مشکل چهارم که مرتبط با مشکل سوم است این است که در مواردی زمان میان وقوع حادثهی جنجالبرانگیز و حل کردن یا پردازشِ عاطفی و ذهنی آن در نظر گرفته نمیشود. بگذارید مثالی بیاورم. شما با یکی از اقوام تان در ابتدای یا اواسط ماه رمضان جنجال میکنید. حالا علت و دلیلاش مهم نیست. مهم این است که جنجالی اتفاق افتاده. این جنجال بر روحیهی هر دوی شما تأثیر منفی گذاشته و شما به زمان نیاز دارید تا با این موضوع کنار بیایید. لیکن تا به خود بیایید میبینید عید شده است و مجبور استید به بغلکشی و بوسه زدن به چهرهی همدیگر و رفتن به خانهی یکدیگر. شما حالا در ظاهر صمیمی استید، ولی در درون آمادگی عاطفی و ذهنی بخشایش و پشت سر گذاشتن مشکل را ندارید. شما در حقیقت نیاز به چند هفته یا چند ماه دیگر دارید.
به هر رو، نظر به اهمیت ارتباط عاطفی با حادثه و نوع از خاطر بردن حادثه، مهم است تا با بخشایش سطحی و وانمودکردن اینکه انگار چیزی اتفاق نیافتاده است، از کنار این مسائل به سادهگی نگذریم. نوعیت تجربۀ عاطفی با حادثه مشخص شود، در آن گسست ایجاد شود، و به جای تأکید بر فراموش کردن حادثه، از آن درس و تجربه حاصل شود تا حتیالامکان از وقوع حادثات مشابه در آینده جلوگیری شود و بنابر گفتۀ مشهور، شخص از یک سوراخ دو بار گزیده نشود.