• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 12042)
شنبه 5/5/1387 - 15:7 -0 تشکر 49310
سنگر

بسم رب الشهدا

 

سلام

  

اگه می خوای به شهدا چیزی بگی 

   

اگه دلخوری

 

اگه درد و دل داری

 

اگه می خوای گریه كنی

 

اگه می خوای بخندی

 

اگه حرفی توی دلت مونده كه نمی دونی كجا باید بزنیش.

 

اینجا بزن

 

اینجا خلوتگاه دفاع مقدسی هاست

 اینجا سنگر

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


دوشنبه 17/5/1390 - 14:48 - 0 تشکر 349678

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

به این می‌گن عشق‌بازی با خدا

پدید آورنده : کمیل اراک ،پایگاه حوزه

«ابوالفضل اسدی» معروف به دایی ابوالفضل که از هر کدام از بچه‌های جبهه و جنگ اراکی بپرسی حداقل یک خاطره از خوبی‌هایش به یاد دارند. این‌قدر مهربان بود که همه بهش می‌گفتند دایى. این شهید والامقام در سال 1344 دیده به جهان گشود و در هفتم شهریورماه 1366 در منطقه شلمچه به دیدار معبود شتافت و تُنگ شیشه‌ای دنیا را شکست و به عالم ملکوت پیوست.

زمان جنگ در هر مرخصی که به شهر می‌آمدیم در ایام مرخصی هر روز بعدازظهر بچه‌های جنگ در مرکز شهر اراک که همان میدان شهر است جمع می‌شدیم. یک روز دم‌دمای غروب و هنگام اذان مغرب، دایی ابوالفضل به من گفت بیا می‌خوام ببرمت یک‌جا کیف کنیم. من اول فکر کردم می‌خواهیم برویم نماز جماعت. دنبالش راه افتادم بدون این‌که معنی حرفش را بفهمم.

به یک مغازة کبابی رفت و پنج شش سیخ کباب خرید. باز هم بدون اینکه حرفی بزنم دنبالش راه افتادم. به یکی از محله‌های فقیرنشین شهر رفتیم و در خانة محقری را زد. پیرمردی در را باز کرد. از احوال‌پرسی او مشخص بود که دایی ابوالفضل را می‌شناسد. با تعارف آن مرد وارد خانه که تمامش تشکیل شده بود از یک اتاق، شدیم.

پیرزنی در گوشه اتاق، و دو بچه حدود هفت و نه ساله عقب‌افتاده ذهنی هم در کناری بودند که با دیدن دایی به شور و شعف آمدند. بعد از این‌که کلی با آن بچه‌ها بازی کرد، دایی با دست خودش لقمه از نان و کباب درست می‌کرد و در دهان آن بچه‌ها می‌گذاشت و هی با کلمات شوخ آنها را می‌خنداند. خلاصه، غذا دادن به بچه‌ها تمام شد و دایی از مادر بچه‌ها خواست لباس تمیز بدهد تا لباس بچه‌ها را عوض کند. بعد از عوض کردن، لباس‌های چرک را شست و بعد از آن با دادن مبلغی پول از اندک حقوقی که بابت جبهه بود، یعنی همان دو هزار تومان در ماه که همان روزگار هم از نصف حقوق یک کارگر که در شهر خود روزی هشت ساعت کار می‌کرد هم کم‌تر بود، به آن خانواده داد و از آن محل خارج شدیم و در تمام مدت که ما در آن مکان حضور داشتیم از زبان آن پیرمرد و پیرزن که انگار غم و غصه دو فرزند عقب‌مانده‌شان به پیری زودرس مبتلایشان شده بودند به جز دعا در حق ایشان چیزی نشنیدم.

 بعد از خروج از آنجا گفتم دایی چه‌کار کردى؟ گفت به این می‌گن عشق‌بازی با خدا. سعی کن همیشه به دیگران کمک کنى.

