• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن روانشناسي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
روانشناسي (بازدید: 7066)
شنبه 28/5/1391 - 19:24 -0 تشکر 518396
گشتالت و مفاهیم اساسی گشتالت درمانی

تاریخچه

روان‌شناسی گشتالت، در دهه دوم قرن بیستم به منزله اعتراضی نسبت به عنصرگرایی روان‌شناسی "وونت" در آلمان آغاز شد. کار ویلیام جیمز(William James)، یعنی مخالفت با عنصرنگری روان‌شناسی نیز صورت ابتدایی روان‌شناسی گشتالتی است.

گشتالت(Gestalt)، عبارت است از کلیتی پویا که از دو یا چند بخش تشکیل شده است. گشتالت­درمانی(Gestalt Therapy)، با کل فرد سر و کار دارد که چیزی بیش از جمع رفتارهایش است. گشتالت­درمانی، روشی پدیدارشناختی است که تجربه انسان را منبع داده­ها می­داند و بر تجربه درمانگر و مراجع از واقعیت تاکید دارد. گشتالت­درمانی، یک رویکرد وجودی است که بر مسئولیت‌پذیری افراد در قبال خودشان و نقش آنان در تجربه­های کنونی خودشان تاکید دارد. در گشتالت­درمانی، معضلات مربوط به گذشته و آینده در قالب زمان حال بررسی می­شوند. هدف کلی گشتالت­درمانی، خودآگاهی از دیگران و محیط است که موجب کمال و یکپارچگی انسان می­شود.
  شواهد تحقیق نشان می­دهند که گشتالت­درمانی توسط یک درمانگر بالیاقت و موثر، می­تواند تغییرات مفید و مهمی را ایجاد نماید و در مقابل، درمانگران ناآگاه اثرات مخرب و غم­انگیزی را به وجود می‌آورند.


در نهضت گشتالت و در میان کسانی که سخت تحت تاثیر مفاهیم گشتالت قرار گرفته‌اند به گروه‌هایی بر می‌خوریم.
کهلر، کافکا و ورتایمر که بنیانگذار رسمی مکتب گشتالت شناخته می‌شوند. و لوین(Lewin) از جمله اندیشمندانی بوده‌است که با طرح "نظریه میدانی" به توسعه مکتب گشتالت کمک زیادی نموده است.
در سال 1921، ورتایمر، کافکا، و کهلر با همکاری گلدشتاین(Goldstein) و گروهل(Gruhle ) مجله پژهش روان‌شناختی را پایه‌گذاری کردند، که ارگان رسمی  مکتب فکری گشتالت شدند.  


 
درک روان‌شناسی گشتالت عبارت است از درک مفاهیم مرکزی آن، که در میان مفاهیم اصلی، گشتالت و میدان(field) را می‌توان نام برد. کلمه آلمانی گشتالت در انگلیسی به قالب، هیئت و ساختار، شکل یا الگو ترجمه شده است. مکتب گشتالت اولین حرکت روان‌شناختی آلمان، بر مبنای روش آزمایش بود. استدلال اصلی آن‌ها این بود که حقایق روان‌شناختی «از ذرات ایستای نامربوط تشکیل نمی‌شود» و لذا مطالعه آن‌ها نیازمند شیوه کل‌گراست. آن‌ها عقیده داشتند که ادراک، ترکیب نامتشکلی از عناصر نیست که بطور متوالی بصورت مفاهیمی معنی‌دار در ذهن با هم پیوستگی داشته باشند، بلکه ادراک را کلیتی منسجم و متشکل از یک هیئت(configuration) یا یک گشتالت می‌دانستند.
آ‌ن‌ها اعتقاد داشتند که یادگیری بصورت ناگهانی و از طریق کسب بینش صورت می‌گیرد. "کهلر" اعتقاد داشت که در حل مساله، میمون‌ها به آزمایش و خطا نپرداختند بلکه به کسب «بینش» رسیدند. نظریه گشتالت یکی از معدود نظریه‌هایی است که در زمان طرح دیدگاه‌های تجربه‌گرایی، با رویکرد خردگرایانه مطرح گردید.
گشتالت گرایان، کار خود را با مفاهیم نسبتا انتزاعی در خصوص طبیعت ادراک و تفکر و ساخت تجربه روانی آغاز کردند. آن‌ گاه به تفسیر مشاهدات روزمره در چارچوپ این مفاهیم نو پرداخته و نمود نیروهای سازمان دهنده مفروض در نظریه‌شان را به وضوح در آزمایش‌های خود به اثبات رساندند. ادراک و نیز فرایندهای مساله‌گشایی بیش از هر چیز دیگر مورد توجه روان‌شناسان گشتالت بود، و یادگیری یک امر ثانوی و فرعی و کم اهمیت تلقی می‌شد.
این مکتب، نقش زمینه(background) و سازمان‌یابی(organization) را در فرایندهای ادراک پدیداری، چنان بصورت قانع کننده‌ای نمایان ساخت که فقط مخالفان سرسخت ممکن است دستاوردهای آن را بی اعتبار اعلام کنند.
نهضت گشتالت، اثری ماندگار بر روان‌شناسی بر جای گذاشت و در زمینه‌های  ادراک، یادگیری، تفکر، شخصیت، روان‌شناسی اجتماعی و انگیزش تاثیر کرد. آن‌ها تاکید بر تجربه هشیار از نوع پدیدارشناسی می‌کردند.
رویکرد پدیدارشناسی در روان‌شناسی اروپا گسترده‌تر از ایالات متحده است، اما تأثیر آن را بر روان‌شناسی آمریکا می‌توان مشاهده کرد.

