مولای من .... مولای مهربانی ها
سالهاست صبح های جمعه ندبه گویان ،
با اشک ، مژه چشم هایم را آب و جارو می کنم ،
تا مگرقدمگاه تو شود
و در غروب غم انگیز چشمانم سمات را زمزمه می کنم .
و اشک حسرت می ریزم .
بیا تا در حریمت بیاسایم ,
با گریه هایت همنوا شوم،
سر بر شانه بغض بگذارم و مثل ابر بهار گریه کنم و دانه های مروارید
چشمانت را در صدف نگهداری کنم .
ای سوار سبز پوش لحظه های من !
می دانم که روزی می آیی و پرستو های مهاجر را بر شاخسار آرامش ،
ما وا می دهی ای خوب !
دیگر نمی توانم اشکهایم را ،
در چاه چشمانم اسیر کنم ،
باران اشکم را بر سجاده نیازم جاری می کنم که اشک ،
مهر استجابت دعاست .
ای زلال عصمت ، آتش معصیت در وجودم شعله ور است ،
بر من ببار و تطهیرم نما ،
بیا تا ایمان غرق گرداب گناه نشده
دوستای گلم .... عاشقای منتظر چهل هفته هم از قرار ما گذشت .... چهل .... چهل .... چهل .... و این آخرین پله قرار ماست .... هر چند انتظار را پایانی نیست جز حضور یار ....
این هفته برای آخرین بار با ندبه های قشنگتون سر قرارمون بیایید و هر قسمتی از دعای زیبای ندبه که دلتون رو صفا داد با بقیه ی دوستاتون قسمت کنید و یادتون باشه که درسته چهل هفته با هم دعای ندبه رو زمزمه کردیم اما این پایان جاده ی انتظار نیست و هنوز راهی سنگلاخ و طولانی در پیش داریم تا حجاب ها رو کنار بزنیم و دلمون رو برای خودش آماده کنیم
اللهم عجل لولیک الفرج