در روند تأثیر خانواده بر فرزندان موثر واقع شود. خانواده های بالنده پدر و مادری صبور، آگاه و هشیار دارند که به فراخور حال و دوره های رشد فرزندانشان از دانش و دانستنی های کافی برخوردارند. در این نوع از خانواده ها قابلیت ها و توانایی های وجودی اعضای آن کشف می شود و با بالندگی خود قادرند حتی برای دیگران نیز مشکل زدا بوده و در رفع آسیب ها و موانع کمک کننده آنها باشند.
ابراز محبت
اما پیش از بالندگی به تعادل نیاز داریم و افراد در محیط خانواده تا نتوانند در حد توازن و تعادل نیازهای خود را رفع نمایند، قادر نیستند بالندگی را نیز درک کنند. منظور از تعادل بی عیب و نقصی نیست. بلکه داشتن شیوه های منطقی برای مقابله با مشکلات احتمالی است. در این خانواده ها هر آسیب و یا هر مانع چالشی است برای گرد هم آیی و مساله گشایی، نه آنکه عاملی برای از هم گسیختن و پراکندگی. در حالی که اعضای یک خانواده متزلزل علاقه و تمایلی برای حفظ تمرکز و زندگی در مجموعه ای ناپایا ندارند و به علل مختلف در جهت تحقیر، سرکوب، انتقاد و دلسردی یکدیگر قدم می گذارند.
در حالت تعادل مادر می داند که در نقش همسر، شایسته و مقبول و مورد اعتماد بوده و نیازی به بهره بردن از روش های مصنوعی مثل خودنمایی های بی مورد و تحقیر دیگران برای اثبات خود و ابراز وجود برای شوهرش ندارد. فرزندان هم از محبت و عاطفه لبریز شده اند و برای جبران محرومیت های عاطفی دست به مکانیسم های جبران و خود نشان دادن های مکرر نمی زنند.
با این مقدمه چینی سعی داریم چند خصیصه و ویژگی را در میان خانواده متعادل و متزلزل بررسی کنیم تا با دانایی بیشتر به نقایص موجود در اطرافمان پی ببریم و زمینه را برای ارتقاء خود و فرزندانمان فراهم کنیم.
در یک خانواده متعادل هر عضو از موقعیت خود در خانواده مطمئن است. در حالی که در خانواده متزلزل افراد به هر وسیله ای برای کسب مقبولیت استفاده می کنند. در حالت تعادل مادر می داند که در نقش همسر، شایسته و مقبول و مورد اعتماد بوده و نیازی به بهره بردن از روش های مصنوعی مثل خودنمایی های بی مورد و تحقیر دیگران برای اثبات خود و ابراز وجود برای شوهرش ندارد. فرزندان هم از محبت و عاطفه لبریز شده اند و برای جبران محرومیت های عاطفی دست به مکانیسم های جبران و خود نشان دادن های مکرر نمی زنند. به عنوان مثال یکی از نمودهای محرومیت عاطفی در کودکان دزدی کردن است. خانواده ای که در جای خود فرزندش را مورد توجه قرار داده و به او نقش های مناسب با سنش را آموخته، در انتخاب ها به او اختیار داده، و نیازهای فرزندان را مورد توجه قرار داده ، اگر چه برآوردن همه آنها امکان پذیر نبوده ، است و در هر برهه از زمان مهارت همدلی با او را تمرین کرده اند مقبولیت او را ثبات بخشیده است. چنین کودکی در این محیط هیچ گاه به روش های نامناسب برای اثبات خود روی نمی آورد.
در خانواده متعادل افراد در تبادل عاطفی مناسب و کافی قرار دارند ولی در خانواده های متزلزل به دلیل محرومیت های عشق و محبت و توجه اعضای آن مقبولیت خود را مشروط به تأیید اطرافیان دانسته و برای اخذ تاییدیه به هر کاری روی می آورند.
