رویكرد مسلمانان به زندگى پیامبر(ص)
تاكید قرآن بر الگوپذیرى مسلمانان از پیامبر(ص):(و لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة)(احزاب /21)و بایستگى پیروى بى چون و چرا از آن حضرت:(ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا)(حشر / 7) و سزاوارتر بودن حضرتش بر همگان:(النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم (احزاب/ 33 آیه 6) ویا واجب بودن پیروى از رسول الله (نساء / 64,احزاب/ 36 او ) از همان ابتدا مسلمانان را به توجه به زندگى پیامبر(ص) كشاند از این روى, سنت نبوى به دقت مورد ثبت و ضبط قرار گرفت, تا بر اساس آن شیوه زندگى مسلمانى ترسیم گردد. وجود رموز و پیچیدگیها در قرآن نیز كه با سنت پیامبر تفسیر مى یافت, بر جایگاه مهم آن تاكید بیش ترى مى كرد. كتابهاى بسیار نگاشته شده از صدر اسلام تا كنون, در تصویر دقیق حیات پیامبر(ص), كوششى براى رسم الگوى زندگى بود كه به راستى در تاریخ ادیان نمونه و بى مانند است. البته در این جا از یك نكته نمى توان چشم پوشید و آن نقش باورهاى سیره نگاران و دیدگاههاى آنان در شكل دهى به آن واقعیت است. بهره وران از آن نیز بى ذهنیّت پیشین بدان ننگریسته اند. در نتیجه رویكردهاى چندى به سیره پیامبر اكرم ظهور یافته است:
1. رویكرد تربیت نفوس:
تاریخ اسلام به عنوان منبع جدى فهم دینى و عمل اجتماعى در نظر شمارى از دین باوران, به عنوان الگویى در تربیت افراد انسانى به شمار آمده است. این پیرو همان باور پیشینى است كه دین تنها, براى ساختن افراد انسانى است. با نگهداشت دستورها و آیینها و آموزه هاى آن, انسان از زمینى بودن خود خارج شده و بُعدى ملكوتى و الهى مى یابد. دین به بیش از این نمى پردازد. آموزه ها و احكام دینى, در مرحله نخست و به خودى خود, درصدد اصلاح نفوس و تربیت آنان است و این پرورش چه بسا با كناره گیرى از جمع و گریز از هیاهوى اجتماع تحقق بیابد, بلكه جز از این راه, دست یافتنى نیست.
نگرشهاى عرفانى به دین با شكلهاى گوناگون خود, در این راستا معنى مى یابد. هواداران اخلاق خردگرایانه نیز, به مانند اینان, از وحى و داده هاى آسمانى جز این نمى خواهند كه بتوانند انسانى متعالى بسازند و وى را از آلوده شدن به پلیدیها و زشتیها باز دارد و در مسیر راستى و كمال افكندعارف در جامعه هاى اسلامى كه خود را برتر از هر انسانى مى دانست.پا جاى پاى پیامبر مى گذارد و هرگز خود را نافرمان دستورها و آیینهاى دینى نمى پنداشت, زندگى منزویانه انفرادى یا رفتارى نه چندان خوش آیند زمانه, با آرایه هایى ویژه داشت و این رفتار جز از نگرش وى به سیره فردسازانه رسول خدا و یا دست كم ادعاى چنین دنباله روى و پیروى شكل نمى گرفت. خلوت گزینى و دورى از جمع و جامعه, زیباترین وجهه دین در زندگى آنان بود كه گاه قرنها آنان را از زمانه خویش به دورشان مى داشت. آنان این فخر را هرگز انكار نمى كردند! از این باب ورود در سیاست را خلاف شأن دینى مى انگاشتند. قاضى سعید قمى از عرفاى عهد صفویه در باب ورود به عرصه سیاست و جامعه چنین مى گوید:
(این یك حكایت تثبیت شده توسط سنت است كه وقتى به رسول خدا پیشنهاد شد كه میان منزلت بندگى و مقام پادشاهى یكى را انتخاب كند, حضرتش اولى را برگزید و خواست عبد نبى باشد, نه ملك نبى, از این روى, سلطنت ظاهرى, در خور جانشینى او نیست, تا چه رسد به نوعى از سلطنت كه در دست جباران باشد.)
