• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 3090)
شنبه 6/3/1391 - 23:26 -0 تشکر 457220
جوانی و پیری در ادبیات ما

دوستان عزیز انجمن ادبیات سلام
 دو مرحله از دوران عمر انسانها یعنی جوانی و پیری از مراحل حساس و سرنوشت ساز زندگی می باشند که چگونگی شکل گیری جوانی نه تنها بر دوران پیری بلکه بر زندگی جاوید انسان در جهان آخرت نیز تأثیر بسیاری دارد لذا از دوستان عزیز تقاضا دارم که در این خصوص مشارکت فرمایند تا با استفاده از متون ادب فارسی اعم از نثر و نظم و آیات و روایات بتوانیم به شکل گیری دوران جوانی دوستان انجمن که اکثرا از جوانان فرهیخته نیز می باشند کمک کرده باشیم.

منتظر هنرنمایی دوستان عزیز هستیم
یا علی

نصرالدین کریمی(مُبین)
جمعه 6/5/1391 - 16:48 - 0 تشکر 482075

خیام



می نوش که عمر جاودانی اینست




خود حاصلت از دور جوانی اینست






هنگام گل و باده و یاران سرمست




خوش باش دمی که زندگانی اینست



نصرالدین کریمی(مُبین)
جمعه 6/5/1391 - 16:52 - 0 تشکر 482089

فسون جاه عذر لنگ سازد پرفشانی را




به غلتانی رساند آب درگوهر روانی را






چوگل‌دروقت پیری می‌کشی خمیازهٔ‌حسرت




مکن ای غنچه صرف خواب شبهای جوانی را






نباید راستی از چرخ کجرو آرزوکردن




مبادا با خدنگیها بدل سازی‌کمانی را






چه داری از وجود ای ذره غیر ازوهم پروازی




عدم باش و غنیمت‌دار خورشید آشیانی را






غرور و فتنه‌ها در سر سجود و عافیت در بر




زمین تا می‌توانی بود مپسند آسمانی را






شد از موج نفس روشن‌که بهرکشت آمالت




ز مو باریکتر آبی‌ست جوی زندگانی را






لب زخمم به موج خون نمی‌دانم چه می‌گوید




مگرتیغ تو دریابد زبان بی‌زبانی را






سبکروحی چو رنگ‌ عاشقان دارد غبار من




همه‌گر زر شوم بر خویش نپسندم‌گرانی را






چمن‌پرداز دیدرم ز حیرت چشم آن دارم




که چون طاووس در آیینه‌گیرم پرفشانی را






به مضمون‌کتاب عافیت تا وارسی بیدل




به رنگ سایه روشن‌کن سواد ناتوانی را


بیدل دهلوی



نصرالدین کریمی(مُبین)
جمعه 6/5/1391 - 16:54 - 0 تشکر 482094

سخن‌شد داغ دل چون‌شمع ازآتش بیانیها




معانی مُرد در دوران ما از سکته خوانیها






طبیعت همعنان هرزه‌گویان تا کجا تازد




خیالم محو شد ازکثرت مصرع رسانیها






ز تشویش‌کج آهنگان‌گذشت از راستی طبعم




مگر این حلقه‌ها بردرد از ره بی‌سنانیها






ز استغنای آزادی چه لافد موج درگوهر




به معنی تخته است آنجا دکان تر زبانیها






چه ریشد دستگاه فطرتم تار خیال اینجا




به اشکیل خران دارم تلاش ریسمانیها






ز طاق افتاد مینای اشارات فلکتازی




هلال اکنون سپهر افکند ار ابروکمانیها






نفس سرمایه‌ای‌از لاف خودسنجی تبراکن




مبادا دل شود سنگ ترازوی گرانیها






به‌بیباکی‌زبان‌واکرده‌ای ، چون‌شمع‌وزین‌غافل




که می‌راند!برون بزمت آخر نکته‌رانیها






زدعوی چند خواهی برگردون منفعل بودن




قفس تنگ است جز بر ناله مفکن پرفشانیها






غرور رستمی‌گفتم به خاکش‌کیست اندازد




ز پاافتادگان گفتند: زور ناتوانیها






سری‌درجیب‌دزدیدم‌،‌ز وهم خان‌ومان رستم




ته بالم برآورد از غم بی‌آشیانیها






تو ای پیری مگر بار نفس برداری از دوشم




گران شد زندگانی بر دل از یاد جوانیها






به‌ناموس‌حواسم چون‌نفس‌تهمت‌کش هستی




همه‌در خواب ومن خون‌می‌خورم‌از پاسبانیها






دنائت بسکه شد امروز مغرور غنا بیدل




زمین هم بال وپر دارد به نازآسمانیها


بیدل دهلوی



نصرالدین کریمی(مُبین)
جمعه 6/5/1391 - 16:57 - 0 تشکر 482096

رنگ گلش بهار خط از دور دید و رفت




این وحشی از خیال سیاهی رمید و رفت






از صبح این چمن طربی چشم داشتیم




آخر نفس بر آینهٔ ما دمید و رفت






دیگر پیام ما بر جانان‌ که می‌برد




اشکی که داشتیم ز مژگان چکید و رفت






چندین چمن فسرد به خون امید ما




رنگ حنا گلی‌ که مپرسید چید و رفت






ذوق وفای وعده‌ات از دل نمی‌رود




قاصد ثمر نبود که‌ گویم رسید و رفت






لبیک کعبه‌، مانع ناقوس دیر نیست




اینجا فسانه‌هاست که باید شنید و رفت






پرسیدم از حقیقت مرگ قلندری




گفتند بی غم تو و من‌، خورد و رید و رفت






گففم رموز مطلب هستی بیان‌کنم




تا بر زبان رسید سخن لب‌ گزید و رفت






گردید پیری‌ام ادب‌آموز عبرتی




کز تنگنای عمر جوانی خمید و رفت






وامانده بود هوش درین دشت بیکران




لغزپد پای سعی و رهی بد سپید و رفت






بیدل دو دم به الفت هستی نساختیم




جولان او ز دامن ما چین‌ کشید و رفت


بیدل دهلوی



نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 7/6/1391 - 23:30 - 0 تشکر 533266



وصال او ز عمر جاودان به




خداوندا مرا آن ده که آن به






به شمشیرم زد و با کس نگفتم




که راز دوست از دشمن نهان به






به داغ بندگی مردن بر این در




به جان او که از ملک جهان به






خدا را از طبیب من بپرسید




که آخر کی شود این ناتوان به






گلی کان پایمال سرو ما گشت