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

سه شنبه 18/5/1390 - 10:49 - 0 تشکر 350052

سلام

شکری جان ممنون....

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

چهارشنبه 30/6/1390 - 0:38 - 0 تشکر 368254

سلام

من یا بهتر بگم ما یه سنگر خوشکل داشتیم

تودانشگاه وقتی دلمون می گرفت از رفتارای جورواجور...

وقتی دلمون میخواست کاری کنیم برا هم قطارامون...

یه سنگر بود،فرمانده داشتیم،وکلی دوست با صفا که آماده بودند بشنوند وهمراهی ات کنند...

شرف الامکان بالمکین   رااونجا باور کردم

اما حالاازاون سنگر بیرون شدیم چون ماها را باهم نمیخواستند مسول جدید

2آمون کنید  تاتوی راه بمانیم

اگه شما یه سنگر دارید قدرش را بدونید

يکشنبه 3/7/1390 - 9:46 - 0 تشکر 369905

بسم رب الشهداء والصدیقین

السلام علیک یا صاحب الزمان

سلام

کاش طوفانی بگیرد ، کاش ...        

بچه های تفحص ، شما که لیاقت دیدار و گفتگو با شهدا را دارید از درد های ما برایشان بگویید شما نایب الزیاره باشید شما به خط شکنان شیر دل آن شب ها بگویید که سراغمان را بگیرند و لااقل به خوابمان بیایند و با ما درد و دل کنند ، از ارتفاعات پوشیده از برف ( گرده رش و قمیش و ماووت ) چکمه های گل آلودشان که دنیای شکم پرستان و زر پرستان را لجن مال کردند

" تقدیم به عزیزان جان بر کف گروه های تفحص مفقودین "
شنیدم هنوز برو بچه های تفحص به دنبال شهیدان گرمای بی تاب کننده شلمچه و فکه هستند . به دنبال استخوان های یخ زده سرمای کشنده " ماووت " ، به دنبال خط شکنان شیر دل " ام الرصاص " و " سهیل " ، به دنبال باقی مانده پیکر های کوچک و زخم خورده از خصم زبون در " خرمشهر " ، به دنبال عارفان خداجویی که خمینی (ره) به خلوص و صفای آنها غبطه خورد ، به دنبال فرزندان حضرت زهرا (س) که به نامش جان باختند ...
از برادری شنیدم یکی از بچه های عارف و دل باخته تفحص در خواب شهیدی را در تابوت دیده که استخوان های پوسیده شده اش به گوشت و پوست تبدیل گشته ، از تابوت بلند شده و ایستاده و پدر و مادرش را به آغوش کشیده ، آن برادر قبل از این که بگوید ( ای شهید عزیز ما را هم شفاعت کنید ) ، شهید سرش را به سوی او برگردانده و آرام گفته : * ما تمام شما را مد نظر داریم هر کس در امر تفحص پیکر ما مفقودین فعالیت دارد مورد نظر و شفاعت ماست و ما همگی را می شناسیم * حتی زن و بچه های شما را ، ( شما بچه های زحمت کش تفحص همگی مورد شفاعت شهدا قرار گرفته اید ) .خوش به سعادتتان، دیگر چه میخواهید ؟ چه اجری بالاتر از این ؟ چه مزدی با ارزش تر از این ؟ می دانید به خدا دلم گرفت و به شما غبطه خوردم ، زمانی که این قصه را شنیدم . ای کاش ما را هم مورد توجه قرار میدادند ای کاش به داد ما جسد های متحرک و غرق در مادیات و راحت طلبی ، قربانیان حسرت هم می رسیدند ، ای کاش ما را از این دنیای سراسر شهوت و تفاخر و تکاثر نجات میدادند و نزد باری تعالی شفاعت میکردند . ای کاش نام ما را هم نزد عزیز زهرا میبردند ، ای کاش در گوش ما هم آرام آرام زمزمه میکردند ، از حسین ( ع ) برای ما می گفتند ، از زهرای پهلو شکسته برایمان میگفتند از خمینی برایمان می گفتند از لبخندش که هنوز حسرت آن به دلمان مانده ، برایمان می گفتند ، خوشا به حال شما که در نظر آنانید،شنیدم هنگام پیدا کردن پیکر مطهر شهیدان حسابی با آنان خلوت میکنید ، زمزمه میکنید و درد و دل می کنید، عشق بازی می کنید ، دیگر چه لذتی بالا تر از این ، چه عشقی بالا تر از این ،شمستان را پیدا کردید ، شمستان را به رخ بکشید و بلند بلند بگوئید : {ای مولوی دکان شمست تخته گردید / وقتی که خون در قلب شمسم لخته گردید / گر عشق ، شمست را به میدان یکه اش کرد / میدان مین ، شمس مرا صد تکه اش کرد}افتخار کنید و ببالید که پاک ترین و زیبا ترین عشق را نصیب خود کردید ، خوشا به حالتان ، ما هنوز در داغ فراغ آنها می سوزیم و افسرده خاطریم ، حتی دریغ از یک خواب ، از ... ای کاش در رویا در جلوی چشمان گناه گرفته ما ظاهر می شدند تا لااقل ما برایشان حرف بزنیم از در صحنه ماندنها ،ازبریدن ها ، از استقامت ها از زخم زبان شنیدن ها ، برایشان بگوییم ، از دردهای ناتمام بچه های جبهه بگوییم از کوله پشتی های رزممان که مرکب مهمات و قرآن و عکس امام و وصیت نامه و جیره خشک بود ، بگوییم که حالا بر پشت عزیز دردانه های فرهنگ ندیده خط گرفته از غرب ( رپ ) قرار گرفته ، از چفیه خونین که سنبل بی آلایشی و از خود گذشتگی و ایثار و شجاعت بود ، بگوییم که حالا بر سر دخترکان خود باخته قرار گرفته است ای کاش : ... ای کاش

