• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کتاب و کتابخوانی (بازدید: 10103)
يکشنبه 21/3/1391 - 18:22 -0 تشکر 460621
من ِ او / رضا امیرخانی

 سلام

این روزا همه می گفتن من او رو بخون که این طور و آن طور و من همیشه می گفتم رمان خون نیستم به گروه خونیم نمی خوره سبک های دیگه رو می خونم اما بالاخره تسلیم شدم و خوندم خوب دیگران نظراتی دربارش دارن مثلا

 

 

کتاب من او داستان زندگی یک خانواده اصیل ایرانی است از از حوالی سال های کشف حجاب در ایران .به نظر من ابن کتاب تمام سلیقه ها را راضی می کند چون در آن هم مطالب سیاسی ،اجتماعی، عرفانی،عاشقانه وجود دارد و به طور کلی تمام جنبه های زندگی انسان را در بر می گیرد .قهرمان داستان که یک فصل در میان راوی داستان هم می شود "علی فتاح" است و محوراصلی رمان پیرامون عشق او به" مهتاب" است که با همرامی" درویش مصطفی" تبدیل به عشقی الهی و واقعی می شود . 
اگر مدت هاست که رمان به معنای واقعی نخوانده اید من او گزینه خوبی است.

برخی هم می گن

من او" تلاشی است هنرمندانه برای نشان دادن برهه‌ای از تاریخ. نشان دادن فضای تهران قدیم، روزهای کشف حجاب و حتی شخصیت نواب.

 ویا ....

این کتاب از سوی منتقدین امیرخانی به رمانی حزب اللهی تشبیه شده است. امیرخانی در این کتاب با نگرشی فرا مذهبی تصوف را موازی با عرفان و عشق زمینی را با موضوعاتی عرفانی در می آمیزد. همچنین دگر هنر بارز این نویسنده تلاش برای واحد نشان دادن متن جریانات آزادی طلبانهٔ مبارزان استقلال طلب الجزایری (به عنوان یک نهضت ملی) و انقلاب اسلامی (به عنوان جنبشی مذهبی) است. این کتاب در فضایی بی نهایت واقع بینانه اوضاع دوران قدیم تهران را نشان می‌دهد. مهم‌ترین شخصیت این کتاب درویشی با نام مصطفی است که حقیقت تماما در دست اوست و مانند ریش سپید قصه و خدای قصه است. بزرگ نمایی این شخصیت در داستان قابل تامل است. در هم آمیختن مفاهیم در این رمان از طرفی ممکن است پلورالسیم فلسفی و یا حتی بعضا پلورالیسم دینی تلقی شود، اما به نظر می‌رسد امیرخانی در این رمان بیشتر همان رواداری آیین جوانمردی را بازنمایی کرده است. رمان من او، یکی از خوشخوان‌ترین رمان‌های دو دهه‌ی اخیر است و تا امروز نزدیک به صدهزار مخاطب داشته است

نقدهایی هم که دیدم بیشتر به به بود و چه چه ؛ تحلیل خوبی ندیدم و یکی هم در آدرس زیر دیدم که باز هم تعریف بود

http://www.mohsentimes.blogfa.com/post-7.aspx

 

خوب بگذریم من نه قصد نقد دارم و نه تعریف فقط خواستم دو خطی نوشته باشم غیر از آنچیزی که دیگران نوشته اند

درس اول لوطی گری جالب بود و همچنین حق تویی.... یاحق

با خودم گفتم کاش موسی ضعیف کش ضعیف کش نبود آخه یادم می افتاد سامری ضعیف کش بود که از ضعف عقل مردم به نفع عجل وارد عمل شد و موسی که پناه ضعیفان بود هر چند که قوی هیکل بود

خوب تفاوت من و او هم مشخص شد من که می شود نویسنده و او هم علی

تا اینجا جملات تکراری زیاد داره با خودم گفتم مثلا می خواد پیچیده اش کنه اما برای من ملال آور شده البته چون روند روایتش تا الان روان بوده میشه اونا تحمل کرد و فکر کنیم بله پیچیده است :)

