[quote=""قـــاف"";389402;635082]صلوات...
سلام
اگه اجازه بدید بحث رو عوض کنم دیگه. ممنون از همراهیتون. از این موقعیت ها کم گیر آدم میاد.
اگه هم اجازه ندید، برمیگردیم و ادامه میدیم.
اگه اجازه صادر شد:
فرق و ربط ریاکاری و خودنمایی و حفظ آبرو و خلوص چیه؟ (یه جورایی مربوط شد به بحث قبلی!)
اگر هم حوصله جواب دادن ندارید میتونید صلوات بفرستید :)
اللهم صل علی محمد و آل محمد
سلام. اختیار دارید. متقابلا ممنون. درسته. فقط معذرت بابت تاخیرم و پرحرفی های سابق.
سوالتون مرکبه. و طبعا جواب مفصلی میطلبه. تخصصی هم هست. هم نیاز به تعمق داره هم مطالعه. اینا رو نگفتم که از جواب طفره برم. و نه اینکه حوصله نباشه. پاسخ که میشه داد اما نمیخوام مثله شده چیزی بگم.
فعلا به عنوان یه جواب اجمالی و سطحی در همون حد که قلبا احساس میکنم:
در ریاکاری جوهره ی خود نمایی هست. اما خود نمایی اعم از ریاکاریه. "ریا" رو در مورد امور شرعی و اخلاقی و نیکو مرتکب میشیم. در واقع در ریا میخوایم نشون بدیم که چقدر خدایی هستیم چون میدونیم مردم آدمهای خدایی رو میپسندند و اعمال صالح در راه خدا رو تحسین میکنند.
در "خودنمایی" غیر از این، میخوایم کاری کنیم که به چشم بیاد، حالا هر کاری که شده. ولو کارهای مباح و کم اهمیت. غرض فقط دیده شدن و تحسین شدنه. مثلا در مورد چند تا کتابی که خوندیم میام انقدر داد سخن سر میدیم تا جمع خیال کنن چقدر بارمونه و فرهیخته و جالب هستیم! ولی خودنمایی لزوما به دین و شرع ربط نداره. آدم ریاکار اعمال دینی اش رو برای خودنمایی انجام میده.
حالا کسی که ریا نداشته باشه، عملش "خلوص" داره. یعنی مهم براش انجام اون فعلی هست که خدا میپسنده. فقط خدا رو ناظر میبینه. تحسین و واکنش مردم عامل و علت و انگیزه ی او برای انجام فعل نیست. تنها و "تنها" انگیزه ی او خداست. یعنی رسیدن به حق. یعنی خود خوبی محض. صرف نظر از تبعاتی که در اجتماع براش بوجود میاد. کسی که خلوص داره چه او رو ببینند چه نبینند کارش رو زیبا و درست و کامل انجام میده. با شوق و رغبت. با وجود مذمت مردم همون قدر محکمه که در صورت ستایش مردم.
این بیشتر معنای دینیه خلوص بود فکر میکنم. میشه کلی تر گفت که اگه فعلی که از فاعل سر میزنه به قصد خود فعل باشه و خود فعل در اون اهمیت داشته باشه، صفت خالص رو میشه به اون فعل اطلاق کرد. مثلا کسی به دوستش هدیه میده. اگه هدیه دادن برای خوشحال کردن دوست باشه یه کار خالصانه کرده. ولی اگه دیه میده تا از چشم دوستش نیفته، که تولد خودش هم هدیه بگیره، که تظاهر کنه مهربونه، که نشون بده چه آدم خوب و ماهیه...خوب کارش خلوص نداره دیگه! مثال ساده و واضحی بود.
و اما حفظ آبرو، خوشم اومد گفتید...اینه که سوالو جالب و قشنگ میکنه.
چون ما بالاخره آبرو برامون هم اعتبار اجتماعی تلقی میشه هم اعتباری که خدا انتظار داره از مومنین.
گاهی یه نقصی داریم تو یه کار عبادیمون. مثلا نماز اول وقت نمیخونیم. بعد تو یه جمع خاص قرار داریم و اگه به موقع نماز نخونیم احساس میکنیم بی آبرو شدیم. اون موقع میگیم بسم الله و خرق عادت میکنیم و همرنگ جماعت میشیم. اینجا اون "خوده" مطرحه که کارش حساب کتابه. که نظر دیگران براش مهمتر از خداست. خب این نماز اول وقت بنظرم ثواب نماز اول وقت نداره. و مقبول خدا نخواهد بود. چون خود خدا گفته عملی که برای من نباشه نمیپذیرم. پس حفظ آبرو یک دلیله و یک عامله برای ارتکاب اعمال ریاکارانهو خلوص رو خدشه دار میکنه.
و اما در حالت فرا دینی، گاهی ما فقط درس میخونیم که نمره بیاریم و پاس کنیم تا آبرومون نره. یعنی گاهی نمره 10 و 20 حقیقتا برامون فرق خاصی نداره اما پیش استاد و بچه ها آبرو داریم بالاخره!
خراب کردن کنکور برای مثال...برخی انقدر که از آبروریزی نگرانند از آینده نگران نیستن. اگه خراب کنن شاید ناراحت بشن ولی کک به اون معنا نمیگزه. اما حرف مردم رو چقدر میشه تحمل کرد؟ پرستیژ و کلاس و این حرفا...
و در مقایسه "حفظ ابرو" و "خودنمایی"؛ بنظرم حفظ آبرو کفِ کفه. اما در خودنمایی سقف رو نشانه میریم. بعضی کارایی که میکنیم تو زندگی و اجتماع برا سرخ نگه داشتن صورته. که حرف درنیارن برامون که بی حرمت نشیم و غیره. اما در خودنمایی آبرو که سهله...طرف میخواد شخصیت آنچنانی برا خودش بهم بزنه...فراتر از اونچیزی که هست. و فراتر از انتظار مردم.(فکر کنم اصلا نمیخواستید این دو رو مقایسه کنم ولی کردم دیگه!)
بنظرم یه جا حفظ آبرو و خلوص باهم جمع میشن و مرتبطند : جایی که آبرومون نزد خدا برامون مهم باشه. و اگر هم میخایم آبروی اجتماعیمون حفظ باشه باز هم نیت خداییه. از سر اینه که به عنوان یه مومن شخصیتمون لطمه نبینه تا اسم دین خدا بخاطر ما بد در نره.
ولی خب کم پیش میاد. معمولا آبرو رو نفس میطلبه. و این نفس همونی نیست که خودشو تسلیم کرده به رضای خدا.
این بود پاسخ اجمالی من:)
نقص هاش رو ببخشید. فکر کنم خیلی ساده و دبستانی شد! بعدا باید عمیق تر هم فکر کنم. یه مصادیق خاصی مثال دارم که باشه برای بعد. مثالهای این دفعه ام زیادی واضح بود.
مواردی هم که ایراد داره یا مخالفید یا تکمیل میخواد مشتاقم بشنوم:)