در این نگاه, عمل به احكام فردى دین (كه تمام احكام از این زاویه این چنین است) و دقت و وسواس بیش از اندازه در انجام صحیح آن, وى را به قلّه كمال انسانى مى كشاند بى آن كه نیازى به تلاش و تكاپو در جامعه باشد. البته نه بدان معنى كه او را از تلاشهاى اجتماعى به طور كامل بازدارد, بلكه از آن روى كه تلاش اجتماعى, از ارزش دینى و تلاش اصلى و ذاتى او به شمار نمى آید و حتى تلاش گران و تكاپو گران در عرصه اجتماع, چه بسا دنیا گرایانى اند كه از پاداش دینى چندان بهره ندارند.انسان براى معنوى شدن و روحانى شدن, باید در خارج از زمان خویش زندگى كند و آمیزش با انسانها و درآمیختن با زمانه, دورى از كمال است. امام در تصویر فضاى ذهنى چنین افرادى مى گوید:
(در شروع مبارزات اسلامى, اگر مى خواستى بگویى: شاه خائن است,بلافاصله جواب مى شنیدى, شاه شیعه است, عده اى مقدّس نماى واپسگرا, همه چیز را حرام مى دانستند و هیچ كس قدرت این را نداشت كه در مقابل آنان قدعلم كند. خون دلى كه این پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است, هرگز از فشارها و سختیهاى دیگران نخورده است. وقتى شعار جدایى دین از سیاست جا افتاده و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در مسایل فردى و عبادى شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود كه از دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حكومت دخالت نماید. حماقت روحانیت, در معاشرت با مردم, فضیلت شد. به زعم بعضى افراد, روحانى زمانى قابل احترام و تكریم بود كه حماقت از سراپاى وجودش ببارد والاّ عالم سیاسى و روحانى كاردان و زیرك,كاسه اى زیر نیم كاسه داشت.)
ناسازگارى بین والایى انسان دیندار و كسى كه در سیاست دستى دارد, آنچنان ریشه در اذهان دوانده بود كه حتى مبلغ دین (كارشناس اسلامى) با گریز از كارها و تلاشهاى اجتماعى و غرق شدن در كارها و تلاشهاى عبادى و فردى, ارج و منزلت مى یافت.پرحجمى و افزونى بخشهاى احكام فردى كتابهاى فقهى, دلیلى روشن بر این نگرش به حیات و سیره پیامبر(ص) است.این كه از چه زمانى چنین نگرشى استوارى یافت شاید بشود به سخن هانرى كربن اعتماد كرد:
(تشیع صفوى پدیدآور گونه اى روحانیت رسمى گشت كه به گونه اى انحصارى با فقه و رعایت قانون (شریعت) سروكار یافت, تا به درجه اى كه تشیع اصلى در جوهر عرفانى و باطنى خودگویى خود را پنهان كرد.)
امام در نقد تعریض گونه به این دسته مى گوید:
(اگر ما مسلمانان كارى جز نمازخواندن و دعا و ذكرگفتن نداشته باشیم, استعمارگران و دولتهاى جائر متحد آنها, هیچ كارى به ما ندارند. شما برو هر قدر مى خواهى اذان بگو, نمار بخوان, بیایند هرچه داریم ببرند, حواله شان با خدا! اگر منطق این باشد آنها كارى به ما ندارند .شما هرچه مى خواهید نماز بخوانید. آنها به نماز شما چه كار دارند.)
2. رویكرد ایجاد جامعه دینى.
شمارى نگاه دسته نخست را به دین, چندان استوار و نزدیك به واقع ندانسته اند. چگونه مى شود دین براى به سامان آورى اوضاع فردى انسان آمده, باشد بى آنكه به جامعه او كه بستر شكل گیرى شخصیت انسانى است, نظر افكنده باشد؟ اینان با تفسیرى دیگر از دین و قراءتى جدید, به تصویر الگوى اجتماعى از دین دست زده و در تأئید دریافت خویش هم به دستورهاى اجتماعى از صله رحم, نگهداشت حال یك دیگر, تا پرداخت خمس و زكات و حضور در عرصه هاى اجتماعى چون جهاد و امر به معروف و نهى از منكر و تكیه كردند و هم آن را بى هیچ ابهامى در زندگى پیامبر(ص) به نظاره نشستند.
نگاهى گذرا به زندگى پیامبر(ص) در دوره سیزده سال مكه و ده سال مدینه, از حضور دائمى آن عزیز در عرصه اجتماعى و فراخوانى دیگران به این میدان حكایت دارد. از دعوت همه گاه و پیاپى پیمانهاى گوناگون, از حضور در صحنه اجتماعى, تا كوشش در میدانهاى جنگى, همه و همه, براى ساختن یك جامعه دینى, فراتر و جامع تر از تربیت نفوس فردى است.