شنبه 28/5/1391 - 19:35 - 0 تشکر 518414

نقد گشتالت‌درمانی از دیدگاه رفتاری

  باید قبول کنیم که در سطح اجتماعی، نتیجه نهایی گشتالت­ درمانی، هرج ­و مرج است. شاید شعار "تو کار خودت را بکن، من هم کار خودم را" شعاری سطحی است که به پرورش افراد خودشیفته و خودمحور کمک می­کند که دلیلی برای نگرانی در مورد دیگران ندارند. پرلز، صریحا می­گوید که فرد ایده­آل او، مسئولیت هیچ کس را قبول نمی­کند. در این صورت مسئولیت والدین چه می‌شود؟ اگر انتظارات و تایید اجتماعی که به هدایت رفتار انسان کمک می‌کنند، رد شوند، آیا دلیلی وجود دارد که انسان­ها بتوانند در جوامع به‌طور مسالمت‌آمیز و امن زندگی کنند؟

شنبه 28/5/1391 - 19:36 - 0 تشکر 518415

نقد گشتالت‌درمانی از دیدگاه روان­کاوی

  خود را رها کنید، بگذارید نهاد، شما را هدایت کند! گشتالتی، دوست دارد این موضوع را نادیده بگیرد که در واقع تکانه­های زیستی­ای وجود دارند که می­توانند سلامت روانی فرد و نظم اجتماعی را مختل کنند. گشتالتی­، چگونه با یک بیمار پارانوئید و سایر بیمارانی که فرایندهای خود آنها زیر بار خشم، در خطر از پای درآمدن است، برخورد می­کند؟ گشتالتی­، از مسئولیت زیاد حرف می­زند و با این حال، بی­مسئولیتی حرفه­ای را ترغیب می­کند، به این صورت که به بیماران توصیه می­کند اگر می­خواهند دیوانه شوند یا خودکشی کنند، به خودشان بستگی دارد. این فلسفه، شاید در کارگاه­هایی که پر از افراد بهنجار رشدگراست، موثر واقع شود، ولی برای بیماران بسیار خطرناک است.

شنبه 28/5/1391 - 19:36 - 0 تشکر 518416

نقد گشتالت‌درمانی از دیدگاه بافتی

  تاکید درمان گشتالتی بر آگاهی، خودپشتیبانی و مسئولیت، نقش فرد را جدا از سایر افراد، برجسته می­کند و به اهمیت روابط جاری و سیستم­های فرهنگی توجه اندکی دارد. چه کسی به خانواده­ها و جوامع گرایش دارد؟ مطمئنا گشتالتی­ها چنین گرایشی ندارند! شعار گشتالت به ما یادآور می­شود که "من، منم و تو، تویی". من، برای برآوردن انتظارات تو به دنیا نیامده­ام و تو، برای برآوردن انتظارات من به دنیا نیامده­ای. همین "من بودن‌ها"، "ما بودن­ها" را از بین برده­اند. بنابراین، تعجب­آور نیست که پرلز پیش‌بینی کرد فرد ایده­آل از لحاظ اجتماعی، منزوی خواهد بود؛ این‌گونه افراد، صرفا "من بودنی" را که کاشته­اند، برداشت می­کنند. گشتالت­درمانی به ما می‌گوید که مشکلات اجتماعی، عامل تقصیر نیستند، بلکه آنها صرفا بهانه­جویی­های عقلانی برای نپذیرفتن مسئولیت رفتارمان می‌باشند. شاید این نظریه در مورد افراد نسبتا روان­رنجور و ثروتمند درست باشد، ولی برای اغلب ما، نیروهای اجتماعی فقر، بیماری، تبعیض جنسی، تبعیض نژادی، جرم و مرگ، حداقل تا اندازه­ای عامل تقصیر به حساب می‌آید.

شنبه 28/5/1391 - 19:37 - 0 تشکر 518418

نقد گشتالت‌درمانی از دیدگاه یکپارچه­ نگر

  گرچه پرلز، معتقد بود از میراث وجودی پیروی می­کند که بر اساس دوگانه­نگری دکارتی، برای ذهن بیشتر از بدن ارزش قایل است؛ ولی در واقع آنچه او باقی گذاشت، دوگانه­نگری وارونه­ای بود که برای بدن بیشتر از ذهن ارزش قایل شد. ارزش قایل نشدن پرلز برای تفکر، نوعی ضداندیشه­ورزی غیرمنطقی را ترغیب می­کند که می­تواند ارگانیزم­های میان­تهی به بار آورد. گشتالت­درمانی، برای متعادل شدن، قطعا به یک نظریه شناختی نیاز دارد. پژوهشگران، ترکیب گشتالت با درمان شناختی را پیشنهاد کرده­اند.

