الگوها و روشهای تدریس
در این جلسه ما بحثی را در مورد الگوها و روشهای تدریس خواهیم داشت.
الگوها را معادل لغت انگلیسی معادل روش را مقابل لغت «متوزمن» بكار میبریم .
عملكرد ما و رفتار ما معمولاً تحت تأُثیر باورهای ماست. اگر به عنوان علمیترش كنیم میگویم، رفتارها تحت تأثیر نظریه هایی كه در ذهن ما هست وما آن را پذیرفتیم .
بنابراین نظراتی كه رفتار من را میسازد .اما رفتار من اگر قبلاز اینكه ساخته بشود ما یك قلبی برایش انتخاب میكنم یا یك چهارچوبی،آن چارچوب را « الگو » میگویم.
بنابراین منبع و منشأ الگو نظریه است – نظریه های محتلف الگوههای مختلف میسازند. بهمین دلیل در نظامهای آمورشی در تدریس و یادگیری الگوهای متعددی داریم زیرا نظریه های مختلفی داریم.
الگو چیست؟ یا هادلنر چیست؟ یك نمونه كوچك از یك شی یا فرآیند یا مجموعه برزگ، اما آن شئی كوچك باید حداكثر ویژگیهای آن شئی برزگ را داشته باشد؟
مثال شما میخواهید سلولهای یك گیاهی را مورد مطالعه قرار میدهید نمیتوانید كل آن گیاه را زیر میكروسكوپ بگیرید .یك برش میدهیم از آن میگوئیم نمونه از سلولها.
یا فرض كنید حتی اگر بافت سلول را میخواهید مطالعه كنید یك برش از آن را مطالعه میكنیم .
اگر بخواهیم آب رودخانه را آزمایش كنیم چقدر آلوده است.نمونه ار آن را بررسی میكنیم میگوییم: « مدل همان نمونه و الگو » است.
در خیاطی هم وقتی ما میگوییم الگوی خیاطی یعنی یك نمونه یك چارچوبی كه نمونه كار را برای من مشخص كند. ممكن است بهترین نباشد .
اما این را باید بدانیم كه وقتی من میگویم نمونهای از كار را میخواهم در آزمایشگاه كار كنم . این نمونه باید ویژگی كامل آب رودخانه را داشته باشد. نمیتوانم از یك جا بردارم باید از جاهای مختلفی بردارم ، بنابراین اگر من یك الگو تدریس یا چارچوبی را با رضایت انتخاب كردم. این چارچوب باید نماینده آن نظریه یا آن یافته های علمی یا آن مجموعه بزرگی كه من میخواهم براساس آن حركت كنم داشته باشد. باید ویژگی آن را داشته باشد.
با این نگاه به الگو، پس الگو عامتر از تدریش است .تدریس فعالیتی است كه در داخل یك الگو صورت میگیرد.
آن الگو و چارچوب نوع فعالیت من رایا متدلوژی تكنیكهای مرا مشهص میكند در فرآنید آموزش ما الگوهای متعددی داریم . سعی میكنم تا از این الگوها را اشاره بكنم .
عزیزان را رجوع میدهمبه انواع كتابهای روانشناسی تدریسی یا تربیتی و نمونه آن :
1. یكی از الگوهایی كه معمولاً در بعضی از كتابهای روانشناسی تربیتی و پرورشی آمده است الگوی عمومی تدریس یعنی اكثر روانشناساان و متخصصان نظم و تربیت این الگو را توصیه میكنند .
حالااین الگو چیست ؟ دارای 5 مرحله است. توجیه میكنم كه این مرحله را معلمین در نظر داشته باشند.
گام اول : در این الگو تعیین هدفهای تدریس است ما به عنوان معلم وقتی وارد كلاس میخواهید وارد بشود مشخص كندهدف چیست وچه تغییری میخواهید ایجاد كنید .
گام دوم: هدفشان مشخص نشد رفتار ورودی را مشخص كند رفتار ورودی یعنی چه؟ پیش دانسته های فردی یا پیش نیازهای علمی فرد در آن زمنیه كه میخواهید تدریس كنید.
چرا باز براساس بحث ارتباط. اگر بخواهیم ارتباط را برقرار كنیم باید نكات مشترك را با فرد مورد توجه قرار بدهیم . همین هدف من مشخص است. پایه علمی فرد مشخص است، میآیم روش و وسایل تدریس را پیش بینی میكنم ، چه ابزار و متدلوژی میخواهم بكار ببرم بعد از مشخص كاردن آنها سازماندهی شرایط و موقعیت میپردازیم . این ابزار وم محتوایی كه در اختیار من است .
چه جوری سازماندهی كنم چه جوری طراحی كنم كه بتوانم سریعتر به هدف برسم.
