• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 1675)
سه شنبه 17/5/1391 - 21:56 -0 تشکر 496487
امامت و رهبری (دیدگاه شهید مطهری)

« الی الله باذنه غ. ائمه اطهار اولا امر به معروف و نهی از منكر می‏كردند
. شدیدترین آن قیام حسینی بود . ثانیا به نشر علم می‏پرداختند . نمونه‏اش‏
مكتب امام صادق بود . او شاگردانی نظیر هشام و زراره و جابر بن حیان‏
تحویل داد . همچنین است نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و مباحثات و
احتجاجات همه ائمه خصوصا احتجاجات حضرت رضا ( ع ) . از همه بالاتر
تقوای عملی و زهد و ایثار و احسان به خلق خدا بود ، شب زنده‏دار یها به‏
عبادت و رسیدگی به اموال ضعفا و فقرا بود ، اخلاق فاصله اسلامی از عفو
وجود و تواضع بود . دیدن آنها مردم را به یاد معنویتهای اسلام و پیغمبر
می‏انداخت . موسی بن جعفر در پای كاخ هارون شب زنده‏داریها داشت . امام‏
رضا در مقام ولایتعهد دم از « الرب واحد و الاب واحد و الام واحد و لا
فضیلة الا بالتقوی » می‏زد و با حجام و بواب هم غذا و مأنوس و هم صحبت‏ می‏شد .
فلسفه روحانیت حفظ مواریث معنوی اسلام و مغز در مقابل پوست است .
جدایی روحانیت از سیاست از قبیل جدائی مغز از پوست است .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:52 - 0 تشکر 496600

حدیث غدیر


گفتیم علاوه بر اینكه هر كس كه مرجع دین است ، زعیم دین هم باید همو
باشد ، در مسئله زعامت [ علی ( ع " هم پیغمبر تصریح كرده است . یك‏
نمونه آن حدیث غدیر است كه پیغمبر اكرم آنرا در غدیر خم و در حجة
الوداع فرمودند . حجة الوداع آخرین حج پیغمبر اكرم ( ص ) است و شاید
ایشان بعد از فتح مكه یك حج بیشتر نكردند ، البته قبل از حجة الوداع حج‏
عمره كرده بودند . رسول اكرم صلای عام دادند و مخصوصا مردم را دعوت كردند
كه به این حج بیایند . همه را جمع كردند و بعد در مواقع مختلف ، در مسجد
الحرام ، در عرفات ، در منا و بیرون منا ، در غدیر خم و در جاهای دیگر
خطابه‏های عمومی خود را القا كردند . از جمله در غدیر خم بعد از آنكه جا
به جا مطالبی را فرموده بود ، مطلبی را به عنوان آخرین قسمت با بیان‏
شدیدی ذكر نمود . به نظر من فلسفه اینكه پیغمبر این مطلب را در آخر
فرمود همین آیه‏ای است كه در آنجا قرائت كرد : « یا ایها الرسول بلغ ما
انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته » بعد ا ز اینكه‏
پیغمبر اكرم در عرفات و منا و مسجد الحرام كلیات اسلامی را در باب اصول‏
و فروع بیان كرده كه مهمترین سخنان ایشان است ، یك مرتبه در غدیر خم‏
اینطور می‏فرماید : مطلبی است كه اگر آنرا نگویم هیچ چیز را نگفته‏ام‏
²فما بلغت رسالته »به من گفته‏اند كه اگر آنرا نگویی هیچ چیز را نگفته‏ای‏
یعنی همه هبا و هدر است . بعد می‏فرماید :
 « الست اولی بكم من انفسكم ؟ » ( اشاره به آیه‏
قرآن است كه : « النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم » آیا من حق تسلط
و ولایتم بر شما از خودتان بیشتر نیست ؟ همه گفتند بلی یا رسول الله .
حضرت فرمود : « من كنت مولاه فهذا علی مولاه » . این حدیث هم مثل حدیث‏
ثقلین دارای اسناد زیادی است .
خلاصه‏ای از بحث غدیر را چند سال پیش در مشهد همین كانونیها به‏
صورت كتاب منتشر كردند . البته من هنوز آنرا نخوانده‏ام ولی برخی از
رفقایمان كه وارد هستند خوانده‏اند ، می‏گویند خیلی خوب است .
لااقل آنرا مطالعه كنید .
اگر ما بخواهیم مدارك احادیثی مثل حدیث غدیر را كه می‏گوئیم متواتر
است یا حدیث ثقلین را كه آقای میر حامد حسین صاحب عبقات الانوار كتابی‏
با قطع بزرگ و در چهار صد صفحه درباره مدارك آن نوشته است بررسی كنیم‏
، خیلی طولانی می‏شود . ممكن است احتیاج به بحث بیشتری داشته باشد ولی من‏
مایلم كه جوهر بحث را در مسئله امامت عرض كرده باشم همراه با یك‏
اشاره نسبتا اجمالی به مداركی كه اهل تشیع در باب امامت دارند .
و صلی الله علیه محمد و آله الطاهرین .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:53 - 0 تشکر 496604

