• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 1396)
سه شنبه 17/5/1391 - 20:53 -0 تشکر 496427
جهاد(دیدگاه شهید مطهری)

بسم الله الرحمن الرحیم
« قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله و لا بالیوم الاخر و لا یحرمون ما حرم الله‏
و رسوله و لا یدینون دین الحق من الذین اتوا الكتاب حتی یعطوا الجزیه عن‏
یدوهم صاغرون ». ( سوره توبه آیه 29 )

جنگ با اهل كتاب

این آیه كه تلاوت شد در مورد اهل كتاب است . اهل كتاب یعنی غیر
مسلمانانیكه بیكی از كتب آسمانی انتساب دارند مانند یهودیها و نصاری
 ( مسیحیها ) و شاید مجوسیها .
این آیه ، آیه جنگ با اهل كتاب است و در عین حال نمیگویند كه با اهل‏
كتاب بجنگید ، میگویند با آنانكه بخدا ایمان ندارند ، باخرت هم ایمان‏
ندارند ، بحرام و حلال خدا وقعی نمیگذارند ( یعنی حرام خدا را حلال میكنند
) و به دین حق متدین نیستند ، با آنانكه اینچنین و آنچنانند از اهل كتاب‏
بجنگید ، تا سر حد جزیه دادن ، یعنی اگر حاضر شدند جزیه بدهند و خاضع‏
شدند در مقابل شما ، دیگر بعد از این نجنگید راجع بمفاد این آیه سؤالاتی است كه
 جوابش را باید با كمك آیات دیگر
قرآن در مورد جهاد پیدا بكنیم و بگوئیم .

سه شنبه 17/5/1391 - 21:33 - 0 تشکر 496475

ایمان زوربردار نیست


حالا كه این مطلب را دانستید عرض میكنم مسئله ایمان قطع نظر از اینكه‏
آیا از حقوق انسانی است یا نه ، خودش بطبع خودش زوربردار نیست . فرضا
ما بخواهیم بازور ، ایمان بوجود بیاوریم خود ایمان با زور درست شدنی‏
نیست ، ایمان یعنی اعتقاد و گرایش ، ایمان یعنی مجذوب شدن بیك فكر و
پذیرفتن یك فكر . مجذوب شدن به یك فكر دو ركن دارد یك ركنش جنبه‏
علمی مطلب است ، كه فكر و عقل انسان بپذیرد ، یك ركن دیگر جنبه‏
احساساتی آن است كه دل انسان گرایش داشته باشد و هیچ كدامش در قلمرو
زور نیست ، نه جنبه فكریش ، زیرا فكر تابع منطق است اگر به یك بچه‏ای‏
یك مسئله ریاضی را بخواهند یاد بدهند باید از راه منطق یاد بدهند تا
اعتقاد پیدا كند . با شلاق نمیشود او را یاد داد ، یعنی شلاق كه بزنند او
فكرش قبول نمیكند ، جنبه گرایشی و احساساتی و محبتی هم همین جور است .