شنبه 28/5/1391 - 19:37 - 0 تشکر 518419

کارکرد مشاور گشتالتی

  هماهنگ با نظریه تغییر، کارکرد و وظیفه اصلی درمانگران گشتالتی این است که آگاهی مراجع را تسهیل نمایند. برای انجام این کار، مشاور ابتدا رابطه­ای را از طریق ورود به زمان حال مراجع برقرار می­سازد. او تعبیر و تفسیر نمی­کند اما بر "چه" و "چگونگی" تجربه مراجع در آن لحظه تاکید می­کند. درمانگر از وسایل بسیار متفاوتی برای افزایش آگاهی مراجع استفاده می­کند که معمولا به عنوان تجربه به مراجع ارائه می­گردد. به مراجع کمک می­شود تا از تفاوت بین بیانات کلامی و غیرکلامی خود آگاه شود. همه این کارکردها در جهت افزایش آگاهی مراجع از "حال" است. آن‌وقت این آگاهی یافتن، هم خود روش است و هم هدف.
  در بعضی از اوقات، درمانگران گشتالتی می­بایست به عنوان والدینی موثر برای مراجعان خود خدمت کنند. زمانی که به مراجعان اجازه می­دهند تا با ناکامی خود روبرو شوند، از آنها حمایت می­کنند. به مراجعان اجازه می­دهند، آن کسی باشند که هستند و در همان حال آنها را تشویق به ریسک کردن می‌کنند. زمانی که از حمایت بیش از حد پرهیز می­کنند، به آنها رسیدگی می‌نمایند. درمانگران گشتالتی، در اوقات دیگر به عنوان معلم عمل کرده و مراجعان خود را به سوی یک زندگی موثر همراه با مهارت‌های مقابله با آن هدایت می­نمایند.

شنبه 28/5/1391 - 19:38 - 0 تشکر 518420

کاربرد گشتالت­ درمانی

  گشتالت­ درمانی، با شیوه­های مختلفی می­تواند مورد استفاده قرار گیرد. پرلز، کارگاه را به شکل متمرکز آن بیشتر ترجیح می­دهد. درمانگران دیگری ترجیح می­دهند که روش‌های گشتالت­درمانی را در موقعیت گروه‌های کم و بیش سنتی به‌کار گیرند. برخی نیز رویکرد گشتالت را در جلسات فردی دنبال می‌کنند. در این تصمیم­گیری که آیا نظریه و شیوه­های گشتالت مورد استفاده قرار می­گیرد یا خیر، درمانگر باید از اخطارهای فرد آگاه باشد. به‌طورکلی گشتالت­درمانی بیشتر با افراد به‌شدت اجتماعی، محدودشده و تحت فشار قرار گرفته‌شده موثر است. از این‌گونه افراد اغلب به عنوان روان­رنجور، دارای هراس، کمال­گرا، غیرموثر، افسرده و غیره نام برده می­شود. کارکرد آنها محدود یا ناهمسان است و اصولا به محدودیت‌های درونی آنها مربوط می­شود و لذت‌های آنها از زندگی نیز حداقل است. به نظر می­رسد که بعضی از شیوه­های آگاهی یافتن گشتالت­ درمانی، با کودکان به عنوان شیوه آموزش مربوط به رشد مفید باشد.  گشتالت­ درمانی در زمینه افراد بهنجار، تربیت گروه‌های حرفه­ای در زمینه آگاهی، در کلاس درس و در مورد کودکان مضطرب و مراکز مراقبت کودک به‌کار گرفته می­شود. لازم به تذکر است که اطلاعات حاصل از راه خواندن نظریه و تکنیک‌های گشتالت، عملا سودمند نخواهد بود و این اطلاعات باید توام با تجربه و کارورزی و نظارت دقیق باشد. استفاده از گشتالت­درمانی در موارد گروهی، امری عادی است ولی اغلب به صورت مشاوره فردی در وضعیت گروهی اجرا می‌شود.

شنبه 28/5/1391 - 19:40 - 0 تشکر 518421

نظریه شناختی گشتالت


اساس نظریه شناختی را قانون تعادل روانی تشکیل می دهد. بنابراین هر انسانی در تلاش است تاکل وجود او از نظامی متعادل وپایدار برخوردار باشد. ولی یادگیری یعنی مواجه شدن با آنچه تا به حال ناشناخته بوده است تعادل فرد رابهم زده زمینه ایجاد تعادلی جدید را در او فراهم می کند.پس در نظریه شناختی یادگیری فرایندی است که باعث فروپاشیدگی تعادل فعلی فرد می شود واو میکوشد تابه یک تعادل روانی تازه دست پیدا کند.(سعادت،183:1383)


گشتالت : وضع و شكل یا هیأت كل ، تصویر كلی سازمان‌یافته و شناخته شده .


فرد می‌كوشد موجودات مادی را به صورت و هیأت كل درك كند ، یا به آن‌ها معنا و مفهومی سازمان‌یافته بدهد و در آن وحدتی به وجود آورد .


 در روانشناسی گشتالت ؛ پی بردن به ادراكِ ارتباط است كه موجب رفتارِ معنادار می‌شود . در روانشناسی گشتالت به دو عاملِ تصویر و زمینه توجه خاصی نشان می‌دهند و یادگیری را در نظر اول از برآیندِ این دو عامل میسر می‌دانند .


زمینه : درامر یادگیری ومسایل آموزشی عبارت از آن چیزهایی است كه شاگرد با آن‌ها آشنایی دارد .مانند : معلم ، دوستان ، بستگان و موجوداتی كه رنگ و شكل خاصی دارند و به طور كلی تمامی آن چیزهایی است كه محیط مادی و محسوس شاگرد را تشكیل می‌دهد .


به عبارت دیگر زمینه : آن چیزی است كه به تصویر در زمان و مكان مفهوم واقعی می‌بخشد .