بررسی كلامی مسئله امامت


تعریف امامت


اولین سخنی كه در باب امامت می‏گویند ، تعریفی است كه از امامت‏
می‏كنند . در این تعریف اختلافی نیست . می‏گویند : [ الامامة ] ریاسة عامة
فی امور الدین و الدنیا [ امامت ] ریاستی است عمومی هم در امور دینی و
هم در امور دنیایی . خواجه تعبیری كلامی دارد ، می‏گوید : الامام لطف مقصود
اینست كه امامت هم نظیر نبوت از مسائلی است كه از حد بشری بیرون است‏
و به همین جهت [ انتخاب امام ] از حد استطاعت بشری بیرون است و
بنابراین آنطرفی است ، از آن طرف باید بیاید ، مثل نبوت است كه از
طریق وحی و تعیین الهی باید بیاید با این تفاوت كه نبوت مستقیما از
ناحیه خداست ، ارتباط پیغمبر است با خدا ، و امامت ، تعیینی است از
ناحیه پیغمبر از ناحیه خدا .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:54 - 0 تشکر 496607

دلیل عقلی شیعه در باب امامت


خواجه در اینجا بیش از این یك جمله بیان نمی‏كند . ولی توضیحی كه‏
علمای شیعه در اینجا می‏دهند بر همان اساسی است كه قبلا عرض كردم . اولا
یك حدیث تاریخی می‏كنند . می‏گویند فعلا بحث در امامت حضرت امیر است .
اگر این ثابت شد ، برای بقیه ائمه بیشتر به نص امام قبلی تمسك می‏شود .
می‏گویند می‏دانیم كه دین اسلام دین خاتم است و بناست كه بعد از آن ، دیگر
شریعتی نیاید و دینی است كلی و جامع همه شئون زندگی بشر ، و وضع این دین‏
هم از چنین مطلبی حكایت می‏كند زیرا در همه مسائل دخالت دارد . بعد
می‏گویند آیا تاریخ زندگی پیغمبر اكرم نشان می‏دهد كه ایشان شخصا این مقدار فرصت پیدا كرده باشند كه تمام اسلام را به مردم تعلیم داده باشند ؟ ما
وقتی كه تاریخ را مطالعه می‏كنیم می‏بینیم در آن بیست و سه سال چنین فرصتی‏
برای پیغمبر اكرم بدست نیامد . البته پیغمبر از هیچ فرصتی كوتاهی نكرد و
خیلی چیزها را تعلیم داد ولی با توجه به تاریخچه مكه و مدینه پیغمبر و
گرفتاریها و مشاغل زیادی كه ایشان داشت ، مسلم این مدت وافی نبود كه‏
همه احكام اسلام را برای همه مردم بیان كند ، و امكان ندارد كه چنین دینی‏
ناقص بیان شده باشد . بنابراین حتما باید كسی یا كسانی در میان اصحاب‏
پیغمبر ( ص ) وجود داشته باشند كه اسلام را به تمام و كمال از پیغمبر فرا
گرفته و شاگردان مجهز پیغمبر باشند كه بعد از رفتن او از نظر توضیح و
بیان اسلام نظیر وی باشند با این تفاوت كه پیغمبر ( ص ) از راه وحی الهی‏
می‏گفت و اینها از راه یاد گرفتن از پیغمبر می‏گویند . بعد می‏گو یند شما
چون چنین كسی را سراغ ندارید و به او رجوع نكردید ، خواه ناخواه از اول ،
دین اسلام را ناقص تلقی كردید و در نتیجه مسئله قیاس را پیش آوردید . و
درست هم هست ، مسئله قیاس از آنجا در میان اهل تسنن مطرح شد كه گفتند
در مسائلی كه باید حكمی داشته باشیم ولی از پیغمبر ( ص ) نرسیده چه كنیم‏
؟ گفته چاره‏ای نداریم جز اینكه با مقایسه یك موضوع با موضوع دیگر و با
مشابهات ظنی و گمانی حكم چنین مسائلی را استنباط كنیم . این سخن از
علمای شیعه هم نیست ، از حضرت امیر ( ع ) شروع شده و در نهج البلاغه‏
هست و در كلمات سایر ائمه علیهم السلام نیز زیاد است كه این چه گمان‏
باطلی است ؟ ! علی ( ع ) می‏فرماید : « ام انزل الله دینا ناقصا » ؟ آیا
خدا دین ناقص فرود آورد كه نیاز داشته باشد به این رأیهای من عندی ؟
سایر ائمه علیهم السلام هم پافشاری زیادی بر این مسئله كرده‏اند كه‏ صحبت نقصانگی دین نیست كه مسائل دینی در بعضی موارد ناقص باشد و چون‏
ناقص است ، با رأی و گمان خودمان حكمی بدست آوریم . در اصول كافی بابی‏
است به نام " باب . . " . كه هیچ مسئله‏ای نیست كه لااقل صورت‏
كلی آن در كتاب و سنت وجود نداشته باشد . كلی مسائل آمده است ، مصداق‏
را باید كشف كرد . اجتهاد از نظر شیعه همین است یعنی كلیات اسلام كافی‏
است ، مجتهد باید كلیات را بر جزئیات تطبیق كند . ولی قیاس اینست كه‏
حتی كلیات هم كافی نیست ، باید با مشابهتها و گمانها حدس زد و به طور
تخمینی حكم را استنباط كرد .
بنابراین [ علمای شیعه ] می‏گویند كه ما و شما هر دو اعتراف داریم كه‏
پیغمبر اكرم در آن بیست و سه سال نتوانست تمام احكام اسلام را ولو به‏
صورت كلی برای مردم بیان كند . شما می‏گوئید رسول اكرم همین طور رها كرد
و رفت . ما می‏گوئیم اینطور نبوده بلكه به همان دلیل كه پیغمبر ( ص )
مبعوث شد ، از جانب پیغمبر افرادی معین شدند كه جنبه قدسی داشتند و
پیغمبر اكرم تمام حقایق اسلام را برای اولین آنها یعنی علی ( ع ) بیان كرد
و آنان آماده بودند كه به تمام سؤالات جواب بدهند . علی ( ع ) همیشه‏
می‏گفت هر چه از اسلام می‏خواهید بپرسید تا من به شما بگویم .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:55 - 0 تشکر 496609