سه شنبه 17/5/1391 - 21:34 - 0 تشکر 496476

آزادی را میشود بزور داد ولی ایمان و آزادگی و آزادیخواهی را ، نه


بنابر این ، این تفاوت میان توحید - و لو توحید را از حقوق انسانها
بدانیم - با غیر توحید ، مثلا آزادی ، وجود دارد . آزادی را بزور میشود
داد بمردم زیرا جلوی متجاوز را بزور میتوان گرفت ، طبعا اینها آزادند ،
پس ملتی را میشود بازور آزاد كرد چون بازور جلوی متجاوز گرفته میشود ،
ولی آزادگی و روح آزادیخواهی را نمیشود به زور تحمیل كرد . نمیتوانیم با
زور معتقد بكنیم بچیزی و ایمان به چیزی را در دل او بازور بوجود آورد
بیاوریم . این است معنی « لا اكراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی » .
در دین اكراه و اجبار نیست . اینكه قرآن میگوید در دین اجبار نیست‏
نمیخواهد بگوئید دینرا میشود با اجبار تحمیل كرد ولی با اینكه میشود با
اجبار تحمیل كرد شما تحمیل نكنید بگذارید مردم بدون اجبار دیندار باشند ،
بلكه از این باب است كه دین را با اجبار نمیشود تحمیل كرد . آنكه با
اجبار تحمیل بشود دین نیست .
قرآن در جواب آن عده اعراب بدوی كه تازه اسلام اختیار كرده بودند بدون‏
اینكه ماهیت اسلام را درك كنند و بدون اینكه اسلام در دلشان نفوذی پیدا
كرده باشد و آمده بودند دعوی ایمان میكردند میگوید : « قالت الاعراب‏
آمنا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبكم » (
حجرات - 14 ) . اعراب در اصطلاح قرآن یعنی بادیه نشینها ، بادیه نشینان‏
آمده‏اند اظهار میدارند كه ما ایمان آورده‏ایم ، بانها بگو كه شما ایمان‏
نیاورده‏اید ، شما بگوئید " اسلمنا " اسلام آورده‏ایم یعنی بگوئید اقرار
لفظی به اسلام كرده‏ایم ما كاری كردیم كه حكم ظاهری یك
 مسلمان را داریم یعنی شهادتین را
بر زبان جاری كردیم پس در جمع مسلمین هستیم و حقوقمان با حقوق مسلمین‏
دیگر مساویست ، اما آنكه نامش ایمان است در شما پیدا نشده . « و لما
یدخل الایمان فی قلوبكم ». هنوز ایمان در دل شما نفوذ نكرده . میخواهد
بگوید ایمان مربوط بدل است .
مؤید دیگر برای مدعای ما اینست كه اسلام در اصول دین تقلید را جایز
نمیداند و ضرورتا تحقیق را لازم میشمارد . اصول دین مربوط است به عقیده و
ایمان پس معلوم میشود نظر اسلام اینست كه ایمان از روی فكر آزاد تحصیل‏
میشود از فكر غیرآزاد اعم از اینكه در اسارت تقلید باشد و یا تحت زور و
جبر باشد ایمان و عقیده‏ای كه اسلام طالب آن است حاصل نمیشود .
حالا كه این مطلب را دانستیم می‏بینیم دو نظری كه محققین اسلامی دارند در
اینجا بهم نزدیك میشود یكعده نظرشان این بود كه توحید جزء حقوق انسانیت‏
است و از حقوق انسانیت مطلقا میشود دفاع كرد پس از توحید میشود دفاع‏
كرد پس میشود با قومی بخاطر توحید جنگید عده دیگر جوری نظر دارند كه‏
معنای حرفشان این است كه نه صرفا بخاطر توحید نمیتوانیم بجنگیم اگر یك‏
ملتی مشركند نمیتوانیم با آنها بجنگیم .

سه شنبه 17/5/1391 - 21:35 - 0 تشکر 496477

جنگ برای رفع مانع از ایمان و توحید


با این بیانی كه عرض كردم این دو بیان بهم نزدیك میشود چون ما حتی‏
اگر توحید را از حقوق انسانی بدانیم باز نمیتوانیم با ملت دیگر بجنگیم‏
برای تحمیل عقیده توحید ، چون خودش فی حد ذاته تحمیل پذیر نیست بله یك‏
چیز دیگر هست و آن این است اگر ما توحید را جزء حقوق انسانها دانستیم ممكن است اگر مصلحت انسانیت‏
ایجاب بكند و اگر مصلحت توحید ایجاب بكند ما با قومی مشرك میتوانیم‏
بجنگیم نه بخاطر این كه توحید را بانها تحمیل بكنیم و ایمان را بانها
تحمیل بكنیم چون توحید و ایمان تحمیل شدنی نیست .
با مشركین میتوانیم بجنگیم بخاطر اینكه ریشه فساد را اساسا بكنیم ریشه‏
كن كردن مبدأ عقیده شرك با زور یك مطلب است و تحمیل عقیده توحید
مطلب دیگر .
بنابر نظر كسانیكه توحید را جزء حقوق شخصی و حداكثر حقوق ملی میدانند
میگویند این كار جایز نیست ، اغلب طرز تفكر اروپائیها كه در میان ما هم‏
سرایت كرده همین است .
اروپائیان به اینجور مسائل بعنوان یك سلسله مسائل شخصی و مسائل غیرجدی‏
در زندگی نگاه میكنند مثل تقریبا رسوم كه هر ملتی حق دارد هر رسمی برای‏
خودش میخواهد انتخاب بكند پس و لو بعنوان قطع ریشه فساد - حق نداریم‏
با شرك مبارزه كنیم . زیرا شرك فساد نیست ، توحید یك مسئله شخصی است‏
.
ولی اگر توحید را یك مسئله عمومی و جزء حقوق انسانی و از شرایط سعادت‏
عموم بشر دانستیم جنگ ابتدائی با مشرك بعنوان حریم توحید و دفاع از
توحید و بعنوان قطع ریشه فساد جایز است ، گو اینكه بعنوان تحمیل عقیده‏
توحیدی جایز نیست .

