شایستهسالاری (meritocracy) به شیوهای از مدیریت گفته میشود که در دستاندرکاران بر پایهٔ توانایی و شایستگیشان برگزیده شوند و نه بر پارهٔ قدرت مالی یا موقعیت اجتماعی و فامیلی. فناوریهای نوین و شتاب تحولات و تغییرات، نیاز به نیروی انسانی متخصص را بیش از پیش کرده است .این امر بنگاهها و دولت را به سوی نظام و سیستمی شایسته سالار رهنمون میکند. در جوامع شایسته سالار، نگرشهای خویشاوندسالاری، قبیله گرایی، حزب سالاری و غیره مطرود است. نظام شایسته سالار، نظامی است که در آن افراد مناسب در مکان و زمان مناسب منصوب شده و از ایشان بهترین استفاده در راستای اهداف فردی، سازمانی و اجتماعی به عمل آید.
کل آیتم ها 42
از دیگر معیارهاى شایستگى «ایجاد امیدوارى» است. منظور از ایجاد امیدوارى این است كه فرد، هم خود امیدوار باشد و هم دیگران را به تحقق اهداف امیدوار كند. كسانى كه از این ویژگى برخوردار باشند نسبت به كسانى كه فاقد آن هستند، شایستهترند؛ زیرا امید و آرزو موتور و محرك چرخهاى زندگى انسان در ابعاد اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و فرهنگى است. آرزو یكى از بزرگترین نعمتهاى الهى است كه اگر این نعمت از انسان گرفته شود جنب و جوش و تلاش از او سلب مىگردد و رخوت و سستى او را احاطه مىكند و سرانجام، چرخ زندگى از حركت باز مىایستد.پیامبر اكرم ˆ در اینباره مىفرماید: «آرزو براى امت من رحمت است. اگر آرزو نبود، هیچ مادرى فرزندش را شیر نمىداد و هیچ كس درختى نمىكاشت.» امید نقش اول را در كار و تلاش انسان در زندگى ایفا مىكند، به گونهاى كه اگر این عنصر را در زندگىاش از دست بدهد، هیچگاه زیر بار كار نرفته و تلاش نخواهد كرد.
«صبر و استقامت در راه هدف» نیز از معیارهاى شایستهسالارى و شایستگى است؛ یعنى كسى كه در راه رسیدن به اهداف مقاومتر است، نسبت به افرادى كه فاقد این ویژگى مىباشند، از شایستگى بیشترى برخوردار است. بر همین اساس است كه حضرت على † صبر را یكى از بزرگترین عامل براى رسیدن به خواستهها و اهداف مىداند: «الصبر فى الامور بمنزلة الرأس من الجسد فاذا فارق الرأس الجسد فسد الجسد، و اذا فارق الصبر الامور، فسدت الامور»؛ نقش صبر در كارها همچون نقش سر در بدن است. همانگونه كه با جدا شدن سر از بدن، بدن فاسد مىشود، وقتى صبر را از كارها جدا كنیم كارها تباه مىشوند.
نتیجهگیرى
=======
در این عالم هر چیز با یك نظم و چینش خاص، در جایگاه مناسب خودش قرار دارد.84 این امر موجب شده است كه آنها، كارایى لازم و متناسب خودشان را داشته باشند. اگر انسانها بخواهند كارایى لازم و درخور شأن خود را در صحنه سازمان و جامعه داشته باشند، باید در جایگاه شایسته خود قرار گیرند. در این نوشتار، معیارهایى براى افراد شایسته بیان شد كه عبارتند از: ایمان، تقوا، علم، بصیرت، عدالت، صداقت، اخلاق نیكو، رفق و مدارا، قاطعیت، انتقادپذیرى، تغافل، صبر و مقاومت، ایجاد امیدوارى. از دیدگاه اسلام، اینها مجموعه معیارهایى هستند كه براى انسان مزیت و شایستگى مىآورد و كسانى كه واجد این معیارها باشند نسبت به سایر افراد شایستهترند. به ویژه این معیارها براى افرادى كه در سطح بالاى مدیریتى قرار داشته باشند ضرورت بیشترى پیدا مىكند. لازم به یادآورى است كه از دیدگاه قرآن كریم افرادى كه داراى این معیارها هستند نه تنها شایستگى براى مدیریت و حاكمیت زمان فعلى دنیا را دارند، بلكه حتى حاكمیت آینده دنیا نیز از آنِ آنان و وراثت كل زمین خاص شایستگان مىباشد؛ چنانكه قرآن كریم مىفرماید: (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ) (انبیاء: 105)؛ ما در «زبور» پس از ذكر (تورات) نوشتیم كه بندگان شایسته من وارث (حكومت) زمین خواهند شد.