بچه های تفحص ، شما که لیاقت دیدار و گفتگو با شهدا را دارید از درد های ما برایشان بگویید شما نایب الزیاره باشید شما به خط شکنان شیر دل آن شب ها بگویید که سراغمان را بگیرند و لااقل به خوابمان بیایند و با ما درد و دل کنند ، از ارتفاعات پوشیده از برف ( گرده رش و قمیش و ماووت ) چکمه های گل آلودشان که دنیای شکم پرستان و زر پرستان را لجن مال کردند ، برایمان بگویند و ما درد های بچه های بسیجی جبهه ، آنها برایمان از میهمانی و بزم های خودشان و ما از مهمانی ها و بزم های شیطانی آنچنانی ، آنها برایمان از شب های پر ستاره ، ( شلمچه - فکه و بازی دراز ) بگویند و ما از شب های زشت و بد منظره ( شب ماه ) کوههای درکه و دربند . بچه ها به شهدا بگویید ما حاضریم باز هم از آب های گندیده * جزیره * استفاده کنیم ، حاضریم سختی های جبهه را به دوش بکشیم ولی در میان شما باشیم با شما بخندیم و با شما گریه کنیم ،زیارت عاشورا بخوانیم ، بیش از این دل ما را نسوزانید ، ما را هم به بزمتان دعوت کنید ما را هم به دیدار پیامبر ( ص ) و حسین ( ع ) و به دیدار خمینی ( ره ) ببرید و ما را هم در نزد خدا شفاعت کنید ، مگر نه این است که ما با شما میثاق بستیم و دفتری به یادگار امضا کردیم که : هر کس مجنون ترین بود و پر کشید ، هوای دیگری را داشته باشد ما را هم با خود ببرید شما که عهد شکن نبودید دوست داشتیم ما هم میتوانستیم در میان بچه های تفحص باشیم و لااقل با استخوانهایتان مانوس شویم ، با استخوانهایتان زیارت عاشورا را بر گذار کنیم و دعای کمیل،توسل بخوانیم ، اکنون چاره چیست جز این که صبر کنیم تا در رویا زیارتتان کنیم. صبر کنیم تا استخوان هایتان را زمانی با مرکب های آذین بسته و پرچم خونین جمهوری اسلامی به معراج بیاورند ، در آنجا با شما حرف بزنیم ، اما شما را به جان زهرا ( س )  از ما نپرسید و به روی تابوت های معطر به عطر گل یاس تان ننویسید که ( بعد از ما چه کردید ) ای پاره های دل خمینی ، دست ما را هم بگیرید .

