شناخت و توجیه بهعنوان محصولات گواهی
گواهی فقط تحت شرایط خاصی میتواند به مخاطبانش شناخت بدهد. اگر ندانم سخنرانی كه در كنفرانس دیروز كنترل اعصاب خود را از دست داده است، در آن صورت نمیتوانید این آگاهی را بر پایه تأیید من كسب كنید. اگر من اشتباه كرده باشم و سخنران مزبور كنترلش را از دست نداده باشد، این موضوع امری واضح است. اما فرض كنید كه حدس من اتفاقاً درست باشد. در آن صورت، اطلاعات درستی را براساس حدس و گمان به شما میدهم كه خودم هم نمیدانم. اما شما هم با خوششانسی به شناختی درست میرسید، و شما هم نمیدانید كه او كنترل اعصاب خود را از دست داده است. دستیابی من به شناخت درست برحسب تصادف است. درستی شناخت شما حتی تصادفیتر است، زیرا در مورد شما، گذشته از امكان اشتباه من، امكانات دیگری هم وجود دارند، مثلاً اینكه من حقایق را تحریف كرده باشم، شما حرف مرا اشتباه شنیده باشید، جزئیات غلطی را بر آنچه كه از گواهی من قبول میكنید و غیره، میافزایید.
نقص شایعتری هم در گواهی وجود دارد كه مانع ایجاد شناخت در مخاطب میشود تا شناختی را در مخاطب ایجاد كند. فرض كنید كه من این موضوع را كه گوینده كنترل خود را از دست داده است حدس نمیزنم. بلكه آن را بدون احتیاط از كسی درباره دیگران غالباً دروغ پراكنی میكند، میپذیرم. در این مورد هم، حتی اگر سخنران واقعاً كنترل خود را از دست داده باشد، من شناختی در این باره ندارم؛ و باز هم، شما نمیتوانید موضوع را از روی گواهی من بدانید كه اكنون به نحوی دارای بنیانی سست است. اطلاعاتی كه خودم ندارم، نمیتوانم به شما ارایه دهم.
موضوع توجیه كاملاً فرق میكند. حتی اگر خود من در این باره كه گوینده كنترلش را از دست داده است، توجیه نشده باشم، ممكن است چنان از نظر شما قابل اعتماد باشم كه شما بتوانید در این باره توجیه شوید. برای فهمیدن این موضوع، دو جنبه باورپذیری ناشی از گواهی(testimonialcredibility) را در نظر بگیرید؛ یعنی جنبه صداقت، كه به شخص گواهیدهنده مربوط میشود، و جنبه صلاحیت كه به برخورداری گواهیكننده از تجربه و شناخت كافی مربوط میشود، بدان گونه كه اگر گزارهای را تأیید كند، بتوان گفت كه آن گزاره صادق است. مسلماً اگر قبول كنید كه من فرد صادقی هستم، حافظهام خوب كار میكند و به اندازه كافی دقیق هستم، میتوانید در موضوع مورد نظر توجیه شوید، یعنی در این باور توجیه شوید كه گوینده كنترل خود را از دست داده است.
اكنون به نظر میرسد كه یك عدم تشابه(asymmetry) دیگر هم وجود دارد: من نمیتوانم در مورد چگونگی چیزی بدون علم به چگونگی آن، شناختی مبتنی بر گواهی به شما بدهم، اما میتوانم در آن مورد توجیهی در اختیار شما بگذارم. ولی این نتیجهگیری قابل تضمین نیست. در مورد گواهی باورپذیر اما دروغ من كه شما را در باور كردن آنچه تأیید میكنم توجیه میكند، این من نیستم كه توجیه را دراختیار شما میگذارم، زیرا خود من در این باره توجیه نشدهام. آنچه توجیه مزبور را در اختیار شما میگذارد، نحوه تأیید گزاره مورد نظر، یعنی اینكه سخنران كنترل خود را از دست داده است، و توجیهات قبلی شما در خصوص قابل اعتماد بودن من است، و این موضوع ربطی به آن ندارد كه آیا خودم درخصوص گزاره مزبور توجیه شدهام یا نه. شناخت مبتنی بر گواهی از طریق انتقال(tramsmission) دریافت میشود و به هیچ وجه مستقل از این نیست كه آیا شخص گواهیدهنده حقیقت گزاره مورد نظر را - كه آن راP مینامیم - میداند یا نه. طبیعی است كه بگوییم در مورد اول، شما شناخت را از طریق گواهی من بهدست میآورید، در حالی كه در مورد دوم، توجیهی را از گواهی من بهدست میآورید، اما نه از طریق آن گواهی. این گواهی كهP ، میتواند شناخت گواهیدهنده را مبنی بر اینكهP ، انتقال دهد؛ گواهی مزبور میتواند در مخاطب توجیهی را برای باور كردنP بهوجود آورد، اما توجیه گواهیدهنده را انتقال نمیدهد، حتی لزومی ندارد كه شخص گواهیدهنده توجیه شده باشد. بنابراین، گواهی من در مورد گزارهP ، باعث نمیشود كه به شما توجیهی را بدهم، به گونهای كه یك فرد، شناختی را بهدست میدهد. یك چنین شناختی كه مبتنی بر گواهی است، بهوسیله فرایند انتقال به دیگران منتقل میشود.