تربیت دینى, در یك جامعه دینى به بار نشسته معنى مى یابد. نمى توان انسانى را كه در جامعه نیرنگ باز و فریبكار زندگى مى كند, به صدق و راستى فرا خواند. چگونه مى توان از انسان متعالى در جامعه اى پست, سخن گفت؟
بنابراین, اندیشه گرى در باب جامعه, ضرورتى دینى است. تمام انسانها, مسؤول جامعه خویشند:
(كلّكُم راع و كلّكم مسئول عن رعیّته.)
و:
(من اصبح ولم یهتم باُمور المسلمین فلیس بمسلم.)
داده هاى بسیارى از دین رنگ اجتماعى دارد و از همین منظر, نقد و خدشه هاى بسیارى را براى نگرش اول مى توان وارد ساخت.
در این رویكرد, پرداختن به جمع و امور اجتماعى, مقوله ارزشى است. در این تصویر, پیامبر(ص) نه یك راهب منزوى و معنویت گراى كناره جوى, بلكه تلاش گرى غم خوار و انسانى پرتكاپو در دل جامعه است. معنویت در نگاه این دسته به معناى دورى گزیدن از انسانها و درخود فرو رفتن نیست. كوشش و پویایى و بر دوش كشیدن مسؤولیت اجتماعى, عین حقیقت انسانى و معنویت متعالى است. چنانكه پیامبر(ص) خود رهبانیت امت خویش را جهاد در راه خدا دانسته كه در معناى گسترده خود, تمامى تلاشها و تكاپوهاى ایثارگرانه انسان در پهنه اجتماع را شامل است.
از آغازین روزهایى كه پیامبر به دعوت خویشاوندانش پرداخت تا آن زمان كه با تن دادن به تمامى سختیها دین الهى را رسماً اعلام كرد و تا آن روزى كه به ناچار به جدال و مقاتله با خویشان, دوستان و آشنایان خود برخاست و تا آن روزى كه تمام همت و حمیّت او به ابلاغ پیامى گره مى خورد, در همه حال, در پى پى ریزى و استوارسازى جامعه اى دینى بود كه در آن انسانها بتوانند آن گونه كه باید به گذران زندگى بپردازند.
بى گمان پیروى از چنین پیامبرى, با رویكرد ایجاد جامعه دینى, همیشه زمینه آماده اى پیش رو ندارد. در نتیجه, در این هنگام, یا بایستى به سكوت و انزوا تن داد یا به تقیه و توریه روى آورد, اما خطر هرگز! نباید به ستیزه و مبارزه, برخاست, گرچه, حكومت در دست نابكاران باشد و ستم در جامعه بیداد كند, وظیفه آن نیست كه انسان در عرصه سیاسى وارد شود. این نگرش به چند پایه قوام یافته بود:
الف. عنصر غیبت و آرمان ظهور امام زمان كه پیوسته ذهن برخى از فیلسوفان و اندیشه وران اجتماعى را به خود مشغول داشته و به طور جدى به دخالت نكردن آنان در امور حاد سیاسى انجامیده است.
(پس از غیبت امام دوازدهم نظریات تشیّع نسبت به قدرت دنیوى حتى بیش تر متمایل به عدم دخالت در امور سیاسى شد, هر چند این مقاومت منفى در برابر قدرت دنیوى با انكار حقانیت آن قدرت همراه بود و از مشاجره هاى مكرر با رژیم و سلسله ها خالى نبود.)
و تصور ظهور امام زمان با انگاره فراگیر شدن ظلم و فساد, هرگونه تلاش سیاسى را در پیشگاه انتظار منفى قربانى مى كرد و نازیبا مى شمرد.
ب. عنصر واجب بودن حفظ جان. تكلیف بشرى تا پاى جان معنى مى یابد كه نه پیامبر(ص) و نه خداوند, بشر را به فوق توان او تكلیف نمى كنند. آن جا كه خطر از جان گذشتن است, دیگر هرگونه تكلیفى برداشته شده است و گاه عرض و ناموس نیز پاى بند تلاشهاى سیاسى مى شده كه در قالب تقیه و توریه بروز مى یافته است. حافظه تاریخى اسلام از چنین توجیه ها داستانها دارد و امام حسین(ع) در برابر همه اینان است كه مى فرماید: دین در دست آنان بازیچه اى بیش نیست:
(الناس عبید الدنیا والدین لعق على السنتهم یحوطونه حیث مادرّت به معایشهم.)
