• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 3468)
يکشنبه 18/4/1391 - 12:34 -0 تشکر 469860
خالص یعنی چه؟



امام صادق (ع)‌ می‌فرماید:‌ «النِّیَّةُ أَفْضَلُ مِنَ الْعَمَلِ أَلَا وَ إِنَّ النِّیَّةَ هِیَ الْعَمَل‏» « نیت برتر از عمل است، بلكه همان عمل است.»

هیچ عبادتی بی نیّت خالصانه مقبول درگاه حق تعالی نیست.  ( امام خمینی (ره) چهل حدیث امام، حدیث بیستم )



خالص یعنی چه؟


خالص یعنی پسند خدا را ببینی نه غیر او را


خالص یعنی فقط خدا ثناگویت باشد و برای جلب توجه و كسب آبرو و محبوبیت پیش غیر خدا كاری نكنی.


در كار خالص زیبایی و كیفیت و نیّت عمل مهمتر از كمیّت آنست. كار اندك،‌ با نیّت قرب را بر كار بسیار با ریا ترجیح دهی. خالص یعنی خودت را برای خدا بخواهی، نه خدا را برای خودت و در یك كلام خادم خدا شوی و ملك او و دلت خانه او..


خالص یعنی بعد از هر كاری مراقب باشی تا با ریا و منت و آزار تباهش نكنی و مبادا ! ذكری از آن بیاوری.


خالص یعنی شرك ریا در نیتت وارد نشود یا برای حبّ ریاست و مقام كاری نكنی.


در كار خالصِ برای خدا، رسیدن به حور و قصور بهشتی جایی نمی‌یابی كار خالص همه‌اش یقین است و قوت ایمان، شك و شرك راهی ندارد.



-------------------



هر چه به كار خود مغرور نشویم، خالصتریم.

هر چه در كارمان متواضع باشیم، خالصتریم.

هر چه كارهای خوبمان در برابر عظمت او، به چشممان نیاید، خالصتریم.

هر چه در كارمان توقع مدح دیگران را نداشته باشیم،‌ خالصتریم.

هر چه در كارمان مستقلاً ، اعتماد به غیر خدا نداشته باشیم خالصتریم.



اهل معرفت نماز شب می‌خوانند نه برای وسعت روزی ، صدقه می‌‌دهند نه برای دفع بلا. زكات مال می‌پردازند نه برای توسعه‌ی مال، كه همه و همه را برای قرب حق و رضایت دوست می‌دهند.

(برگرفته از سخنرانی استاد محترم سركار خانم زهره بروجردی  سایت http://www.emamraoof.ir )



خدا در همین نزدیکی است
يکشنبه 27/5/1392 - 19:26 - 0 تشکر 634667

لیلای او گفته است :

سلام
ممنون از شما
اون لینک رو زدم تو favorite تا سر فرصت مطالعه ش کنم.
...................
سوالات من؟!
بیخیال!
مثل این میمونه شما از من بپرسی دو دو تا چند تا؟! :)
الآن مهم ترین سوالم اینه که تاسیسات بیمارستان رو چه کار کنم زودتر تموم شه :) (پروژه کارشناسیم)

من یه اخلاق بد دارم که اگه برم سمت یه کار باید تا تهش برم. گذشته اون زمانی که من درگیر فلسفه بودم. مقداری تاریخ فلسفه (غربی و اسلامی) خوندم بعد به این نتیجه رسیدم که فلسفه اگه میخواد من رو برسونه به جایی که باید، باید حسابی براش وقت و حوصله بذارم. حسابی نه ها! حسااااااااااااااااااااابی! از یه طرف بسیاری از فیلسوفان رو دیدم که هی دارن حرف های همدیگه رو رد میکنن. گفتم علی! اگه بری تو این وادی، آخرش میشی مثل یکی از همینا دیگه! یه چی رو با قاطعیت میگی ولی از دید یکی دیگه معلوم نیست درست باشه. و من به دنبال حقیقت مطلق هستم. نه نسبی. الآن بعضی یادداشت هام رو دارم. مثلا توش نوشتم این دکارت رو چه حساب این حرف رو زده؟ یا گفتم هیوم حرفا منطقی تر از دکارت میزنه ولی نفهمیدم واسه چی به جبر رسید؟! ربطش رو نفهمیدم!

-سلام. اخلاق بد؟ این که عالیه.
دنبال رسیدن به جایی هستید؟! راه خودش مقصده. رفتن رسیدنه.
اینکه میگید "دنبال حقیقت مطلق هستم" در فلسفه غرب سالهاست که منسوخ شده. اصولا ممکن نمیدونن چنین چیزی رو(نه اینکه حقیقت رو منکر باشند،بلکه یافتن اونرو محال میدونن در نتیجه جستجویش را بیهوده) . حالا نظر اونا مهم نیست! ولی راستش خود منم تو این قضیه چالش دارم. که بماند. بحث بیخ پیدا میکنه. البته اشتباه نشه نسبی گرا نیستم نه. اگه خدا بخواد و بار بخوره بحث خواهیم کرد.
یادش بخیر جلسات دکارت ما خیلی شیرین بود نقد جمعی میکردیم. در مورد جبر هم اگه هیوم به جبر نمیرسید من تعجب میکردم! اصولا اونایی که به جبر نمیرسند باید برای من دلیل بیارن! که تا الانش قانع نشدم!

این اولا.
دوما اینکه تو اوج آمپاس فکری، یه سفر مکه برنده شدم! بسیار کمکم کرد که آرامش فکری داشته باشم و نه تنها اون آرامش بعد از دو سال برام باقی مونده بلکه به روز هم شده :)
الآن مدل سوالام عوض شده.
چون دغدغه ام عوض شده. یا بهتر بگم کامل تر و پخته تر و واضح تر شده.
سوالام اجتماعی شده! به زندگی روزمره ام نزدیک تره. مطمئنم تهش به جای خوبی میرسه. مثل هیوم به جبر نمیرسه :) خلاصه اتلاف اکسرژیش خیلی کمتره.

-بسیار خوووب. خدا این آرامش رو براتون نگه داره. سوالای اجتماعی داشتن خیلی مبارک و مفیده. راستش من نیز از این دست سوالات فراوون دارم. اما ته این سوالات باز هم میرسم به همون سوالات بنیادی ام. نمیشه کامل تفکیکشون کرد. کار درسته که در غرب انجام شده وحدت و آمیختگی  همین مسائل اجتماعی با فلسفه و جهان بینیشون هست. بطوریکه فیلسوفان متاخر عموما در مورد مسائل کاربردی و اجتماعی هم نظریه پردازی میکردند. از جمله مارکس،ژان پل سارتر،راسل،پوپر،جان دیوئی،ویلیام جیمز و...
اما فلسفه اسلامی ما هنوز تو همون آسمونا جاخوش کرده. و به خواب 300 ساله اصحاب کهف فرو رفته(نظر شخصی بده و برخیاست!)

مثلا یه سوال که این روزا درگیرشم اینه:
میشه آدم کاری کنه که برای خودش نباشه؟! چه جوری؟ اصلا درک نمیکنم مثلا شهید چمران میگه:
چه زیباست توکل به خدا کردن و در میان ظوفان ها با اطمینان قلب پرواز نمودن و در معرکه حیات و ممات بی پروا به آغوش شهادت رفتن و از همه چیز خود گذشتن و به آزادی مطلق رسیدن

-جالبه یه تاپیکی قبلا در مورد "خلوص" با دوستان بحث کرده بودیم. به یه جاهایی هم رسیدیم. سوال منم تقریبا مشابه شما بود. اخلاص رو نمیفهمیدم. نه که الان کامل بفهمم. اما پیشنهاد که تاپیکو نگاه کنید:
تاپیک: خالص یعنی چه

خلاصه سولام منو به حرکت وامیداره.
نه خمودی.
شاید برعکس سابق.
شایدم به خاطر ترس از فلسفه باشه (که به نظرم نیست) ولی هر چی هست راضی ام. داره جواب میده.
فلسفه رو هم گذاشتم تفریحی بهش بپردازم :) بیشتر با مسائل اجتماعی حال میکنم الآن.

-خداروشکر.
یه چیزی بگم؟
یادتونه گفتید رفتید سراغ فناوری و تکنولوژی و علوم مهندسی تا بیشتر بدرد جامعه بخورید و پیشرفت آفرین باشید و...(فحوای کلام این بود دیگه؟)
میدونید ماها از بس تو علوم انسانی عقب موندیم تو علم و صنعت هم تا سالها حرفی برای گفتن نداشتیم. علوم انسانی مادر تمدن هستن...
الانه هم اكثریت اشخاصی كه یه نبوغی دارند و دغدغه ای،جذب مهندسی و پزشکی و نهایتا علوم پایه ریاضی میشن و این میشه در علوم انسانی ما متوسط که هیچی ضعیف هیچی. تقریبا هیچیم! و خیال هم میشه که علوم اسلامی کفایت میکنه. این تفکر منجر به رکودی فرهنگ،توسعه،استقلال،پویایی جامعه و قس علی هذا میشه.

شما هم دعام کنید به آرزوم برسم. آرزوم اینقدر برام مهمه که واسه خاطر اون میخوام ادامه تحصیل بدم (ان شاءالله)

ان شاءالله که به آرزوی قشنگتون میرسید.

""قـــاف"" گفته است :
[quote=لیلای او;399461;634501][quote=""قـــاف"";389402;634170][quote=لیلای او;399461;634089][quote=""قـــاف"";389402;633910]

سلام
اینو چه کار کردین که نقل قولش واسه من شده؟ من اگه همچین چیزایی بلد بودم که الآن اینجا نبودم :)
-سلام. من بیگناهم:)

.........
این پست ها هم یه جورایی اسپم شدن ها! از صابخونه عذرخواهی میکنم.
-اسپم چرا؟ در مورد دلایل علاقمندیمون به ریاضیات داریم مباحثه میکنیم:) بحث یکم جزئی شده که از این بابت امیدوارم گله ای نباشه. فکر نمیکنم خیلی از بحث دور باشیم به زعم خودم تا الان نتیجه حرفا این شد که هم ریاضیات و هم انسانیات! جالب و چالش انگیزند و قابلیتها و امتیازات خودشون رو دارند و فقط انسانیات با روحیه بنده سازگارتره.
عموی ما که فیزیک رو چسبید رفت تا آخر...میگفت: در هنر و علوم انسانی هزاران مولفه باید همراه شن که طرف به جایی که میخواد برسه(بیشتر منظورش موفقیت شغلی بود). از شانس گرفته تا اقبال عمومی تا سلایق و فرهنگها و ظرفیت مردم. کافیه که فرد از نگاه منتقدین و کارشناس ها مورد توجه قرار نگیره یا آثارش درک نشه...اما میگفت الان من به عنوان یه ایرانی تو آمریکا میتونم بسیاری مسائل پیچیده فیزیکی رو حل کنم و جواب رو بذارم جلوشون، چه حرفی دارن بزنن؟راحت خودمو تحمیل میکنم چون منطق ریاضی چون و چرا نداره. وقتی مسئله رو درست حل میکنی و وقتی پروژه ها رو میتونی درست به انجام برسونی دربرابرت تسلیم میشن و قبولت دارن و حاضرن پول دلخواه به پات بریزن.(این یکی از دلایلش  برای انتخاب رشته فیزیک بود)

آثار یک هنرمند یا متفکر یا نویسنده چه بسا زمان خودش درک نشه. معمولا هم همینه اگه اثر خیلی جلوتر و برتر از زمان خودش باشه مورد بیمهری و قدرنشناسی قرار میگیره. در زندگی فیلسوفا هم میبینیم که چقدر دیر فهمیده میشن. معمولا تو انزوا،سختی،تهمت،تمسخر و...
اما کدوم ریاضیدان و فیزیکدانی هست که قدرش رو به موقع ندونن؟و مظلوم واقع بشه؟
.......................
گوگل رو راست میگید ولی تا وقتی شما اینجایید دیگه گوگل کیلویی چند؟!
چیزای خوبی دارم از شما یاد میگیرم. اینجا یا یه مبحث دیگه باید اساسی سوال پیچتون کنم.
!!!ما رو هر چقدر تیغ علمی میخواید بزنید! ولی چندان چیزی به چنته نمیارید ها!ما کم سوادها رو بیشتر ازین خجل میکنید؟! ما اینجا علایق و نادانسته هامون رو به اشتراک میذاریم:) غرض بیان اطلاعات نیست. برعکس بیان اطلاعاتی ست که آرزوی داشتنش رو داریم:)
......................
فقط دو تا سوال:
مثلا این بعد چهارم چیه؟! زمانه؟
در کیهان شناسی اینیشتینی بله. ولی در تئوریهای پسا اینیشتینی! مثل تئوری ریسمانها(یا تئوریهای ریسمان!) و تئوری M ، بر ابعاد 10گانه/11گانه/20 و حتی 26 گانه بحث میشه. که یکی از این ابعاد مربوط به زمان هست.
لینک مرتبط:
http://www.rphysic.blogfa.com/post-38.aspx
و احیانا اون جهان موازی یه چی تو مایه های نظریه مُثُل افلاطونه؟
تا حالا بهش از این زاویه فکر نکردم. جواب فعلی و اجمالی ام "خیر" هست. ربطی درظاهر نمیبینم. ولی جای تعمق و تامل داره.
...........................
و در مورد فلسفه اسلامی:
من اطلاعاتم خیلی محدوده ولی میدونم که علاوه بر دو روش فلسفه ای که گفتید (مشاء و اشراق) دو روش فکری دیگه هم بوده (عرفا و متکلمین) که البته فلسفه نیست ولی حکمت متعالیه یه جورایی سنتز هر چهار تاست.
این تز و آنتی تز و سنتز رو الآن از خودتون یاد گرفتم :)
درست میفرمایید. احسنت. تا حدی سنتز 4 تاست اما از علم کلام نه اینکه در خود حکمت بهره گرفته باشه بلکه حکمت متعالیه اش با نقد و پاسخ به شبهات متکلمین قوام یافته. و عرفان هم خود مکتب اشراق به نوعی مکتب فلسفی-عرفانی هست. شهود رل مهمی رو دراون بازی میکنه! ولی حقیقتا ملاصدرا بود که موفق شد دست عرفان رو تو دست فلسفه بگذاره و فرزند برومند و بلندبالایی از ایشان به تاریخ اهدا کند:)

راستی: این تز آنتی تز سنتز،خودش تنها یکی از نظریات مطرح در فلسفه(هِگِل آلمانی) هست. خیلی حکما بعدی مخالف و منتقد و حتی تمسخر کننده این ایده و ایده های دیگر هگل وجود دارند. از شوپنهاور و نیچه تا امروزیها. من اما مطالب این فیلسوف رو خیلی باب طبع خودم یافتم و جوهره اش رو خیلی جاها بکار میگیرم.

کنجکاوی شما ستودنیه.

دوست دارم چندتا نمونه از مهمترین سوالات فکری شما رو بدونم اگه اشکالی نیست.

سلام
خوب این جوابو از مبحث ریاضیات منتقل کردم اینجا.

سوال:
اگه کمک کردن به دیگران، به جای حس خوب، بدترین حس دنیا رو به شما بده باز هم کمک میکنید؟
نظرتون راجع به این جمله آقای بهادری نژاد (دکترای مهندسی مکانیک به صورت خفن!) چیه: انسان برای شاد زیستن خلق شده است.

با اجازه تون مثل خودتون (فیلسوفا) یه چی بگم؟
رسیدن به حقیقت مطلق ممکن نیست، جمله خود کُش نیست؟ اگه این جمله داره یه حقیقت رو مطرح میکنه، پس خودش هم نسبیه! پس معلوم نیست درست باشه...