سه شنبه 17/5/1391 - 21:35 - 0 تشکر 496478

جنگ برای آزادی دعوت و رفع مانع از تبلیغ


حالا از اینجا ما وارد یك مطلب دیگر میشویم و آن مطلب این است ، آیا
جنگیدن برای آزادی دعوت جایز است و یا جایز نیست ؟ جنگیدن برای آزادی‏
دعوت یعنی چه ؟
یعنی ما میگوئیم كه ما باید آزاد باشیم كه عقیده و فكر خاصی را در میان هر ملتی تبلیغ‏ كنیم ، تبلیغ نه بمعنای امروزی كه پروپا كاند كردن است بلكه باین معنی‏
كه بیان كنیم . چه بعنوان اینكه ما آزادیرا یك حق عمومی و انسانی بدانیم‏
و چه بعنوان اینكه توحید را یك حق عمومی انسانی بدانیم و یا بعنوان‏
اینكه هر دو را یك حق عمومی انسانی بدانیم این امر جایز است . حالا اگر
مانعی برای دعوت ما پیدا شود ، ببینیم یك قدرتی آمده مانع میشود و
میگوید من بشما اجازه نمی‏دهم ، شما میروید افكار این مردمرا خراب میكنید
، میدانید كه غالب حكومتها فكر خراب را آن فكری میدانند كه اگر پیدا
بشود مردم مطیع این حكومتها دیگر نیستند ، آیا با حكومت‏ها كه مانع نشر
دعوت در میان ملتها هستند جایز است جنگیدن تا حدیكه اینها سقوط بكنند و
مانع نشر دعوت از میان برود یا نه ؟
بله این هم جایز است این هم باز جنبه دفاع دارد اینهم جزء آن‏
جهادهائیست كه ماهیت آن جهادها در واقع دفاع است .

سه شنبه 17/5/1391 - 21:37 - 0 تشکر 496479

مقیاس حقوق شخصی و حقوق عمومی


ما تا اینجا ماهیت جهاد را تشریح كردیم . فقط یك مسئله باقی ماند كه‏
از نظر ما آیا توحید جزء حقوق عمومی انسانها است یا جزء حقوق فردی و یا
حداكثر حقوق ملی ؟ باید ببینیم مقیاس حقوق عمومی انسانی و مقیاس حقوق‏
فردی و شخصی چیست . انسانها در بعضی مسائل با همدیگر مشتركند همه‏
انسانهای روی زمین در خیلی چیزها مثل همدیگر هستند در خیلی چیزها هم با
همدیگر اختلاف دارند . اختلافها بقدری زیاد است كه حتی دو فرد نمیشود
پیدا كرد كه از همه جهت مثل یكدیگر باشند همین جوریكه دو فرد نمیشود كه‏
از نظر اندام و شكل صددرصد مثل هم باشند .شما دو فرد نمیتوانید پیدا كنید كه از نظر خصائص روحی صددرصد مثل هم‏
باشند . مصالحی كه مربوط است به جهات مشترك انسانها اینها حقوق عمومی‏
است . آزادی یعنی اینكه مانع برای بروز استعدادهای كلی افراد بشر وجود
نداشته باشد و این مربوط به همه انسانها است . آزادی برای من همان قدر
ارزش دارد كه برای شما ارزش دارد ، برای شما همانقدر ارزش دارد كه‏
برای دیگری ارزش دارد . اما من و شما با همدیگر در خیلی چیزها فرق داریم‏
آنها را اسمش را میگذاریم " سلیقه " چون اختلافات شخصی است
همینجوریكه رنگ و شكل ما با همدیگر فرق دارد ، سلیقه‏ها هم فرق میكند ،
من در رنگ لباسها یك رنگی را می‏پسندم و شما رنگ دیگر را ، من در دوخت‏
لباس یكدوخت را بپسندم شما دوخت دیگر را ، من یك شهر را برای زندگی‏
بهتر می‏پسندم شما شهر دیگریرا ، من یك محلی را بهتر می‏پسندم شما محل‏
دیگر را ، من یك نوع زینت در اطاقم ترتیب میدهم شما نوع دیگری را ، من‏
یكرشته‏ایرا برای تحصیل انتخاب میكنم شما یك رشته دیگررا ، اینها مسائل‏
شخصی است ، در مسائل شخصی هیچكس نباید مزاحم فرد دیگر بشود و لهذا هیچ‏
كس حق ندارد در انتخاب همسر فرد دیگریرا مجبور بكند چون جزء مسائل شخصی‏
است هر كسی كه از نظر سلیقه در انتخاب همسر یك سلیقه مخصوص بخود دارد
اسلام هم میگوید هیچ كس را نباید مجبور كرد در انتخاب همسر چون جزء
مسائل شخصی است . فرنگیها كه میگویند از نظر توحید و ایمان نباید مزاحم‏
كسی شد از اینجهت است كه فكر میكنند اینها جزء امور خصوصی و سلیقه‏ای و
ذوقی و فردی و شخصی است . انسان در زندگی به یك چیزی باید سرگرم باشد
كه اسمش ایمان است مثل امور هنریست یك كسی از حافظ خوشش می‏آید یك‏
كسی از سعدی خوشش میاید یك كسی از مولوی خوشش میاید یكی از خیام
خوشش میاید یكی‏
از فردوسی خوشش میاید دیگر نباید مزاحم كسی شد كه سعدیرا دوست دارد كه‏
تو چرا سعدیرا دوست داری ، من حافظ را دوست دارم ، تو هم حتما بایستی‏
حافظ را دوست داشته باشی . میگویند دین هم همین جور است یك كسی اسلام‏
را دوست دارد ، یك كسی مسیحیت را دوست دارد ، یك كسی زردشتیگری را
دوست دارد یك كسی هم هیچیك از این‏ها را دوست ندارد ، نباید مزاحم كسی‏
شد . اینها از نظر فرنگیها به اصل زندگی مربوط نیست ، بخط مشی انسان‏
مربوط نیست ، آنها اصلا طرز تصورشان و طرز تفكرشان در دین با طرز تصور ما
فرق میكند . دینی كه مثل دینهای آنها باشد همین جور هم باید بود ولی از
نظر ما ، دین یعنی صراط مستقیم ، یعنی راه راست بشری ، بی‏تفاوت در
مسئله دین بودن ، یعنی در راه راست بشریت بی تفاوت بودن . ما میگوئیم‏
توحید با سعادت بشری بستگی دارد ، مربوط به سلیقه شخصی نیست مربوط باین‏
قوم و آن قوم نیست پس حق با همان كسانیست كه توحید را جزء حقوق بشریت‏
می‏شمارند . اگر هم ما میگوئیم جنگ برای تحمیل توحید جایز نیست نه بخاطر
این است كه این از اموریست كه نباید از آن دفاع كرد ، نه بخاطر این‏
است كه از حقوق انسانیت نیست ، بخاطر این است كه خودش فی حد ذاته‏
قابل اجبار نیست كه قرآن هم گفته : « لا اكراه فی الدین ». و الا واقعا
جزء حقوق انسانیت است .