امام یعنی كارشناس امر دین


حال ما این مطلب را به زبان امروز بیان می‏كنیم . [ علمای شیعه ]
می‏گویند اینكه شما منكر امام با این مشخصات هستید ، در واقع اسلام را تحقیر می‏كنید . یك دستگاه فنی كه به جایی فرستاده می‏شود ،
متخصصش هم باید همراهش باشد . اگر كشوری مثل آمریكا یا شوروی یك ابزار
فنی مانند فانتوم یا میگ را به كشوری كه مردمش با آن ابزار آشنا نیستند
صادر می‏كند ، برای اینكه مردم را با آن آشنا كند ، متخصص هم همراهش‏
می‏فرستد . البته در مورد امور ساده مثل پارچه نیازی به همراهی متخصص‏
نیست . شما اسلام را كه از جانب خدا به مردم رسیده ، چگونه چیزی تلقی‏
می‏كنید ؟ آیا آنرا به سادگی پارچه تلقی می‏كنید كه وقتی از كشوری به كشور
دیگر صادر می‏شود ، نیازی به همراهی متخصص و پارچه شناس با آن نیست ؟
یا آنرا به پیچیدگی یك ابزار فنی تلقی می‏كنید كه هنگام صدور آن ،
كارشناسی هم باید همراهش باشد كه تا مدتی مردم را به آن آشنا كند ؟
امام یعنی كارشناس امر دین ، كارشناسی حقیقی كه به گمان و اشتباه‏
نیفتد و خطا برایش رخ ندهد . پیغمبر اكرم اسلام را برای مردم آورده است‏
. باید لااقل برای مدتی كارشناسانی الهی در میان مردم باشند كه اسلام را به‏
خوبی به مردم بشناسانند . چنین شخصی را پیغمبر اكرم برای مردم تعیین كرده‏
است . علمای شیعه این مطلب را با تعبیر " لطف " بیان كرده‏اند یعنی‏
لطف الهی و مقصود اینست كه این مسئله برای هدایت بشر مفید است . چون‏
راه بشر به سوی او بسته است ، لطف الهی ایجاب می‏كند كه از آن سو
عنایتی بشود ، همانطور كه در مورد نبوت می‏گویند لطف . پس این یك اصل‏
از اصول شیعه كه تقریبا می‏توان گفت دلیل عقلی شیعه در باب امامت است.