اعضای یک خانواده در هر نقشی که باشند نیاز به توجه و محبت دارند. توجه و محبت بی قید و شرط نیاز روابط خانوادگی است. و فرزندان باید بدانند که در هر صورت به عنوان فرزند خانواده دوست داشته می شوند و مورد پذیرش هستند. اشباع توجه و محبت در خانواده راه را برای کسب تأیید و حمایت و محبت از دیگران می بندند. اگر فقدان این نیاز در اعضای خانواده باشد آنان از هر امکانی برای جلب توجه و دیده شدن توسط دیگران استفاده می کنند. و اینجاست که انواع ابتذال ها و ناپاکی های اخلاقی و غیر انسانی در آنها رشد می کند تا دیده شوند و مورد توجه واقع شوند و متاسفانه به محض اینکه احساس کردند به هدفشان رسیده اند فریب خورده و جذب طرف مقابل می شوند. در حالی که مخاطبشان با آگاهی از این ضعف سعی می کند هر چه بیشتر ازاو سوءاستفاده نموده و به منافع خود برسد.
در این خانواده ها شرط «من جذاب نیستم مگر آنکه تو بگویی» در ذهن اعضا موج می زند و جذابیت و مقبولیت خود را منوط به حمایت و تأیید دیگران می دانند.
در خانواده متعادل افراد تابع مقررات هستند اما اعضای خانواده متزلزل قانون گریزی داشته و علاقه ای به رعایت انصاف ندارد.
تزلزل، تبعیض را ارزش می داند و روابط بر پایه صمیمت و یکسانی نیست. اما تعادل به نظم و قانون و رعایت حقوق دیگران پای بند است. اخلاق حرف اول را در آن می زند و اعضای آن برای تخلیه هیجانی و یا رسیدن به حق و اهداف خود حاضر نیستند اخلاقیات و قانون را زیر پا بگذارند. چرا که اصول اخلاقی مهم ترین ارزش در میان آنان است.
منظور از تعادل بی عیب و نقصی نیست. بلکه داشتن شیوه های منطقی برای مقابله با مشکلات احتمالی است.
در خانواده متعادل انتقادها سازنده است اما در خانواده متزلزل هدف از انتقاد تحقیر و سرکوب است.
اعضای خانواده متعادل برای یکدیگر گوش شنوا دارند. انتقاد پذیرند چرا که انتقاد را وسیله ای برای رشد و تعالی می دانند. انتقاد در این خانواده ها از طریق لحن ملایم، احترام، خیرخواهی و بدور از خصومت است. اما در خانواده متزلزل اعضای آن به لحاظ فقدان مهر و عاطفه علاقه ای به ارتقاء و رشد دیگری نداشته و صرفاً به دلیل عیب جویی و تخلیه هیجانی خود و یا با هدف اطلاع مخاطب از نقائصش انتقاد می کنند. لذا سازندگی در این نوع انتقاد وجود ندارد و صرفاً به مقاومت و لجبازی می انجامد.
در خانواده متعادل عشق و محبت در کلمات و جملات تک تک اعضای آن موج می زند اما در خانواده متزلزل سردی و خشکی عاطفی وجود داشته هر شخصی به دنبال بیرون کشیدن گلیم خویش است و روابط عاطفی و محبت آمیز در آن به ندرت یافت می شود .
به همین دلیل محبت و رزیدن به دیگری ، احترام و پاس داشتن حقوق یاد گرفته نمی شود . تنبیه و تلافی حرف اول را می زند و کودکان حتی تا بزرگسالی خصیصه عدم احترام به حقوق دیگران ، تخریب اموال عمومی ، بی توجهی به نیاز دیگران را با خود یدک می کشند . در حالی که اعضای خانواده متعادل علاوه بر دارا بودن رفتارهای محبت آمیز و مهرورزی در میان خود ، روابط صمیمانه ای را با دیگر افراد اجتماع نیز برقرار نموده و دیگران را دوست می دارند و در حد توان حامی و کمک کننده هستند . رضایت درونی در اعضای این خانواده ها موج می زند و معمولا خود را خوشبخت تلقی می کنند .