وقتی سازماندهی كردم وموقعیت را مشخص كردم إر واقع دارم اجرا میكنم چون در تعریف تدریس اشاره شد تدریس یعنی ایجاد شرایط تعییر برای شاگرد.
آن هم با برنامهریزی منظم سیستماتیك. اینجا اجرای سازماندهی شرایط را همان اجراء و منظم و مرتب كردن مجموعه عناصری كه لازمه رسیدن به هدف باشد.
نكته آخر ارزشیابی است. من باید ببینم عملكرد خودم را، كه آنچه را مد نظر داشتم رسیدم یا نه این یك الگو است.
اگر این الگو شما قبل از ورود به كلاس انجام دهید اسم آن را طراحی میگزاریم بهرحال یك ار روشهای طراحی است. بنابراین یك چارچوبی تعیین هدف، تعیین هدفهای ورودی. روشها. متدلوژی وسایل و ابزار یك معلم در هر درس یا هر شرایط یا هر شیوهای كه خود میخواهد این عناصر اصلی را توجه كنید . این را میگوییم یك الگوی عمومی تدریس كه مخصوصاً در شیوهای طراحی ما در اول كتابها، فعالیتها، خیلی مطرح شده و انشاءا... در شیوهای آموزشی در طرح درسنویسی اشاره خواهم كرد .
اما در كنار این، عرض كردم همه الگوها، فرصت نیست بحث شود.من دو الگو را كه تقریباً دو نگاه متفاوت را مورد بررسی قرار میدهید موردبررسی قرار خواهم داد.
یكی الگوی پیش سازمان دهنده یاادونس ارگانیز ، دیگری الگوی حل مسأله یكی ناظر برمعلم محور بودن فعالیت است و دیگری ناظر بر دانش آموز محور بودن دو نگاه و دو نظریه هست. ابتدا الگوی پیش سازمان دهنده ما گاهی بحث از لغت پیش سازمان دهنده میكنیم، توی ذهن معلم ما تداعی میشود .
پیش سازمان دهنده بعنی معلم ، بله معلم هم سازمان دهنده هست ولی در اینجا پیش سازمان دهنده به فرد اطلاق نمیشود فرض میكنیم میخواهیم تدریس كنیم بقول آقای « آزوند» اگر در فرآیند تدریس جوری عمل كنیم كه اطلاعات ؟؟؟ ارتباط پیدا كند با ساخت شناختی ما یا اطلاعات قبلی ،یادگیری معنا دار میشود، فرد میفهمد درونی میشود این اطلاعات برایش از همین مفهوم آزوند استنباط كردند این الگو را ساختند.
پس پیش سازمان دهنده فرد نیست بلكه یك مفهوم كلی است كه در ابتدای تدریس ساخته و بكار گرفته میشود تا زمینه را مساعد كند برای پیوند اطلاعات جدید من با اظلاعات گذشته .
به آن مفهوم كلی كه پیوند میدهد مفهوم جدید را با مفهوم گذشته میگویم پیش سازمان دهند.
پس پیش سازمان دهنده مفاهیم كلی است كه در ابتدا تدریس مطرح میشود تا در ابتدا تدریس مطرح میشود تا اطلاعات جدید را بههاطلاعات گذشته من ربط بدهم.
سؤال : منظور دانشآموز است ؟ بله دانش جدید را با ساخت شناختی ما با گامی این كلمه ساخت شناختی در بعضی از كتابی ممكن است برای معلمین ما یك مقدار نا آشنا باشد.
ما وقتی میگویم ساخت شناختی .مجموعه دانش كه در زمینه یك علم در ذهن من است.
مجموعه اطلاعاتی كه من در ذهن در درس ریاضی دارم ساخت شناختی من است.
مجموعه اطلاعاتی كه در ذهن من درستی است میشود ساخت شناختی من.
مسلم است سخت شناختی یك فرد و دیگر فرق كند. آرزول میگوید. اگر مفاهیم جدید شنختی با ساخت شناختی ارتباط برقرار كند یادگیری معنا دارد صورت میگیرد هر گاه اطلاعات جدیدمن جای بگیرد و متصل شود با اطلاعات گذشته من، یادگیری برای من معنا دارد. اگر مفهوم و مبحثی را به عنوان معام ارائه بدهید همان زمینه مشترك، اگر شاگرد در ذهن شخصی خود و حافظه خود اطلاعات كافی نداشنه باشد ممكن است مفهوم و ادراك نكند من اینجا واقعتی را بگویم. ما خدمت سربازی انجام میدادیم. دوست داشتیم .
ایشان دیپلم گرفته بود ولی مال منطقهای بود كه در آنجا برف نمیآید. اولین باری بود در آن پادگان برف آمده وی وایستاد بود برف را نگاه میكند. وقتی به آن گفتم برف ندیدی گفت نه.
