فکر می کنم شاملو بود که نوشت:«شعر خود زندگی است» اگر این تعریف را قبول کنیم، پس به زمینه ای بسیار گسترده برخورد می کنیم.شعر به یک یا چند موضوع خلاصه نمی شود. شعر را می شود طبق یک نسخۀ قراردادی یا یک الگوی مشخص نوشت،اما این گونه نسخه برداری فقط یکی از چشمههای شعر است.بدیهی است که شعرانواع و اقسام دارد و در همه چیز و همه جا هست: هر جا که زبان به صدا در آورده می شود و به سخن در می آید، شعر به گونهای جولان و جریان دارد. اما چگونه است که هزاران هزار کتاب و شعر و مجله و روزنامه و نوشته می آیند و می روند و دوبیتیهای بابا طاهر هنوز در حافظۀ ملت محفوظ است؟ چگونه است که «آی آدمها» ی نیما یا «صدای پای آب» سپهری یا «آیات زمینی» از فروغ، به حافظۀ سیال ملت پیوسته اند؟ تجزیه و تحلیل این کار، عملی ساده و آسان نیست مثل تجزبه و تحلیل حیات و روح آدمی است که هنگام مرگ از بدن جدا می شود یا دیگر وجود ندارد.