سه شنبه 17/5/1391 - 21:38 - 0 تشکر 496480

آزادی فكر یا آزادی عقیده


یك مسئله دیگر هم اینجا است و آن اینكه در مورد آزادی عقیده فرق است‏
میان " آزادی فكر " و میان " آزادی عقیده " . فكر منطق است ، انسان یك قوه‏ای دارد بنام قوه تفكر كه در مسائل میتواند
حساب بكند و انتخاب بكند بر اساس تفكر و منطق و استدلال ولی عقیده‏
بمعنی بستگی و گره خوردگی است . ای بسا عقیده‏هائیكه هیچ مبنای فكری‏
ندارد صرفا مبنایش تقلید است ، تبعیت است ، عادت است ، حتی مزاحم‏
آزادی بشر است آنچه كه از نظر آزادی بحث میكنیم كه باید بشر در آن آزاد
باشد فكر كردن است اما اعتقادهائیكه كوچكترین ریشه فكری ندارد فقط یك‏
انعقاد و یك انجماد روحی است كه نسل بنسل آمده است آنها عین اسارت‏
است و جنگیدن برای از بین بردن این عقیده‏ها جنگ در راه آزادی بشر است‏
نه جنگ علیه آزادی بشر ، آن كسی كه آمده در مقابل یك بت كه خودش‏
ساخته بدست خودش از او حاجت میخواهد این به تعبیر قرآن از یك حیوان‏
خیلی پست‏تر است . یعنی عمل این آدم كوچكترین مبنای فكری ندارد یك ذره‏
اگر فكرش تكان بخورد این كار را نمیكند ، این فقط یك انعقاد و انجماد
است كه در دلش و در روحش پیدا شده و ریشه‏اش تقلیدهای كور كورانه است‏
. این را باید بزور از این زنجیر درونی آزاد كرد تا بتواند فكر بكند .
بنابر این كسانیكه آزادی تقلید و آزادی زنجیرهای روحی را بعنوان آزادی‏
عقیده تجویز می‏كنند اشتباه میكنند آن كه ما طرفداریم بحكم آیه « " لا
اكراه فی الدین " »آزادی فكر است نه آزادی عقیده . باز هم در این باره‏
بحث میكنیم .