تا الان فکر می کردم فقط سه او جمله تکراری داره اما خوب تا آخر قصه همینه و روند ش اینجوره خوب اینم یه سبکه

چنتا از روایتاش هم تکراری بوده مثلا

داستان رفتن به قزوین و نامه هیتلر و صغری کبری

یا ملاقات با نواب توی خونه زیر زمین

البته برای موارد اول یادم نمی آد کجا خوب خود امیرخانی بهتر میدونه اما ملاقات با نواب رو بله یادم هست حالا کیفیتش رو ببینید مگه چنتا کتاب در مورد نوابه فکر کنم همه اش چهار تا یه پالتویی یکی هم کمی بزرگتر یکی مقاله و یکی دیگه:) 

به نظرم امیر خانی کلی وصله داشته و برای ترسیم فضای اون موقع از اونا استفاده کرده

و خوندم اما چه عرض کنم بالا هم گفته بودم  من همیشه به بچه ها می گفتم رمان خون نیستم کتاب از جنس دیگری می خونم سفرسرخ رو بیشتر دوست داشتم حتی سه روایت از یک مرد را نه یازده روایت از یک بچه را

شاید الهه عشق را بخوانم(اسم کتاب است جدی نگیرید) 

جمعه 30/4/1391 - 8:48 - 0 تشکر 474731

سلام
یادمه دوم دبیرستان دوست صمیمی ام رضوانه تشویقم کرد بخونمش..منم اون موقع تو فکر رمان خارجی اینا بودم اصلا علاقه ای نشون ندادم..گذشت تا بالاخره یه روز از سر کنجکاوی دستم گرفتم..چند صفحه اولش رو خوندم ولی بدم اومد(!)..یعنی فضای قدیمی اش تو ذوقم زد...ول کردم..
دوستم مرتب پی گیری میکرد وقتی جریانو بهش گفتم واقعا ناراحت و بیشتر از ناراحتی از من نا امید شد!

تابستون که رسید بازم به هوس افتادم بخونمش..یادم نیست چرا شاید از بی کتابی بود!..
آقا این دفعه از اولش که گذشتم جوری جذب شدم که سختم بود بذارم زمین..اصلا جادو شدم..بیشتر جادوی نگارش و سبک ادبی اش..یاهمون قلم نویسنده..فوق العاده برام نو و دلنشین بود..قصه اش هم که خودتون میدونید چقدر لطیف،عارفانه، احساساتی،گیرا،رمز آلود..


خلاصه بعد تموم شدنش یه نامه مفصل چند صفحه ای برا رفیقم نوشتم با سبک قلم امیرخانی..مثلا میخواستم تاثیری که گرفتم اینجوری نشون بدم..و از کتاب تعریف کردم و احساساتم رو درباره علی و مهتاب و درویش مصطفا بیان کردم..(کاش یه نسخه نامه رو داشتم..جالب بودااا!)..تکیه کلامهای شخصیتها از جمله علی و درویش و کریم رو هم سعی کردم پیاده کنم..یه سری جملات و پاراگراف های خیلی قشنگش رو هم گلچین کردم و براش نوشتم...یکم هم مفهوم داستانو با حس خودم تحلیل کردم..

دوستمو میگین..نامه رو که خوند انقدر ذوق زده شد که دوبرابر اون تقریبا جوابمو نوشت..امیدش هم برگشت!..خلاصه یه مدت بدجور تو جو این داستان رفته بودیم..

بعدها همین زمستون 91 از یه نمایشگاه دانشکده ای خریدمش که هم داشته باشم هم یه بار دیگه بخونمش..اما تولد پسرخاله م تصمیم گرفتم هدیه ش کنم..چون علی کتابخونی بوسیده گذاشته کنار..مثلا میخواستم بیارمش تو جو..ولی همچین وقتی بازش کرد زد تو ذوقم:«لیلا 6 تومن دادی پول این؟؟؟؟؟؟؟!!! خب همون 6 تومنو میدادی خودم. والللللا!!!!!!»
دیگه منو میگید حال گرفته..فقط دعا دعا میکردم دست کم بخونش..که اونم تا چند صفحه خوند و ول کرد و بازم چسبید به فیسبوک جونش!!(حرصصصصصصصصصصص)

