انسان كامل از دیدگاه ابراهام مزلو
دیدگاه مزلو را درباب انسان كامل و مطلوب با بیان سه مبحث عمده هدف و روش مزلو، توصیف انسان از دیدگاه مزلو و ویژگىهاى انسان كامل از نظر مزلو بررسى مىكنیم:
الف: هدف و روش مزلو در شناسایى انسان كامل (مطلوب)
هدف مزلو از شناخت انسان، دستیافتن به شخصیتى سالمتر و تعریف و تبیین آن و توجه به استعدادهاى پنهان وى و رها ساختن آنها است تا پى ببریم كه انسان براى رشد و كمال انسانى و شكوفایى تا چه اندازه توانایى و استعداد دارد.به بیان مختصر هدف وى این بود كه بداند آدمى چه مىتواند باشد نه اینكه چه بوده و یا اكنون چه هست.
روش مزلو در نیل به این هدف، بررسى سلامت روان در انسانهاى به غایتسالم بود.او به «فروید» و دیگر نظریهپردازان شخصیت كه مىكوشیدند ماهیت انسان را از خلال مطالعه «رواننژندها» و «روانپریشها» بشناسند، سخت انتقاد مىكرد و معتقد بود این روش، ما را به جنبه بیمار نهاد آدمى آگاه مىسازد.لذا مىگفتباید بهترین، سالمترین و بالغترین نمونههاى بشرى را براى مطالعه بر روى انسان برگزید و اگر مىخواهیم بدانیم انسان چقدر توان دویدن دارد، نباید به سراغ افراد لنگ و پاشكسته برویم بلكه باید به سراغ بهترین دوندهها رفت.همین تفكر مزلو را واداشت تا به دو تن از بهترین اساتید خود یعنى «ماكس ورتهامیر» - روانشناس گشتالت - و «راث بندیكت» - مردمشناس - به عنوان افراد نمونه و الگوى برجسته از انسان شكوفا نگاه كند و از این رهگذر سنگ بناى تحقیقات خود را بنیان نهد.چون به عقیده وى اینها از بهترین نمونههاى نوع بشر هستند و لذا در تمام مدت به مطالعه و مشاهده رفتار آنها مىپرداخت و به این نتیجه رسید كه آنها از ویژگىهاى خاص برخوردار هستند كه دیگران از آن بىبهره مىباشند.این یافته نمونه، وى را مشتاق ساخت تا به تدارك یك نمونه 49 نفره از افرادى كه ظاهرا الگوى سلامت روان بودند، دستیازد كه برخى از این افراد زنده و برخى در قید حیات نبودند ولى مزلو معتقد بود آنها افرادى برجسته و نمونه یك فرد سالم و شكوفا هستند.به هر حال مزلو با بهكارگیرى فنونى چون مصاحبه، تداعى آزاد، فرافكنى و تحلیل زندگىنامه به مطالعه بر روى نمونه خود پرداخت و به توصیفى مطلوب و پذیرفته شده از انسان دستیافت.
ب: توصیف مزلو از حقیقت انسان
توصیف و تبیین حقیقت انسان را از دیدگاه مزلو مىتوان در چند بند به طور خلاصه بیان نمود:
1- طبیعت انسان ساختمانى روانى شبیه ساختمان جسم او دارد; یعنى روان آدمى نیز داراى احتیاجات، تمایلات «تكانهها» ، استعدادها و گرایشهایى است كه در اساس وراثت تعیین مىشوند.برخى از آنها از خصوصیات نوع بشر است و به فرهنگ خاصى مربوط نمىشود ولى بعضى دیگر اختصاص به فرد خاص دارند.سرشت آدمى در اصل خوب و یا حداقل خنثى مىباشد نه شیطانى و ضد اجتماعى.