این تباین میان انتقال شناخت و فراهم آوردن توجیه، میتواند عدم شباهت اصلی را توضیح دهد: اگر ندانم كه گزارهای صادق است، تأیید آن گزاره از سوی من نمیتواند شناخت مبتنی بر گواهی را به شما منتقل كند مبنی بر اینكه من بدانید كه گزاره مزبور صادق است (در اینجا، هیچگونه شناختی ندارم كه دراختیار شما بگذارم)؛ اما حتی اگر در باور كردن آن گزاره توجیه نشده باشم، تأیید آن از سوی من میتواند باعث توجیه شما در باور كردن آن شود، و این عمل از طریق فراهم آوردن مواد لازم برای توجیه شدن شما در باور كردن گزاره انجام میپذیرد. ممكن است گفته شود كه این موضوع كماكان یك نوع توجیه مبتنی بر گواهی نمیباشد، اما به نظر من این طور نیست. برای فهمیدن این موضوع، گواهی را با حافظه مقایسه كنید. چنین موضوعی میتواند در روشنترین مفهوم خود كه در آن، یك چنین چیزی وجود دارد، مصداق داشته باشد.
تباین میان چگونگی ایجاد شناخت و چگونگی ایجاد توجیه در فرد از طریق گواهی، یادآور تباین قابل كاربرد در مورد حافظه است (فصل 3). همانگونه كه نمیتوانیم با رجوع به حافظه گزارهP را بشناسیم، مگر آنكه به طریق دیگری به دانستن آن برسیم (مثلاً از طریق ادراك حسی)، نمیتوانیم براساس گواهی شناختی از گزارهP پیدا كنیم، مگر آنكه گواهیدهنده (یا شخص دیگری كه گواهیدهنده گزاره مورد نظر را از او گرفته است) به طریق دیگری به دانستن آن رسیده باشد؛ همانگونه كه میتوانیم از طریق تأثرات مربوط به حافظه (memoryimpressions) در باور كردنP توجیه شویم و این موضوع ربطی به صادق بودن یا دانسته بودنP ندارد. میتوانیم براساس گواهی نیز در باور كردنP توجیه شویم و این موضوع ربطی به برخورداری شخص گواهیدهنده از یك باور یا شناختی صادق دربارةP یا حتی برخورداری او از توجیهی در این باره، ندارد.
در مورد شناخت مبتنی بر گواهی، همانند شناخت حافظهای، ظاهراً باید نوعی زنجیره ناگسسته از باور تشكیلدهنده آن شناخت تا منبعی برای شناخت به صورتی دیگر، مثلاً بهصورت ادراك حسی، وجود داشته باشد؛ اما در توجیه مبتنی بر گواهی، همانند توجیه حافظهای، آنچه مهم است ظاهراً به وضعیت معرفتی فعلی شخص دریافتكننده مربوط است، مثلاً مضامین خودآگاهی ظاهراً حافظهای او و مضامین و موجه بودن باورهای قبلی او. هم حافظه و هم گواهی میتواند توجیهی را بهوجود آورند (اگرچه به طرق مختلف و متفاوت)؛ اما نمیتوانند شناختی را بهوجود آورند؛ مشخصاً، حافظه شناخت را حفظ میكند؛ گواهی آن را انتقال میدهد.