سه شنبه 17/5/1391 - 21:40 - 0 تشکر 496481

بسم الله الرحمن الرحیم
« قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله و الیوم الاخر »
بحث ما درباره جهاد اسلامی بود . سه مطلبی هست كه امشب باید برایتان‏
عرض بكنم كه یكی جنبه تفسیری و باصطلاح قرآنی دارد و یكی دیگر از بحثهای‏
عقلی است ، بحث سوم هم داریم كه هم جنبه قرآنی دارد و هم جنبه تاریخی .
اما آن بحثیكه قرآنی است مربوط بایات جهاد است كه قبلا عرض كردیم كه‏
در آیات جهاد بعضی از آیات است كه باصطلاح علمای اصول ، مطلقند و بعضی‏
دیگر آیات مقید . مقصود از آیات مطلق یعنی آیاتی كه بدون هیچ قید و
شرطی فرمان جهاد با مشركین و یا اهل كتاب را صادر كرده آیات مقید یعنی‏
آیاتیكه با شرایط بالخصوصی فرمان داده است مثلا گفته است كه اگر آنها با
شما میجنگند و یا در حال جنگیدن و یا شما بیم آنرا دارید و قرائتی در
دست دارید كه آنها تصمیم بجنگیدن با شما را دارند با آنها بجنگید . حالا
چه باید كرد آن آیات مطلق را باید بگیریم یا آیات مقید را ؟ عرض كردیم‏
كه از نظر علمای فن شناختن محاورات كه قسمتی از آن در علم اصول بحث‏
میشود میان مطلق و مقید تعارضی وجود ندارد تا بگوئیم آیا این آیات را
باید بگیریم یا آن آیات را ، بلكه اگر ما باشیم و یك مطلق و یك مقید بایستی
آن مقید را قرینه توضیحی برای آن‏
مطلق بگیریم پس بنابر این طبق این بیان ما باید مفهوم جهاد را همان‏
بدانیم كه آیات مقید بیان كرده است ، یعنی آیات قرآن جهاد را بدون قید
و شرط واجب نمیداند ، در یك شرائط خاصی واجب میداند این مقدار را بیك‏
بیان دیگر قبلا عرض كرده بودیم .

سه شنبه 17/5/1391 - 21:41 - 0 تشکر 496483

آیا آیات جهاد ناسخ و منسوخند


بعضی از مفسرین آمده‏اند مسئله ناسخ و منسوخ را در اینجا طرح كرده‏اند
یعنی گفته‏اند كه در بسیاری از آیات قرآن همانطور كه شما میگوئید جنگیدن‏
با كافران را مشروط كرده است ولی در بعضی از آیات دیگر آمده همه آن‏
دستورات را یكجا نسخ كرده بنابر این در اینجا صحبت از ناسخ و منسوخ‏
است آیات اول برائت كه فرمان جهاد را بطور كلی میدهد و تبری میجوید از
مشركین و یك مهلت برای مشركین مقرر میكند و بعد از آن مهلت میگوید
دیگر اینها حق ندارند باقی بمانند ، بكشید اینها را ، در حصارشان قرار
بدهید ، و در كمینشان بنشینید این آیات كه سال نهم هجری هم آمده است‏
تمام دستورهای گذشته را یكجا نسخ كرده است . آیا این حرف درستی است ؟
این حرف حرف نادرستی است . به چه دلیل ؟ به دو دلیل ، یك دلیل این‏
است كه ما در یكجائی می‏توانیم یك آیه‏ای را ناسخ آیه‏ای دیگر بدانیم كه‏
درست بر ضد او باشد مثلا اگر فرض كنید كه یك آیه بیاید بگوید كه اصلا با
مشركین نجنگید ، آنگاه یك آیه دیگری بیاید اجازه بدهد كه بعد از این‏
بجنگید خوب این معنایش این است كه آن دستوریكه ما قبلا داده‏ایم آن‏
دستور را لغو كردیم و یك دستور ثانوی بجای آن آوردیم . معنی ناسخ و
منسوخ این است كه دستور اول لغو بشود و یك دستور ثانوی بجای آن بیاید پس دستور
دوم باید جوری باشد كه صد درصد بر ضد دستور اول باشد كه بشود این دومی را
لغو آن تلقی كرد اما اگر دومی و اولی مجموعشان با یك دیگر قابل جمع‏
باشند یعنی یكیشان توضیح دهنده دیگری باشد اینجا كه ناسخ و منسوخ ندارد
كه بگوئیم یكی برای لغو دیگری آمده است .
آیات سوره برائت جوری نیست كه بگوئیم لغو آیاتیست كه قبلا آمده و
جهاد را مشروط كرده است ، چرا ؟ چون همین سوره برائت هم وقتیكه ما تمام‏
آن آیات را با یكدیگر میخوانیم می‏بینیم كه در مجموع میگوید ، باین دلیل‏
با این مشركان بجنگید كه اینها بهیچ اصل انسانی ، به وفای به عهد ، كه‏
یك امری فطری و وجدانی است و حتی اگر یك قومی قانون هم نداشته باشند
بحكم فطرتشان درك میكنند كه به پیمان باید وفادار بود ، پایبند نیستند
با آنها اگر پیمان هم ببندید و فرصت ببینند نقض میكنند اینها هر لحظه‏
فرصت پیدا كنند كه شما را محو و نابود كنند محو و نابود میكنند . حالا
اینجا عقل چه میگوید ؟ میگوید اگر شما درباره قومی قرائنی بدست آوردید
كه اینها درصدد هستند كه در اولین فرصت شما را از بین ببرند آیا میگوید
صبر كن كه او اول تو را از بین ببرد بعد تو او را از بین ببر ! اگر ما
صبر كنیم او ما را از بین میبرد . امروز هم در دنیا حمله‏ای را كه مبتنی‏
بر قرائن قطعی میباشد كه حمله كننده تشخیص داشته باشد كه آن طرف تصمیم‏
دارد حمله بكند اگر این پیشدستی بكند و باو حمله بكند همه میگویند جایز
است ، كار صحیحی كرده نمیگویند درست است كه تو میدانستی و خبرهای قطعی‏
بتو رسیده بود كه مثلا در فلان روز دشمن حمله میكند ولی تو حق نداشتی امروز
حمله بكنی تو باید صبر میكردی و دستها را روی همدیگر میگذاشتی تا حمله‏اش را بكند بعد تو حمله بكن !
قرآن در همین آیات سوره برائت كه شدیدترین آیات قرآن است در موضوع‏
جهاد میگوید : « كیف و ان یظهروا علیكم لا یرقبوا فیكم الا و لا ذمه‏
یرضونكم بافواههم و تابی قلوبهم »( توبه - 8 ) .
میگوید اینها اگر فرصت پیدا كنند ، بهیچ پیمانی و بهیچ تعهدی وفادار
نیستند هر چه كه میگویند بزبان میگویند و دلشان برخلاف است بنابر این ،
این آیات چنان هم مطلق نیست كه شما گمان كردید در واقع میگوید در این‏
زمینه كه شما احساس خطر از ناحیه دشمن میكنید دیگر در اینجا دست روی‏
دست گذاشتن و تأخیر انداختن كار غلط است پس بنابر این این آیات بر ضد
آن آیات نیست تا ما این را ناسخ بدانیم . این یك مطلب و یك دلیل بر
اینكه این آیات ناسخ نیست .