چهارشنبه 1/6/1391 - 15:24 - 0 تشکر 523439

الگوی توزیع قدرت درخانواده سالم




شما به‌عنوان پدر یا مادر یک خانواده، کدام یک از این دو نظام را برای اداره خانواده خودتان می‌پسندید؛ دیکتاتوری یا دموکراسی؟وقتی پای بچه‌ها وسط می‌آید، حرف، حرف خودتان است یا نظر بچه‌ها را هم قبل از تصمیم‌گیری‌هایتان می‌شنوید؟ این بحث در بین روان‌شناسان، بحثی قدیمی اما بسیار مهم است…
چرا بعضی پدران یا مادران، سلطه‌جو می‌شوند؟ برای بررسی علل سلطه‌جویی برخی والدین باید مساله را از دو جنبه مورد بررسی قرار داد:
• از منظر فرد سلطه‌جو که معمولاً پدر خانواده است.
• از منظر فرد یا افراد سلطه‌پذیر که معمولاً فرزندان و همسر فرد سلطه‌جو هستند.
«اریک فروم» دلیل سلطه‌جویی انسان را در دنیای مدرن، تحت نفوذ قرار دادن دیگران می‌داند؛ یعنی نیل به قدرتی که دیگران را به انجام آنچه فرد سلطه‌جو می‌خواهد، وادارد. اما از عوامل روان‌شناختی که بگذریم، یکی از مهم‌ترین عوامل شکل‌دهنده این رفتار در برخی خانواده‌های ایرانی، بافت سنتی پدرسالار در جامعه ماست که از گذشته دور در کشورمان حاکم بوده است. به عبارت دیگر، می‌توان گفت تا حدود زیادی انتظارات جامعه از پدر یک خانواده، تعیین‌کننده نوع رفتار اوست.
پایین بودن سطح فرهنگی و تحصیلاتی والدین و ناآشنایی آنها با نیازهای روانی فرزندان، نقش تعیین‌کننده‌ای در اتخاذ روش سلطه‌جویانه در خانواده دارد. طبیعی است که در چنین شرایطی، بهترین و آسان‌ترین شیوه برای برخورد با مشکلات فرزندان و اداره نظام خانواده، نظام دیکتاتوری خواهد بود.
شیوه‌های والدین برای اعمال قدرت در خانواده
خانواده‌ای که تابع اصول دیکتاتوری است، معمولا رشد فرزندانش را محدود می‌کند. در این خانواده‌ها تنها یک نفر حاکم بر اعمال و رفتار دیگران است و این فرد غالباً پدر خانواده است. اوست که تصمیم می‌گیرد، هدف تعیین می‌کند، راه نشان می‌دهد و وظیفه سایر اعضای خانواده را تعیین می‌نماید. این قبیل والدین از شیوه‌های متنوعی برای اعمال قدرت در خانواده استفاده می‌کنند که در اینجا به چند نمونه از این شیوه‌ها اشاره می‌کنیم:
• ایجاد احساس گناه: یکی از روش‌های والدین اقتدارطلب این است که اعضای خانواده را با استفاده از «احساس گناه» کنترل نمایند؛ مثلاً اگر فرزندشان خواسته آنها را انجام ندهد، سعی می‌کنند در او احساس گناه ایجاد کنند؛ مثلاً با گفتن این قبیل جملات: «چرا نمی‌خواهی مثل یک پسر بزرگ رفتار کنی؟… چرا نمی‌خواهی خانواده‌ات سربلند باشد؟»
• وعده و وعید دادن: «اگر معدلت ۲۰ بشود، پول توجیبی‌ات را دوبرابر می‌کنم.»
• تهدید: «فردا که مدرسه رفتم و وضع نمراتت را دیدم، به‌ات می‌گم!»
• مقایسه: «وضع تحصیلی پسرخاله‌ات خیلی از تو بهتر است… از دوستت، محمود، یاد بگیر، ببین چه پسر مودبی است!»
• باج گرفتن: «وای! اگر پدرت بفهمد چه کاری کرده‌ای، قیامت می‌کند!»
• استفاده ابزاری از محبت: «اگر مرا دوست داری، فقط رشته پزشکی را انتخاب کن!»
مدیریت بحران در خانواده