در روانشناسی گشتالت : ادراك به رشد اندام‌ها یا رشد طبیعی فرد بستگی دارد و در این مورد محقق شده كه ادراك كودكان از محیط و جهان پیرامون خود با ادراك بزرگسالان تفاوت دارد .


ادراك از راه تجربه و آشنایی با مفهوم‌های اصلی طرح‌ها و الگوها حاصل می‌شود .


قانون‌های گشتالت : روانشناسان گشتالتی معتقدند كه در گشتالت نیروی خاصی وجود دارد كه مسایل و امور را در طرح‌ها ، شكل‌ها و قالب‌های معینی سازمان می‌دهد و اساس ادراك و بینش را پایه‌ریزی می‌كند .


1 ـ قانون فراگیری یا جامعیت ، بیانگر این واقعیت است كه سازمان روانی همواره به هیأت و شكل مطلوب و كمال‌یافته گرایش دارد . در این سازمان ویژگی‌هایی مانند نظم و ترتیب ، سادگی و پایداری برقرار است .


2 ـ قانون مجاورت ، بیانگر عوامل سازنده‌ی یك میدان است كه در نتیجه‌ی نزدیك بودن به یكدیگر تشكیل دسته یا رده‌های مشخصی را می‌دهد .


3 ـ قانون مشابهت ، موارد مشابه بر حسب ویژگی‌های خاصی كه دارند مانند شكل ، رنگ و جز آن . گروه‌های مشتركی را به وجود می‌آورند .


4 ـ قانون بستگی ، در فرد گرایشی وجود دارد كه همواره می‌خواهد شكل‌ها و موقعیت‌های ناجور و نامتقارن را تكمیل كند ، یادگیری آن‌گاه انجام می‌شود كه طرح مطلوب یا هیأت نیكو حاصل آید .با سازمان دادن اوضاع یا رفع نقص حالت خشنودی در فرد فراهم می‌شود .


5 ـ قانون نیك‌پیوستگی ، همانند قانون بستگی هر دو دارای جنبه‌های صراحت و زیبندگی یا كمال مطلوب می‌باشند .

شنبه 28/5/1391 - 19:42 - 0 تشکر 518422

یادگیری از دیدگاه گشتالت :


به صورت هیأت كل مطرح می‌شود نه از تركیب یا تحلیل اجزاء . قیاسی است و نه استقرایی .


یادگیری عبارت از وقوع تغییراتی است كه در پاسخ به الگوها یا هیأت‌های كلِ معنادار حاصل می‌گردد . چنانچه وقتی دانش‌آموز با مسأله‌ی جدیدی روبه رو می‌شود بی‌درنگ به طرح و الگوهای گذشته‌اش مراجعه می‌كند تا در حل مسأله او را یاری نمایند و نهایتاً این‌كه یادگیری از دیدگاه گشتالت با ادراك ، بینش و حل مسأله ملازمت دارد .


ادراك زمانی تحقق می‌یابد كه عواملی مانند : توجه ، احساس ، تجربه قبلی و معنا زمینه‌ساز آن باشد .هیأت كل همواره قبل از اجزا درك می‌شود .


نقش بینش :یادگیری عبارت است از یافتن بینش‌های جدید یا تغییر در بینش‌های گذشته


بینش : احساس و گرایشی است كه موجود زنده نسبت به ارتباط اجزا و موقعیت‌ها نشان می‌دهد .


به عبارت دیگر : بینش عبارت از راه یافتن به كم و كیف یك مشكل و پی بردن به حل آن است .


فرق یادگیری گشتالی با یادگیری تداعی‌گرایان (رفتارگرایی و ...)


در گشتالت ، یادگیری با ادراك ، اندیشه‌ی بارور و بینش سر و كار دارد .


در تداعی‌گرایان ، یادگیری ارتباط اجزایی مانند محرك و پاسخ مطرح است كه غالباً آن را مكانیكی و گشتالت را غیرمكانیكی نامیده اند

شنبه 28/5/1391 - 19:45 - 0 تشکر 518423

ارتباط رفتار با یادگیری


رفتار در نظر رفتارگرایان هرنوع فعالیت محسوس عضلانی یا تراوش برونی غده‌هاست مثل اشك و عرق و ... اما از نظر گشتالت : رفتار روانی به طور مستقیم مشهود نیست بلكه امری استنباطی است .


تداعی‌گرایان (محرك ـ پاسخ) معتقدند كه هر نوع تغییری در رفتار به منزله‌ی یادگیری است و عكس آن نیز درست است . گشتالت در مخالفت اظهار می‌دارد : تغییر در بینش دارای اهمیت است .


تغییر در رفتاریا یادگیری زمانی معتبر است كه بر پایه‌ی بینش استوار باشد.و یادگیری هم بدون تغییرات محسوس و مشهود در رفتار امكان‌پذیر است مانند وقتی كه برای فردی محرز شود كه كمك به بنگاه‌های خیریه سودمند و موثر است اما اگر استطاعت مالی نداشته باشد ممكن است هیچ فرصتی برای تغییر رفتار در او پیش نیاید .


لذا نباید نتیجه گرفت كه هر تغییری دلیل بر یادگیری است و یادگیری هنگامی حاصل می‌شود كه الزاماً تغییر در رفتار محسوس پدید آید . طرفداران گشتالت به تجربه بیش از رفتار توجه می‌كنند و تجربه را رویدادی می‌دانند كه فرد از راه عمل و مشاهده به نتایج فعالیت‌خاصی پی می‌برد .