توجیه و شناخت به شیوه دیگری هم علیالظاهر در رابطه خود با گواهی فرق دارند. فرض كنید كه من در باور بهP توجیه شدهام، اما شما توجیهی از سوی خودتان برای باور بهP یا قبول اینكه من در این خصوص قابل اعتماد هستم ندارید. فرض كنید كه بدون ارائه هیچ مدركی، به شما میگویم كه سه نفر از سخنرانان كنفرانس، كنترل خود را از دست دادند، و اطلاعات قبلی شما این ادعای مرا نه رد میكند و نه آن را تأیید میكند. در اینجا سهم فرضی من در توجیه شما برای باور كردنP ، توسط فقدان توجیه از سوی شما برای قبول اینكه گواهی من باورپذیر است یا برای باور كردنP به یك اساس متفاوت استوار است، خنثی میشود. پذیرندگیreceptivity) ) درخصوص توجیه گاه مستلزم برخورداری قبلی از مقداری توجیهاست، یعنی داشتن توجیهی برای باور كردن اینكه شخص گواهیدهنده قابل اعتماد است یا داشتن توجیهی برای باور كردن گزاره مورد نظر، یا برای هر دو.
به نظر میرسد كه در این مورد، وضع شناخت تا اندازهای فرق داشته باشد: برای دانستن چیزی از طریق گواهی و تأیید آن از سوی من بهوسیله بیان شناخت خاص خودم در آن باره، احتیاجی ندارید كه بدانید من قابل اعتماد هستم یا خیر؛ كافی است دلیلی دیده باشید كه باور كنید كه من قابل اعتماد و دلیلی برای تردید پیرامون آن نداشته باشید. شاید كافی باشد كه چنین چیزی را از پیش فرض بگیرید و دربارهاش شك نكید. مسلماً میتوانید بر این پایه كه من میدانم ساعت نه است و این را به شما میگویم، بدانید كه ساعت نه است، حتی اگر تصورتان از من چنین باشد كه فردی عادی با یك ساعت عادی هستم و قبول كنید كه در این خصوص قابل اعتماد هستم. و اصلاً چرا باید با چیزی در چارچوب شرایط منفی برخورد كنید، یعنی اینكه دلیلی برای تردید پیرامون قابل اعتماد بودن من نداشته باشید؟ بالاتر از همه اینكه، دربارة وضعیتی حرف میزنیم كه در آن، من میدانم كه ساعت نه است، از شناختی كه در این باره دارم استفاده كنم، آن را تأیید میكنم، و بدینسان، این باور (صادق) را در شما ایجاد میكنم كه ساعت نه است.
یك ایراد طبیعی به این دیدگاه كه برای پایهگذاری شناخت بهوسیله گواهی باید فرض گرفت كه اوضاع موجود قابل باور است مگر اینكه خلاف آن ثابت شود، این است كه در مثال پیشگفته، مدركی كه در اختیار فرد قرار دارد چنان ضعیف است كه حداكثر میتواند دلیلی برای باور كردن اینكه ساعت نه است، پیدا كند. اما آیا حقیقت دارد؟ البته اینكه فرد دلیلی برای باور كردن گزاره دارد، ممكن است تمام آن چیزی باشد كه میتواند درخصوص مدرك خود یا درخصوص احساس اطمینان خود بروز دهد. با این حال، به فرض اینكه بدانم ساعت نه است و فرد صادقی هم باشم، به نظر میرسد كه شما هم میتوانید از این طریق بدانید كه ساعت نه است. حتی اگر دلیلی برای تردید درخصوص قابل اعتماد بودن من نداشته باشید، باز هم به نظر میرسد كه این گزاره صادق باشد.
این نكتهها نشانگر یك اصل توجیهی و یك اصل معرفتی قابل صدق و كاربرد در مورد گواهی هستند. اولاً میتوانیم بگوییم كه حداقل معمولاً، باوری كه مبتنی بر گواهی باشد، بدینوسیله توجیه میشود (یعنی توجیه مبتنی بر گواهی) به شرط آنكه شخص باوركننده یك توجیه كلی درخصوص قابل اعتماد بودن شخص گواهیكننده در مورد گزاره مزبور داشته باشد. ثانیاً میتوانیم بگوییم كه حداقل معمولاً، باور مبتنی بر گواهی بدینوسیله تشكیل شناخت میدهد، به شرط آنكه شخص گواهیكننده گزاره مورد نظر را بداند و شخص باوركننده دلیلی را برای تردید پیرامون این گزاره یا قابل اعتماد بودن گواهیدهنده درخصوص آن، نداشته باشد.