مدیران فرصت شناس و هدفمند با دلایلی درست ، با افرادی درست ، در زمانی دقیق ودرست ، و به خاطر نتایجی درست ، قدم در راه سفر خطیر و فوق العاده خود می گذارند . آنها در مسیر خود كارهای درست را با ترتیبی درست انتخاب كرده ، و همه را با قدرتی شگرف انجام می دهند .
مدیران فرصت شناس و هدفمند ، به نتایج كار خود متعهد و پایبنداند . آنها به دیدگاه خود متعهدند . به حقیقت ، به صداقت ، و به بهترین منافع برای دیگران نیز متعهد هستند . آنها رؤیایی اند ، اما با واقعیت زندگی می كنند .
آنها به آینده امیدوارند ، اما موقعیت كنونی را نیز درك می كنند .
آنها گوش می سپارند ، اما وقتی ضرورت اقتضا می كند سخن می گویند .
آنها مراقبند ، اما نه بی تو جه .
آنها از خود گذشتگی را جایگزین خود پرستی كرده اند . به واقع آنها قلبی خدمتگزار دارند
مهمترین نكته ای كه یك مدیر باید بداند این است كه نیات وی هر چقدر هم خوب باشند اگر عادت به تعلل ورزیدن داشته باشد ، اگر از سنجش مسئوولیت های خود باز بماند و اگر فارغ از تعهد باشد، نباید جز فاجعه، انتظار چیزی دیگری داشته باشد. زیرا تعلل و اهمال ، حركت به سوی شكست را تسریع می كند .
یک مدیر خوب به سازمان وجامعه خود وفادار است . پیشرفت خود را در گرو پیشرفت سازمان و جامعه می داند و اهداف سازمان را برتر ازاهداف شخصی دانسته و هیچگاه اهداف شخصی را جایگزین اهداف سازمانی نمی نماید . مدیر خوب هدفگرا ، فرایندگرا و پیشرفتگراست . خود را فدای سازمان می نماید نه سازمان را وسیله ای برای رسیدن به اهداف شخصی خود . برای بروز ماندن و فعال بودن سازمان ، همواره پویا و پرانگیزه عمل می کند . و پیوسته به کارکنان خود روحیه می دهد . و در پی شکوفای خود و کارکنانش است . یک مدیر خوب برای رفع تنگناها ، محدودیتها ، خلاها و نارسائیها بی وقفه می کوشد .
یک مدیر شایسته برای رسیدن به اهداف سازمانی در بلند مدت ، برنامه استراتژیک تهیه می نماید و فارغ از اینکه خود در آنجا خواهد ماند یا خیر برنامه را به گونه ای تدوین می نماید که با وجود یا بی وجود وی قابل اجرا باشد . محیط خرد ( درون سازمان ) و محیط کلان ( محیط پیرامون سازمان از جمله رقبا ، مشتریان ، قوانین و ... ) را به خوبی می شناسد ، نقاط قوت و ضعف آنرا مشخص می کند و نقاط ضعف را رفع و نقاط قوت را به فرصت تبدیل می نماید ، فرصتها و تهدیدات فرا روی سازمان را به خوبی شناسایی می کند و تهدیدات را به فرصت و فرصتها را به ثروت تبدیل می کند و سعی می نماید در امتداد برنامه و برای رسیدن به اهداف آن حرکت کند ، هیچگاه نمی پندارد چون مدت ماندگاری در این پست مشخص نیست ابتدا به فکر منافع مالی خود بوده و سپس به فکر منافع سازمان باشد و بر همین اساس و براساس برنامه استراتژیک به جای به کارگیری راه حلهای مقطعی از راه حلهای اساسی و پایه ای استفاده می نماید زیرا راه حلهای مقطعی ممکن است مشکل امروز را حل کند اما در بلند مدت مشکل ساز خواهد بود . یک مدیر شایسته پیوسته به پیشرفت طرحها ، برنامه های عملیاتی ، بودجه ها و هزینه ها نظارت دارد و به هدایت ، نظارت و ارزشیابی مستمر کلیه امور می پردازد و واحدهای تحت پوشش را به مانند خانه خود می پندارد و دلسوزانه به امورات آن توجه می کند و نسبت به سازمان خود دلبستگی خاصی دارد . نگاهی به عملکرد ژاپنی ها در سازمانهایشان نشانگر این موضوع است .
یک مدیر خوب کارها را به شخصی واگذار می نماید که هم کارا ( کارها را به درستی و صحیح انجام دهد ) و هم اثر بخش ( در راه رسیدن به هدفهای سازمانی) باشدویا به عبارتی وظایف ، مسئولیتها ، اختیارات و مناسب را به طور منطقی ، نه بر اساس صلیقه و ارتباطات به اشخاص واجد شرایط واگذار نماید . مدیران موفق و شایسته بحرانها را می شناسند و بحرانهای سازمانی را به موقع تشخیص داده و در اوقات بحرانی و در رویارویی با پیچیدگیهای معلوم و نامعلوم با قاطعیت و و مهارت خاصی عمل میکنند .