نكته‌ی منفی در این است كه در شیوه‌های ارزشیابی فقط رفتار مشهود را در نظر می‌گیرند و حكم می‌كنند كه افراد چه رفتاری باید انجام دهند و آنان را به ابزارِ رفتارِ مطلوبِ خود وادار می‌سازند .


نظریه‌ی شناخت‌شناسی تكوینی (ژان پیاژه)


بدون آشنایی با ویژگی‌های فكری و عقلی كودكان در هر دوره‌ی سنی نمی‌توان در پیشرفت تحصیلی آنان توفیق ارزنده‌ای به دست آورد .در نظام پیاژه اساس یادگیری بر داد و ستد فرد با محیط و دوره‌ها و مراحل رشد استوار است .كودك در نتیجه‌ی تعامل با افراد و شرایط زیستی و اجتماعی ، خود را با محیط سازگار می‌سازد ، بنابراین ، مفاهیم و محتوا ساخت و كاركرد از اهمیت بالایی برخوردارند .در كاربرد آموزشی نظریه شناخت‌شناسی تكوینی باید موارد زیر را در نظر گرفت :


1 ـ همنوایی فكری


2 ـ بهره‌گیری از مطالب عینی


3 ـ تنظیم سلسله مراتب درسی


4 ـ توجه به سطح اختلاف مطالب موجود و جدید


5 ـ آموزش انفرادی


ارزشیابی با رویكرد شناخت گرایی


*درارزشیابی با رویكرد شناخت گرایی، علاوه بر آزمون های عینی از آزمون‌های انشایی و باز- پاسخ نیز استفاده می شود.


*درارزشیابی با رویكرد شناخت گرایی، هر روش ، ابزار یا موقعیتی كه برای سنجش وارزشیابی دانش اموزان استفاده می شود باید با توجه به رشد سنی و شناختی دانش آموزان انتخاب شده باشد.


*درارزشیابی با رویكرد شناخت گرایی، تكالیفی برای فراگیران مطرح می شود كه با سطح توانایی فرد آن ها متناسب باشد. هیچ چیز به اندازه‌ی شكست و ناكامی بیش از حد برانگیزش و علاقه تأثیر مخرب ندارد.


*درارزشیابی با رویكرد شناخت گرایی، تكالیفی برای فراگیران ارائه می شود كه به گام های كوتاه تقسیم می شود تا در آن ها برای توسعه‌ی شناخت از گام ساده به پیچیده استفاده شود.


*درارزشیابی با رویكرد شناخت گرایی، فرآیند كسب دانش مورد‌ارزیابی‌قرار‌می‌گیرد.


*در ارزشیابی با رویكرد شناخت گرایی، راهبردهایی كه دانش آموز از آن ها استفاده می كند تا دانش، مهارت ها وعادت های كاری را به گونه‌ای معنادار، در انجام تكالیف به كار ببرد، مورد قضاوت قرار می گیرد.




شنبه 28/5/1391 - 19:49 - 0 تشکر 518424

ریشه های فلسفی و تجربی گشتالت درمانی



این بخش ما مروری بر ریشه های فلسفی و تجربی گشتالت درمانی می اندازیم. صاحب نظرانی که قبل از گشتالت درمانی مفاهیمی را مطرح کرده اند که بعدها در مطالب گشتالت درمانی عنوان شده است.


به طور کلی می توان گفت که تقریباً تمام مفاهیم Forefathers و  Foremathersگشتالت درمانی از فلسفه شرق و عرفان مطالعه شده است بویژه تائوئیسم (پیروی از طریقت چینی) و بودائیسم (آئین بودا). تائوئیسم، روش فکری منسوب به Lao-tse فیلسوف چینی که متبنی است بر اداره مملکت بدون وجود دولت و بدون اعمال فرم ها و اشکال خاص حکومت. بودائیسم، مذهبی که معتقد می باشد باید تلاش کنیم برای روشن فکری (هوشیاری معنوی) از طریق غلبه کردن بر تمام نفس ها و امیال دنیوی.


در تاریخ روانشناسی جدید اگر مروری بیندازیم صاحب نظران مختلفی بر گشتالت درمانی تأثیر گذار بوده اند. ویلهلم وونت، بعنوان بنیان گذار علم جدید روانشناسی، از جمله افرادی است که می توان گفت بر گشتالت درمانی بی تأثیر نبوده است. موضوع روانشناسی وونت، در یک کلمه، هشیاری بود. دیدگاه او در مورد هشیاری این گونه بود که آن از بخش های مختلفی تشکیل یافته است و می توان آن را با روش تجزیه یا کاهش مطالعه کرد. هر چند که وونت بر قدرت ذهن هشیار در ترکیب عناصر برای ایجاد فرآیندهای شناختی سطح عالی تر تأکید داشت، با وجود این متوجه بود که عناصر هشیاری امور اساسی هستند و بدون این عناصر چیزی برای ذهن وجود ندارد که آن را سازمان بدهند. این مطلبی بود که روانشناسان گشتالت به آن حمله کردند یعنی بر نهضت ذره نگری و کاهش گری ولی در عین حال ارزش هشیاری را پذیرفتند. اما در عین حال وونت بر خلاف علاقه اش به عناصر تجربه هشیار، متوجه شد که وقتی به اشیاء در دنیای واقعی نگاه می کنیم، وحدت یا کلیتی از ادراکها را می بینیم. برای مثال، درخت را به صورت واحد می بینیم. وونت برای تبیین آن نظریه اندریافت را مطرح کرد. او این فرآیند واقعی سازمان یابی عناصر در یک کل را ترکیب خلاق نامید، این فرآیند ترکیب خلاق از ترکیب عناصر، ویژگی  های جدیدی را به وجود می آورد. وونت (1896): هر ترکیب روانی ویژگیهایی دارد که به هیچ وجه با مجموع صرف ویژگیهای عناصر برابر نیست. همانطور که روانشناسان گشتالت در 1912 اعلام داشتند، می توانیم بگوییم که کل با مجموع اجزاء آن فرق دارد.