در هر خانواده‌ای، مواردی به چشم می‌خورد مبنی بر اینکه خواسته‌های والدین با رفتارهای فرزندان مغایرت دارد. این اتفاقات در روابط والدین با فرزندان غیرقابل اجتناب است و مهم این است که چگونه این برخوردها در روابط بین والدین و فرزندان حل شود. بنابراین یک رابطه سالم و یا در حدی وسیع‌تر، یک خانواده متعادل، خانواده‌ای نیست که هیچ‌گونه اختلاف‌نظری بین اعضای آن وجود نداشته باشد بلکه برعکس، باید گفت خانواده‌هایی که در شرایط بحرانی، قدرت سازگاری خوبی دارند، خانواده‌هایی هستند که نظام‌های ارتباطی بازتری در آنها حکم‌فرماست.
خطر، خانواده را تهدید می‌کند
پدر و مادری که معتقدند خیلی زود باید به بچه‌ها بفهمانند که چه کسی صاحب قدرت است وگرنه آنها سوءاستفاده و بر والدین غلبه می‌کنند، وقتی که با فرزندشان دچار اختلاف شوند، معمولاً اختلاف را مستبدانه و قاطعانه به نفع خودشان پایان می‌دهند؛ یعنی همیشه والدین می‌برند و بچه‌ها می‌بازند. نتیجه این روش قابل پیش‌بینی است. بی‌علاقگی فرزند برای پذیرش و انجام راه‌حل، کاهش علاقه فرزند به والدین، مشکل والدین برای زور گفتن (آنها نمی‌توانند برای همیشه قدرت خود را حفظ کنند) و ناتوانی فرزند برای اداره کردن زندگی خویش در آینده. گاهی ما می‌توانیم بلافاصله خشم و عصبانیت و نفرت را در صورت نوجوانی که والدینش او را به زور وادار به انجام کاری کرده‌اند، ببینیم. این روش بذر ویرانی و زوال رابطه بین والدین و فرزند (مخصوصا رابطه پدر – فرزندی) را می‌کارد و تنفر و بی‌علاقگی جای عشق و محبت را در خانواده می‌گیرد. والدین با به کار بردن این روش گاهی حتی بهای گران‌تری نیز می‌پردازند و آن بها این است که گهگاه مجبور می‌شوند برای تشویق فرزندشان به انجام کار مطلوب والدین، وقت زیادی صرف و نظارت کنند که آیا فرزندشان دقیقا همان کار را انجام می‌دهد یا نه.
ضربه‌ای به اعتماد به نفس فرزندان
یکی دیگر از نتایج استبداد والدین، مخدوش شدن اتکا به نفس و حس مسوولیت‌پذیری در فرزندان است. بچه‌هایی که زورگویی والدین خود را ناچار تحمل می‌کنند، در بزرگسالی به افرادی تبدیل می‌شوند که برای کنترل رفتار خود احتیاج به یک نیروی حامی دارند. آنها معمولا در نوجوانی و بلوغ توان کنترل خود را ندارند و برای اداره زندگی خودشان و برای حل مشکلات‌شان ناچارند از دیگران کمک بگیرند. این افراد نظم و ترتیبی در زندگی خود ندارند و احساس مسوولیت نمی‌کنند؛ چرا که از طفولیت به آنها اختیاری داده نشده و این وضعیت را تجربه نکرده‌اند. چاره چیست؟
پدر و مادر باید قبل از هر چیزی بتوانند خودشان و سپس فرزند نوجوان‌شان را قانع کنند که زندگی الزاماً یک نبرد نیست؛ بلکه دوستی و همکاری متقابلی است که براساس خود‌سازی هر یک از طرفین (والدین و فرزندان) می‌تواند به جایی برسد که اعضای خانواده، بدون ریاکاری، هستی خود را به روی هم بگشایند و مشاهده کنند که آنچه ایشان می‌جویند، اغلب برای دیگران نیز معنی‌دار است. در چنین ارتباطی، مادر یا پدر در ضمیر خودشان این‌طور می‌گویند که: «ما با هم دشمن نیستیم، ما با هم دوست هستیم» و در مورد دوستان نیز قاعده این است که: «وقتی که تو می‌بری، یعنی من هم برده‌ام و وقتی که تو می‌بازی، یعنی من هم باخته‌ام.»
نویسنده: منصور بهرامی