سه شنبه 17/5/1391 - 21:43 - 0 تشکر 496484

اصل ما من عام الا و قد خص


دلیل دوم مطلبی است كه آن را علمای اصول گفته‏اند كه اگر بتوانم‏
برایتان توضیح بدهم میتوانم مطلب خود را درباره این آیه گفته باشم .
میگویند : ما من عام الا و قد خص . یعنی هیچ قانونی نیست مگر اینكه‏
یك نوع استثنا برمیدارد ، راست هم هست ، بما میگویند روزه بگیرید و
میگویند مسافر شدی روزه نگیر ، مریض شدی روزه نگیر ، در نماز همینجور ،
در غیر نماز همین جور ، میگویند هیچ عامی نیست مگر اینكه استثنا دارد ،
به خود همین قاعده هم ، كه هیچ عامی نیست مگر اینكه استثنا خورده ،
استثنا خورده ، یعنی بعضی از عامها است كه واقعا استثنا نخورده و استثنا نمیپذیرد . 
مقصود این است كه بعضی از امور است كه ابا دارد از تخصیص یعنی ابا دارد از استثنا ، آهنگ این عموم آهنگی است كه نمیتواند
استثنا بپذیرد ، مثلا در قرآن آمده است : « و ان تشكروا یرضه لكم »( زمر
- 7 ) . اگر شاكر الهی باشید خدا می‏پسندد . این كلی استثنا نمیپذیرد ،
یعنی ممكن نیست یك وقت انسانی واقعا شاكر باشد ولی خدا نپسندد نه این‏
دیگر چیزی نیست كه در یك مورد بالخصوص طور دیگر باشد مگر اینكه شكر نباشد .
حالا در باب ناسخ و منسوخ هم همین جور است ، بعضی از آهنگهاست كه‏
اساسا نسخ پذیر نیست چون نسخ معنایش این است كه منسوخ یك امر موقت‏
است یعنی آهنگ آهنگی است كه موقت بودن را نمیپذیرد ، این اگر باشد
باید همیشگی باشد ، چطور ؟ حالا برایتان مثالی میزنم .
مثلا اگر در قرآن وارد شده كه : « لا تعتدوا ان الله لا یحب المعتدین »(
بقره - 190 ) . یعنی متجاوز نباشید كه خدا تجاوزكاران را دوست نمیدارد .
اینجا یك عمومی دارد از نظر افراد و یك استمراری دارد از نظر زمان .
آیا این عام را ما میتوانیم استثنا برایش قائل شویم بگوئیم خدا ظالم را
دوست نمیدارد مگر بعضی از ظالمان را ؟ ! یعنی قدوسیت الوهیت از یك‏
طرف و پلیدی ظلم از طرف دیگر چیزی نیست كه قابل جوش خوردن باشد كه‏
بگوئیم خدا تجاوزكنندگان را دوست نمیدارد مگر آقای فلانكس و آقای فلانكس‏
را . این عام " مگر " نمیپذیرد این مثل روزه گرفتن نیست كه میگویند
آقا روزه بگیر " مگر " اینكه این چنین باشی . خوب ممكن است در یك‏
شرایطی انسان روزه نگیرد اما ظلم چیزی نیست كه بگوئیم در یك شرائطی ظلم‏
بكن در یك شرایطی ظلم نكن هر جا كه ظلم باشد نباید كرد از هر كه میخواهد
باشد از پیغمبر خدا ظلم ناستوده است ، مثل معصیت و نافرمانی است خدا
هیچ معصیتكاری را دوست نمیدارد ، نمیشود گفت مگر پیغمبرانش ، نه پیغمبرانش هم نمیشود ، اگر
پیغمبران هم العیاذ بالله معصیت بكنند خدا آنها را هم دوست نمیدارد .
فرق پیغمبر و غیر پیغمبر در این است كه او معصیت نمیكند و دیگری معصیت‏
می‏كند نه آنكه او معصیت می‏كند و خدا در عین اینكه او معصیت میكند باز
هم دوستش دارد . این را میگوئیم عامی كه تخصیص و استثنا نمی‏پذیرد . از
نظر زمان هم همین جور است . آیا میشود گفت كه این یك قانونی است كه‏
مخصوص یك زمان است در یك زمان معین خدا متجاوزان را دوست ندارد ولی‏
ده سالی كه بگذرد خدا این حكم را لغو میكند میگوید ما از این ببعد
متجاوزان را دوست میداریم ؟ این آهنگ آهنگی نیست كه نسخ بپذیرد .
ما در آیات جهاد می‏بینیم قرآن با چنین آهنگی وارد شده است : « و
قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونكم و لا تعتدوا ان الله لایحب المعتدین‏
( بقره - 190 ) . با آنانكه با شما می‏جنگند ، با آنانكه بنوعی تجاوز
دست زده‏اند بجنگید ، ولی شما متجاوز نباشید ، با متجاوز جنگیدن تجاوز
نیست ، ولی با غیر متجاوز جنگیدن تجاوز است و جایز نیست ، با متجاوز
بجنگید تا تجاوز بوجود نیاید اما اگر با غیر متجاوز بجنگید خودتان‏
