جویا جهانبخش
بلای كاتبان باسواد
یكی از عیب های عمده در كارِ برخی كاتبانِ روزگارانِ پیش، «دانش» و «اطّلاعِ» ایشان از موضوعی بوده است كه در آن قلم میزدهاند!! شاید از این سخن در شگفت شده باشید، ولی حقیقت همین است كه بسیاری از متن ها را كاتبانِ باسواد، بیش تر مَسخ و تحریف كردهاند تا كاتبانِ كمْ سوادِ صورتْ بَردار.
درست است كه كاتبانِ كمْ سواد به سببِ ناآگاهی از واژه های غریب و اصطلاح های فنّی، زمینه ی بَدْخوانی و تصحیف و تحریفِ این واژه ها و اصطلاح ها را فراهم میآورده و با جا به جا گذاشتنِ نقطه ها و درهم نوشتنِ حرف ها و جا به جا كردنِ مبانی كلمه، گاه تَماثیلِ مُبْكی لایقْرَئی آفریدهاند كه بازشناسی أصلِ آن ها تَسمه از گُرده ی مصحِّح میكشد!، ولی كاتبانِ باسواد نیز به ویژه اگر از عنصرِ أمانت كمْ بهره باشند، بلایی به سرِ متن میتوانند آورد كه نمونه ی آن در أغلبِ متن های أدبی پُرخواننده پیشِ چشم است!!
شاهنامه ی فردوسی در درست ترین نُسخه اش ـ كه به گمان من، همانا دستنوشتِ موزه ی بریتانیا مورَّخِ ٦۷۵ ه. ق. است، و به هر روشی اگر در درست ترین بودن آن مناقشه برود، باید پذیرفت كه قدیمی ترین نسخه ی كاملِ شاهنامه است ـ، حدودِ «۴۸۲۰۰» (چهل و هشت هزار و دویست) بیت دارد و گویا حجمِ سُروده ی أصلی فردوسی نیز باید در همین حدود بوده باشد. أمّا نسخههایی از شاهنامه هم میشناسیم كه نزدیک به هفتادهزار بیت شعر دارد كه همه از فردوسی و جزوِ شاهنامه قلمداد شدهاند! قابلِ توجّه است كه گاه بخشِ كلانی از یك منظومه ی حَماسی دیگرـ مثلن: بُرزونامه ـ به اندك مناسبتی به چُنین دستنوشت ها راه یافته و به متنِ شاهنامه إِلحاق شده است!
چُنین إِلحاق های گشاده دستانه و متنْ شناسانهای (!) كه از راه پیوند و «وَصله زنی»ی متن های حَماسی گوناگون حاصل شده و أحیانن ذوِِق شعری كاتب و شوِِق تقلید از فردوسی نیز آن را چَربتر كرده است، پی آمدِ بی أمانتی كاتبانِ باسواد و حتّا شاعر و أدیبی است كه ـ بی إذنِ دخول! ـ در تكوّن حَماسه ی ملّی ایران مشاركت فرمودهاند. و احتمالن چون شاهنامه را میراثِ مشتركِ همه ی ایرانیان تلقّی مینمودهاند، به دلخواهِ خویش و به تناسبِ تشخیصِ مصلحت، در این ملكِ مُشاع، دخل و تصرّفها كردهاند!
بیت های نغز و پرمغزی كه به نسخِه های دیوان های سعدی و حافظ إلحاق شده، و أحیانن تصرّفاتِ هنرمندانهای كه شعرِ این بزرگان را مطابقِ هنجارهای أدبی و ذوِِ زبانی زمانه ی خود «جرح» و «تعدیل» میکرده است، هیچ كدام ناشی از فكر و فرهنگِ مردمِ كتابْ ناخوانده ی كمْ سواد نمیتواند باشد. دانشمندان و أدیبان و ذوقْمَندان بودهاند كه چُنین دستكاری ها میكردهاند.
بسیاری از دستبُردها در متن های تاریخی و تفسیری و...، از روندِ تصرّفاتِ آگاهانه ی كاتبانی حكایت میكند كه آگاهانه ـ و چه بسا به سائقه ی «إحساسِ وظیفه»! ـ، این نگارش ها را «كهنه زدایی» كرده از تعبیرهای نامأنوس میپیراسته و به زبان و فرهنگِ عصرِ خویش نزدیك میكردهاند.