چهارشنبه 1/6/1391 - 15:24 - 0 تشکر 523440

نتیجه خوبی به پدر و مادر




پیامبر اکرم (ص) فرمودند: هر کس دوست دارد عمرش افزون و روزیش فراوان باشد، به پدر و مادرش صله و احسان کند چون عمل او بخشی از اطاعت خداوند است(۱)
-پیامبر اکرم(ص) فرمودند: به پدر و مادر خود نیکی کنید تا فرزندان شما هم در حق شما نیکی و احسان نمایند. (۲)
- پیامبر اکرم(ص) فرمودند: هر کس دوست می دارد که لحظه مرگ برایش آسان باشد، صله رحم کرده و به پدر و مادرش احسان و خوبی کند که علاوه بر شیرینی لحظه مرگ، پیش از آن فقر و نداری هم گریبانگیر او نخواهد بود. (۳)
- پیامبر اکرم(ص) فرمودند:گاهی ثروت شخص و یا خانواده ای هر چند نادرست و فاسق به سبب احسان و نیکویی در حق پدر و مادر، رو به فزونی می گذارد. (۴)
-شخصی به امام صادق (ع) گفت پدری دارم بسیار پیر و ناتوان، او را به دوش می گیرم و برای قضای حاجت بیرون می برم. امام فرمودند: هرچه می توانی به پدرت خدمت کن و حتی لقمه در دهان او بگذار، که این کار وسیله نجات تو از آتش دوزخ خواهد شد. (۵)
-امام صادق می فرمایند: چه شده که شما به پدر و مادرتان، چه زنده و در قید حیات باشند یا مرده، احسان و خوبی نمی کنید؟ به این ترتیب که برایشان نماز بخوانید و به نیتشان صدقه بدهید و از سویشان حج بگزارید و روزه بگیرید که خداوند به همان اندازه برای شما هم پاداش خواهد داد. (۶)
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: وای بر ، وای بر ، وای بر کسی که پدر و مادرش، یکی یا هر دو به پیری رسند و او بهشتی نشود. (۷)


-----------------------
پاورقی


۱-اینگونه معاشرت کنیم /ص۱۳۲
۲-همان مصدر/ص ۶۵
۳-بحار الانوار/ج۲/ص۴۲۹
۴- اینگونه معاشرت کنیم /ص۱۳۲
۵-اصول کافی/ج۲/ص۱۶۲
۶-اینگونه معاشرت کنیم /ص۱۵۹
۷-نهج الفصاحه

چهارشنبه 1/6/1391 - 15:24 - 0 تشکر 523441


آزادی جنسی و روابط نامشروع و تاثیرات آن بر بنیان خانواده


«الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» (نور-2) ؛ هر یك از زن و مرد زناكار را صد تازیانه بزنید. و اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید در اجراى دین خدا نسبت به آن دو گرفتار دلسوزى نشوید و باید هنگام كیفر آن دو، گروهى از مؤمنین حاضر و ناظر باشند.
نكته‏ها:
احكام زنا بر اساس شرایط افراد متفاوت است، در این آیه فقط به یك صورت اشاره شده كه اگر مرد یا زن مجردى زنا كند، صد تازیانه مى‏خورد، ولى اگر كسى با داشتن همسر، مرتكب زنا شود، رجم و سنگسار مى‏گردد. چنان كه اگر همسر دارد ولى به او دسترسى ندارد (مثلًا همسرش در زندان است،) و در این صورت مرتكب زنا شود، حكم سنگسار به تازیانه و شلاق تبدیل مى‏شود.
قرآن، زنا را كارى زشت مى‏داند و از آن نهى مى‏كند. «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏» (اسراء، 32)
ترك زنا را نشانه‏ى بندگان راستین خداوند مى‏شمرد. «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ ... وَ لا یَزْنُونَ» (فرقان، 63 تا 68)
و دورى از این گناه را شرط بیعت با پیامبر مى‏داند. «إِذا جاءَكَ ... وَ لا یَزْنِینَ» (ممتحنه، 12)
مفاسد زنا در روایات‏
برخى از مفاسد زنا، در یكى از سخنان حضرت رضا (علیه السلام) عنوان شده، از جمله:
1ـ ارتكاب قتل به وسیله‏ى سقط جنین.
2ـ بر هم خوردن نظام خانوادگى و خویشاوندى.
3ـ ترك تربیت فرزندان.
4ـ از بین رفتن موازین ارث. (بحارالانوار، ج 79، ص 24)