متجاوزید . این دیگر امری نیست كه نسخ پذیر باشد . مثلا میشود در یك‏ تنها در مورد یك تجاوزی كه وقوع پیدا كرده باشد اجازه می‏دهد . ولی در
هفته پیش گفتیم نمیتوان جهاد برای بسط ارزشهای انسانی را ولو در خطر
نیفتاده باشد محكوم كرد . و نیز گفتیم مسئله تجاوز مفهوم عامی است یعنی‏
تجاوز لازم نیست تجاوز بجان انسان باشد ، لازم نیست تجاوز بمال باشد ،
لازم نیست تجاوز بناموس باشد ، لازم نیست تجاوز به سرزمین باشد ، حتی‏
لازم نیست تجاوز باستقلال باشد ، لازم نیست تجاوز بازادی باشد . اگر یك‏
قوم بارزشهائیكه آن ارزشها ارزش انسانی بشمار میرود تجاوز بكند باز
تجاوز است .
میخواهم برایتان یك مثال ساده‏ای عرض بكنم : در زمان ما مساعی زیادی‏
بكار برده میشود برای اینكه ریشه بعضی از بیماریها كنده بشود . هنوز علل‏
اساسی بعضی از بیماریها كشف نشده است مثل سرطان ، و قهرا راه علاج و
چاره هنوز بدست نیامده ، ولی فعلا یك سلسله داروهائی هست كه از این‏
داروها مردم برای مدت موقت برای تأخیر اثر این بیماریها هم كه شده‏
استفاده میكنند اگر ما فرض كنیم كه مؤسسه‏ای علاج یك بیماری را كشف كرد
، آن مؤسساتی كه از وجود این بیماری استفاده میكنند و آن كارخانه‏هائیكه‏
داروهائی میسازند كه فقط برای این بیماری بدرد میخورد ، اگر این بیماری‏
نباشد آنها چه بسا میلیونها یا میلیاردها دلار صدمه میخورند اینها برای‏
اینكه بازارشان از میان نرود ، بازارشان خراب نشود بخواهند این كشفیكه‏
برای انسانها این قدر عزیز است از بین ببرند ، افرادش را از بین ببرند
، فرمولهای كشف شده را از بین ببرند كه كسی نفهمد چنین چیزی هست ، حالا
آیا باید از یك چنین ارزش انسانی دفاع كرد یا نه ؟ آیا ما میتوانیم بگوئیم : بجان ما و بمال‏
ما كه كسی حمله نكرده ، بناموس ما و باستقلال ما و بسرزمین ما كه كسی‏
كاری نداشته یك بابائی در یك گوشه دنیا یك كشفی كرده ، یك بابائی‏
دیگر هم دارد آنها را از بین می‏برد بمن چه ؟ نه ، اینجا جای بمن چه نیست‏
اینجا یك ارزش انسانی است كه در معرض خطر قرار گرفته است ، تجاوز
بیكی از ارزشهای انسانی صورت گرفته است ، بنابر این ما اگر این جا در
مقام معارضه و جنگ برآئیم اینجا ما متجاوزیم ؟ نه نیستیم بلكه بر ضد
تجاوز قیام كرده و با متجاوز جنگیده‏ایم .
پس اینكه عرض میكنیم كه موضوع جهاد دفاع است ، مقصودمان دفاع بمعنی‏
محدود نیست كه آقا اگر بتو كسی با شمشیر و توپ و تفنگ حمله كرد دفاع‏
كن ، نه بتو یا بیكی از ارزشهای مادی زندگی تو ، و یا یكی از ارزشهای‏
معنوی زندگی تو و خلاصه اگر به چیزی كه برای بشریت عزیز و محترم است و
از شرایط سعادت بشریت بشمار میرود ، تجاوز شود دفاع كن .
بحث قبلی ما اینجا زنده میشود كه آیا مسئله توحید جزء مسائل شخصی و
فردی و سلیقه‏ای افراد است یا جزء ارزشهای انسانی است اگر ارزش‏
انسانیت است كه باید از آن دفاع شود پس اگر در یك قانون آمده باشد كه‏
از توحید باید بعنوان یك ارزش انسانی دفاع كرد معنایش این نیست كه‏
تهاجم جایز است ، معنایش این است كه توحید یك ارزش معنوی است و
دائره دفاع هم آنقدر وسیع است كه شامل اینجور ارزشهای معنوی میشود .
بله در عین حال مطلبی كه گفتیم دو مرتبه تكرار میكنیم اسلام نمیگوید
برای اینكه توحید را تحمیل كنید بجنگید چون تحمیل شدنی نیست ، چون‏
ایمانست ، ایمانرا باید تشخیص داد و آزادی یعنی رفع مانع از فعالیت یك قوه فعال و پیشرو ، ولی عقیده به این‏
معنی نوعی ركود و جمود است . آزادی در ركود مساوی است با مفهوم آزادی‏
زندانی در بقاء در زندان و آزادی آدم به زنجیر بسته در بسته بودن ، و تفاوت در اینست كه زندانی و زنجیری جسم حالت خود را
حس میكند اما زندانی و زنجیری روح حس نمیكند . اینستكه ما میگوئیم‏
آزادی عقیده‏ای كه ناشی از تقلید و تبعیت محیط است نه از تفكر آزادی‏
معنی ندارد .