گاه این دستبردها و دِگَرسازی های عَمدی و آگاهانه حتّا متنشناسی متخصِّص را در بازشناسی ضبط های أصیلی كه توسّطِ كاتبان خوانده شده و سپس امروزینه شدهاند، یاری میرساند؛ چه، از منطقِ معینی در تبدیل و تغییرِ واژگان پی روی میكند.
واژه ی كهنِ «سوتام» (به معنای كم و ناچیز) نمونهای از این ضبط های دیرین است كه با تصرّفِ آگاهانه ی كاتبان از دستنوشت های متأخّرِ شاهنامه زدوده شده، و بدینسان بدونِ تغییری بنیادین در معنای شعر، سخنِ فردوسی به زبانی مفهومتر برای پسینیان بازسَرایی شده است.
فردوسی سُروده بوده است:
به سوتام را بس كن از خوردنی / مجو ار نباشدت گستردنی
( شاهنامه، ج ۹ ب «۱۴۵۸» از داستان پرویز)
وانگهی كاتبانِ باسواد كه واژه ی «سوتام» را كهنه و نامأنوس تشخیص دادهاند، شعرِ او را این سان بازسَرایی كردهاند:
به كمتر (یا:به اندك) خورش بس كن از خوردنی / مجو ار نباشدت گستردنی
یكی از دستنوشت هایی كه استاد سیدعبداللّهِ أنوار در تصحیحِ متنِ أساس الاقتباسِ ، خواجه نصیرالدّینِ توسی به كار بُردهاست، نمونهای است از نسخههایی كه به سببِ سادهسازیها و تصرّف های عمدی و آگاهانه ی كاتبِ مطّلع از دانشِ مورد بحث در متن، از حَیزِ انتفاعِ تامّ و استنادِ شایسته افتاده است. این دستنوشت كه مُوَرَّخِ ۱۲۵٦ ه.ق. است و با نسخه ی مورَّخِ ۹۲۷ ه.ق. نیز مقابله شده بوده، به سببِ دستكاری ها و ابتكارهای شخصی كاتبی كه گویا بركنار و ناآگاه از مباحثِ موردِ بحثِ خواجه ی توسی نبوده ست، أصالت و أمانتِ مطلوب را از دست داده و از همین روش در تصحیحِ متنِ أساس الاقتباس جُز یك جا از سوی استاد أنوار موردِ استناد و اعتماد واقع نشده است (نگر: تعلیقه بر أساس الاقتباس ، ۱/۱۴).
چه خوب بود چُنین كاتبِ مطّلعی به جای تخریبِ أساس الاقتباسِ خواجه ی توسی، تحریری از أساس فراهم كند و به جویندگانِ علومِ عقلی پیشكش دارد. در این صورت، از یك سو، با ویرانگری و بیأمانتی در كاخِ استواری كه خواجه پی افكنده بود خَلَل نمیانداخت، و از سوی دیگر، نگارشی نو و أثری جدید به كتاب خانه ی بزرگِ إسلامی تقدیم میداشت.
استاد مجتبی" مینوی در یكی از گفتارهایش إظهارِ تأسّف و تعجّب كرده است كه چرا كاتبی كه میتواند بیتی بدین زیبایی بسراید كه:
مَنَم عیسی آن مُردگان را كنون / روانْشان به مینو شده رهنمون
به جای إلحاق این بیت به شاهنامه و دخل و تصرّف در كتابِ فردوسی، خود منظومهای حَماسی نسروده و بر غنای گنجینه ی أدبِ پارسی نیافزوده است!
نگاهی به میراثِ مخطوطِ گذشتگان نشان می دهد زیانی كه از كاتبانِ باسواد دیدهایم، چندان كم تر از زیان های بی سوادی كاتبان نبوده است. دردِ أصلی بی أمانتی است! بی أمانتی در نقلِ میراث های علمی و أدبی!... دردی كه هنوز هم دامنگیرِ ماست.
- - -
از: مرکز پژوهش میراث مکتوب