گفتم : برف ندید اما توی كتاب نخواندی
گفت من فكر میكردم قالبهای شما كه در شهر من میفروخته آنها برف است. آن موقع تلویزیون نبود!
وقتی رادیو اعلام میكرد در آنجا بیست سانت برف آمد. توی ذهن من میآمد. خدایا چرا این خانه ها را خراب نمیكند.
همین حالا در كدامهای ما بسیاری از مفاهیم را حفظ میكنم امكان میدهم ولی برای من معنادار نیست فقط حفظ كردم. سالها بعد متوجه میشوم آنچه را معلم میگفت چه بود ... بنابراین در این الگو من باید در ابتدای تدریس باید توجه كنم.
مثل ملاتی كه بناها روی آجر میگذارد تا بیقه آجرها به آن بچسبند. من باید یك مفهوم كلی را مطرح كنم تا اطلاعات جدید من با اطلاعات گذشته من وصل بشود . معنا دار بشود .
حافظه كوتاه مدت اگر تمرین نشود تكرار نشود بلافاصله از بین میرود. بهمین دلیل به حافظه بلند مدت یعنی خزانه اطلاعات ذخیره شده است اشاره كردم.
ویژگیهای الگوهای پیش سازمان دهنده را :
ویژگیهای الگوهای پیش سارمان دهند را ، ما میخواهیم مراحل تدریس را بگویم. ببینم چه ویژگی دارد و چه مراحلی را باید طی كنم .
اگر میخواهم تدریس كنم و روشی را بكار ببرم چه مراحلی را باید طی كنم. سؤال آیا عناصر ندارد؟ چرا عناصر آن همان مراحل است.آن مراحل راعناصر میگویم. چون یك مقدار عملیتر است. چون آن الگو بیشتر در طراحی استفاده میشود اما در الگوی پیش سازمانی بیشتر یك الگوی اجرایی است. بهمین دلیل مراحل اجرا میگویم.
اولین مرحله اجرا، مراحل اجرای الگوی پیش سازمان یافته است. من چگونه باید این الگو را در كلاس اجرا كنم براساس مفاهیمی كه اشاره كردیم. پس یك معلم اولین گامش ارائه مفهوم كلی است. یك مفهوم عام است كه بستر و زمینه را برای همه فراهم میكند. گام دوم مفهوم جدید بعد از این كه اینجا این مفهوم و یا آن قسمت بهم پیوند میخورد با آن مفهوم كلی .
بعد از اینكه مفهوم جدید ارائه داد مثالها و تمرینها را انجام میدهد.
وقتی تمرینها را حل كرد. مثالها را مشحص كرد میآید. این را پیوند میدهد به عنوان یك ساخت هماهنگ و منسجم تا در ذهن شاگرد جای بگیرد .
بعنوان مثال :
من در درس علوم امروز در مورد تولید مثل گیاهان دارم درس میدهم. مخصوصاً موضوع درس من درباره پرچم و مادگی به عنوان اندامهای تولید مثل. برای شاگرد خیلی سخت است . برای شاگرد ابتدای یا راهنمایی ،اما شما میدانید بعضیهای ما چه بطور طبیعی یا بطور اموزشی در كتاب . مفهوم تولید مثل در جانوران را راحتتر میفهمند مخصوصآً بجه های روستایی .
اینجا نمیخواهدمعلم خیلی جزئی وارد مسأله بشود. میگوید بجه ها شما در زمینه تولید مثل جانوران واندامها یتولیدمثل مطالبی خواندید .
حالا من وقتی میگویم پرچم یعنی همان اندام ارگانیسم گیاه ، یعنی مادگی یعنی همان نقش.
درهمین حد كافیاست . پرچم چه نقشی دارد، توضیح میدهم .
وقتی توضیح دادم. میگویم . انواع گرده افشانی كه صورت میگیرد برایش مثال میزنم . یك مجموعه كامل بدست میآید این را الگوی پیش سازمان یافته میگویم.
اما الگوی دیگر. مفهوم دیگری كه در انیجا وجود دارد كنش و واكنش معلم و شاگرد است همیشه استخضار دارید كه ارتباط یك طرفه است. یعنی انتقال اطلاعات از سوی معلم به شاگرد است نه از دانشآموز به معلم .
روابط میان گروهی چیست ؟ آیا خود دانشآموزان در درون فعالیت كلاس با هم ارتباط دارند. نه خیر، مثل همین كس ردیف نشستند و همه به معلم كه منبع فیض است نگاه میكنند .
نكته سوم: منابه و شرایط چیست؟ موقعیت یادگیری چیست؟ موقعیت یادگیری منحصر میشود به كلاس درس و معلم و منبع آن شما و هم معلم و كتاب درس است.