امام على(علیه السلام) ترك زنا را مایه‏ى استحكام خانواده و ترك لواط را عامل حفظ نسل مى‏داند. (نهج البلاغه، حكمت 252)
پیامبر اكرم (صلوات اللَّه علیه و آله) فرمود: زنا داراى زیان‏هاى دنیوى و اخروى است:
زیانهای دنیوی: از بین رفتن نورانیّت و زیبایى انسان، مرگ زودرس و قطع روزى.
 زیانهای اخروی: درماندگى هنگام حساب قیامت، غضب الهى و جهنّم همیشگى. (بحارالانوار، ج 77، ص 58)
از پیامبر (صلوات اللَّه علیه) نقل شده است:
ـ هر گاه زنا زیاد شود، مرگ ناگهانى هم زیاد مى‏شود. (بحارالانوار، ج 73، ص 372)
ـ زنا نكنید، تا همسران شما نیز به زنا آلوده نشوند. هر كه به ناموس دیگران تجاوز كند، به ناموسش تجاوز خواهد شد. همان گونه كه با دیگران رفتار كنید، با شما رفتار خواهد شد. (بحارالانوار، ج 76، ص 27)
از مكافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو
امام على(علیه السلام) ترك زنا را مایه‏ى استحكام خانواده و ترك لواط را عامل حفظ نسل مى‏داند
ـ چهار چیز است كه هر یكى از آنها در هر خانه‏اى باشد آن خانه، ویرانه است و بركت ندارد:
1- خیانت 2- دزدى 3- شرابخوارى 4- زنا. (بحارالانوار، ج 76، ص 19)
ـ زنا، از بزرگ‏ترین گناهان كبیره است. (بحارالانوار، ج 76، ص 19)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: هر گاه مردم مرتكب چهار گناه شوند، به چهار بلا گرفتار شوند:
1ـ زمانى كه زنا رواج یابد، زلزله خواهد آمد.
2ـ هر گاه مردم زكات نپردازند، چهار پایان به هلاكت مى‏رسند.
3ـ هر گاه قضاوت مسئولان قضایى، ظالمانه باشد، باران نخواهد بارید.
4ـ زمانى كه پیمان شكنى شود، مشركان بر مسلمانان غلبه خواهند كرد. (بحارالانوار، ج 76، ص 21)