سه شنبه 17/5/1391 - 22:57 - 0 تشکر 496613

مسئله عصمت


در اینجا مسئله عصمت پیش می‏آید . وقتی كه شیعه امام را در چنین‏
مقامی تلقی می‏كند كه حافظ و نگهبان شریعت و مرجع مردم برای شناساندن‏
اسلام است ، همانطور كه برای پیغمبر ( ص ) عصمت قائل است ، برای او هم‏
عصمت قائل است . در مورد عصمت پیغمبر هیچكس شبهه نمی‏كند و امر بسیار
واضحی هم هست . اگر برای ما قطعی شود كه سخنی را پیغمبر اكرم فرموده ،
در صحت آن شك نمی‏كنیم و می‏گوئیم پس درست است . هیچوقت نمی‏گوئیم‏
پیغمبر در اینجا اشتباه كرده است . كسی كه خدا او را برای هدایت مردم‏
فرستاده در حالیكه مردم به هدایت الهی نیاز داشته‏اند ، نمی‏تواند انسانی‏
جایز الخطا یا جایز المعصیه باشد . دو گونه خطاست : یكی اینكه عالما
عامدا معصیت كند مثلا خدا به پیغمبر دستور بدهد كه چنین بگو . بعد پیغمبر
ببیند مصلحت و منفعت خودش طوری دیگری اقتضا می‏كند و آن سخن را به‏
گونه‏ای دیگر برای مردم بگوید . واضح است كه این بر ضد نبوت است .
اگر امامت را به این شكل تعریف‏
كنیم كه امری است متمم نبوت از نظر بیان دین ، یعنی به آن دلیل وجودش‏
لازم است كه وظیفه پیغمبر را در بیان احكام انجام دهد ، به همان دلیل كه‏
پیغمبر باید معصوم از اشتباه و گناه باشد ، امام نیز باید چنین باشد .
اگر كسی بگوید لازم نیست امام معصوم باشد و چنانچه اشتباهی كرد كس دیگری‏
به او تذكر می‏دهد ، می‏گوئیم ما نقل كلام به آن كس دیگر می‏كنیم ، باز او
نگهبان دیگری می‏خواهد ، بالاخره شخصی باید باشد كه [ به دلیل دارا بودن‏
عصمت ] بتواند واقعا حافظ شرع باشد . علاوه بر این اگر امام خطا كار و
گنهكار باشد ، وظیفه دیگران است كه او را به راه راست بیاورند و حال‏
آنكه وظیفه دیگران اینست كه مطیع امر او باشند . ایندو با همدیگر جور در
نمی‏آیند .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:59 - 0 تشکر 496614