شما از همین جا میتوانیدمطالب و محاسن این روش راه معلم مدار است . شاگرد را كمتر تجربه و فعالیت میكنند.
در مقابل این الگوی دیگری است الگوی حل مسأله. در الگوی حل مسأله معلم به هیچ وجه معلم مستقیماً اطلاعات را در اختیار بچه ها قرار نمیدهد.
بلكه شرایط و موقعیت پیش میآید كه سؤال برای بچه ها بوجود میآید یعنی طرح مسأله میكند در طرح مسأله باید دقت كند پیش نیاز و مبانی علم شاگرد باید مورد توجه قرار گیرد.
چون اگر من مسألهای را مطرح كنم و آن نتواند شناخت كافی از آن مسأله داشته باشد قادر به ادامه تحقیق و مطالعه در مورد آن نخواهد بود.
بنابراین اولین گام در الگوی حل مسأله. گفتم معلم مستقیماً اطلاعات را در اختیار بجه ها قرار نمیدهد طرح مسأله است.
وقتی مسأله مطرح شد و سؤال در ذهن بچه ها طرح شد .كنجكاوی بایداور هدایت كنیم به جمعآوری اولیه اطلاعات برود مطالعه كند.
یا حداقل جلسهای در كلاس بحث میگذرانیم كه چرا این مسأله ایجاد شد. اطلاعات مقدماتی را باید بدست بیاورد و در مراحل سوم بایدفرضیه سازی كند و راه حل احتمالی را بررسی كند.
چرا ما میگوییم اطلاعات مقدماتی را باید بدست بیآوریم .تا من اشراف و آگاهی كلی نداشته باشم نمیتوانم راه حل برای آن پیش بینی كنم.
سؤال حضار :
در مورد جمع آوری اولیه اطلاعات اولیه كه فرمودید.
حتماً اطلاعاتی كه میگیرند بایداز منبع كتاب باشد یا هر منبعی دیگری؟ نه خیر از هر منبعی میتواند در این الگو منابع و شرایط محدود به كتاب نسبت چون حالت پژوهش و تعمیق دارد.
در فرضیه .فرضیه راه حلهای احتمال ، علمی است برای مسأله ایجاد نشدكه هنوز صحت و سقم آن مشخض نیست .
بعداز اینكه فرضیه ها تجزیه و تحلیل قرار گرفت ومورد تأیید و راهنمایی معلم قرار گرفت. آزمایش فرضیه ممكن است در علوم تجربی در آزمایشگاه كار شود. در یك علم دیگر وارد كتابخانه شود و كار كند. یا در بستر اجتماعی مطالعات را انجام بدهد. شیوه ها و متدلوژی فرق میكند اما او باید برود.
این بار دقیقتر و منسجم تر بایداطلاعات را جمعآوری كند.
وقتی اطلاعات جمعآوری شده دسته بندی ، تجزیه و تحلیل و بعد نتیجهگیری صورت میگیرد. خوب دقت كنید در الگوی اول معلم بود كه اطلاعات میداد در الگوی دومی معلم راهنمایی میكند و شاگرد است كه اطلاعات را به معلم میدهد. شاگرد است كه تحلیل و نتیجهگیری وبعد به معلم برمیگرداند .
بنابراین كنش و واكنش معلم و شاگرد یك ظرفیت متمایل است و حتی در برخی از پروژه ها ما هم جزء گروه است.
گاهی ناظر و سرپرست است . بهر حال یك ارتباط دو جانبه وجود دارد . كنش و واكنش شاگردان ، بله من میتوانم در این شیوه بچه ها را فردی وادار به پژوهش بكنیم . گروهی عمل كنند.
كاملاً بچه ها میتوانند بایكدیگر ارتباط تنگاتنگ داشته باشد. دیگری ردیفی نیست. بچه ها باهم كار میكنند باهم آزمایش میكنند . دقیقاً مثل كار آزمایشگاهی.
منابع چه اشاره كردم . منایع منحصر به كتاب نیست از هر كتابی از هر فردی ار هر موقعیتی میتوانند برای كسب اطلاعات استفاده كنند.
ملاحظه میفرمائید در الگوی اول شاگرداطلاعات معنادار را یادمیگیرد. اما در الگوی دومی علاوه بر مفاهیم، اطلاعات روش مطالعه را یاد میگیرد و فعالیت نسبت به الگوی اول.
البته هر كدام از الگوها مشكلات و معایب و محاسن خاص خودشان را دارند. در الگوی دومی ما معلم كار آمد میخواهیم كه خودش كارمحقق باشد امكانات رامیخواهیم از همه تسخر شد. در زمان بسته معین شد.
این روش سخت است باید زمان را آزاد گذاشت. چون دانشجو ؟ در آن فاصله تعیین شده نتواند كارهایش را ارائه بدهد.