تبیان، دستیار زندگی

سلام
                

ده سال پیش در چنین روزی موجودی در دنیای نت پای به عرصه ی وجود گذاشت که از همان لحظه ی ورودش پیر وجوان وکودک بسیاری را شیفته اخلاق ورفتار خود نمود.
رشد این موجود رشدی عجیب بود وبا غذای محبت ،دوستی،یکرنگی وصفا هر سال نسبت به سال گذشته از رشدی مضاعف برخوردار می شد...
در طی این سالها بسیاری با او دوست شدند بطوری که رها کردنش را غیر ممکن می دانستند واگر هم بدلایلی او را رها کردند یاد وخاطرش را در گوشه ای از قلب خود نگاه د اشتند..
در این سالها این مولود با شادی دوستانش شاد شد،با غم آنها غمگین شد وسعی داشت با وجود سن کمش سنگ صبوری برای آنها باشد..
اینک این مولود ده ساله شده ولی به جوانی بیست ساله می ماند و این مولود کسی نیست جز:




 

تبیان عزیز تولدت مبارک...انشاا...سالهای سال زنده باشی

سلام
منم تولد تبیان رو به همه تبیانی ها تبریک میگم و امیدوارم که هر سال پیشرفت به خصوصی داشته باشه

سلام
واقعا؟
پس این روزی بود که خیلی ها اعتیادشون به نت آغاز شد...
تبریک میگم و آرزوی پیشزفت روز افزون تبیان رو دارم.

میگم چرا امروز این اسم تبیان پر جنگولک بازی شده! پس واسه این بود :)

سلام
تولد تبیان رو به همه دوستدارانش تبریک میگم
امیدوارم همه کسانی که تبیان رو برپا کردن و به بزرگ شدنش و انشاالله 100 ساله شدنش کمک میکنن همیشه شاد و موفق باشند (واقعا اگه تبیان نبود ما کجا میرفتیم؟؟!!)

سلام سلام سلام به همه
سالروز ولادت حضرت علی اکبر (علیه السلام)، جوان رشید امام حسین (علیه السلام) را به جوانان دور و بر خودمون و البته به خودمون تبریک میگم!
قطعاً شما هم شنیده‎اید که سایت تبیان، در روز دهم تیرماه سال 91، ده ساله شد. از اونجایی که ما هم مدتهاست میهمان این سایت هستیم، ضمن تبریک ده ساله شدن این سایت به مسئولین و کاربران و دوستان عزیز و البته به صورت اختصاصی به مدیر ارجمند و دبیر داخلی محترم انجمن‏ها، عرض می‏کنم که:

از لطف خالق سر زدست خورشید از ایوان ما
بعد از آن هـم یک خبـــــر دارم من از ایران ما
***
چــــون گذشت ده روز از این ماه تیـــــر
گر نمیدانی بدان، ده ساله شد تبیان ما
***
چون گذر کـردی ز ده سال نخست زندگی
ای الهی لااقل صـــــد ساله شی تبیان ما
***
سال‏ها باشد که اینجا چترمان هم گشته باز
هــر چه کردیم پس ندادند چتر را دوستان ما
***
یادتان می‏آید آن روزی که عضـوش گشته‏اید؟
از همان روز هم شمایید جزئی از دوستان ما
***
بار دیگر شعـــــر طنزی می‏نویسم تا بماند یادگار
جاده دوستی از این کارها کند بسیار در تبیان ما

شاد باشید و همیشه خ ن د ا ن!

***

شعر: کدخدای انجمن طنز!

سلام
جاده جان..
تو که اینهمه زحمت می کشی وشعر می گی یه کمی بیشتر زحمت بکش ..قافیه ووزن شعرهات رو درست کن
الان یه سرمشق بهت میدم..دو بیت اولت رو نغییر میدم بقیه ش به عهده ی خودت..

لطف خالق سرزده خورشید از ایوان ما
کرده روشن یک خبر سرتاسر ایران ما
فصل تابستان چو ده روزی برفت از ماه تیر
گر نمیدانی بدان ده ساله شد تبیان مت

هو الباقی

سلام سلام سلام
به همه ی دوستان تبیانی عزیز

منم ده ساله شدن تبیان رو تبریک میگم.( ببین بچه ها چه زود بزرگ میشن!!! :)) ) و خوشحالم که از این کنکور خلاص شدم و دوباره میتونم اینجا کنار دوستان فعالیت کنم.

تولدت مبارک تبیان عزیز

سلام به تبیان عزیز
سلام به تبیانیهای عزیز
سلام مخصوص هم به کنکوری عزیز پیمان خان :) ماهم خوشحالیم که دوباره آواتار شما رو سردرانجمنا میبینیم :) تو تاپیک مخصوصش مارو از احوالات سوالات و جوابات خبردار کنید حتما :)

+++++++++++++

خب بریم سر اصل مطلب :)

تولد ده سالگی خونه ی دوممونو به همه ی مدیران ارشد و سرکار خانوم حسینی و خودمون تبریک میگم ( یه چیزی صادقانه بگم ؟ من هیچوقت مدرسه رو به عنوان خونه ی دوم دوست نداشتم ولی الان اینجا شده عییییییییییین خونه ی دومم و از اینکه خانواده ای نظیر شما عزیزان دارم خیییلی خوشحالم و در پوست خود میبالم :))

==========

یه پیشنهادی هم داشتم .. من چند ماهه که دوست دارم یه تاپیک داشته باشم با عنوان پیامم به تبیان عزیز .. و در اون تاپیک همه مون یه پیام عاشقانه ، دوستانه .. عارفانه یا هرچیزی به تبیان بدیم .. به عنوان جایی که کلی خاطره توش داریم و یا یکی عین من که کلی از روزای خوشمو مدیون تبیانم .. یه پیامی بهش بدیم .. و شاید بین نوشته هامون هم غریبه هارو با اینجا و جو صمیمیش آشنا کنیم هم شاید خودمون دوست داشته باشیم حرف دلمونو به تبیان که در اصل به عوامل زحمت کش اون هست بگیم ..

دوست دارم شما رو بدونم .. هم مدیران ارشد هم مدیران و هم کاربرای عزیز .. دلم نمیخواد یه تاپیک خلوت و بی نظر بشه .. به خاطر همین دوست دارم نظرتونو بدونم :)

سلام به همه
اولا که جناب برزخ عزیز، شما استاد مایی و ما حالا حالا ها در پی شما می دویم.
قضیه شعرهای من، شبیه قضیه شعرهای فردوسی هست!
یعنی منم مثل ایشون یه سی سالی باید بشینم و شعر بگم تا بالاخره یه شاهنامه مقبول از توش در بیاد!
واسه همین این ابتدای کار دستم خالی است.
دوما به جان خودم من خودم که میخونم وزن داره. نمیدونم چطوریه که بعضی از دوستان میگن وزن نداره. 
اصلا اگه موافق هستین آدرس طلافروشیم رو میدم بهتون که تشریف بیارید اونجا با ترازوی مخصوص، وزن کنین!
شوخی کردما. الان فکر نکنین من طلا فروشی دارم. دیگه کلمه کارمند کلیشه ای شده بود گفتم حرف تکراری نزنم!