تا آن جا كه بتوان به نام و نان رسید با دین همراهند و آن گاه كه دیندارى در معناى حقیقى خود, ایثارگرى و جان فشانى طلب كند, دیگر جز به نام و نان نمى اندیشند.
امام خمینى در پاسخ به این دسته از افراد كه تا چند منزلى اسلام, پیش مى آیند, اعلام مى كند:
(فریاد برائت از مشركان در مراسم حج و این یك فریاد سیاسى عبادى است كه رسول الله به آن امر فرمود: حال باید به آن آخوند مزدور كه فریاد مرگ بر آمریكا و اسرائیل و شوروى را خلاف اسلام مى داند گفت: تأسّى به رسول الله و امر خداوند را تخطئه مى كنید و تأسّى به آن بزرگوار و اطاعت فرمان حق تعالى را برخلاف مى دانید, و مراسم حج را از براءت از كفار تنزیه مى كنید و اوامر خدا و رسول را براى منافع دنیایى خود به طاق نسیان مى سپارید و براءت و نفرین را نسبت به دشمنان اسلام و محاربان با مسلمانان و ستمگران بر مسلمین كفر مى دانید.)
این گونه نگاه محدود به دین, نگاهى سودجویانه و به طور طبیعى, غیر ارزشى است.
3. رویكرد تأسیس حكومت دینى:
(اگر جوهر سیاست هنر زندگى و كار با دیگران است, پس چهار تا از پنج ستون اسلام (نماز, روزه, زكات, حج و ستون پنجمى كه در این جا استثنا شده, شهادت به وحدانیت خدا و نبوت محمد است.) براى اعتلاى روح همكارى و انسجام گروهى در میان پیروان این دین, كاملاً مناسبند (جهاد یا جنگ مقدس, كه به زعم بعضى از مسلمین ششمین ستون است. براى ایجاد همین تأثیر داراى قدرت بازهم بیش ترى است.) اگر طبق نظرگاه دیگرى, بزرگ ترین مشخصه سیاست تلاش براى قدرت است, به زحمت مى توان جهان بینى سیاسى بزرگ تر از آن اسلام یافت, زیرا كه اسلام طبیعت انسانى را همواره از هر دو جهت نیازهاى جسمى و روحى ملاحظه مى كند و هرگز به ارایه محض آرمانهاى آن قانع نیست بل همواره در جست وجوى وسایل اجراى آنهاست. و قدرت یك وسیله اساسى براى نیل به این مقصود است. قرآن, مؤمنان را به پیروى از الگوى محمد(ص) كه او را اسوه حسنه مى نامد, دعوت مى كند, چون بزرگ ترین موفقیت محمد(ص), بنیانگذارى دولتى براساس تعالیم اسلام بوده, مسلمین از این جهت نیز موظفند كه از سرمشق وى پیروى كنند.)
امام خمینى از این زاویه به سیره پیامبر نظر مى كند و آن را چیزى بالاتر و والاتر از دیدگاه دو دسته پیشین و فراتر و كامل تر از آنها مى بیند كه در یك جهان بینى خاص معنى پذیراست. نگاه امام به خدا, نبوت, هستى, انسان, دین و قیامت, وى را به تفسیرى متفاوت از سیره كشانده است. او در زندگى پیامبر(ص) جز تلاش براى تشكیل حكومت دینى كه در زمین آن هم جامعه دینى مى روید و هم انسان تربیت شده ربوبى, چیزى نمى بیند:
(سنت و رویّه پیامبر اكرم دلیل بر لزوم تشكیل حكومت است; زیرا اولاً خود تشكیل حكومت داد و تاریخ گواهى مى دهد كه تشكیل حكومت داد و به اجراى قوانین و برقرارى نظارت اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاسته است, والى به اطراف مى فرستاده, به قضاوت مى نشسته, و قاضى نصب مى فرموده و سفرایى به خارج و نزد رؤساى قبایل و پادشاهان روانه مى كرده, معاهده و پیمان مى بسته, جنگ را فرماندهى مى كرده, و خلاصه احكام حكومتى را به جریان مى انداخته است.
ثانیاً: براى پس از خود به فرمان خدا تعیین حاكم كرده است. وقتى خداوند متعال براى جامعه پس از پیامبر اكرم چنین تعیین حاكم مى كند, به این معناست كه حكومت پس از رحلت رسول اكرم(ص) نیز لازم است و چون رسول اكرم, با وصیت خویش فرمان الهى را ابلاغ مى نماید, ضرورت تشكیل حكومت را نیز مى رساند.)