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


پنج شنبه 19/5/1391 - 9:46 - 0 تشکر 499859

لیلای او گفته است :
[quote=لیلای او;399461;474731]سلام
یادمه دوم دبیرستان دوست صمیمی ام رضوانه تشویقم کرد بخونمش..منم اون موقع تو فکر رمان خارجی اینا بودم اصلا علاقه ای نشون ندادم..گذشت تا بالاخره یه روز از سر کنجکاوی دستم گرفتم..چند صفحه اولش رو خوندم ولی بدم اومد(!)..یعنی فضای قدیمی اش تو ذوقم زد...ول کردم..
دوستم مرتب پی گیری میکرد وقتی جریانو بهش گفتم واقعا ناراحت و بیشتر از ناراحتی از من نا امید شد!

تابستون که رسید بازم به هوس افتادم بخونمش..یادم نیست چرا شاید از بی کتابی بود!..
آقا این دفعه از اولش که گذشتم جوری جذب شدم که سختم بود بذارم زمین..اصلا جادو شدم..بیشتر جادوی نگارش و سبک ادبی اش..یاهمون قلم نویسنده..فوق العاده برام نو و دلنشین بود..قصه اش هم که خودتون میدونید چقدر لطیف،عارفانه، احساساتی،گیرا،رمز آلود..


خلاصه بعد تموم شدنش یه نامه مفصل چند صفحه ای برا رفیقم نوشتم با سبک قلم امیرخانی..مثلا میخواستم تاثیری که گرفتم اینجوری نشون بدم..و از کتاب تعریف کردم و احساساتم رو درباره علی و مهتاب و درویش مصطفا بیان کردم..(کاش یه نسخه نامه رو داشتم..جالب بودااا!)..تکیه کلامهای شخصیتها از جمله علی و درویش و کریم رو هم سعی کردم پیاده کنم..یه سری جملات و پاراگراف های خیلی قشنگش رو هم گلچین کردم و براش نوشتم...یکم هم مفهوم داستانو با حس خودم تحلیل کردم..

دوستمو میگین..نامه رو که خوند انقدر ذوق زده شد که دوبرابر اون تقریبا جوابمو نوشت..امیدش هم برگشت!..خلاصه یه مدت بدجور تو جو این داستان رفته بودیم..

بعدها همین زمستون 91 از یه نمایشگاه دانشکده ای خریدمش که هم داشته باشم هم یه بار دیگه بخونمش..اما تولد پسرخاله م تصمیم گرفتم هدیه ش کنم..چون علی کتابخونی بوسیده گذاشته کنار..مثلا میخواستم بیارمش تو جو..ولی همچین وقتی بازش کرد زد تو ذوقم:«لیلا 6 تومن دادی پول این؟؟؟؟؟؟؟!!! خب همون 6 تومنو میدادی خودم. والللللا!!!!!!»

دیگه منو میگید حال گرفته..فقط دعا دعا میکردم دست کم بخونش..که اونم تا چند صفحه خوند و ول کرد و بازم چسبید به فیسبوک جونش!!(حرصصصصصصصصصصص)

سلام

خوب منم ماجرا داشت دیگه

اما در کل کتاب خوندن بد نیست حتی ...:)

نمی دونم در مورد پایی که جا ماند لینک گذاشتم یا نه ولی یه نکته در مورد آبی و خاکی رو برام جواب داد و خیلی ملموس بود اینو گفتم چون گفتید توصیه ای بود خوندتون از قضا یکی برای نویسنده پایی که جا ماند نوشت این کتاب رو دوست دوست دخترش بهش داد اونم که حوصله نداشت دادش به من من که خوندم نماز خون شدم  و اونو ول کردم  و کلی به شما فحش داد که چه کتابی نوشتی:)

حالا شاید در موردش نوشتم

شنبه 28/5/1391 - 14:54 - 0 تشکر 518098

سلام

جدیدا رمان "قیدار" رو خوندم.. چقدر زیبا بود.. حالا درباره اش تاپیک میزنم حرف بزنیم(!)... اما درباره ی "من او" .... من با کمال تاسف میخوام اعتراف کنم که کتابخوانی م افتضاح بوده... یعنی یه مدتی فقط میخوندم بی اینکه درباره اش اونطور که شایسته و لازمه فکر و بحث کنم.. خداروشکر اصلاح شدم:)) .... رمان من او هم از اون کتابایی بود که درست نخوندمش... هروقت فرصت شد میخونم دوباره...