امانوئل کانت، فیلسوف آلمانی، مفهوم تمرکز به وحدت ادراک را عنوان کرد. طبق گفته کانت، ادراک، یک برداشت و ترکیب غیر فعال حسی نیست، بلکه سازمان دادن فعال این عناصر در یک تجربه به هم پیوسته است. بنابراین مواد خام ادراک بوسیله ذهن شکل و سازمان می یابد.


فرانز برنتانو، روانشناس، در دانشگاه وین، با تمرکز وونت بر عناصر یا محتوای هشیاری مخالف بود و به جان آن پیشنهاد کرد که روانشناسی به مطالعه فرآیند یا عمل تجربه کردن بپردازد. او درون نگری وونتی را مصنوعی دانست و طرفدار مشاهده مستقیم و انعطاف پذیرتر تجربه در حال وقوع بود. بنابراین رویکرد برنتانو بیشتر به روش گشتالت شباهت داشت.


ارنست ماخ، استاد فیزیک در دانشگاه پراگ، با کتابش به نام تحلیل احساس ها، تأثیر مستقیمی بر انقلاب گشتالتی گذاشت. در آن کتاب او الگوهای فضایی مثل اشکال هندسی و الگوهای زمانی مثل آهنگها را مورد بحث قرار داد و آنها را جزء احساسها به حساب آورد. این احساسهای شکل فضایی و شکل زمانی از عناصر خود مستقل بودند. برای مثال، شکل فضایی دایره ممکن است سفید یا سیاه و کوچک یا بزرگ باشد و از کیفیت دایره شکل بودن چیزی را از دست ندهد. ماخ می گفت ادراک ما از یک شیء تغییر نمی کند، حتی هنگامیکه ما موقعیت فضایی خود را نسبت به شیء تغییر میدهیم.


اندیشه های ماخ توسط کریستین فون اهرنفلس توسعه یافت که پیشنهاد می کرد کیفیتهایی از تجربه وجود دارند که نمی توان آنها را برحسب ترکیبی از احساسهای ابتدایی تبیین کرد. او این کیفیتها را کیفیتهای گشتالتی (کیفیتهای شکلی) نامید، ادراکهایی که بر پایه چیزی فراتر از احساسهای فردی قرار دارند.


کار ویلیام جیمز، یعنی مخالفت با عنصرنگری روانشناسی، نیز صورت ابتدایی روانشناسی گشتالت است. جیمز عناصر هشیاری را انتزاعهایی مصنوعی میدانست. او بر این تأکید داشت که ما اشیاء را به صورت کل می بینیم نه دسته هایی از احساسها.


پدیدارشناسی مورد نظر ادموند هوسرل جزیی از سیر تحولی رواندرمانی گشتالتی بوده است. پدیدارشناسی مورد نظر هوسرل عبارت بود از بررسی موضوعات آنگونه که در هشیاری انسانها تجربه می شوند. روش شناسی پدیدارشناسی عبارت است از شهود یا تمرکز بر پدیده یا موضوع، تحلیل جنبه های مختلف پدیده و آزاد کردن خویش از پیش پندارها به گونه ای که مشاهده گر بتواند پدیده مورد نظر را به دیگران بفهماند.


در میان تأثیرات اولیه دیگر بر گشتالت درمانی، می توان از روانشناسی گشتالت که نخستین بار توسط ورتهایمر، کوهلر و کافکا مطرح شد، نام برد. روانشناسی گشتالت اصولاً بر این دیدگاه مبتنی است که پدیده های روانشناسی یک کلیت هستند نه مجموعه از اجزا. در روانشناسی گشتالت، میدان بر مبنای شکل و زمینه قابل بررسی است. شکل می تواند برجسته و زمینه در حاشیه باشد. با این حال دو مفهوم شکل و زمینه نقش مهمی در منطق نظری گشتالت درمانی دارند. وقتی شکل ها ناقص یا مبهم هستند به حاشیه رانده می شوند و حواس شخص را پرت می کنند. برای نمونه، پسری که از مار می ترسد نمی تواند مفهوم مار را به طور کامل وارد ذهن خویش کند یا از آن یک شکل کامل بسازد. وقتی این پسر بتواند مارها را لمس کند و از آنها نترسد، شکل کامل می شود.