امام, در جاى جاى سخنان خویش, از همان ابتدا, بر این فهم از سیرت پیامبر(ص) پاى فشرده و حركت خویش را در سایه آن توجیه كرده است تصویرى كه امام از زندگى پیامبر(ص) ارائه مى كند, الگویى براى تشكیل یك حكومت دینى و فعالیت مذهبى است. بنابراین, تفسیر حركت امام جز در پناه فهم صحیح سیره رسول, با نگرش حكومتگرى ممكن نیست و با شناخت این وجهه از حیات پیامبر(ص) روشن كردن زوایاى تاریك و مبهم حیات سیاسى امام نیز آسان مى گردد. از این رو مناسب است در عملى مقایسه گون , نگرش امام به سیره پیامبر, در تشكیل حكومت اسلامى, بازگشوده شود.
الف. ضرورت تشكیل حكومت به عنوان هدف بعثت پیامبر(ص): امام در ضرورت تشكیل حكومت, علاوه بر استناد به عقل به سیره پیامبران, بویژه پیامبر اكرم(ص) تكیه مى كند و بر آن است كه تمام پیامبران در صدد ایجاد حكومت بوده اند:
(اهداف آنان این بوده است كه حكومت الله را استقرار بخشند.)
(اراده خداوند تعالى بر آن است كه با رهبرى حكیمانه انبیاء عظام و وارثان آنان, مستضعفین را از قید حكومت طاغوتى آزاد و سرنوشت آنان را به دست خودشان بسپارد.)
و آنان با تكیه به مردم در برابر سلاطین جور, براى شكل دهى به حكومت مبارزه مى كردند. گرچه ممكن است شمارى از پیامبران در دستیابى به این هدف والا توفیق چندانى نیافتند; اما هرگز از آن غافل نبوده اند.
پیامبر اكرم نیز بیش از هر پیامبر دیگرى, در جهت تشكیل حكومت كوشیده:
(تا آخرین لحظات پر بركت زندگى خود, در راه آن, با همه توان, فداكارى و ایثار فرمود.)
(پیغمبر اسلام دستش را دراز كرده بود در اطراف عالم و عالم را داشت دعوت مى كرد به اسلام و دعوت مى كرد به سیاست اسلامى و حكومت تشكیل داد و خلفاى بعد حكومت تشكیل دادند, در صدر اسلام از زمان رسول خدا تا آن وقتى كه انحراف در كار نبود, سیاست و دیانت توأم بودند.)
قیام و حركت پیامبر در تشكیل حكومت براى آن بود كه بتواند اسلام را به مردم ابلاغ كند و آنان را به سوى توحید دعوت كند.
بدین طریق امام به سیره پیامبر(ص) با رویكرد تأسیس حكومت دینى نگریسته و در گام به گام رسالت آن حضرت و لحظه لحظه آن, چیزى جز كوشش براى ایجاد حكومت نمى بیندو بین رسالت آن حضرت به پاى دارى و حكومت پیوندى وثیق مى یابدو بى هریك دیگرى را ناكافى مى داند. بر همین اساس, هرگاه از سوى درباریان و متحجران مورد انتقاد واقع مى شد, بى هیج تردیدى آنان را به زندگى پیامبر و حركت پیامبران ارجاع مى داد:
( ما هم به تبع از نبى اكرم قیام كردیم, براى این كه این ملت محروم را به كمال لایق خودشان برسانیم.)
(و مى خواهیم اسلام را, لااقل, حكومتش را به یك نحوى كه به حكومت اسلام در صدر اسلام شباهت داشته باشد, اجرا بكنیم.)
(درصدر اسلام, از زمان رسول خدا, تا آن وقتى كه انحراف در كار نبود, سیاست و دیانت توأم بودند. این آخوندهاى دربارى و این به اصطلاح سلاطین آمریكایى یا شوروى, یا باید پیغمبر و پیغمبران را و خلفاى پیغمبر و پیغمبران را تخطئه كنند یا باید خود و حكومتهاى خود را تخطئه كنند.)
امام بدین گونه بر حركت خویش صحه گذارده و تحمل و سختیها و دشواریهایى را كه در این راه, دوش مى كشد, به تأسى و پیروى از پیامبر(ص), مى شمارد
امام با این رویكرد, تمامى مراحل تشكیل حكومت را با الگوگیرى از سیره رسول اكرم(ص) پشت سر مى گذارد و صرف ضرورت ایجاد حكومت دینى, او را به افتخار سیاسى نمى كشاند, بلكه بر مبناى سیره و به مقتضاى عقل, به تدریج سدها و بازدارنده ها را از سر راه برداشته و وارد عمل مى شود.