راجع به هیوم هم چون اطلاعاتم خیلی ناقصه چیزی نمیگم. یعنی بلد نیستم که بگم.

و اینکه میگید علوم انسانی نیاز جامعه اند.
به قول دکتر شریعتی ما انسان رو نشناختیم و رفتیم تمدن ها رو درست کردیم که توش قراره انسان زندگی کنه! یعنی بدون شناخت از اینکه چه کسی با چه ویژگی هایی قراره تو این تمدن زندگی کنه، رفتیم تمدن ها رو درست کردیم.
حرفتون رو قبول دارم.
اما اینکه خودم نمیرم تو علوم انسانی دلیلش اینه که هر انسانی در هر شاخه ای که فعالیت داره نیاز داره خودش و دینش و خداش و امامش و خیلی چیزهای دیگه رو بشناسه. حالا میخواد ریاضی بخونه، میخواد حوزه. پس بهتره برم سمت کاری که فکر میکنم خودم بیشتر به درد میخورم. شهید چمران یه نفر بود. فقط یه نفر. دیگه هم فکر نکنم مثل ایشون پیدا شه. اما به نظر من تاثیر گذاری این شخص در جامعه بیشتر از بسیاری از فیلسوفای داخلی است.

حرمت نگه دار دلم! كاين اشك، خون بهاي عمر رفته من است. "حسين پناهي"

يکشنبه 27/5/1392 - 22:16 - 0 تشکر 634685

""قـــاف"" گفته است :

سلام
ممنون از شما
اون لینک رو زدم تو favorite تا سر فرصت مطالعه ش کنم.
...................
سوالات من؟!
بیخیال!
مثل این میمونه شما از من بپرسی دو دو تا چند تا؟! :)
الآن مهم ترین سوالم اینه که تاسیسات بیمارستان رو چه کار کنم زودتر تموم شه :) (پروژه کارشناسیم)

من یه اخلاق بد دارم که اگه برم سمت یه کار باید تا تهش برم. گذشته اون زمانی که من درگیر فلسفه بودم. مقداری تاریخ فلسفه (غربی و اسلامی) خوندم بعد به این نتیجه رسیدم که فلسفه اگه میخواد من رو برسونه به جایی که باید، باید حسابی براش وقت و حوصله بذارم. حسابی نه ها! حسااااااااااااااااااااابی! از یه طرف بسیاری از فیلسوفان رو دیدم که هی دارن حرف های همدیگه رو رد میکنن. گفتم علی! اگه بری تو این وادی، آخرش میشی مثل یکی از همینا دیگه! یه چی رو با قاطعیت میگی ولی از دید یکی دیگه معلوم نیست درست باشه. و من به دنبال حقیقت مطلق هستم. نه نسبی. الآن بعضی یادداشت هام رو دارم. مثلا توش نوشتم این دکارت رو چه حساب این حرف رو زده؟ یا گفتم هیوم حرفا منطقی تر از دکارت میزنه ولی نفهمیدم واسه چی به جبر رسید؟! ربطش رو نفهمیدم!

-سلام. اخلاق بد؟ این که عالیه.
دنبال رسیدن به جایی هستید؟! راه خودش مقصده. رفتن رسیدنه.
اینکه میگید "دنبال حقیقت مطلق هستم" در فلسفه غرب سالهاست که منسوخ شده. اصولا ممکن نمیدونن چنین چیزی رو(نه اینکه حقیقت رو منکر باشند،بلکه یافتن اونرو محال میدونن در نتیجه جستجویش را بیهوده) . حالا نظر اونا مهم نیست! ولی راستش خود منم تو این قضیه چالش دارم. که بماند. بحث بیخ پیدا میکنه. البته اشتباه نشه نسبی گرا نیستم نه. اگه خدا بخواد و بار بخوره بحث خواهیم کرد.
یادش بخیر جلسات دکارت ما خیلی شیرین بود نقد جمعی میکردیم. در مورد جبر هم اگه هیوم به جبر نمیرسید من تعجب میکردم! اصولا اونایی که به جبر نمیرسند باید برای من دلیل بیارن! که تا الانش قانع نشدم!

این اولا.
دوما اینکه تو اوج آمپاس فکری، یه سفر مکه برنده شدم! بسیار کمکم کرد که آرامش فکری داشته باشم و نه تنها اون آرامش بعد از دو سال برام باقی مونده بلکه به روز هم شده :)
الآن مدل سوالام عوض شده.
چون دغدغه ام عوض شده. یا بهتر بگم کامل تر و پخته تر و واضح تر شده.
سوالام اجتماعی شده! به زندگی روزمره ام نزدیک تره. مطمئنم تهش به جای خوبی میرسه. مثل هیوم به جبر نمیرسه :) خلاصه اتلاف اکسرژیش خیلی کمتره.

-بسیار خوووب. خدا این آرامش رو براتون نگه داره. سوالای اجتماعی داشتن خیلی مبارک و مفیده. راستش من نیز از این دست سوالات فراوون دارم. اما ته این سوالات باز هم میرسم به همون سوالات بنیادی ام. نمیشه کامل تفکیکشون کرد. کار درسته که در غرب انجام شده وحدت و آمیختگی  همین مسائل اجتماعی با فلسفه و جهان بینیشون هست. بطوریکه فیلسوفان متاخر عموما در مورد مسائل کاربردی و اجتماعی هم نظریه پردازی میکردند. از جمله مارکس،ژان پل سارتر،راسل،پوپر،جان دیوئی،ویلیام جیمز و...
اما فلسفه اسلامی ما هنوز تو همون آسمونا جاخوش کرده. و به خواب 300 ساله اصحاب کهف فرو رفته(نظر شخصی بده و برخیاست!)

مثلا یه سوال که این روزا درگیرشم اینه:
میشه آدم کاری کنه که برای خودش نباشه؟! چه جوری؟ اصلا درک نمیکنم مثلا شهید چمران میگه:
چه زیباست توکل به خدا کردن و در میان ظوفان ها با اطمینان قلب پرواز نمودن و در معرکه حیات و ممات بی پروا به آغوش شهادت رفتن و از همه چیز خود گذشتن و به آزادی مطلق رسیدن

-جالبه یه تاپیکی قبلا در مورد "خلوص" با دوستان بحث کرده بودیم. به یه جاهایی هم رسیدیم. سوال منم تقریبا مشابه شما بود. اخلاص رو نمیفهمیدم. نه که الان کامل بفهمم. اما پیشنهاد که تاپیکو نگاه کنید:
تاپیک: خالص یعنی چه

خلاصه سولام منو به حرکت وامیداره.
نه خمودی.
شاید برعکس سابق.
شایدم به خاطر ترس از فلسفه باشه (که به نظرم نیست) ولی هر چی هست راضی ام. داره جواب میده.
فلسفه رو هم گذاشتم تفریحی بهش بپردازم :) بیشتر با مسائل اجتماعی حال میکنم الآن.

-خداروشکر.
یه چیزی بگم؟
یادتونه گفتید رفتید سراغ فناوری و تکنولوژی و علوم مهندسی تا بیشتر بدرد جامعه بخورید و پیشرفت آفرین باشید و...(فحوای کلام این بود دیگه؟)
میدونید ماها از بس تو علوم انسانی عقب موندیم تو علم و صنعت هم تا سالها حرفی برای گفتن نداشتیم. علوم انسانی مادر تمدن هستن...
الانه هم اكثریت اشخاصی كه یه نبوغی دارند و دغدغه ای،جذب مهندسی و پزشکی و نهایتا علوم پایه ریاضی میشن و این میشه در علوم انسانی ما متوسط که هیچی ضعیف هیچی. تقریبا هیچیم! و خیال هم میشه که علوم اسلامی کفایت میکنه. این تفکر منجر به رکودی فرهنگ،توسعه،استقلال،پویایی جامعه و قس علی هذا میشه.

