مهیرهولد اول به تفلیس میره و بعد از مدتی به دعوت ماریا ساوینا تصمیم میگیره تا به پطرزبورگ بره، اما باز به دعوت استادش به مسكو بر میگرده. اون به این نتیجه رسیده بود كه با این شیوه نمی تونه تجربههای خودش رو برای دست پیداكردن به شیوهای نوین دنبال كنه، با این كه مردم تفلیس از اجراهای اون حمایت میكردن، تصمیم گرفت به مسكو برگرده. استانیسلاوسكی كه بعداز اجرای تك پردهایهای "كور" ، "مهمان ناخوانده" و "داخل" شكست خورده بود؛ به فكر راه انداختن یك استودیوی تئاتر تجربی بود تا بتونه برای پیدا كردن راه حلی برا رفع سرگردانی موجود تو تئاتر، تلاش كنه. اون توی زندگینامش- زندگیِ من در هنر- مینویسه:
« من توی این زمان در شك بودم كه مهیرهولد- شاگرد قدیمی و یكی از هنرمندان تئاتر هنر مسكو- رو ملاقات كردم. ما توچهارمین سال كاریمون و اوج شكوه هنری بودیم كه اون ما رو ترك و به یه شهر كوچیك رفت و اونجا تونست یك گروه كوچیك تئاتری رو شكل بده. اون به دنبال یه سری ایدهی نو و تازه، تلاش میكرد. تفاوت بین ما این بود كه منتو شور و هیجانِ پیدا كردن ایده جدید، بیتابی کنم! مهیر هولد به این ایده و روش دست پیدا كرده بود؛ اما به خاطر نداشتن امكاناتِ مناسب و همینطورهم وضعیت گروهش هنوز نتونسته بود اون رو به شكل شایستهای نشون بده. ... من تصمیم گرفتم به اون كمك كنم تا این ایده رو – كه بخشی از رویاهای خود من هم بوده - با واقعیت پیوند بدم.» (استانیسلاوسكی، 1357 ص430)
دانچنكو به طور جدی به مخالفت با استانیسلاوسكی برمیخیزه: «اگه بدونی دیروز چی دیدم!؟(دلت آب!!)، بیشتر به نصیحتهام توجه می كنی. بهتره هر چه زودتر به این قائله پایان بدی. حمایت تو از مهیرهولد، بزرگترین اشتباه زندگیت بوده ؛ به خاطر هنر تئاتر، به خاطر شخصیت خودت، به خاطر این كه یك هنرمندی این جملهها رو مینویسم... » (Braun, p:51)
یكی از هنرمندان تئاتر هنر مسكو مینویسه:
« این حركت به ما نشون میده كه بازسازی تئاتر روی ساختار قدیمی اون ناممكنه و ما یا باید به دنبال روش آنتوان و استانیسلاوسكی بریم؛ یا این كه از اول وتوی مسیر دیگه ای كارمونو شروع كنیم.» (Braun, p: 51یكی از هنرمندان تئاتر هنر مسكو مینویسه:
« این حركت به ما نشون میده كه بازسازی تئاتر روی ساختار قدیمی اون ناممكنه و ما یا باید به دنبال روش آنتوان و استانیسلاوسكی بریم؛ یا این كه از اول وتوی مسیر دیگه ای كارمونو شروع كنیم»
دانچنكو مخالفت جدی خودشو در مورد مفهوم استیلیزاسیون(16) هم با مهیرهولد بروزمیده:
« منظور از استیلیزه، خلق آثاری نیست كه از نظر شكل به یه دوره تعلق داشته باشن و مثل عكاسی یك پدیده رو ثبت كنن؛ بلكه منظورم از استیلیزه همان قرارداد و كلیتِ سمبُله. استیلیزه كردن توصحنه، همون معنا بخشیدن به یه دوره یا یه پدیده و همینطورهم تلاش برای آشكار كردن سنتزِ درونی اون پدیده یا دورست. به معنایی دقیقتر، كشف ایدههای درونی و تصویر اونها تو یه شكل قراردادی میتونه هنری استیلیزه باشه». (Braun, p: 42)