منبع:سایت ساجد

اللهم عجل لولیک الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

يکشنبه 10/7/1390 - 15:28 - 0 تشکر 371646

سلام بر شهید و شهادت ...

دلم برای شهدا بسیار تنگ تنگ شده ...

شهدا خوش به احوالتون...

سه شنبه 26/7/1390 - 10:34 - 0 تشکر 376309

دلتنگم  دلتنگ آن روزها  و آن بچه ها  شاید  تعجب کنید  اگر بدانید  آن روزها   من هنوز کودکی  بیش نبودم اما از  روزی که خودم را شناختم و توسط پدر و مادرم با شهدا آشنا شدم آرزو می کنم کاش من هم شهید می شدم آنها  با خودشان بوی بهشت  را در زندگیمان  پخش می کنند. با همت بلند و  مردانیگشان   ما را برای   سالهای طولانی در برابر  کیته و خشم دشمنان  قسم خودره مان  بیمه  کرده اند. دشمنانی که   از ما  زخم خورده اند  چرا که باور نمی کردند  عاشقانی پیدا شوند که از همه چیزشان برای  وطن  عزیزشان و اسلام دین  رستگاری انسانها بگذرند. آنها در حق ما و تمامی بشریت  حق دارند. آنها  یک قدم ما را به ظهور عزیزمان  نزدیکتر کرده اند.

و اما ما چه کرده ایم. آیا ما هم آماده ایم  به ندای آقایمان لبیک بگوییم ؟ آیا ما هم  در صف سربازانش خواهیم بود  انشا ا... هر روز از شهدا می خوانم   عشقشان به خانواده  و اخلاصشان مرا  شگفتزده می کند. چگونه از عشقشان گذشتند و  کانون گرم خانواده  را ترک گفتند. چه افتخاری است برای  ما که  در کشورمان  همچنین شهدایی داریم و درهمسایگی آنان زندگی می کنیم.

و اما شهدای عزیز مطمئن باشید   هرگز اسلحه تان بر زمین نخواهد ماند. ما هم  قسم شده ایم  تا ظهور مهدی عزیز مان ثابت قدم  بمانیم و از مشکلات و سختی ها را  نهراسیم. ما درس خواهیم خواند و  بر دانسته هایمان خواهیم  افزود، کشورمان را  خواهیم  ساخت فرزندان خوب تربیت خواهیم کرد. دنیا و   زیورهایش چشممان  را کور نخواهد  کرد. انشا ا...  با علی  خواهیم ماند و از اهل کوفه نخواهیم بود. ارزو دارم مرگ  من شهادت باشد و چه سعادتی   بالا تر از این.

سه شنبه 26/7/1390 - 20:57 - 0 تشکر 376718

آره چه سعادتی بالاتر از شهید شدن

          کربلای جبهه ها یادش به خیر       سرزمین نینوا یادش به خیر               

 

       "شادی روح امام و شهدا صلوات"          

 

                                               

 
 
شنبه 7/8/1390 - 21:38 - 0 تشکر 381187

سلام

دلم خیلی هوای جنوب کرده..

کربلای جبهه ها یادش بخیر

شهدا را یاد کنیم با ذکر یک صلوات

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

 یا علی

الهی چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

--

 http://www.slm7.blogfa.com/

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.