بنیانگذار نظریه میدانی، کورت لوین، کارهایش در جهت گشتالت بود. در نظریه میدانی نیز مثل روانشناسی گشتالت، هر رویداد جزیی از یک میدان است. موضوع مطالعه این نظریه نیز بررسی رابطه اجزا با یکدیگر و کل می باشد. نظریه میدانی یک رویکرد پدیدارشناختی است که در آن، میدان با مشاهده کننده رابطه دارد. برای درک هر واقعه باید نگرش مشاهده کننده نسبت به آن واقعه را بشناسیم. براساس نظریه میدانی، فعالیتهای روانی در نوعی زمینه به نام فضای زندگی روی میدهد، فضای زندگی تمام رویدادهای گذشته، حال و آینده را در بر می گیرد. هر کدام از این رویدادها در یک موقعیت مشخص رفتار را تعیین می کنند. فضای زندگی مربط به نیازهای فرد است. درمانگران گشتالتی نیز به آنچه در مرز بین انسان و محیط است توجه می کنند. درمان گشتالتی بر این اصل استوار است که هر چیزی ارتباطی در تغییر دائمی و بهم پیوسته و در جریان است.


پرلز زمانیکه بعنوان یک هنرپیشه در تئاتر کار می کرد با مکس رینهارد آشنا شد و او را اولین نابغه ای که تاکنون دیده بود نام برد. مفهوم ارتباط غیر کلامی را پرلز از او اقتباس کرده است.


در سال 1947 پرلز با مورنو در آمریکا ملاقات کرد. بین سایکودرام و گشتالت درمانی اشتراکاتی مثل خودبخودی، خلاقیت و درک شهودی وجود دارد. مفاهیم نقش بازی کردن و فن صندلی خالی پرلز متأثر از  او می باشد.


مفهوم قطب های پرلز نیز متأثر از آثار زیگموند فرید لندر فیلسوف بود. فرید لندر مفهومی به نام اختلاف نظر خلاق را عنوان کرد. هر رویدادی با یک نقطه صفر در ارتباط است که قطبهای متضاد را براساس آن می توان تمییز داد. نقطه صفر یک نقطه تعادل است که شخص از آنجا می تواند حرکت خلاقانه به طرف هر دو جهت را شروع کند. پرلز می گوید: با هوشیار ماندن در مرکز می توانیم به هر دو سوی واقعه نگاه خلاقی داشته باشیم و نیمه ناقص را تکمیل کنیم. وقتی انسان از یک نیاز درونی یا بیرونی خیلی دور می شود، باید دوباره تعادل ایجاد کند یا به طرف مرکز حرکت نماید. پرلز غالباً به اشخاص کمک می کرد حس تعادل، ماندن در مرکز یا کنترل بر نیازهای خویش را پرورش دهند.


پرلز پس از اخذ مدرک پزشکی خویش در سال 1920، در مؤسسه سربازانی که آسیب مغزی دیده بودند، دستیار کورت گلدشتاین شد. پرلز تحت تأثیر افکار گلدشتاین قرار گرفت. گلدشتاین اعتقاد داشت رفتار از عملکردها ( فعالیتهای ارادی، نگرشها و احساسات) و فرآیندها ( کارکردهای بدنی) تشکیل می شود. گلدشتاین مثل فریدلندر معتقد بود ارگانیسم در جهت ایجاد تعادل بین نیازها حرکت می کند. در این راه با فشارهای محیطی مواجه می شوند و دنبال خودشکوفایی می روند. پرلز در گشتالت درمانی از این دیدگاه گلدشتاین که اضطراب محصول ترس از عواقب رویدادهای آتی است استفاده کرد. کمک دیگر گلدشتاین این بودکه بر کاربرد دقیق زبان در درمان تأکید می کند. گلدشتاین در کارهایی که روی سربازان دچار صدمه مغزی انجام میداد دریافت آنها نمی توانند به طور انتزاعی فکر کنند و در نتیجه نمی توانند بطور کامل از زبان استفاده کنند.


پرلز در آفریقای جنوبی با یان اسماتس مؤلف کتاب کل نگر و تکامل ملاقات کرد، کسی که روی رواندرمانی گشتالت پرلز تأثیر گذاشت. اسماتس ارگانیسم را یک موجود خودتنظیم گر در نظر می گرفت. ارگانیسم کل نگر گذشته و آینده آن در حال شامل می شود.


با اینکه پرلز روانکاو و تحت تأثیر کارهای فروید بود، ولی در دوران دانشجویی خود و وقتی روانپزشک شد از جو فکری شهر فرانکفورت خیلی تأثیر پذیرفت. پرلز تحت تأثیر افکار ویلهلم رایش قرار گرفت. رایش توجه خاصی به زبان ، حالات چهره و حركات بدنی بیمارانش می كرد . رایش لیبیدو را تهییجی در نظر می گرفت كه در انسان مشهود است . وی از دفاعهای افراد در برابر لیبیدو تحت عنوان زره بدن یاد می كرد . از نظر رایش در درمان باید به مراجعان كمك شود از طریق توجه كردن به تنش های موجود در زبانشان و آگاهی بدنی ، انعطاف پذیرتر شوند . تمركز بر آگاهی و افزایش آگاهی یكی از جنبه های مهم رویكرد درمانی پرلز بود كه پرلز آن را مرهون رایش بود .


از دیگر روانکاوانی که بر پرلز تأثیر گذاشتند، اتو رنک بود. رنک درمان را دوباره بازسازی معنی در اینجا و اکنون میدانست نه یادآوری معنی. او معتقد به دوباره تجربه کردن در محیط درمان بود.


از نوفرویدین ها که بر پرلز تأثیر گذاشتند، می توان به کارن هورنای اشاره کرد. کارن هورنای از جمله کسانیکه بود که معتقد بود فرهنگ و جامعه و بطورکلی محیط بر تشکیل نوروز و اختلال در فرد تأثیر می گذارد.