2- هر انسانى داراى گرایش ذاتى براى رسیدن به خود شكوفایى است; یعنى همه انسانها با یك سرى «نیازهاى شبه غریزى» به دنیا مىآیند كه این نیازها انگیزه كمال و رشد و تحقق خود را در انسان فراهم مىسازند و وى را در رسیدن به آنچه در توان اوست فرا مىخوانند.آدمى از بدو تولد با خود توان كمال و سلامت روان را همراه دارد و رشد سالم و طبیعى انسان وقتى حاصل مىشود كه این فطرت و طبیعت، خوب و مثبت در او شكوفا گشته و استعدادها و گنجایشهاى وى به حد نصاب عالیتخود برسند.
3- بیمارى روانى و هر نوع نابهنجارى رفتارى محصول محرومیت و مسخ طبیعت اصیل و فطرت بشر است.لذا آنچه در راستاى تقویت، شكوفایى و تكامل فطرت طبیعى انسان كار مىكند، سالم و خوب است و آنچه سد راه این طبیعت و مانع شكوفا شدن مىباشد، ناسالم و بد است.
4- مزلو بر كل وجود و ویژه بودن شخصیت هر فرد و ارزشها، معیارهاى انسانى و ظرفیت او براى خودكفایى و رشد و خلاقیت و گرایش به سالم بودن اصرار دارد; چرا كه به عقیده وى انگیزه آدمى براى این حركت همان نیازهاى مشترك و فطرى مىباشد كه در تمام انسانها وجود دارد.به نظر مزلو این نیازها در یك زنجیره مرتبهاى و سلسله وار از نیرومندترین تا ضعیفترین نیازها مرتب شدهاند.شرط اولیه براى رسیدن به انسان ایدهال - تحقق خود - آن است كه چهار گروه از نیازهاى پایینتر ارضا و تامین شده باشند. این سلسله نیازها به ترتیب عبارتند از: نیازهاى جسمانى یا فیزیولوژیك، نیازهاى ایمنى، نیاز به محبت و احساس وابستگى، نیاز به احترام و نیاز به تحقق خود.كمبودها به وسیله نیازهاى اولیه و اساسى جبران مىشوند و رشد و تكامل به وسیله نیازهاى متعالى انجام مىپذیرد كه اگر هر دو ارضا نشوند آدمى بیمار مىگردد.كوششبراى رسیدن به سلامت نفس و شناخت هویت و موجودیت و قبول مسؤولیت و خودكفایى و میل به تعالى و انسان شدن، عالىترین و جهانشمولترین انگیزههاى انسانى هستند.
ج - ویژگىهاىانسانخواستارتحقق - انسانكامل - ازدیدگاه مزلو
مزلو ویژگىها و خصایص انسان خواستار تحقق - انسانكامل - رابهدودستهویژگىهاى كلى و ویژگىهاى خاص تقسیم مىكند:
ویژگىهاى كلى: انسانهاى خواستار تحقق دو ویژگى كلى دارند:
الف - آنها به نوبه خود نیازهاى سطوح پایینتر یعنى نیازهاى جسمانى، ایمنى، تعلق، محبت و احترام را برآورده ساختهاند و الگوهاى بلوغ و پختگى و سلامت مىباشند و از توانایىها و قابلیتهاى خود حداكثر استفاده را نموده و خویشتن را تحقق بخشیدهاند.
ب - خواستاران تحقق خود، میانسال و سالخورده مىباشند.به عقیده مزلو انسانهاى جوانتر حس هویت نیرومند و مستقل ندارند و به رابطه عاشقانه پایدارى نرسیدهاند.
ویژگىهاى خاص:
ویژگىهاى خاص انسان خواستار تحقق به قرار ذیل مىباشد:
1- آگاهى و ادراك صحیح از واقعیتها
به عقیده مزلو انسان خواستار تحقق، از دنیاى پیرامون خودشناختى عینى دارد.وى این نوع شناخت را «شناخت هستى» مىنامد.انسان جهان را آنگونه كه هست مىشناسد نه آنگونه كه مىخواهد.لذا داورى و درك او از خود و دیگران و عالم، دركى دقیق و صحیح مىباشد.این دقتسایر جنبههاى زندگى او مانند هنر و موسیقىوعلایقفكرى وسیاسىوعلمىرا تحت تاثیر قرار مىدهد.در حالىكه شخصیتهاى ناسالم جهان و دیگران را مطابق قالب ذهنى خویش درك مىكند نه آنگونه كه هستند.