شما هم دعام کنید به آرزوم برسم. آرزوم اینقدر برام مهمه که واسه خاطر اون میخوام ادامه تحصیل بدم (ان شاءالله)

ان شاءالله که به آرزوی قشنگتون میرسید.

لیلای او گفته است :
[quote=""قـــاف"";389402;634667][quote=لیلای او;399461;634501][quote=""قـــاف"";389402;634170][quote=لیلای او;399461;634089][quote=""قـــاف"";389402;633910]

سلام
اینو چه کار کردین که نقل قولش واسه من شده؟ من اگه همچین چیزایی بلد بودم که الآن اینجا نبودم :)
-سلام. من بیگناهم:)

.........
این پست ها هم یه جورایی اسپم شدن ها! از صابخونه عذرخواهی میکنم.
-اسپم چرا؟ در مورد دلایل علاقمندیمون به ریاضیات داریم مباحثه میکنیم:) بحث یکم جزئی شده که از این بابت امیدوارم گله ای نباشه. فکر نمیکنم خیلی از بحث دور باشیم به زعم خودم تا الان نتیجه حرفا این شد که هم ریاضیات و هم انسانیات! جالب و چالش انگیزند و قابلیتها و امتیازات خودشون رو دارند و فقط انسانیات با روحیه بنده سازگارتره.
عموی ما که فیزیک رو چسبید رفت تا آخر...میگفت: در هنر و علوم انسانی هزاران مولفه باید همراه شن که طرف به جایی که میخواد برسه(بیشتر منظورش موفقیت شغلی بود). از شانس گرفته تا اقبال عمومی تا سلایق و فرهنگها و ظرفیت مردم. کافیه که فرد از نگاه منتقدین و کارشناس ها مورد توجه قرار نگیره یا آثارش درک نشه...اما میگفت الان من به عنوان یه ایرانی تو آمریکا میتونم بسیاری مسائل پیچیده فیزیکی رو حل کنم و جواب رو بذارم جلوشون، چه حرفی دارن بزنن؟راحت خودمو تحمیل میکنم چون منطق ریاضی چون و چرا نداره. وقتی مسئله رو درست حل میکنی و وقتی پروژه ها رو میتونی درست به انجام برسونی دربرابرت تسلیم میشن و قبولت دارن و حاضرن پول دلخواه به پات بریزن.(این یکی از دلایلش  برای انتخاب رشته فیزیک بود)

آثار یک هنرمند یا متفکر یا نویسنده چه بسا زمان خودش درک نشه. معمولا هم همینه اگه اثر خیلی جلوتر و برتر از زمان خودش باشه مورد بیمهری و قدرنشناسی قرار میگیره. در زندگی فیلسوفا هم میبینیم که چقدر دیر فهمیده میشن. معمولا تو انزوا،سختی،تهمت،تمسخر و...
اما کدوم ریاضیدان و فیزیکدانی هست که قدرش رو به موقع ندونن؟و مظلوم واقع بشه؟
.......................
گوگل رو راست میگید ولی تا وقتی شما اینجایید دیگه گوگل کیلویی چند؟!
چیزای خوبی دارم از شما یاد میگیرم. اینجا یا یه مبحث دیگه باید اساسی سوال پیچتون کنم.
!!!ما رو هر چقدر تیغ علمی میخواید بزنید! ولی چندان چیزی به چنته نمیارید ها!ما کم سوادها رو بیشتر ازین خجل میکنید؟! ما اینجا علایق و نادانسته هامون رو به اشتراک میذاریم:) غرض بیان اطلاعات نیست. برعکس بیان اطلاعاتی ست که آرزوی داشتنش رو داریم:)
......................
فقط دو تا سوال:
مثلا این بعد چهارم چیه؟! زمانه؟
در کیهان شناسی اینیشتینی بله. ولی در تئوریهای پسا اینیشتینی! مثل تئوری ریسمانها(یا تئوریهای ریسمان!) و تئوری M ، بر ابعاد 10گانه/11گانه/20 و حتی 26 گانه بحث میشه. که یکی از این ابعاد مربوط به زمان هست.
لینک مرتبط:
http://www.rphysic.blogfa.com/post-38.aspx
و احیانا اون جهان موازی یه چی تو مایه های نظریه مُثُل افلاطونه؟
تا حالا بهش از این زاویه فکر نکردم. جواب فعلی و اجمالی ام "خیر" هست. ربطی درظاهر نمیبینم. ولی جای تعمق و تامل داره.
...........................
و در مورد فلسفه اسلامی:
من اطلاعاتم خیلی محدوده ولی میدونم که علاوه بر دو روش فلسفه ای که گفتید (مشاء و اشراق) دو روش فکری دیگه هم بوده (عرفا و متکلمین) که البته فلسفه نیست ولی حکمت متعالیه یه جورایی سنتز هر چهار تاست.
این تز و آنتی تز و سنتز رو الآن از خودتون یاد گرفتم :)
درست میفرمایید. احسنت. تا حدی سنتز 4 تاست اما از علم کلام نه اینکه در خود حکمت بهره گرفته باشه بلکه حکمت متعالیه اش با نقد و پاسخ به شبهات متکلمین قوام یافته. و عرفان هم خود مکتب اشراق به نوعی مکتب فلسفی-عرفانی هست. شهود رل مهمی رو دراون بازی میکنه! ولی حقیقتا ملاصدرا بود که موفق شد دست عرفان رو تو دست فلسفه بگذاره و فرزند برومند و بلندبالایی از ایشان به تاریخ اهدا کند:)

راستی: این تز آنتی تز سنتز،خودش تنها یکی از نظریات مطرح در فلسفه(هِگِل آلمانی) هست. خیلی حکما بعدی مخالف و منتقد و حتی تمسخر کننده این ایده و ایده های دیگر هگل وجود دارند. از شوپنهاور و نیچه تا امروزیها. من اما مطالب این فیلسوف رو خیلی باب طبع خودم یافتم و جوهره اش رو خیلی جاها بکار میگیرم.

کنجکاوی شما ستودنیه.

دوست دارم چندتا نمونه از مهمترین سوالات فکری شما رو بدونم اگه اشکالی نیست.

سلام
خوب این جوابو از مبحث ریاضیات منتقل کردم اینجا.

سلام. حالا اومدیم اینجا چتربازی کنیم!!!:)))

سوال:
اگه کمک کردن به دیگران، به جای حس خوب، بدترین حس دنیا رو به شما بده باز هم کمک میکنید؟
بصورت طبیعی نه کمک نمیکنیم در این فرضی که فرمودید.
اما میدونید چیه...اگه برای کمک کردن به دیگران بدترین حس دنیا رو داشته باشم از همین متوجه میشم یه مریضی روحی دارم! آدم "سالم از لحاظ روحی و روانی"، از کمک کردن به دیگران بدترین حس دنیا بهش دست نمیده. ولو خیلی براش سخت و آزار دهنده باشه و اونی که مورد کمکش قرار میگیره قدرش رو ندونه هیچی نمکدون هم بشکنه،باز هم اون فرد بدترین حس رو نداره.چرا؟ چون ذات انسانی به نظرم میاد فطرتا دوست داره کمک به همنوع رو. باز چرا؟چون روح های انسانی به هم متصل هستند به یک نوعی. ریشه های مشترک دردهای مشترک احساس های مشترک غایات مشترک و همه به خدا متصل و در آخر هم به وحدت میرسند. باز چرا؟ در جهانبینی ام به این باور دارم و در دین و عرفان هم چنین بینشی رو برداشت کرده ام.
نمونه: حضرت امیرالمومنین علیه السلام با چه خون دلی سعی کرد آدمای عهد خود رو به راه بیاره و به کمال برسونه. چقدر رنج کشید در این راه و چه دردها و غم ها به دلش وارد نساختند. اما به نظر شما از کمک کردن به آدمها بدترین حس داشت؟ میدونیم که چون ایشون انسان به تمام معنا بودن به اندازه همون دردها و محنتها،لذت هم میبردند لذت الهی و معنوی. خود ما در حد ضعیف دیدیم وقتی کمک به دیگران برامون سخته اما به نیت خیر کمک میکنیم بعدش چه لذت خاصی عایدمون میشه.

