بازم نسیم ربنا بر گوش جانم می رسد
آوای دلجویی ز ما از آسمانم می رسد
مهمان شوید ای عاشقان ،گردیده ایزد میزبان
بر عاصیان اینک امان، از قدسیانم می رسد
رمضان بود آرام دل، تا که برآید کام دل
پر کن دمادم جام دل، رطل گرانم می رسد
لطفی رسد تا بیکران، هر دم بسوی بندگان
من میزنم بر خود زیان، ورنه امانم می رسد
آیید پای امتحان، در این زمان ای عاشقان
بشکن ز دامت بند جان، چون نردبانم می رسد
در روزه جانان را ببین، راه وصالش را گزین
با او نباشی تو غمین ،آن دلستانم می رسد
بند زبانت را بگیر،تا که بیفروزی ضمیر
بر هر کسی خرده مگیر، بند دهانم می رسد
خواهی رها گردی ز آز، دستی ببر بر بی نیاز
خود را بیارا در نماز، تا ارمغانم می رسد
هر جا «مبینا» در خطر، افتی بخوانش در سحر
گردد نهالت بارور، برگ ضمانم می رسد
نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران
وزن شعر: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن