احساس مورد تمسخر قرار گرفتن از کجا نشأت می گیرد
الف _ احساس مورد تمسخر قرار گرفتن از طرفِ چیزهای بی جان
این احساس که مدادی بر زمین می افتد یا کشویی که باز نمی شود با هدف مشخصی خواسته های فرد را ناکام می گذارند . ناکامی و سرخوردگی حاصل از شیء بی جان با این حس که این شی ء فرد را تحقیر می کند تشدید می شود . این شیء به شی ء ای مأیوس کننده عمل می کند تا نشان دهد که به هوش فرد یا شأن و مقامش احترام نمی گذارد و در زمینۀ این امور با این فرد و دیگرانی که اورا قبول دارند هم عقیده نیست .
مثلأ : وقتی آسیب می بینیم ، وسوسه می شویم که اعتقاد پیدا کنیم چیزی که به ما آسیب زده ” عامدانه ” این کار را کرده است . وسوسه می شویم از جمله ای که بندهایش با ” و ” به هم مرتبطند به جمله ای برسیم که بندهایش با ” برای اینکه ” به یکدیگر مرتبطند؛ یعنی از این فکر که ” مداد از روی میز افتاد و من حالا عصبانی هستم ” به این عقیده برسیم که ” مداد از روی میز افتاد برای اینکه مرا عصبانی کند ” !
ب_ احساس مورد تمسخر قرار گرفتن از طرفِ جانداران
چنین احساسی از ” عجز و فرومایگی ” افراد سرچشمه می گیرد . چنین افرادی منتظر توهین دیگران هستند و پشت این آمادگی ، این ترس نهفته بود که شاید سزاوار تمسخر هستند . وقتی ظن می بریم که هدف مناسبی برای آسیب دیدن هستیم ، چندان دشوار نیست که به این عقیده برسیم که کسی یا چیزی می خواهد به ما آسیب بزند. ” فلانی به من اجازۀ ملاقات نداد ، ولی به بقیه اجازۀ ملاقات داد ” ؛ ” او با تکبر و سردی با من برخورد کرد یا صریحأ به حرفم خندید ” ؛ او به من صدر مجلس را تعارف نکرد ، بلکه مرا دم در نشاند ”
ممکن است این وقایع دلایل ساده ای داشته باشند . او امروز به من اجازۀ ملاقات نداد ، زیرا می خواست مرا هفتۀ بعد ببیند . به نظر می رسید که او به من می خندد ، ولی این تیک عصبی صورتش بود . اما وقتی دچار عجز و فرومایگی باشیم این ها اولین تبیین هایی نیست که به فکر ما می رسد .
پس باید دربارۀ احساسات ابتدایی خود تأمل کنیم و بی درنگ بر اساس دستورهای آنها عمل نکنیم . باید از خود بپرسیم اگر کسی جواب نامه ای را نداد ، آیا قطعأ می خواسته مارا ناراحت کند ، و آیا کلیدهای گمشده قطعأ دزدیده شده اند ؟!
برای سنجش سطوح درونی نفرت ما از خویش و دوستی ما با خود راه ساده ای وجود دارد : باید ببینیم چگونه به سر و صدا واکنش نشان می دهیم .
شخصی نزدیک ورزشگاهی زندگی می کرد . دیوارهای خانۀ او نازک و سر و صدا همیشگی بود . او این شرایط را اینگونه شرح می دهد :
تصور کن چه صداهای گوناگونی در گوشم می پیچد! برای مثال وقتی ورزشکاری با چرخاندن وزنه های سربی سرگرم ورزش است ، وقتی او به شدت مشغول کار است یا تظاهر به آن می کند ، می توان صدای غرغر او را بشنوم و هر وقت نفس محبوس خود را آزاد می کند می توان صدای نفس نفس زدن های خس خس مانند تیز او را بشنوم . وقتی توجهم به فرد کم تر فعالی جلب می شود که از مشت و مال معمولی خوشحال است ، می توانم صدای ضربات دستی را که شانه های او را مشت و مال می دهد بشنوم . به اینها باید دستگیری گاه و بی گاه جیب بری را اضافه کرد و نیز صدای شخصی را که همیشه دوست دارد صدای خود را در حمام بشنود ؛ آرایشگر با صدای گوشخراش بلندش و …
برای اینکه آرام باشیم و آرامش داشته باشیم ، باید اطمینان داشته باشیم که آنهایی که سر و صدا می کنند هیچ چیزی دربارۀ ما نمی دانند . باید بین سر و صدای بیرونی و درونی تفاوت قائل شد . ما نباید وارد سناریو هایی بشویم که تفاسیر خوشبینانه ای از انگیزه های دیگران ندارند.
ازاین پس ، سر و صدا هرگز خوشایند نخواهد بود و لزومی نخواهد داشت که ما را عصبانی کند:
اشکالی ندارد که بیرون ، همه جا و همه کس شلوغ باشند .مشروط به اینکه در درون ما هیچ آشفتگی وجود نداشته باشد .