سه شنبه 17/5/1391 - 21:45 - 0 تشکر 496485

جزیه


مسئله دیگری كه در پایان بحث باید طرح كنیم مسئله " جزیه " است .
در متن آیه كریمه آمده است كه با اهل كتاب ( مطلقا یا آنانكه ایمانشان‏
حقیقی و واقعی نیست ) بجنگید تا آنگاه كه جزیه بدهند . جزیه چیست ؟ آیا
جزیه یعنی باج دادن و باج گرفتن ؟ آیا مسلمانان كه در گذشته جزیه‏
میگرفتند در واقع و نفس الامر باج میگرفتند ؟ باج بهر شكل باشد زور است‏
و ظلم است و خود قرآن ظلم را به هر شكل و بهر صورتی نفی میكند . جزیه از
ماده جزا است ، جزا در لغت عرب هم در مورد پاداش بكار برده میشود .
هم در مورد كیفر ، اگر اینجا جزیه جزای كیفری باشد میشود كسی ادعا بكند
كه این مفهومش همان باج گرفتن است ولی اگر مفهومش پاداش باشد - كه‏
هست - موضوع عوض میشود .
قبلا گفتیم كه بعضیها ادعا كرده‏اند كه اساسا جزیه لغت معرب است ، نه‏
عربی ، و فارسی هم هست ، معرب كلمه " گزیه " است و گزیه لغتی فارسی‏
است و این همان مالیات سرانه‏ای بوده است كه برای اولین بار انوشیروان‏
در ایران وضع كرد ، وقتیكه این لغت آمد در میان اعراب طبق قاعده معمول‏
گاف تبدیل به جیم شد و عربها بجای گزیه گفتند جزیه پس جزیه مفهومش‏
مالیات است و بدیهی است كه مالیات دادن غیر از باج گرفتن است . خود
مسلمین نیز باید انواعی مالیات بدهند . چیزیكه هست شكل مالیات اهل كتاب با مالیاتی كه مسلمین می‏پردازند فرق میكند ولی این نظر
نظریست كه متكی بر یك دلیل نیست بعد هم ما بلغت كار نداریم ریشه‏
لغویش هر چه میخواهد باشد ما باید از روی احكامی كه اسلام در مورد جزیه‏
وضع كرده است ببینیم ماهیت آن چیست ؟

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.