مسئله تنصیص


از مسئله عصمت می‏رسند به تنصیص . بنابراین شكل كلامی قضیه اینست كه‏
از خدا شروع می‏كنند می‏گویند امامت لطفی است از جانب خدا . چون لطف‏
است پس باید وجود داشته باشد و چون چنین لطفی بدون عصمت ممكن نیست ،
پس امام باید معصوم باشد و به همین دلیل باید منصوص باشد زیرا این امر
[ یعنی عصمت ] موضوعی نیست كه تشخیصش با مردم باشد . همان طور كه‏
تشخیص پیغمبر با مردم نیست و با خداست كه چه كسی را به پیغمبری معین‏
كند و او را با دلائل و آثار و معجزات معرفی نماید ، تشخیص امام هم با
مردم نیست و از جانب خدا باید تعیین شود با این تفاوت كه پیغمبر چون‏
بشر دیگری در كار نیست ، باید از راه آثار معجزات به مردم شناسانده شود
ولی امام باید از راه پیغمبر شناسانده شود . از اینجا وارد تنصیص می‏شوند و می‏گویند پس امامت به این معنا كه گفتیم باید به نص‏
باشد از طرف پیغمبر نه به صورت تعیین مردم . بنابراین از مسئله لطف‏
آمدند به مسئله عصمت و از مسئله عصمت آمدند به مسئله تنصیص . به اینجا
كه می‏رسند ، پله چهارمی را باید طی كنند : بسیار خوب ، اینها همه درست‏
ولی چه ارتباطی با علی ( ع ) دارند ؟ [ خواجه نصیر ] می‏گوید : و هما
مختصان بعلی ایندو [ یعنی معصوم و منصوص بودن ] از مختصات علی ( ع )
است . مقصود اینست كه در این جهت حتی یك نفر اختلاف ندارد كه غیر علی‏
منصوص نیست . یعنی صحبت این نیست كه دیگران می‏گویند پیغمبر ( ص )
كس دیگری را تعیین كرد و ما می‏گوئیم علی ( ع ) را ، بلكه صحبت اینست‏
كه آیا پیغمبر كسی را تعیین كرده است كه در این صورت غیر از علی كس‏
دیگری نیست ، و یا اساسا كسی را تعیین نكرده است ؟ همین قدر كه بگوئیم‏
نص و تنصیص لازم و واجب است و پیغمبر بر انسانی تنصیص كرده ، آن شخص‏
غیر از علی ( ع ) كس دیگری نمی‏تواند باشد چون دیگران چنین ادعایی ندارند
و بلكه انكار دارند . حتی خلفا مدعی تنصیص [ در مورد خود ] نیستند چه‏
رسد به دیگران . اتباعشان هم مدعی تنصیص بر آنها نیستند . بنابراین دیگر
بحثی نیست .
در مورد عصمت هم همین طور است ، نه خلفا مدعی عصمت خودشان بودند
بلكه صریحا به اشتباهاتشان اعتراف می‏كردند و نه اهل تسنن قائل به عصمت‏
آنها هستند چون همان طور كه گفتیم مسئله امامت از نظر آنها یعنی حكومت‏
. در مسئله حكومت دیگر مطرح نیست كه حاكم اشتباه یا گناه نكند .
می‏گویند خیر ، اشتباه هم زیاد می‏كردند ، گناه هم مرتكب می‏شدند ولی در حد
یك انسان عادل ، در حد انسانی كه لیاقت پیشنمازی دارد . بیش از این‏ دیگر بر ایشان [ مقامی ] قائل نیستند . لهذا این جمله را اهل تسنن هم‏
روایت كرده‏اند و قوشچی نیز قبول دارد كه ابوبكر می‏گفت : ان لی شیطانا
یعترنی شیطانی هست كه گاهی بر من مسلط می‏شود و مرا به غلط می‏اندازد .
اگر دیدید من كج رفتم ، بیائید مرا مستقیم و هدایت كنید . خودش اعتراف‏
می‏كرد . عمر در مواردی ( و بعضی كه استقصا كرده‏اند ، مدعی هفتاد مورد
هستند . در اینكه زیاد است و مورد اتفاق شیعه و سنی ، بحثی نیست ) گفت‏
: لولا علی لهلك عمر اگر علی نبود ، عمر بیچاره شده بود ، هلاك شده بود .
اتفاق می‏افتاد كه او حكمی می‏كرد ، بعد امیرالمؤمنین او را بر اشتباهش‏
آگاه می‏نمود و او قبول می‏كرد . بنابراین خلفا نه خودشان مدعی عصمت هستند
و نه دیگران درباره آنها مدعی عصمتند .
اگر مسئله امامت در این سطح خیلی بالا قرار گرفت ، در سطح لطف و
عصمت و تنصیص ، دیگر غیر از علی ( ع ) اصلا كسی ادعا ندارد كه در این‏
سطح باشد . تا اینجا مسئله شكل كلامی دارد یعنی همانطور كه گفتیم از بالا
شروع می‏شود ، از اینكه به همان دلیلی كه نبوت ، لازم و لطف است ،
امامت هم باید باشد تا آخرش كه عرض كردم . گو اینكه تا همین جا مطلب‏
خاتمه می‏پذیرد ، ولی بیشتر از این وارد می‏شویم تا ببینیم آیا در خارج و
در عمل هم چنین بوده و پیغمبر ( ص ) بر علی ( ع ) تنصیص كرده است یا
نه ؟ كه از اینجا وارد نصوص می‏شویم .
در اینجا باید مطلبی را عرض كنم و آن اینكه به قول برخی ما اساسا چرا
وارد روشهای كلامی شویم و از آن بالا شروع كنیم ؟ ما از پائین شروع می‏كنیم‏
یعنی از راه آنچه هست و وجود دارد . متكلمین از آن بالا می‏آیند تا می‏رسد
به اینجا ، ولی اگر ما بر اساس این مشرب صحبت كنیم ، كارمان از اینجا شروع می‏شود كه ما چكار داریم به‏
این حرفها كه آیا امامت لطف از جانب خدا هست یا نه كه چون لطف است‏
امام باید معصوم باشد و در نتیجه باید تنصیص در كار باشد ؟ این بایدها ،
تكلیف برای خدا معین كردن است . ما نمی‏خواهیم برای خدا تكلیف معین‏
كنیم بلكه می‏رویم دنبال آن چیزی كه وجود دارد . اگر پیغمبر تنصیص كرده ،
همان برای ما كافی است بدون اینكه لطف بودن آن ، عصمت و تنصیص عقلا بر
ما ثابت شود . می‏رویم سراغ اینكه ببینیم اصلا پیغمبر كسی را تعیین كرده‏
یا نه ؟ حال ببینیم استدلالهایی كه شیعیان در این زمینه می‏آورند چیست ؟
این استدلالها را ناچار باید به طور سر بسته ذكر كنیم چون در این استدلالها
اهل تسنن غالبا یا قبول ندارند كه چنین نصوصی باشد ( البته انكار مطلق هم‏
نمی‏كنند ولی می‏گویند خبر واحد است نه متواتر ) و یا اینكه معنی و مفهوم‏
آنها را توجیح می‏كنند و می‏گویند معنیش غیر از آنی است كه شما می‏گوئید .