نظرتون راجع به این جمله آقای بهادری نژاد (دکترای مهندسی مکانیک به صورت خفن!) چیه: انسان برای شاد زیستن خلق شده است.
موافقم. یه انسان سالم و واقعی و با نگرش ژرف حقیقت بین. شاده. مطلقا شاده. باید به این شادی مطلق برسه. حتی در این دنیا! و این شاد بودن بسته به سطح زندگی و شرایط و حتی احساساتش نداره. به نگاه و درکش بسته ست. بسط این جواب و تحلیل رو به نوعی در این پست دادم و نظرم راجع به شادی و شاد زیستن اونجا مفصلا مثبوته!

با اجازه تون مثل خودتون (فیلسوفا) یه چی بگم؟
رسیدن به حقیقت مطلق ممکن نیست، جمله خود کُش نیست؟ اگه این جمله داره یه حقیقت رو مطرح میکنه، پس خودش هم نسبیه! پس معلوم نیست درست باشه...

بله. این ایراد معروف رو به نسبی گراها میگیرند. اما من اشکالی نمیبینم که این جمله خودش هم حقیقت مطلق نداشته باشه و یه فرض محتمل محسوب بشه. اتفاقا معتقدین به این فرض با کمال میل این اتهام رو میپذیرند و از خداشونه. تناقضی درکار نیست. گیریم که این فرضیه هم ممکنه حقیقت نداشته باشه همین نگاه رو میخوان! این نقد خودش مؤید جمله ست نه آشکارگر تناقض درونی:))(نظر شخصیمه:)

راجع به هیوم هم چون اطلاعاتم خیلی ناقصه چیزی نمیگم. یعنی بلد نیستم که بگم.

و اینکه میگید علوم انسانی نیاز جامعه اند.
به قول دکتر شریعتی ما انسان رو نشناختیم و رفتیم تمدن ها رو درست کردیم که توش قراره انسان زندگی کنه! یعنی بدون شناخت از اینکه چه کسی با چه ویژگی هایی قراره تو این تمدن زندگی کنه، رفتیم تمدن ها رو درست کردیم.
جمله قشنگیه ولی در موردش فکر میکنم: قرار نبوده اول انسان شناخته بشه بعد تمدن. تقدم تاخر کاملی در کار نیست اما سنگ بناهای اولیه علوم انسانی معرفتی اجتماعی و پایه گذاشته نشه و در یک جامعه نگاه بسته محدود بدون خلاقیتفکشف،پویایی و همه جانبه نگری صورت نگیره اصلا تمدنی به معنای تمدن متعالی بوجود نمیاد! در نگاه من ولو در یک جامعه به زعم خودش مذهبی و خداجو!!


حرفتون رو قبول دارم.
اما اینکه خودم نمیرم تو علوم انسانی دلیلش اینه که هر انسانی در هر شاخه ای که فعالیت داره نیاز داره خودش و دینش و خداش و امامش و خیلی چیزهای دیگه رو بشناسه. حالا میخواد ریاضی بخونه، میخواد حوزه. پس بهتره برم سمت کاری که فکر میکنم خودم بیشتر به درد میخورم. شهید چمران یه نفر بود. فقط یه نفر. دیگه هم فکر نکنم مثل ایشون پیدا شه. اما به نظر من تاثیر گذاری این شخص در جامعه بیشتر از بسیاری از
فیلسوفای داخلی است.
احسنت بر شما. منم دقیقا همین تحلیل رو کردم و فکر کردم که یحتمل بیشتر به درد این علوم میخورم تا اون علوم!
موفق باشید

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


دوشنبه 28/5/1392 - 14:59 - 0 تشکر 634899


سلام
خوب این جوابو از مبحث ریاضیات منتقل کردم اینجا.

سلام. حالا اومدیم اینجا چتربازی کنیم!!!:)))
سلام
سوال:
اگه کمک کردن به دیگران، به جای حس خوب، بدترین حس دنیا رو به شما بده باز هم کمک میکنید؟
بصورت طبیعی نه کمک نمیکنیم در این فرضی که فرمودید.
اما میدونید چیه...اگه برای کمک کردن به دیگران بدترین حس دنیا رو داشته باشم از همین متوجه میشم یه مریضی روحی دارم! آدم "سالم از لحاظ روحی و روانی"، از کمک کردن به دیگران بدترین حس دنیا بهش دست نمیده. ولو خیلی براش سخت و آزار دهنده باشه و اونی که مورد کمکش قرار میگیره قدرش رو ندونه هیچی نمکدون هم بشکنه،باز هم اون فرد بدترین حس رو نداره.چرا؟ چون ذات انسانی به نظرم میاد فطرتا دوست داره کمک به همنوع رو. باز چرا؟چون روح های انسانی به هم متصل هستند به یک نوعی. ریشه های مشترک دردهای مشترک احساس های مشترک غایات مشترک و همه به خدا متصل و در آخر هم به وحدت میرسند. باز چرا؟ در جهانبینی ام به این باور دارم و در دین و عرفان هم چنین بینشی رو برداشت کرده ام.
نمونه: حضرت امیرالمومنین علیه السلام با چه خون دلی سعی کرد آدمای عهد خود رو به راه بیاره و به کمال برسونه. چقدر رنج کشید در این راه و چه دردها و غم ها به دلش وارد نساختند. اما به نظر شما از کمک کردن به آدمها بدترین حس داشت؟ میدونیم که چون ایشون انسان به تمام معنا بودن به اندازه همون دردها و محنتها،لذت هم میبردند لذت الهی و معنوی. خود ما در حد ضعیف دیدیم وقتی کمک به دیگران برامون سخته اما به نیت خیر کمک میکنیم بعدش چه لذت خاصی عایدمون میشه.
احسنت! میخوام بگم حتی کمک کردن به دیگران شاید به خاطر حس خوبیه که به خودمون دست میده. یا اینکه میگن اثر خوبش به خودت برمیگرده. نه اینکه فقط رفع نیاز اون باشه.
دو سه سال پیش سر کلاس، سوالی تو همین مایه ها از استاد اخلاق دانشگاه پرسیدم. یادم نیست دقیقا و هر چی هم میگردم تو گوگل پیدا نمیکنم ولی تا اونجایی که یادمه گفت یکی از ائمه یه چی گفته تو این مایه ها که حتی اگر تو جهنم هم بره ولی رضای خدا در اون باشه راضیه. از جهنم بدتر داریم؟! تازه وقتی امام میگه به جهنم راضی میشه، از جزئیات جهنم به طور کافی و وافی آگاهه!
نظرتون راجع به این جمله آقای بهادری نژاد (دکترای مهندسی مکانیک به صورت خفن!) چیه: انسان برای شاد زیستن خلق شده است.
موافقم. یه انسان سالم و واقعی و با نگرش ژرف حقیقت بین. شاده. مطلقا شاده. باید به این شادی مطلق برسه. حتی در این دنیا! و این شاد بودن بسته به سطح زندگی و شرایط و حتی احساساتش نداره. به نگاه و درکش بسته ست. بسط این جواب و تحلیل رو به نوعی در این پست دادم و نظرم راجع به شادی و شاد زیستن اونجا مفصلا مثبوته!
نه! اینجا من حس میکنم داره هدف خلقت رو میگه!
با اجازه تون مثل خودتون (فیلسوفا) یه چی بگم؟
رسیدن به حقیقت مطلق ممکن نیست، جمله خود کُش نیست؟ اگه این جمله داره یه حقیقت رو مطرح میکنه، پس خودش هم نسبیه! پس معلوم نیست درست باشه...