اثر زایگارنیک، یعنی هنگامیکه تکلیفی کامل نمی شود حضور مداوم این تنش این احتمال را که تکلیف زودتر به یادآورده شود را افزایش میدهد. در درمان گشتالت این مفهوم با نام غائله ناتمام عنوان می شود، یعنی احساس بیان نشده ای که هم اکنون منشأ تأثیر است. این احساس می تواند ترس، نفرت، احساس گناه، عصبانیت و غیره یا خاطرات و تخیلی باشد که هنوز درون فرد است. انسانها با کارکردن روی غائله ناتمام می توانند گشتالت مورد نظر را کامل کنند. پس از تکمیل گشتالت، اشتغال ذهنی با گذشته خاتمه می یابد.


در روانشناسی وجود گرایی تاكید بر آنست كه فرد در زمان حال چه تجربه ای دارد ، در حالیكه در گشتالت درمانی ، ضمن پذیرش اهمیت تجربه ، تاكید بر آنست كه فرد در زمان حال هستیش را چگونه درك می كند . تاكید بر ارگانیزم به مثابه یك كل و همینطور تاكید بر ارتباط ارگانیزم با محیط و فرآیند تجربه خود از مفاهیم اساسی تفكر گشتالتی و مكتب اصالت وجود است . وجودگرایان بر تجربه بی واسطه وجود ، وجد و رنج و رابطه با دیگران تمركز می كنند . مفهوم وجودگرایانه اصالت تا حدودی شبیه مفهوم گشتالتی آگاهی است زیرا در هر دو بحث ، ارزیابی و درك صادقانه خویش مطرح است . تاكید وجودگرایانه بر مسئولیت پذیری فرد در قبال اعمال ، احساسات و افكارش با گشتالت درمانی هماهنگی داشت . وجودگرایی مثل گشتالت درمانی روی زمان حال متمركز بود تا روی گذشته یا آینده .


هایدگر از جمله وجود گرایانی است که بر گشتالت درمانی تأثیر گذاشته است. هایدگر عنوان می کند که ما در این دنیا افکنده شده ایم و نباید خود را مجزا بدانیم. جهان بدون خود وجود ندارد. این مفهوم نزدیک مفهوم کل نگری گشتالت می باشد که فرد و محیط آن یک کل هستند. کیرکگارد پدربزرگ وجود گرایی عنوان می کند که اضطراب و تردید برای انسان شدن ضروری است. این مفهوم مشابه نظر گشتالت درمانی برای رشد فرد می باشد، برای اینکه فرد رشد کند لازم است تنشهای حاصل از نیازهای شخصی وی تا اندازه ای در او وجود داشته باشد. لازم است تا حدودی احساس ناکامی را تجربه کند و برای رفع این تنش یا در جهت ارضای این نیازها به کوشش و فعالیت بپردازد. مارتین بابر یکی دیگر از وجود گرایانی است که بر گشتالت درمانی تأثیر گذار بوده است. او گفت ما انسانها در حالتی بینابین زندگی می کنیم. یعنی هرگز فقط من وجود ندارد بلکه همیشه دیگری هم وجود دارد. من کسی که عامل است بسته به اینکه آیا دیگری آن یا تو است تغییر می کند. این مفهوم در گشتالت درمانی درباره رابطه درمانگر- مراجع مطرح می شود. رابطه  من / تو رابطه کاملاً دو جانبه است، رابطه ای گفت و شنودی، متمرکز بر زمان حال و به دور از قضاوت می باشد.


گودمن و لندر نیز مفهومی را مطرح کردند که در فرایند درمان گشتالتی نقش دارد. رهاسازی طرز فکر (Unfloding) به این معنی است که بیمار وادار می شود که واقعاً بفهمد چگونه احساس می کند و یک موقعیت را تفسیر می کند و واکنش هایش را به موقعیت بهتر درک می کند و از طریق این شناخت فرد گزینه های دیگری را برای تغییر رفتاری انتخاب می کند.


در نهایت لورا پوسنر پرلز، نقش مهمی در رواندرمانی گشتالت داشت. او را یکی از بنیانگذاران گشتالت درمانی می دانند. او در سال 1930 با فریتز پرلز ازدواج کرد. لورا تحت تأثیر افکار ورتهایمر و وجودگرایانی چون پاول تیلیچ و مارتین بابر بود. لورا نه تنها در انتشار نخستن کتاب پرلز به نام ایگو، گرسنگی و پرخاشگری به شوهرش کمک کرد بلکه در مجموعه بحث هایی که زمینه ساز انتشار کتاب دومش به نام گشتالت درمانی شدند نیز مشارکت داشت.



آنچه به­ نام گشتالت­درمانی معروف شده است، سازماندهی جدیدی است از افکاری که از دوران‌های گذشته در زمینه­های مختلف وجود داشته است. گرچه فریتز پرلز به منزله­ی موسس و نشردهنده­ی مکتب گشتالت‌درمانی شناخته شده است، ولی خود او ظاهرا به این قضاوت اعتراض دارد و می­گوید: "اغلب مرا موسس و به وجودآورنده­ی گشتالت­ درمانی نامیده­ اند. این قضاوت بی­ معنی است. اگر مرا یابنده­ی گشتالت­ درمانی بنامند و یا کسی بدانند که آن را دومرتبه بازیافته است، صحیح‌تر خواهد بود. گشتالت، به قدمت و پیری جهان است.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.