سه شنبه 17/5/1391 - 23:1 - 0 تشکر 496615

بررسی نصوصی از رسول اكرم كه ناظر بر


امامت علی ( ع ) است


یكی این است كه پبغمبر اكرم خطاب به اصحابش فرمود : « سلموا علی علی‏
بامره المومنین » به علی سلام بدهید به عنوان امارت مومنان و
امیرالمومنینی . این جمله مربوط به قضیه غدیر است . البته آن جمله حدیث‏
غدیر را علیحده ذكر می‏كنند . اهل تسنن این جمله را به صورت متواتر قبول‏
ندارند . كاری كه علمای شیعه بعدها كرده‏اند همین بوده كه ثابت كنند
اینگونه احادیث متواترند . در تجرید بیش از این ذكر نشده و این حدیث ،
ارسال مسلم گرفته شده است . شارح ( ملا علی قوشچی ) هم می‏گوید خیر ما
قبول نداریم كه متواتر باشد ، یك خبر واحد است ، بعضی نقل كرده‏اند همه‏
نقل نكرده‏اند . كتابهایی نظیر عبقات والغدیر ،
كوشششان در این است كه ثابت كنند این‏
احادیث متواترند . در این دو كتاب مخصوصا الغدیر ، ناقلان حدیث غدیر
طبقه به طبقه از قرن اول تا قرن چهاردهم ذكر شده‏اند . ابتدا شصت و چند
نفر از طبقه صحابه پیغمبر را نام می‏برد ( البته از كتب اهل تسنن ) . بعد
از طبقه تابعین ذكر می‏كند كه از صحابه نقل كرده‏اند . اینها تقریبا مربوط
به قرن اول می‏شوند . در قرون بعد نیز طبقه به طبقه نقل كرده است .
مخصوصا كاری كه در الغدیر صورت گرفته اینست كه از جنبه ادبی قضیه‏
استفاده كرده و این ، كار خیلی خوبی است . عبقات و كتابهای دیگر در این‏
زمینه ، بیشتر به نقل حدیثی تمسك كرده‏اند كه در هر قرنی چه كسانی نقل‏
كرده‏اند ولی الغدیر از جنبه ادبی هم استفاده كرده است چون در هر عصری هر
مطلبی كه در میان مردم وجود داشته باشد ، شعرا آنرا منعكس می‏كنند . شعرا
منعكس كننده آن چیزی هستند كه در زمان خودشان هست . می‏گوید اگر مسئله‏
غدیر مسئله‏ای بود كه به قول آنها مثلا در قرن چهارم بوجود آمده بود ، دیگر
در قرون اول و دوم و سوم شعرا اینهمه شعر درباره‏اش نگفته بودند . در هر
قرنی ما می‏بینیم مسئله غدیر جزء ادبیات آن قرن است . بنابراین چگونه‏
می‏توانیم این حدیث را انكار كنیم . و این ، از نظر تاریخی روش خوبی‏
است . ما خیلی از اوقات برای اثبات وجود موضوعی در تاریخ می‏رویم سراغ‏
ادبا . می‏بینیم در هر قرنی همه ادبا این موضوع را منعكس كرده‏اند ، معلوم‏
می‏شود كه این ، در زمان آنها فكر موجودی بوده است . " عبقات " نیز
گاهی برای یك حدیث یك كتاب نوشته است كه در آن راویان آن حدیث را
ذكر كرده و اینكه آیا این راوی درست است یا نادرست ، فلان كس گفته‏
درست است و . . . یك شاخه درخت پرشجری درست كرده كه اصلا انسان حیرت می‏كند از اینهمه تتبعی كه این مرد داشته‏ است .
یكی دیگر جمله‏ای است كه باز از پیغمبر نقل كرده‏اند كه خطاب به علی (
ع ) فرمود : « انت الخلیفة بعدی » . غیر از این دو جمله ، جملات دیگری‏
نیز هست . متأسفانه دو هفته پیش كه از اینجا می‏رفتم ، یادداشتهایم راجع‏
به امامت را گم كردم . در آنجا این احادیث را یادداشت كرده بودم .
اجمالا كتابهایش را می‏دانم ولی خصوصیاتش یادم نیست .
سیره ابن هشام كتابی است كه در قرن دوم نوشته شده . خود ابن هشام‏
ظاهرا در قرن سوم است ولی اصل سیره از ابن اسحاق است كه در اوایل قرن‏
دوم می‏زیسته و ابن هشام كتاب او را تلخیص و تهذیب كرده است . از كتبی‏
است كه مورد اعتماد اهل تسنن است . در آنجا دو قضیه را نقل می‏كند كه‏
این كتاب ( تجرید ) نقل نكرده ولی چون مضمون همین مضمون است من نقل‏
می‏كنم .