بله. این ایراد معروف رو به نسبی گراها میگیرند. اما من اشکالی نمیبینم که این جمله خودش هم حقیقت مطلق نداشته باشه و یه فرض محتمل محسوب بشه. اتفاقا معتقدین به این فرض با کمال میل این اتهام رو میپذیرند و از خداشونه. تناقضی درکار نیست. گیریم که این فرضیه هم ممکنه حقیقت نداشته باشه همین نگاه رو میخوان! این نقد خودش مؤید جمله ست نه آشکارگر تناقض درونی:))(نظر شخصیمه:)
نظر شخصی من اینه که این یه جور ماست مالیه :). یه جورایی تسلسل ایجاد میکنه. اگه این نقد موید اون جمله هست، پس خودش معلوم نیست درست باشه و اگه باز این موید جمله قبلی باشه، معلوم نیست درست باشه و ...
راجع به هیوم هم چون اطلاعاتم خیلی ناقصه چیزی نمیگم. یعنی بلد نیستم که بگم.

و اینکه میگید علوم انسانی نیاز جامعه اند.
به قول دکتر شریعتی ما انسان رو نشناختیم و رفتیم تمدن ها رو درست کردیم که توش قراره انسان زندگی کنه! یعنی بدون شناخت از اینکه چه کسی با چه ویژگی هایی قراره تو این تمدن زندگی کنه، رفتیم تمدن ها رو درست کردیم.
جمله قشنگیه ولی در موردش فکر میکنم: قرار نبوده اول انسان شناخته بشه بعد تمدن. تقدم تاخر کاملی در کار نیست اما سنگ بناهای اولیه علوم انسانی معرفتی اجتماعی و پایه گذاشته نشه و در یک جامعه نگاه بسته محدود بدون خلاقیتفکشف،پویایی و همه جانبه نگری صورت نگیره اصلا تمدنی به معنای تمدن متعالی بوجود نمیاد! در نگاه من ولو در یک جامعه به زعم خودش مذهبی و خداجو!!
دیگه چه خبر؟! (کلا نفهمیدم چی گفتید!)

حرفتون رو قبول دارم.
اما اینکه خودم نمیرم تو علوم انسانی دلیلش اینه که هر انسانی در هر شاخه ای که فعالیت داره نیاز داره خودش و دینش و خداش و امامش و خیلی چیزهای دیگه رو بشناسه. حالا میخواد ریاضی بخونه، میخواد حوزه. پس بهتره برم سمت کاری که فکر میکنم خودم بیشتر به درد میخورم. شهید چمران یه نفر بود. فقط یه نفر. دیگه هم فکر نکنم مثل ایشون پیدا شه. اما به نظر من تاثیر گذاری این شخص در جامعه بیشتر از بسیاری از
فیلسوفای داخلی است.
احسنت بر شما. منم دقیقا همین تحلیل رو کردم و فکر کردم که یحتمل بیشتر به درد این علوم میخورم تا اون علوم!
ولی علوم مهندسی بیشتر به درد میخورن :) مردم نون میخوان نه نیچه :)
موفق باشید
و همچنین

حرمت نگه دار دلم! كاين اشك، خون بهاي عمر رفته من است. "حسين پناهي"

دوشنبه 28/5/1392 - 22:35 - 0 تشکر 635040

[quote=""قـــاف"";389402;634899]
سوال:
اگه کمک کردن به دیگران، به جای حس خوب، بدترین حس دنیا رو به شما بده باز هم کمک میکنید؟
بصورت طبیعی نه کمک نمیکنیم در این فرضی که فرمودید.
اما میدونید چیه...اگه برای کمک کردن به دیگران بدترین حس دنیا رو داشته باشم از همین متوجه میشم یه مریضی روحی دارم! آدم "سالم از لحاظ روحی و روانی"، از کمک کردن به دیگران بدترین حس دنیا بهش دست نمیده. ولو خیلی براش سخت و آزار دهنده باشه و اونی که مورد کمکش قرار میگیره قدرش رو ندونه هیچی نمکدون هم بشکنه،باز هم اون فرد بدترین حس رو نداره.چرا؟ چون ذات انسانی به نظرم میاد فطرتا دوست داره کمک به همنوع رو. باز چرا؟چون روح های انسانی به هم متصل هستند به یک نوعی. ریشه های مشترک دردهای مشترک احساس های مشترک غایات مشترک و همه به خدا متصل و در آخر هم به وحدت میرسند. باز چرا؟ در جهانبینی ام به این باور دارم و در دین و عرفان هم چنین بینشی رو برداشت کرده ام.
نمونه: حضرت امیرالمومنین علیه السلام با چه خون دلی سعی کرد آدمای عهد خود رو به راه بیاره و به کمال برسونه. چقدر رنج کشید در این راه و چه دردها و غم ها به دلش وارد نساختند. اما به نظر شما از کمک کردن به آدمها بدترین حس داشت؟ میدونیم که چون ایشون انسان به تمام معنا بودن به اندازه همون دردها و محنتها،لذت هم میبردند لذت الهی و معنوی. خود ما در حد ضعیف دیدیم وقتی کمک به دیگران برامون سخته اما به نیت خیر کمک میکنیم بعدش چه لذت خاصی عایدمون میشه.
احسنت! میخوام بگم حتی کمک کردن به دیگران شاید به خاطر حس خوبیه که به خودمون دست میده. یا اینکه میگن اثر خوبش به خودت برمیگرده. نه اینکه فقط رفع نیاز اون باشه.
دو سه سال پیش سر کلاس، سوالی تو همین مایه ها از استاد اخلاق دانشگاه پرسیدم. یادم نیست دقیقا و هر چی هم میگردم تو گوگل پیدا نمیکنم ولی تا اونجایی که یادمه گفت یکی از ائمه یه چی گفته تو این مایه ها که حتی اگر تو جهنم هم بره ولی رضای خدا در اون باشه راضیه. از جهنم بدتر داریم؟! تازه وقتی امام میگه به جهنم راضی میشه، از جزئیات جهنم به طور کافی و وافی آگاهه!

سلام
-:) احسنت.
بالاخره آدم برای خاطر خودش خوبی میکنه و به دیگران کمک میکنه یا برای خدا؟

نظرتون راجع به این جمله آقای بهادری نژاد (دکترای مهندسی مکانیک به صورت خفن!) چیه: انسان برای شاد زیستن خلق شده است.
موافقم. یه انسان سالم و واقعی و با نگرش ژرف حقیقت بین. شاده. مطلقا شاده. باید به این شادی مطلق برسه. حتی در این دنیا! و این شاد بودن بسته به سطح زندگی و شرایط و حتی احساساتش نداره. به نگاه و درکش بسته ست. بسط این جواب و تحلیل رو به نوعی در این پست دادم و نظرم راجع به شادی و شاد زیستن اونجا مفصلا مثبوته!

نه! اینجا من حس میکنم داره هدف خلقت رو میگه!

-خب صحبت هامو دقیق بخونید فلسفه هدف خواندنِ شاد زیستن رو بهتر میفهمیم!
ترم اول بود که یه تحقیقی انجام داده بودم برای کلاس اخلاق. تو اون تحقیق آخر سر نتیجه گرفتم: "انسان برای لذت بردن خلق شده است!"...اون موقع از این کشفم خوشحال بودم! ولی بعدها نسبت به این نتیجه ام کاملا مردد شدم. حالا شاد زیستن و لذت بردن شاید به نوعی لازم ملزوم هم باشن. اما شاید این درست تر باشه بگیم:"انسان برای کمال یافتن خلق شده است." توی کمال، هم لذت هست هم شادی هم همه خوبی ها و مطلوب ها و خوشایندها.
نکته اینکه شاد زیستن رو منحصر در زیستننِ در دنیا بدونیم یا حیات اخروی رو هم شامل بدونیم. اگه منظور از زیست، مطلق حیات باشه اعم از مادی و معنوی و اینجایی و اونجایی! موافقم:) خلاص:)

با اجازه تون مثل خودتون (فیلسوفا) یه چی بگم؟
رسیدن به حقیقت مطلق ممکن نیست، جمله خود کُش نیست؟ اگه این جمله داره یه حقیقت رو مطرح میکنه، پس خودش هم نسبیه! پس معلوم نیست درست باشه...