بود خاکش ز خون ارغوان به






به خلدم دعوت ای زاهد مفرما




که این سیب زنخ زان بوستان به






دلا دایم گدای کوی او باش




به حکم آن که دولت جاودان به






جوانا سر متاب از پند پیران




که رای پیر از بخت جوان به






شبی می‌گفت چشم کس ندیده‌ست




ز مروارید گوشم در جهان به






اگر چه زنده رود آب حیات است




ولی شیراز ما از اصفهان به






سخن اندر دهان دوست شکر




ولیکن گفته حافظ از آن به



نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 7/6/1391 - 23:35 - 0 تشکر 533268



پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد




وان راز که در دل بنهفتم به درافتاد






از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر




ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد






دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم




چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد






از رهگذر خاک سر کوی شما بود




هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد






مژگان تو تا تیغ جهان گیر برآورد




بس کشته دل زنده که بر یک دگر افتاد






بس تجربه کردیم در این دیر مکافات




با دردکشان هر که درافتاد برافتاد






گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد




با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد






حافظ که سر زلف بتان دست کشش بود




بس طرفه حریفیست کش اکنون به سر افتاد



نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 7/6/1391 - 23:37 - 0 تشکر 533269



شاهدان گر دلبری زین سان کنند




زاهدان را رخنه در ایمان کنند






هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد




گلرخانش دیده نرگسدان کنند






ای جوان سروقد گویی ببر




پیش از آن کز قامتت چوگان کنند






عاشقان را بر سر خود حکم نیست




هر چه فرمان تو باشد آن کنند






پیش چشمم کمتر است از قطره‌ای




این حکایت‌ها که از طوفان کنند






یار ما چون گیرد آغاز سماع




قدسیان بر عرش دست افشان کنند






مردم چشمم به خون آغشته شد




در کجا این ظلم بر انسان کنند






خوش برآ با غصه‌ای دل کاهل راز




عیش خوش در بوته هجران کنند






سر مکش حافظ ز آه نیم شب




تا چو صبحت آینه رخشان کنند



نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 7/6/1391 - 23:38 - 0 تشکر 533270

یک رباعی از حضرت حافظ




ای کاش که بخت سازگاری کردی




با جور زمانه یار یاری کردی






از دست جوانی‌ام چو بربود عنان




پیری چو رکاب پایداری کردی



نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 7/6/1391 - 23:41 - 0 تشکر 533272



دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند




پنهان خورید باده که تعزیر می‌کنند






ناموس عشق و رونق عشاق می‌برند




عیب جوان و سرزنش پیر می‌کنند






جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز




باطل در این خیال که اکسیر می‌کنند






گویند رمز عشق مگویید و مشنوید




مشکل حکایتیست که تقریر می‌کنند






ما از برون در شده مغرور صد فریب




تا خود درون پرده چه تدبیر می‌کنند






تشویش وقت پیر مغان می‌دهند باز




این سالکان نگر که چه با پیر می‌کنند






صد ملک دل به نیم نظر می‌توان خرید




خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند






قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست




قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند






فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر




کاین کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند






می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب




چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند



نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 7/6/1391 - 23:43 - 0 تشکر 533273



معاشران گره از زلف یار باز کنید




شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید






حضور خلوت انس است و دوستان جمعند




و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید






رباب و چنگ به بانگ بلند می‌گویند




که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید






به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد




گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید






میان عاشق و معشوق فرق بسیار است




چو یار ناز نماید شما نیاز کنید






نخست موعظه پیر صحبت این حرف است




که از مصاحب ناجنس احتراز کنید






هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق




بر او نمرده به فتوای من نماز کنید






وگر طلب کند انعامی از شما حافظ




حوالتش به لب یار دلنواز کنید



نصرالدین کریمی(مُبین)
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.