سه شنبه 17/5/1391 - 23:3 - 0 تشکر 496616

داستان یوم الانذار


یكی مربوط به داستان یوم الانذار است كه در اوائل بعثت پیغمبر اكرم‏
آیه آمد : « انذر عشیرتك الاقربین » خویشاوندان نزدیكت را انذار و
اعلام خطر كن . هنوز پیغمبر اكرم اعلام دعوت عمومی به آن معنا نكرده بودند
. می‏دانیم در آن هنگام علی ( ع ) بچه‏ای بوده در خانه پیغمبر . ( علی ( ع‏
) از كودكی در خانه پیغمبر بودند كه آن هم داستانی دارد ) رسول اكرم به‏
علی ( ع ) فرمود غذایی ترتیب بده و بنی‏هاشم و بنی‏عبدالمطلب را دعوت كن .
علی ( ع ) هم‏
غذایی از گوشت درست كرد و مقداری شیر نیز تهیه كرد كه آنها بعد از غذا
خوردند . پیغمبر اكرم اعلام دعوت كرد و فرمود من پیغمبر خدا هستم و از
جانب خدا مبعوثم . من مأمورم كه ابتدا شما را دعوت كنم و اگر سخن مرا
بپذیرید سعادت دنیا و آخرت نصیب شما خواهد شد . ابولهب كه عمومی‏
پیغمبر بود تا این جمله را شنید ، عصبانی و ناراحت شد و گفت تو ما را
دعوت كردی برای اینكه چنین مزخرفی را به ما بگویی ؟ ! جارو جنجال راه‏
انداخت و جلسه را بهم زد . پیغمبر اكرم برای بار دوم به علی ( ع ) دستور
تشكیل جلسه را داد . خود امیرالمؤمنین كه راوی هم هست می‏فرماید كه اینها
حدود چهل نفر بودند یا یكی كم یا یكی زیاد . در دفعه دوم پیغمبر اكرم به‏
آنها فرمود هر كسی از شما كه اول دعوت مرا بپذیرد ، وصی ، وزیر و جانشین‏
من خواهد بود . غیر از علی ( ع ) احدی جواب مثبت نداد و هر چند بار كه‏
پیغمبر اعلام كرد ، علی ( ع ) از جا بلند شد . در آخر پیغمبر فرمود بعد از
من تو وصی و وزیر و خلیفه من خواهی بود .