بله. این ایراد معروف رو به نسبی گراها میگیرند. اما من اشکالی نمیبینم که این جمله خودش هم حقیقت مطلق نداشته باشه و یه فرض محتمل محسوب بشه. اتفاقا معتقدین به این فرض با کمال میل این اتهام رو میپذیرند و از خداشونه. تناقضی درکار نیست. گیریم که این فرضیه هم ممکنه حقیقت نداشته باشه همین نگاه رو میخوان! این نقد خودش مؤید جمله ست نه آشکارگر تناقض درونی:))(نظر شخصیمه:)
نظر شخصی من اینه که این یه جور ماست مالیه :). یه جورایی تسلسل ایجاد میکنه. اگه این نقد موید اون جمله هست، پس خودش معلوم نیست درست باشه و اگه باز این موید جمله قبلی باشه، معلوم نیست درست باشه و ...

خب معلوم نباشه درست باشه! ادعایی در کار نیست که این جمله حقیقت محضه! اونایی که معتقدند برای خودشون به این جمله معتقدند...کاری هم به باور بقیه ندارند! شما میتونی قبولش نداشته باشی. اونایی که قبول دارند هم صد در صدی نیست. ولی چیزی هست که از قراین موجود برداشت کرده اند:) یه نسبی گرا اگه نسبی گرای واقعی باشه، سعی نمیکنه دیگران رو متقاعد کنه. هر کی به هر اندازه و با هر کیفیتی به یه باوری میرسه برای خودش محتمل و درسته.



و اینکه میگید علوم انسانی نیاز جامعه اند.
به قول دکتر شریعتی ما انسان رو نشناختیم و رفتیم تمدن ها رو درست کردیم که توش قراره انسان زندگی کنه! یعنی بدون شناخت از اینکه چه کسی با چه ویژگی هایی قراره تو این تمدن زندگی کنه، رفتیم تمدن ها رو درست کردیم.
جمله قشنگیه ولی در موردش فکر میکنم: قرار نبوده اول انسان شناخته بشه بعد تمدن. تقدم تاخر کاملی در کار نیست. اما وقتی سنگ بناهای اولیه ی علوم انسانی/ معرفتی/ اجتماعی/ و علوم پایه گذاشته نشه و در یک جامعه نگاه بسته محدود بدون خلاقیت، کشف،پویایی و همه جانبه نگری، صورت نگیره اصلا تمدنی به معنای تمدن متعالی بوجود نمیاد(در نگاه من) ولو در یک جامعه به زعم خودش مذهبی و خداجو!!
دیگه چه خبر؟! (کلا نفهمیدم چی گفتید!)

-ببخشید. یه کم ایراد نگارشی و ویرایشی داشت که ویراستاری کردم. ببینید واضح شد؟عایا؟

حرفتون رو قبول دارم.
اما اینکه خودم نمیرم تو علوم انسانی دلیلش اینه که هر انسانی در هر شاخه ای که فعالیت داره نیاز داره خودش و دینش و خداش و امامش و خیلی چیزهای دیگه رو بشناسه. حالا میخواد ریاضی بخونه، میخواد حوزه. پس بهتره برم سمت کاری که فکر میکنم خودم بیشتر به درد میخورم. شهید چمران یه نفر بود. فقط یه نفر. دیگه هم فکر نکنم مثل ایشون پیدا شه. اما به نظر من تاثیر گذاری این شخص در جامعه بیشتر از بسیاری از
فیلسوفای داخلی است.
احسنت بر شما. منم دقیقا همین تحلیل رو کردم و فکر کردم که یحتمل بیشتر به درد این علوم میخورم تا اون علوم!
ولی علوم مهندسی بیشتر به درد میخورن :) مردم نون میخوان نه نیچه :)

- خب از صدقه سری همون نیچه ها و شوپنهاور ها و هایدگرها و هگل ها و کانت ها و شیللر ها و ریلکه ها و گوته ها و غیره ذالک بوده که برای مثال جامعه ی آلمان، به مرور و در طی چند قرن که عصر روشنگری و روشنفکری بوده، دارای فرهنگ و تمدنی شده که در اون فرهنگ علم جویی رونق گرفته، مردم فرهیخته تر و پویا تر و مسئولیت پذیر تر شدند و برای پیشرفت و بهروزی وطنشون تلاش کردند. (در کنار سایر دانشمندانشون...) و نهایتا و نتیجتا به اقتصاد و رفاه و خیلی خواستهای ملی شون رسیدند.
چرا ما عقب موندیم؟ یکی از دلایلش این بوده که به اندازه کافی شهید مطهری و دکتر شریعتی نداشتیم...که با وجود چنین اشخاص فرهنگ سازی هست که جامعه از خواب غفلت بیدار میشه و میره به سمت تعالی...
درسته. ما پروفسور حسابی خیلی نیاز داریم و مثل های ایشون اگه! ظهور کنند جواهر بی بدیل یک کشورند. حتی به دکتر ها و مهندیسین هم برای پیشرفت سخخخت نیازمندیم. اما انسانهایی هم میخوایم که دانشمند پروری کنند. مردم رو سوق بدن به سمت علم و فرهنگ. علوم روانشناسی/جامعه شناسی/الهیات/ادبیات/فلسفه/حقوق/اخلاق/اقتصاد/ و غیره از جمله ابزار دانشمند پروری و فرهنگسازی هستند.

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


دوشنبه 28/5/1392 - 23:32 - 0 تشکر 635082

صلوات...


سلام
اگه اجازه بدید بحث رو عوض کنم دیگه. ممنون از همراهیتون. از این موقعیت ها کم گیر آدم میاد.
اگه هم اجازه ندید، برمیگردیم و ادامه میدیم.


اگه اجازه صادر شد:


فرق و ربط ریاکاری و خودنمایی و حفظ آبرو و خلوص چیه؟ (یه جورایی مربوط شد به بحث قبلی!)
اگر هم حوصله جواب دادن ندارید میتونید صلوات بفرستید :)

حرمت نگه دار دلم! كاين اشك، خون بهاي عمر رفته من است. "حسين پناهي"

چهارشنبه 30/5/1392 - 22:27 - 0 تشکر 636064

""قـــاف"" گفته است :
[quote=""قـــاف"";389402;635082]صلوات...


سلام
اگه اجازه بدید بحث رو عوض کنم دیگه. ممنون از همراهیتون. از این موقعیت ها کم گیر آدم میاد.
اگه هم اجازه ندید، برمیگردیم و ادامه میدیم.


اگه اجازه صادر شد:


فرق و ربط ریاکاری و خودنمایی و حفظ آبرو و خلوص چیه؟ (یه جورایی مربوط شد به بحث قبلی!)
اگر هم حوصله جواب دادن ندارید میتونید صلوات بفرستید :)


اللهم صل علی محمد و آل محمد

سلام. اختیار دارید. متقابلا ممنون. درسته. فقط معذرت بابت تاخیرم و پرحرفی های سابق.

سوالتون مرکبه. و طبعا جواب مفصلی میطلبه. تخصصی هم هست. هم نیاز به تعمق داره هم مطالعه. اینا رو نگفتم که از جواب طفره برم. و نه اینکه حوصله نباشه. پاسخ که میشه داد اما نمیخوام مثله شده چیزی بگم.

فعلا به عنوان یه جواب اجمالی و سطحی در همون حد که قلبا احساس میکنم:
در ریاکاری جوهره ی خود نمایی هست. اما خود نمایی اعم از ریاکاریه. "ریا" رو در مورد امور شرعی و اخلاقی و نیکو مرتکب میشیم. در واقع در ریا میخوایم نشون بدیم که چقدر خدایی هستیم چون میدونیم مردم آدمهای خدایی رو میپسندند و اعمال صالح در راه خدا رو تحسین میکنند.