2- پذیرش خویشتن و دیگران و طبیعت
انسانهاى خواستار تحقق، نقاط ضعف و قوت خود را بدون نگرانى مىپذیرند و طبیعتخویش را به همان صورتى كه هست قبول دارند، همانگونه كه طبیعت و دیگران را نیز بدون عكسالعمل پذیرا هستند.آنها تمایلات نفسانى خود را بدون حالت دفاعى و شرمسارى و محبت و تعلق و احترام و...پذیرفته و در برابر نقاط ضعف خود شكیبا هستند.
3- خودانگیختگى، سادگى و طبیعى بودن
انسانهاى خواستار تحقق، در تمام جنبههاى زندگى بدون تعصب و تظاهر رفتار مىكنند و عواطف و هیجانات خود را پنهان نمىسازند و بر طبق طبیعتخود و به طور طبیعى عمل و رفتار مىكنند و در عین حال ملاحظه دیگران را از نظر دور نمىدارند.
4- توجه به مسائل بیرون از خویشتن (مسؤول و متعهد در برابر وظایف و مسائل زندگى)
به عقیده مزلو انسانهاى خواستار تحقق، نسبتبه كار خود متعهد بوده و حس وظیفهشناسى شدیدى بر وجود آنها جلوهگراستبهگونهاى كه بیشتر نیروى خود را صرف انجام وظیفه و تعهد خویش مىكنند و لذا به كار خود عشق مىورزند و آن را مناسب با طبیعتخود مىبینند.به عقیده مزلو آنها با ایثار و حس تعهد نسبتبه كار، به فرانیازها دست مىیابند.از اینرو هر شخصى با انجام كار خود در پىحقیقت است نه كسب شهرت و قدرت و....آنها از كار نه تنها رضایت دارند، بلكه لذت مىبرند.
5- گرایش به خلوت و استقلال
انسان كامل از نظر مزلو سخت نیازمند خلوتگزینى و تنهایى است.اگرچه از مردم كناره نمىگیرد ولى به دیگران نیاز ندارد - نه در كسب رضایت و نه در مقام و...- رفتار آنها از آن خودشان است و خود تصمیم مىگیرند و انگیزش و نظام خود را بدون تكیه و اتكا به دیگران تجربه مىكنند.
6- كنش مستقل
این ویژگى با ویژگى گرایش به خلوت و استقلال رابطه نزدیك دارد.به عقیده مزلو انسان خواستار تحقق، چون انگیزه كمبود ندارد، براى كسب رضایتبه دنیا و دیگران متكى نیست.احساس خودكفایى و استقلال شدید، آنها را در برابر محرومیتها و بحرانها مقاوم و آسیبناپذیر ساخته استبه گونهاى كه از تحمل محرومیتها احساس بداقبالى ندارند.
7- تازگى مداوم تجربههاى زندگى (لذت مدام از زندگى و تداوم تحسین آن)
انسان خواستار تحقق، تجارب خود را با لذت و احترام و شگفتى مىستاید و از تجربههاى مكرر زندگى سیر و خسته نمىشود.
8- تجربههاى اوج یا عارفانه (جذبه درونى و نگریستن به فراسوى موضوعات)
انسان كامل گاه وجد و سرور و حیرتى عمیق و چیرهگر نظیر تجربههاى ژرف دینى را تجربه مىكند و از این تجارب احساس قدرت، اعتماد به نفس و قاطعیتى دارد كه گویا از عهده هر كارى برمىآید.البته همه تجارب اوج از شدت یكسان برخوردار نیستند; هر قدر انسان سالمتر باشد، با تناوب و شدت بیشتر آنها را تجربه مىكند. مزلو انسانهاى كامل را از نظر عمق جذبهوكمیت آن به دو دسته «انسان كامل سالم» - كاملا سالم - و «انسان بهنجار» تقسیم مىكند.