سه شنبه 17/5/1391 - 23:4 - 0 تشکر 496617

داستان ملاقات رئیس قبیله با پیغمبر اكرم


قضیه دیگر كه باز در سیره ابن هشام است ، از این بالاتر است . در
زمانی كه هنوز حضرت رسول در مكه بودند و قریش مانع بودند كه ایشان‏
تبلیغ كنند و وضع سخت و دشوار بود ، در ماههای حرام مزاحم پیغمبر
اكرم نمی‏شدند یا لااقل زیاد مزاحم نمی‏شدند یعنی مزاحمت بدنی مثل كتك زدن نبود ولی مزاحمت تبلیغاتی وجود داشت .
رسول اكرم همیشه از این فرصت استفاده می‏كرد و وقتی مردم در بازار عكاظ
در عرفات جمع می‏شدند ( آن موقع هم حج بود ولی با یك سبك مخصوص )
می‏رفت در میان قبائل گردش می‏كرد و مردم را دعوت می‏نمود . نوشته‏اند در
آنجا ابولهب مثل سایه پشت سر پیغمبر حركت می‏كرد و هر چه پیغمبر
می‏فرمود ، او می‏گفت دروغ می‏گوید ، به حرفش گوش نكنید . رئیس یكی از
قبائل خیلی با فراست بود . بعد از آنكه مقداری با پیغمبر صحبت كرد ، به‏
قوم خودش گفت اگر این شخص از من می‏بود لاكلت به العرب . یعنی من‏
اینقدر در او استعداد می‏بینم كه اگر از ما می‏بود ، به وسیله وی عرب را
می‏خوردم . او به پیغمبر اكرم گفت من و قومم حاضریم به تو ایمان بیاوریم‏
( بدون شك ایمان آنها ایمان واقعی نبود ) به شرط اینكه تو هم به ما قولی‏
بدهی و آن اینكه برای بعد از خودت من یا یك نفر از ما را تعیین كنی .
فرمود اینكه چه كسی بعد از من باشد ، با من نیست با خداست . این ،
مطلبی است كه در كتب تاریخ اهل تسنن آمده است .

سه شنبه 17/5/1391 - 23:6 - 0 تشکر 496618

حدیث غدیر و تواتر آن


یكی دیگر از ادله‏ای كه شیعه ذكر كرده‏اند حدیث غدیر است . [ خواجه‏
نصیر ] می‏گوید : و لحدیث الغدیر المتواتر حدیث غدیری كه متواتر است .
" متواتر " اصطلاحی است در علم حدیث ، می‏گویند خبر واحد و خبر متواتر
. مقصود از خبر واحد این نیست كه ناقل آن یك نفر باشد بلكه یعنی خبری‏
كه نقل آن در حدی است كه مفید یقین نیست خواه ناقل یك نفر باشد و خواه‏
ده نفر باشند . مثلا شخصی نقل می‏كند كه من فلان خبر را از رادیو شنیدم .
شما گمان پیدا می‏كنید كه این سخن راست باشد اما هنوز منتظرید كه دیگران چه‏
می‏گویند . از یك نفر دیگر هم می‏شنوید ، گمانتان قویتر می‏شود . بعد
می‏بینید كه افراد زیادی همین حرف را می‏زنند . نمی‏توانید احتمال بدهید كه‏
همه اینها خواسته‏اند دروغ بگویند . حتی باید [ تعداد ناقلان ] در حدی باشد
كه تبانی بر دروغ هم در آن درست نباشد چون در یك حدی ممكن است افراد
بشر تبانی كنند ولی اگر از آن حد بیشتر باشد تبانی امكان ندارد . تواتر
یعنی [ مقدار نقل خبر ] فوق تبانی باشد . مثلا در همین مثالی كه عرض كردم‏
ممكن است ده نفر با همدیگر تبانی كنند كه بگویند ما فلان خبر را از رادیو
شنیدیم . تا دویست نفر ممكن است تبانی كنند ولی گاهی قضیه به حدی می‏رسد
كه اصلا نمی‏شود احتمال داد كه تبانی باشد . مثلا شما می‏روید به جنوب تهران‏
می‏بینید شخصی می‏گوید رادیو چنین چیزی گفته . بعد می‏روید شر ق تهران‏
می‏بینید افرادی آن خبر را نقل می‏كنند . بعد می‏روید غرب تهران همینطور .
نمی‏توانید احتمال بدهید كه همه اینها با یكدیگر تبانی كرده‏اند . این را
می‏گویند تواتر . شیعه مدعی است كه نقل خبر غدیر در حدی است كه ما
احتمال تبانی هم در آن نمی‏توانیم بدهیم و بگوئیم مثل چهل نفر از صحابه‏
پیغمبر تبانی كردند بر یك دروغ ، خصوصا كه بسیاری از ناقلان این خبر جزء
دشمنان علی ( ع ) بوده یا از طرفداران ایشان شمرده نشده‏اند . اگر ناقلان‏
فقط از تیپ سلمان و ابوذر و مقداد یعنی همانها كه دور علی می‏چرخیدند
بودند ، می‏شود احتمال داد كه اینها علاقه مفرطی به علی ( ع ) داشتند و با
تبانی چنین حرفی زده‏اند . در حالیكه این خبر را كسانی نقل كرده‏اند كه‏
علاقه‏ای به علی ( ع ) نشان نداده‏اند . امثال ملا علی قوشچی می‏گویند این خبر
واحد گفتند : بلی . بعد فرمود : « من كنت مولاه فهذه علی مولاه » معلوم است‏
كه می‏خواهد همان اولویت خودش بر نفوس را برای علی ( ع ) تصویب كند .

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.