در "خودنمایی" غیر از این، میخوایم کاری کنیم که به چشم بیاد، حالا هر کاری که شده. ولو کارهای مباح و کم اهمیت. غرض فقط دیده شدن و تحسین شدنه. مثلا در مورد چند تا کتابی که خوندیم میام انقدر داد سخن سر میدیم تا جمع خیال کنن چقدر بارمونه و فرهیخته و جالب هستیم! ولی خودنمایی لزوما به دین و شرع ربط نداره. آدم ریاکار اعمال دینی اش رو برای خودنمایی انجام میده.

حالا کسی که ریا نداشته باشه، عملش "خلوص" داره. یعنی مهم براش انجام اون فعلی هست که خدا میپسنده. فقط خدا رو ناظر میبینه. تحسین و واکنش مردم عامل و علت و انگیزه ی او برای انجام فعل نیست. تنها و "تنها" انگیزه ی او خداست. یعنی رسیدن به حق. یعنی خود خوبی محض. صرف نظر از تبعاتی که در اجتماع براش بوجود میاد. کسی که خلوص داره چه او رو ببینند چه نبینند کارش رو زیبا و درست و کامل انجام میده. با شوق و رغبت. با وجود مذمت مردم همون قدر محکمه که در صورت ستایش مردم.

این بیشتر معنای دینیه خلوص بود فکر میکنم. میشه کلی تر گفت که اگه فعلی که از فاعل سر میزنه به قصد خود فعل باشه و خود فعل در اون اهمیت داشته باشه، صفت خالص رو میشه به اون فعل اطلاق کرد. مثلا کسی به دوستش هدیه میده. اگه هدیه دادن برای خوشحال کردن دوست باشه یه کار خالصانه کرده. ولی اگه دیه میده تا از چشم دوستش نیفته، که تولد خودش هم هدیه بگیره، که تظاهر کنه مهربونه، که نشون بده چه آدم خوب و ماهیه...خوب کارش خلوص نداره دیگه! مثال ساده و واضحی بود.

و اما حفظ آبرو، خوشم اومد گفتید...اینه که سوالو جالب و قشنگ میکنه.
چون ما بالاخره آبرو برامون هم اعتبار اجتماعی تلقی میشه هم اعتباری که خدا انتظار داره از مومنین.
گاهی یه نقصی داریم تو یه کار عبادیمون. مثلا نماز اول وقت نمیخونیم. بعد تو یه جمع خاص قرار داریم و اگه به موقع نماز نخونیم احساس میکنیم بی آبرو شدیم. اون موقع میگیم بسم الله و خرق عادت میکنیم و همرنگ جماعت میشیم. اینجا اون "خوده" مطرحه که کارش حساب کتابه. که نظر دیگران براش مهمتر از خداست. خب این نماز اول وقت بنظرم ثواب نماز اول وقت نداره. و مقبول خدا نخواهد بود. چون خود خدا گفته عملی که برای من نباشه نمیپذیرم. پس حفظ آبرو یک دلیله و یک عامله برای ارتکاب اعمال ریاکارانهو خلوص رو خدشه دار میکنه.

و اما در حالت فرا دینی، گاهی ما فقط درس میخونیم که نمره بیاریم و پاس کنیم تا آبرومون نره. یعنی گاهی نمره 10 و 20 حقیقتا برامون فرق خاصی نداره اما پیش استاد و بچه ها آبرو داریم بالاخره!
خراب کردن کنکور برای مثال...برخی انقدر که از آبروریزی نگرانند از آینده نگران نیستن. اگه خراب کنن شاید ناراحت بشن ولی کک به اون معنا نمیگزه. اما حرف مردم رو چقدر میشه تحمل کرد؟ پرستیژ و کلاس و این حرفا...

و در مقایسه "حفظ ابرو" و "خودنمایی"؛ بنظرم حفظ آبرو کفِ کفه. اما در خودنمایی سقف رو نشانه میریم. بعضی کارایی که میکنیم تو زندگی و اجتماع برا سرخ نگه داشتن صورته. که حرف درنیارن برامون که بی حرمت نشیم و غیره. اما در خودنمایی آبرو که سهله...طرف میخواد شخصیت آنچنانی برا خودش بهم بزنه...فراتر از اونچیزی که هست. و فراتر از انتظار مردم.(فکر کنم اصلا نمیخواستید این دو رو مقایسه کنم ولی کردم دیگه!)

بنظرم یه جا حفظ آبرو و خلوص باهم جمع میشن و مرتبطند : جایی که آبرومون نزد خدا برامون مهم باشه. و اگر  هم میخایم آبروی اجتماعیمون حفظ باشه باز هم نیت خداییه. از سر اینه که به عنوان یه مومن شخصیتمون لطمه نبینه تا اسم دین خدا بخاطر ما بد در نره.
ولی خب کم پیش میاد. معمولا آبرو رو نفس میطلبه. و این نفس همونی نیست که خودشو تسلیم کرده به رضای خدا.

این بود پاسخ اجمالی من:)
نقص هاش رو ببخشید. فکر کنم خیلی ساده و دبستانی شد! بعدا باید عمیق تر هم فکر کنم. یه مصادیق خاصی مثال دارم که باشه برای بعد. مثالهای این دفعه ام زیادی واضح بود.

مواردی هم که ایراد داره یا مخالفید یا تکمیل میخواد مشتاقم بشنوم:)

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


چهارشنبه 30/5/1392 - 22:29 - 0 تشکر 636068

اینم روشن کنید که فرق و ربط "ریاکاری و خود نمایی" و "حفظ آبرو رو خلوص" رو خواستید؟
یا همه با هم مقایسه بشه؟
من تقریبا همه رو با هم تحلیل و مقایسه کردم:)
با تشکر
معذرت بابت پرحرفی

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


جمعه 1/6/1392 - 0:27 - 0 تشکر 636448

سلام

به نظرم بعضی اوقات بهونه میاریم که میخواهیم حفظ آبرو کنیم. یا شایدم مرز بین ریا و حفظ آبرو خیلی باریکه. قضیه همون حدیثیه که شنیدم و از قول پیغمبره. که یه چی تو این مایه ها بود: تشخیص شرک مثل تشخیص حرکت مورچه ای روی سنگ سیاه در شب است! یعنی اینقدر تشخیصش سخته! (برای خواندن جمله، آن را با موس خود، چی میگن؟ چه کار کنید؟ بگیرید؟ خلاصه با موس پر رنگش کنید!
ریا هم که میگن یه نوع شرکه.

سوالم هم در همین رابطه است که کی ریا میکنیم و کی آبرو حفظ میکنیم؟!
بالاخره اگه آبرو مهم نبود، خدا ستارالعیوب نبود! همین چیزاست که گیجم میکنه بعضی وقتا! یعنی تو مصداق های عملی.
ببخشید خوابم میاد و جواب مفصل شما رو کوتاه دارم جواب میدم! چشمام داره باباقوری میره!
ممنون از همراهیتون

حرمت نگه دار دلم! كاين اشك، خون بهاي عمر رفته من است. "حسين پناهي"

جمعه 1/6/1392 - 2:42 - 0 تشکر 636459

تا حالا به جمله «مغزم سوت کشید» پی نبرده بودم
تا اینکه با این تاپیک مواجه شدم!

جمعه 1/6/1392 - 16:44 - 0 تشکر 636615

peymanm001 گفته است :
[quote=peymanm001;661717;636459]تا حالا به جمله «مغزم سوت کشید» پی نبرده بودم
تا اینکه با این تاپیک مواجه شدم!

خیلی خودتو ناراحت نکن! منم نمیفهمم این فیلسوفا چی میگن! فقط اداشو در میارم که مثلا فهمیدم چی میگید! به خاطر اینکه بنده خدا فکر نکنه با دیوار داره صحبت می کنه!

حرمت نگه دار دلم! كاين اشك، خون بهاي عمر رفته من است. "حسين پناهي"

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.