9- نوع دوستى
انسان كامل از نظر مزلو، نسبتبه همه انسانها احساس همدلى و محبت دارد و آماده كمك به بشریت هست و خود را عضو خانواده بشر مىدانند و نسبتبه یكایك اعضاى این خانواده احساس برادرى دارد و نسبتبه همه احساس نزدیكى مىكند.
10- روابط فردى و اجتماعى متقابل
به نظر مزلو انسان مطلوب و كامل بیش از افراد حد متوسط با دیگران روابط محكمدارد و مىتواند به دیگران بیشتر محبت كند و دوستى عمیق داشته و خود را با آنها وفق دهد.نسبتبه دیگران به ویژه كودكان مهربان و شكیبا مىباشد.در عین حال مىتواند در برابر انسانهاى عیبجو و متظاهرالبتهبهطورموقت و با برخى از افراد - خشن و بىرحم باشد.
11- ساختار خوى مردمگرایى (مشى دمكراتیك)
افراد سالم در برابر همه مردم صرفنظر از طبقه اجتماعى، سطح تحصیلات، وابستگى سیاسى یا دینى و نژادى آنها، بردبار و شكیبا هستند.براى آنها اینگونه تفاوتها بىاهمیتبوده و در واقع كمتر به اینگونه تفاوتها توجه دارند.
12-تشخیص هدفاز وسیله و خیر از شر
افراد تحققیافته آشكارا وسیله را از هدف تمیز مىدهند.براى آنها هدف مهمتر از وسیله نیل به آن هدف است.آنها از «انجام دادن كار» یا «سپردن راه» به اندازه - حتى بیشتر از - رسیدن به مقصد و هدف لذت مىبرند.آنها خیر و شر را و درست و نادرست را تشخیص مىدهند و هرگز سرگشته و بىثبات نبوده و تنها به اقتضاى موقعیت عمل نمىكنند.
13- شوخطبعى مهربانانه - فیلسوفانه (حس طنز مهربانانه)
افراد سالم در امور طنزآمیز و خندهآور با افراد عادى متفاوت هستند و در یك كلام طنز آنها فیلسوفانه است نه خصمانه و یا برترىطلبانه و عصیانگر و این طنز به كل انسانها برمىگردد نه فرد خاص.
14- خلاقیت
آفرینندگى و خلاقیت از ویژگىهاى خاص افراد خواستار تحقق است.آنها افرادى اصیل، مبتكر و آفریننده هستند و این به معناى نویسندگى و سرایندگى و هنرمندى تنها نیست، بلكه آفرینندگى گرایشى است از بیان سلامت روان و مربوط به شیوه درك و طرز واكنش به جهان; یعنى هر كسى در هر موقعیتى مىتواند خلاق و آفریننده باشد.
15- مستحیلنشدن در مقررات و آداب و رسوم اجتماعى (مقاومت در برابرفرهنگ پذیرى)
انسانهاى خواستار تحقق، افرادى خودكفا و مستقل بوده و به خوبى در برابر فشارهاى اجتماعى مقاومت كرده و بر تفكر و عمل به روشى كه خود پسندیدهاند، اصرار مىورزند.جدایى درونى و دورى و بركنارى از فرهنگ جامعه را تحمل مىكنند.البته در برابر فرهنگ عصیانگرى ندارند و به شكل جامعهستیزانه قواعد را زیر پا نمىگذارند، بلكه در برابر آنچه نمىپذیرند و اهمیت قائل نیستند به طور متعارفرفتارمىكنند. تنهادر موارد خاص آشكارا با قواعدوهنجارهاىجامعه مبارزه مىكنند.