اما یه چیزی بگم، کتابهای امیرخانی به نظرم همگی یه چیزو میخوان بگن، فقط ورژنشون فرق میکنه:)) ... قیدار رو که خوندم به یقین رسیدم.

تو تاپیک قیدار منتظر حضور همه هستم!

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

سه شنبه 31/5/1391 - 15:39 - 0 تشکر 521672

dehkade2010 گفته است :
[quote=dehkade2010;591792;518098]سلام

جدیدا رمان "قیدار" رو خوندم.. چقدر زیبا بود.. حالا درباره اش تاپیک میزنم حرف بزنیم(!)... اما درباره ی "من او" .... من با کمال تاسف میخوام اعتراف کنم که کتابخوانی م افتضاح بوده... یعنی یه مدتی فقط میخوندم بی اینکه درباره اش اونطور که شایسته و لازمه فکر و بحث کنم.. خداروشکر اصلاح شدم:)) .... رمان من او هم از اون کتابایی بود که درست نخوندمش... هروقت فرصت شد میخونم دوباره...

اما یه چیزی بگم، کتابهای امیرخانی به نظرم همگی یه چیزو میخوان بگن، فقط ورژنشون فرق میکنه:)) ... قیدار رو که خوندم به یقین رسیدم.

تو تاپیک قیدار منتظر حضور همه هستم!

سلام

خوب همشون چی می خوان بگن؟

چهارشنبه 1/6/1391 - 12:52 - 0 تشکر 523243

QaEtha گفته است :

سلام

خوب همشون چی می خوان بگن؟

dehkade2010 گفته است :
[quote=QaEtha;562786;521672][quote=dehkade2010;591792;518098]سلام

جدیدا رمان "قیدار" رو خوندم.. چقدر زیبا بود.. حالا درباره اش تاپیک میزنم حرف بزنیم(!)... اما درباره ی "من او" .... من با کمال تاسف میخوام اعتراف کنم که کتابخوانی م افتضاح بوده... یعنی یه مدتی فقط میخوندم بی اینکه درباره اش اونطور که شایسته و لازمه فکر و بحث کنم.. خداروشکر اصلاح شدم:)) .... رمان من او هم از اون کتابایی بود که درست نخوندمش... هروقت فرصت شد میخونم دوباره...

اما یه چیزی بگم، کتابهای امیرخانی به نظرم همگی یه چیزو میخوان بگن، فقط ورژنشون فرق میکنه:)) ... قیدار رو که خوندم به یقین رسیدم.

تو تاپیک قیدار منتظر حضور همه هستم!



سلام. خب به نظر من امیرخانی توی کتاباش یه انسان خوب رو به تصویر میکشه، که ایمان، معرفت، صداقت، فداکاری و ... داره... همه ی اینها رو هم در عمل نشون میده، نه فقط حرف. آدمی که علمای دینی براش مهمه و باهاشون ارتباط داره (اینو از درویش مصطفای "من ِ او" و سیدگلپای "قیدار" میفهمیم)

اونچه که تو کتابای امیرخانی -منظورم بیشتر، به "من ِ او" ، "ارمیا" و "قیدار" هستش - دیدم **گمنامی** بود، همونی که توی همین قیدار ازش حرف میزنه، اول گنده نامی، بعد گَند نامی و بعد گمنامی، توی این سه تا کتاب، قهرمان اصلی داستان فردی مومن بود که در نهایت گمنامی می میره، و اون گمنامی هم حاصل اعمال صالحش بود

پایان داستانهاش هم همیشه آدم رو تا چندروز دِپ! میکنه

++++++++++++++++++++++++++++++

اگه قیدار رو خوندید بیایید تو تاپیکش

یاعلی

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.