پیام‏های آیه
1ـ آزادى جنسى و روابط نامشروع، ممنوع است. «الزَّانِیَةُ ... فَاجْلِدُوا» ...
2ـ نقش زنان در ایجاد روابط نامشروع و فراهم آوردن مقدّمات زنا، از مردان بیشتر است، بر خلاف دزدى كه نقش مردان بیشتر است. به همین دلیل كلمه زانیه قبل از كلمه زانى آمده است. «الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی»
3ـ تنبیه بدنى مجرم، براى تأدیب او و حفظ عفت عمومى لازم است. «فَاجْلِدُوا»
4ـ در روابط نامشروع هر دو طرف به یك میزان تنبیه مى‏شوند. «كُلَّ واحِدٍ»
5ـ حدود كیفر باید از طرف خداوند معین شود. «مِائَةَ جَلْدَةٍ»
6ـ در مجازات مجرمین، ترحم و تحت تأثیر عواطف قرار گرفتن، ممنوع است.
«لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ»
7ـ محبّت و رأفت باید در مدار شرع باشد. «لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ»
8ـ دین، تنها نماز و روزه نیست حدود الهى نیز از اركان دین است. «فِی دِینِ اللَّهِ»
9ـ صلابت و قاطعیّت در اجراى قوانین، در سایه‏ى ایمان به مبدأ و معاد به دست مى‏آید. «إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ»
10ـ اجراى حدود نشانه‏ى ایمان به خداست. «إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ»
11ـ مجازات باید به گونه‏اى باشد، كه مایه عبرت دیگران شود. «وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما»
12ـ زناكار، علاوه بر شلاق و شكنجه‏ى جسمى، از نظر روحى نیز باید زجر ببیند. «وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ» ...
13ـ حضور مردم، اهرمى است براى كنترل قاضى و مجرى. «وَ لْیَشْهَدْ ... طائِفَةٌ»
14ـ از حضور مؤمنان در صحنه، براى نهى از منكر استفاده كنیم. «وَ لْیَشْهَدْ»
15ـ تنها مسلمانان حقّ حضور در مراسم اجراى حدّ الهى را دارند. «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»
در روایات مى‏خوانیم: اجازه گرفتن سه مرتبه باشد تا اهل خانه فرصت جمع و جور كردن خود را داشته باشند. (البتّه اجازه گرفتن براى ورود به خانه دیگران است، ولى انسان مى‏تواند سرزده به خانه خود وارد شود.) و براى نجات غریق و مظلوم و مورد آتش سوزى، اجازه لازم نیست
*پیش از ورود اجازه بگیرید!!
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى‏ أَهْلِها ذلِكُمْ خَیْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (نور27)؛ «اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! به خانه‏هایى كه منزل شما نیست پیش از آنكه اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام كنید، وارد نشوید. این دستور به نفع شماست شاید پند گیرید.»
معناى «استیناس» اجازه خواستن و اعلام ورود است كه به گفته‏ى روایات مى‏تواند با ذكر خدا باشد و یا صداى پا و سلام كردن و امثال آن. (تفسیر نور الثقلین)
شخصى از پیامبر (صلوات اللَّه علیه) پرسید آیا براى ورود به منزل مادرم اجازه بگیرم؟ فرمود:
بله، گفت: در خانه جز او كسى نیست و جز من خادمى ندارد! حضرت فرمود: آیا دوست دارى مادرت را برهنه ببینى؟ گفت نه. فرمود: پس اجازه بگیر.
در روایتى دیگر آمده است كه پیامبر (صلوات اللَّه علیه) از ورود مردان به خانه زنانى كه اولیاى آنان حضور ندارند نهى فرمود. (تفسیر نور الثقلین)
در روایات مى‏خوانیم: اجازه گرفتن سه مرتبه باشد تا اهل خانه فرصت جمع و جور كردن خود را داشته باشند. (البتّه اجازه گرفتن براى ورود به خانه دیگران است، ولى انسان مى‏تواند سرزده به خانه خود وارد شود.) و براى نجات غریق و مظلوم و مورد آتش سوزى، اجازه لازم نیست. (تفسیر كبیر فخر رازى)
پیامبر اكرم (صلوات اللَّه علیه) هر گاه مى‏خواست وارد منزلى شود، براى اجازه گرفتن، روبروى در خانه نمى‏ایستاد بلكه سمت راست یا چپ مى‏ایستاد تا نگاه مباركشان به داخل خانه نیفتد. (تفاسیر كبیر و فی ظلال)
آنچه از آیه برداشت می شود:
1ـ اهل ایمان در هر كارى باید از وحى الهى دستور بگیرند. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»
2ـ امنیّت و آزادى براى ساكنین خانه باید حفظ شود. «لا تَدْخُلُوا» (وارد شدن به خانه دیگران به صورت سرزده، حرام است.)
3ـ از مواضع تهمت دورى كنید. «لا تَدْخُلُوا ... ذلِكُمْ خَیْرٌ»
4ـ باز بودن در خانه، دلیل جواز براى ورود نیست. «لا تَدْخُلُوا»
5ـ مالكیّت افراد محترم است. «لا تَدْخُلُوا»
6ـ اوّلین برخوردها باید با محبّت همراه باشد. «تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا»
7ـ از هر كارى كه در آن احتمال شكستن حریم حیا و حجاب است دورى كنید. «تَسْتَأْنِسُوا»
8ـ در ورود به خانه دیگران، تحمیل، تكلّف و احساس سنگینى ممنوع است. (كلمه «تَسْتَأْنِسُوا» به جاى «تستأذنوا»، نشانه‏ى انس، صفا و صمیمیّت است)
9ـ وارد شونده باید سلام كند هر كه باشد. «تُسَلِّمُوا عَلى‏ أَهْلِها» آرى، سلام كردن لازم نیست از كوچكترها به بزرگترها باشد.
10ـ مراعات ادب و حقّ دیگران، سرچشمه‏ى سعادت بشر است. «ذلِكُمْ خَیْرٌ لَكُمْ»
11ـ دستورات الهى را فراموش نكنیم و به یاد داشته باشیم. «لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»
12ـ آداب و اخلاق دینى، همان نداى فطرت است لكن فطرت بیدار و هشیار. «تَذَكَّرُونَ»

