ضرورت توجه به سطح مخاطب در گفتار
اما در مطالبى كه مىخواهیم براى دیگران نقل كنیم، باید به نوعمخاطبمان هم توجه داشته باشیم و دقت كنیم كه آیا سخن ما در اوتاثیر به جا مىگذارد یا تاثیر غیر مطلوب، آیا اگر مطلبى علمىاست، مخاطب توان درك آن را دارد یا نه؟ بسیارى از معارف براى همهمردم قابل درك نیست.
بنابراین، در نقل مطالب، باید به ظرفیت ذهنى و پایه معرفتى افرادتوجه داشت; همه چیز را نباید براى همه كس گفت.
به همین دلیل، در كتب روایى، بابى تحت عنوان «كتمان سر» وجوددارد.
روایات بسیارى از ائمه هدى: در این زمینه ورد شده است كه اسرار مارا كتمان كنید و به دیگران نگویید.
شاید سؤال شود كه مگر اسرار آنها چه بوده است كه نباید به دیگرانگفته شود و نباید موجب اذاعه و فاش شدن آنها شویم؟ یا چرا بعضى ازافرادى كه اسرار آنها را فاش كردهاند مورد لعن واقع شدهاند؟ یاچرا اگر بر برخى افراد بلاهایى نازل شده علت آن افشاى اسرار آنهاذكر شده است؟ آیا ما هم اسرارى مىدانیم كه باید از دیگران كتمانكنیم آیا این روایات شامل حال ما هم مىشود یا فقط شامل عدهاى ازاصحاب سر مىشود كه باید آنها را كتمان كنند؟ آیا همه چیز رامىتوان همه جا گفت؟ ملاك این مطلب چیست؟این روایتبه این مطلباشاره دارد كه انسان در مقام راهنمایى دیگران، یابد به ظرفیتمخاطب توجه داشته باشد نباید همه مطالب را یكجا به مخاطب منتقلكرد. ممكن است افراد به دلیل ضعف عقل، تحمل درك برخى مطالب رانداشته باشند.
علاوه بر این، برخى از موضوعات از جمله معارف بلند درباره توحید یامقامات انبیا: و اولیاست كه همه كس توان درك آن را ندارندبنابراین، از جمله اسرار محسوب مىشود كه نباید به همه كس گفت، وگرنه موجب گمراهى آنها مىشود.
به عنوان مثال، پیامبر(ص) در روایتى مىفرمایند: «لو علم ابوذر وما فى قلب سلمان لقتله.» (2) اگر ابوذر بدانچه در دل سلمان مىگذرد آگاهى یابد او را مىكشداین با وجود آن است كه پیامبر(ص) بین آنها برادرى ایجاد كرده بودو آنها هر دو از نظر پایه ایمان و معرفت، در سطحى بالا و نزدیك بههم قرار داشتند.
از این مطلب به دست مىآید كه معارف بلندى وجود دارد كه به لفظ درنمىآیند; وقتى به صورت لفظ درآید، مردم معناى دیگرى از آن مىفهمندبنابراین، نباید آنها را پیش هر كس مطرح كرد، و گرنه یا گوینده رامتهم به كفر مىنمایند یا خودشان به كفر كشیده مىشوند و یا نسبتبهدیگران سوءظن پیدا مىكنند.
این مساله در مورد كتابها نیز صادق است; همه چیز را نباید در هركتابى نوشت، و گرنه ممكن است موجب انحراف برخى از مردم شود یاآنها را مطابق معناى در خور فهمشان تفسیر كنند.
به عنوان مثال، عبارت «وحدت وجود» در فلسفه مطرح استعرفا هم مىگویند ما قایل به وحدت وجودیم.
اما برخى دیگر معنایى از این كلمه مىفهمند كه با معناى فلاسفه وعرفا فرق دارد.
به همین دلیل، عرفا را متهم به كفر مىكنند; مىگویند:اگر «همه چیزخداست» یا «مجموع عالم وقتى با هم تركیب شود خدا خواهد شد»،این كفر است.
اما عرفا هیچگاه «وحدت وجود» را به این معنا نمىدانستهاندممكن است ما آنچه را عرفا مىگویند، نفهمیم.
اما این معنایش آن نیست كه آنان معناى غلطى اراده كردهاندممكن است معناى بلندى مورد نظر باشد كه لفظ از ترسیم آن عاجز استنظیر این مطلب درباره مقامات انبیا و اولیا: نیز وجود داردبر حسب روایتى، روزى پیامبر اكرم(ص) در جایى نشسته بودند كه حضرتعلى(ع) از مقابل ایشان عبور كرد.
حضرت فرمودند: «اگر نمىترسیدم كه مردم درباره برادرم، على(ع)،چیزهایى را بگویند كه نصارا درباره عیسىبن مریم(ع) مىگفتند،مقامات اورا به درستى بیان مىكردم.» (3) یعنى:حضرت على(ع) مقاماتى دارد كه اگر رسول خدا(ص) هم مىخواستآنها را براى مردم بگوید موجب سوء فهم مىشد و همانگونه كه مسیحیانعیسى(ع) را خدا دانستند، مردم ما هم على(ع) را خدا مىخواندنداما عدهاى نمىتوانند حقیقت مقام او را درك كنند و «علىاللهى»شدهاند.
پس حتى رسول خدا(ص) هم همه مقامات حضرت على(ع) را برى اصحاب خاصخودبیان نكردهاند.
اگر مىبینیم امروزه درباره برخى از شخصیتهاى بزرگ اختلافهایى بینافراد وجود دارد به دلیل تفاوت مراتب فهم آنهاست; مثلا، همهنمىتوانند عظمت مقام حضرت زهرا(س) را درك كنند.
اما معنایش این نیست كه العیاذ بالله مبغض اهلبیت: هستند،بلكهفهمشان بیش از این نیست. نباید توقع داشت همه مردم در مرتبهمعرفتخواص اولیاى خدا باشند