-------------------------
منابع:
1- تفسیر نور ج 8
2- تفسیر كبیر فخر رازی
3- نهج البلاغه حكمت 252
4- تفسیر نور الثقلین
5- بحار الانوار ج 76


چهارشنبه 1/6/1391 - 15:25 - 0 تشکر 523442


ازدواج و تشکیل خانواده در اسلام




ازدواج و تشکیل خانواده از نظر اسلام مهم است. سنگ اول بنای جامعه است. هر گونه اقدام و رشد اجتماعی در سایه خانواده حاصل می شود. عامل ثبات و سازش اجتماعی است و سعادت جامعه تا حدود زیادی در گرو آن است.

خانواده، کانونی است که در آن ارزش های اخلاقی، باورهای دینی و معیار های اجتماعی از نسلی به نسل دیگر انتقال میابد و زمینه رشد عاطفی و تربیت اخلاقی و اجتماعی اعضای خانواده فراهم می گردد. خانواده ها، به مثابه ی اصلی ترین پایگاه های رشد و شکوفایی شخصیت و پرورش مهارت های اجتماعی کودکان و نوجوانان، اساسی ترین سهم را در سلامت و اعتلای جوامع بشری بر عهده دارند و بخش قابل توجهی از شکل گیری شخصیت، تبلور رفتارهای اجتماعی، تعاملات بین فردی و مسئولیت پذیری انسانها حاصل چگونگی بازخوردها، بینشها و تجارب آنان در زندگی خانوادگی است.

بنابراین از طریق ازدواج و تشکیل خانواده، همدلی و همدمی پدید می آید، انزواجویی و گریز از حیات از میان می رود. سازندگی و خلاقیت بر اساس آن پدید می آید. و آدمی با تشکیل خامواده، به حقیقت وظیفه ی مهم و خطیر خود، که همان پیشرفت مدنیت و فرهنگ بشری است جامه ی عمل می پوشد.

خداوند متعال که آفریننده انسان است و تمام خصوصیات و نیاز های جسمی و روحی او را می داند، می فرماید:
«و از نشانه های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودت و رحمت قرار دارد، در این نشانه هایی است برای گروهی است که تفکر می کنند»1

این آرامش شامل وقار، ثبات فکری و روحی، احساس ارزشمند بودن و احساس شخسیت کردن و آبرو و حیثیت بیشتر نمودن است.
ازدواج یک خواسته طبیعی است که همه جوامع بشری و ادیان آسمانی بر آن صحه نهاده اند و مخصوصاً دین اسلام پیروان خود را به ازدواج دعوت نموده و از عزوبت بر حذر می دارد.

پیامبر اسلام(ص) می فرمایند:
«در اسلام هیچ بنایی ساخته نشد، که نزد خدای عز و جل محبوبتر و ارجمندتر از ازدواج باشد»2

و در جای دیگر فرمودند:
«ازدواج سنت من است، هر که آیین مرا دوست دارد، باید به سنت من عمل کند»3



برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.